ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : سه شنبه 13 شهريور 1403
سه شنبه 13 شهريور 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : شنبه 3 مرداد 1394     |     کد : 91760

پاسخ خواندنی آیت الله العظمی مکارم به توطئه‌ای تکراری علیه قرآن

اخیراً کتابى در برخى از سایت‌ها منتشر شده که به پندار ناشر یا ناشران آن قرآن مجید را هدف گرفته و خواسته‌اند ایراداتى بر آن وارد کنند و اصرار دارند که با صرف هزینه‌هاى زیادى آن را همه جا منتقل کنند و نشان مى‌دهد آنها مأموریتى در این زمینه دارند.

پاسخ خواندنی آیت الله العظمی مکارم به توطئه‌ای تکراری علیه قرآن
در پاسخ به پرسش جمعى از طلاب، در مورد اظهارات یک «بى‌خبر هتاک و زشت‌گو» مرقوم فرمودند:

اخیراً کتابى در برخى از سایت‌ها منتشر شده که به پندار ناشر یا ناشران آن قرآن مجید را هدف گرفته و خواسته‌اند ایراداتى بر آن وارد کنند و اصرار دارند که با صرف هزینه‌هاى زیادى آن را همه جا منتقل کنند و نشان مى‌دهد آنها مأموریتى در این زمینه دارند.
در این نوشتار معظّم له در پاسخ پرسش به جمعی از طلاب بررسی اجمالی در مورد این کتاب انجام داده اند.
بسمه تعالى
حضور حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى(دامت برکاته)
* سؤال جمعى از طلاب حوزه علمیه قم
اخیراً کتابى در برخى از سایت‌ها منتشر شده که به پندار ناشر یا ناشران آن قرآن مجید را هدف گرفته و خواسته‌اند ایراداتى بر آن وارد کنند و اصرار دارند که با صرف هزینه‌هاى زیادى آن را همه جا منتقل کنند و نشان مى‌دهد آنها مأموریتى در این زمینه دارند.
تصوّر ما این است که جهان‌خواران که اسلام را مخالف منافع نامشروع خود در منطقه و در جهان مى‌بینند تصور کرده‌اند اگر قرآن را هدف قرار دهند به منظور خود مى‌رسند، زیرا قرآن مهم‌ترین سند مورد اتفاق همه مسلمانان جهان است و حمله به آن حمله به همه مقدسات اسلام مى‌باشد.
از حضرتعالى مى‌خواهیم که نظر شریف خود را در این زمینه بیان فرمایید.
جمعى از طلاب حوزه علمیه قم
اوّل رمضان المبارک 1436 - 94/03/28
 * پاسخ آیت الله العظمی مکارم شیرازی
اوّلا این کار تازه‌اى نیست، تکرار مطالبى است که قبلا چند کشیش متعصب مسیحى از قرن 17 به بعد نوشته و پاسخ آن نیز از سوى علماى اسلام داده شده است.
توضیح این‌که در قرن 17 افرادى مانند «الکساندر راس» و «ماراکى» کشیش ایتالیائى و افراد دیگرى ترجمه‌هائى از قرآن با دست‌کارى زیاد منتشر کردند و اعتقاد داشتند بهترین راه مقابله با دشمن اصلى مسیحیت یعنى اسلام همین‌گونه ترجمه‌هاى تحریف شده است.
این ترجمه‌ها قرآن را بسیار به دیده تحقیر نگریسته و شخصیت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را به بهانه‌هاى مختلف تخریب مى‌کرده‌اند حتى بعضى از آنها مانند «یوحنا الحوشبى» کتابى به نام «مناقضات القرآن» به زبان عربى نگاشته است.
از قرن 18 به بعد غالب کارها به صورت دانشگاهى ارائه مى‌شد.
در این قرن مسیحى متعصبى به نام «جرج سال» قرآن رابه انگلیسى ترجمه کرد و در لندن در سال 1743 منتشر نمود، انگیزه او این بود که مى‌خواست عامل رشد سریع اسلام را پیدا کند و با استفاده از این‌گونه ترجمه‌هاى نادرست نقاط ضعف زیادى براى قرآن ذکر کند.
او در یک خیال‌پردازى کودکانه مى‌گفت: «مى‌خواهم قرآن را از جایگاه باشکوهش سرنگون سازم!» و در مقدمه کتابش تصریح مى‌کند: «هدفش بى معنى نشان دادن قرآن است!».
و عجب این‌که ترجمه او تاکنون 70 بار در ایتالیا و 53 در ایالات متحده و 1 بار در هند تجدید چاپ شده است و چهره کاملا مسخ‌شده و وارونه‌اى از قرآن در این ترجمه‌ها و حواشى آن نشان داده شده است.
بدیهى است این‌گونه متعصبان خیال‌پرداز هرگز به هدف خود نرسیده‌اند و به قول بعضى از محققان از کار خود نتیجه معکوس گرفتند و اقبال به قرآن و ترجمه‌هاى صحیح آن روز به روز بیشتر شده است.[1]
مرحوم علامه بزرگوار شیخ محمدجواد بلاغى از علماى بزرگ و روشنفکر نجف بود که داراى کتب تحقیقى فراوانى (بیش از 60 عنوان کتاب) در علوم مختلف اسلامى از او به یادگار مانده است.
او در کتاب خود «الهدى الى دین المصطفى» جلد 1، ص 24 مى‌گوید: اخیراً کتابى به دستم آمد کتاب مربوط به سنه 1891 بود و عنوانش ترجمه کتاب «جرج سال» انگلیسى به نام شخصى به نام «هاشم العربى» ساکن بلاد غرب بود و کتاب دیگرى به نام «الهدایة» که کار گروهى یا فردى از متعصبین مسیحى است که دریافت داشتم که مطلقا رعایت ادب و نزاکت را در کتاب خود نکرده و تا توانسته‌اند توهین کرده‌اند.
سپس به پاسخ ایرادهاى آنها پرداخته است.[2]
جالب توجه این‌که همین کتابى که شما به آن اشاره کرده‌اید و اخیراً در سایت‌ها به عنوان چیز تازه‌اى از سوى دشمنان اسلام منتشر شده و قرآن را هدف گرفته، در بسیارى از بحث‌هایش در پاورقى نوشته است از کتاب جورج سال انگلیسى که به وسیله هاشم العربى ترجمه به عربى شده است گرفته شده.
و ما اطمینان داریم که همه آن تکرار مکرراتى است که از قرن 17 به این طرف از سوى مسیحیان متعصب منتشر شده و با انواع تحریف‌ها و توهین‌ها به اصطلاح خواسته‌اند قرآن را نقد کنند. (بعید نیست که هاشم العربى نیز از مسیحیان عرب زبان باشد که براى فریب مسلمانان خود را از آنها قلمداد کرده است).
* کوتاه سخن
کوتاه سخن این‌که این کتاب که اشاره کرده‌اید چیز تازه‌اى نیست و برگرفته از همان کتابهاست مخصوصاً نوشته «جورج سال» و حواشى هاشم العربى.
به هر حال لازم مى‌دانم اطلاعات قابل توجهى درباره این کتاب در اختیار شما و همه علاقه‌مندان بگذارم.
 * ویژگى‌هاى کتاب مزبور
1 - تقلید از دیگران و تکرار مکررات و آن را غالباً به نام خود نامیدن و ایرادهائى که طى 4 قرن توسط متعصبان مسیحى یا عوامل دولت‌هاى استعمارى نوشته شده و غالباً
پاسخ داده شده را ذکر کردن.
2. برداشت‌هاى توأم با اشتباهات فراوان
3. تعصب شدید توأم با انواع بى‌ادبى‌ها و توهین‌هاى شرم‌آور
4. داشتن انگیزه‌هاى سیاسى در جاى جاى کتاب نمایان است مخصوصاً در برابر نفوذ سیاسى جمهورى اسلامى در کل منطقه وگرنه چه دلیل دارد که با صرف هزینه فراوان کتابى را به صورت رایگان نشر دهند و دین واقعى را به مردم معرفى کنند، آن هم از سوى کسى که خودش اعتراف مى‌کند در وجود خدا شک دارد آیا چنین کسى مى‌خواهد براى مردم دین معرفى کند؟
براى این‌که مخاطبان عزیز آنچه را که در بالا گفتیم باور کنند به 10 نمونه از ایرادها از آغاز کتاب (بدون گزینش) و ده نمونه از اواخر (بدون گزینش) با پاسخ آنها در این بخش مى‌آوریم تا روشن شود در این شبهه‌افکنى‌ها چه اندازه سست و بى‌پایه است.
* معرفى نویسنده
قبلا لازم است نویسنده را از زبان خودش معرفى کنیم.
او در آغاز کتابش درباره خودش چنین مى‌نویسد :
اسم روى جلد مستعار است (ولى نویسنده) دکتر واقعى است اما بدون توضیح ناچارم خود را تا حد امکان معرفى کنم تا خواننده بداند با چه کسى طرف است؟ من یک محققم در همان مدارس دینى که علماى بزرگ اسلامى از آن برآمده‌اند سال‌ها درس خوانده‌ام، مطالعاتم را ده‌ها سال و تا آنجا ادامه دادم که در اکثر علوم اسلامى مثل تفسیر و حدیث و تاریخ اسلام و فقه و فلسفه صاحب نظر شدم و مدتى طولانى مدرس بعضى علوم اسلامى بوده‌ام.
سپس تصریح مى‌کند در ابتدا اعتقاد قوى به اسلام داشته و تدریجاً ایراداتى در قرآن یافته، و در حقانیت آن گرفتار شک شده و در پایان مى‌گوید سرانجام «من کافر شدم تمام عیار و عشق چند ده ساله‌ام را در پاى عقلم قربانى کردم در نهایت خواهش مى‌کنم کتاب را بى‌طرفانه یعنى بدون عشق و تصرف و با تأمل بخوانید».
ولى در توضیحاتى که خواهیم داد روشن مى‌شود به یقین آنچه را در اینجا نوشته خلاف واقع و دروغ است. او از ساده‌ترین مسائل تفسیرى و ساده‌ترین مسائل ادبیات عرب که جزو دروس ابتدائى حوزه‌هاست بیگانه است نه محقق است و نه مفسر و نه متأسفانه عالم. به قول معروف آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است.
از شواهد خلاف‌گوئى او این است که از خواننده تقاضا مى‌کند با بى‌طرفى کتاب را مطالعه کند در حالى که در هیچ صفحه‌اى نیست که توهین به پیغمبر اکرم و قرآن نکند و الفاظ زشت به کار نبرد و تا آنجا که امکان دارد به تحقیر و زشت‌گوئى نپردازد و شاید در کمتر نوشته‌اى این همه توهین و هتاکى دیده باشید، آیا این است معنى بى‌طرفى؟!
و همان‌گونه که قبلا اشاره شد او در «مقدمه ضرورى» چهره واقعى خود را نشان داده و مى‌گوید :
عقل ما حکم مى‌کند که ما ادیان مختلف را با دقت عقلى و علمى مورد بررسى علمى قرار دهیم و اگر دینى را مورد صحت یافتیم از آن تبعیت کنیم و همچنین اگر خدائى در این جهان باشد! و بخواهد ما را هدایت کند از بندگانش همین انتظار را دارد.
این یک تناقض آشکار است اگر او به دنبال تحقیق درباره ادیان است باید اول برود مسائل مربوط به خداشناسى را بررسى کند و اگر خداشناسى براى او ثابت شد به تحقیق درباره ادیان بپردازد و اگر شک و تردید درباره وجود خدا در دل او راه یافت تحقیق درباره ادیان چه معنى دارد؟
او در این مقدمه چهره واقعى خود را نشان داده که به وجود خدا ایمان نیاورده و حالا در فکر یافتن پیغمبران واقعى خداست!
البته این احتمال وجود دارد که او یک کشیش متعصب فارسى زبان باشد که در دیار غرب زندگى مى‌کند و گروه‌هاى معاند اسلام از این طریق از وجود او بهره‌بردارى کرده‌اند.
او به شهادت تعبیرات زشت و توهین‌هاى کثیفش در جاى جاى کتابش تنها در فکر تحقیر اسلام و قرآن و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است نه در فکر تحقیق از منظر حق. و آرزوئى که قرن‌ها پیشوایان او به دنبال آن بوده‌اند و به آن نرسیده‌اند یعنى رو گردانیدم مردم از اسلام را در سر مى‌پروراند در حالى که اسلام و قرآن برخلاف تصور این‌گونه افراد و افکار در جهان در حال پیشروى است.
* بررسی ایرادات ده گانه او
اکنون به سراغ ایرادات ده گانه او که در آغاز کتاب دارد مى‌رویم و از مطالب آغازین او شروع مى‌کنیم.
* 1. آیا همه چیز در قرآن است؟
او در نخستین ایراد خود که به اصطلاح ایراد مهمش به قرآن مجید مى‌باشد مى‌گوید :
قرآن در آیات متعددى گفته است که همه چیز در قرآن مى‌باشد در آیه 111 سوره یوسف آمده است: (مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَى وَلَکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَىْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ): «قرآن سخنى نیست که به دروغ ساخته شده باشد بلکه تصدیق آن چیزى که قبل از آن است و تفصیل هر چیزى است و براى مردمى که ایمان مى‌آورد رهنمود و رحمتى است».
و در آیه 89 سوره نحل آمده است: (وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِّکُلِّ شَىْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ): «و این کتاب را که بیانگر هر چیزى است و
براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگرى است برتو نازل کردیم».
سپس مى‌افزاید: بدیهى است که همه چیز در هزاران کتاب هم نمى‌گنجد چه رسد در یک کتاب و اگر منظور این است که قرآن همه چیز براى هدایت بشر دارد آن هم درست نیست زیرا مثلا قرآن هیچ استدلال معتبرى بر وجود خدا و وحى ندارد!!
* رفع اشتباه :
پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) حتى به عقیده دشمنانش یک فرد حکیم و هوشیار بود هیچ فرد عاقلى مى‌گوید که در قرآن تمام علوم ریاضى و هندسى و هیئت و زمین‌شناسى و... وجود دارد؟ از جدول ضرب فیثاغورث گرفته تا انعکاس نور در آیینه‌هاى محدب و مقعر و اسامى صور فلکى در هیئت و فاصله کرات منظومه شمسى با یکدیگر و معادلات دو مجهولى و چند مجهولى در علم جبر و طرز کشت انواع درختان میوه و... در قرآن است. آیا هیچ فرد عاقلى امکان دارد چنین سخنى بگوید؟
خوب بود این مدعى آگاهى بر علم تفسیر لااقل مطالعه‌اى در سایر آیات قرآن مى‌کرد، قرآن بارها خود را معرفى کرده مى‌گوید: (إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِى لِلَّتِى هِىَ أَقْوَمُ) : «این قرآن هدایت مى‌کند انسان‌ها را به سوى مکتبى که راست‌تر و صحیح‌تر است».
در جاى دیگر مى‌گوید: (قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ یَهْدِی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَیُخْرِجُهُمْ مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ).
در این آیات و در آیات دیگر قرآن با صراحت آمده که هدف قرآن هدایت مردم به سوى راه راست و خارج کردن از ظلمات جهل و بى‌ایمانى و شرک و ظلم و بیدادگرى به سوى نور و ایمان و علم و عدالت است. منظور از «همه چیز» تمام چیزهائى است که براى این هدف مؤثر است نه همه چیز یعنى حتى بیان آفات گندم و جو و حبوبات و میوه‌ها.
اضافه بر این هنگامى که انسان با دیده تخریب نگاه مى‌کند مسائل واضح نیز براى او پوشیده مى‌شود اگر یک نگاه ساده به قرآن کرده بود مشاهده مى‌کرد که قرآن 20 دلیل محکم براى خداشناسى به صورت گسترده آورده و در آیات
زیادى شرح داده و 6 دلیل معتبر درباره اثبات معاد با استفاده از منطق‌هاى مختلف ذکر نموده، چطور مى‌شود انسان همه اینها را نادیده بگیرد و بگوید هیچ دلیلى در قرآن بر این‌ها نیست؟[3]
* 2. مبارزطلبى قرآن
او در ایراد دیگرى مى‌گوید: همچنین قرآن از مردم دعوت مى‌کند که شبیه آن را بیاورند، ابتدا از مخالفان مى‌خواهد که ده سوره شبیه قرآن بیاورند، بعد تقاضاى خود را کاهش مى‌دهد و به یک سوره بسنده مى‌کند (أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِّنْ دُونِ اللهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ): «یا مى‌گویند این قرآن را به دروغ ساخته بگو اگر راست مى‌گویید ده سوره مانند آن بیاورید و غیر از خدا هر که را مى‌توانید فرا خوانید...». این مبارزطلبى قرآن یک مغالطه (با نهایت معذرت) است چون نوشته هر کس مثل خودش منحصر به فرد است!...
سپس مى‌گوید :
البته مى‌توان این مبارزه‌طلبى قرآن را به روش صحیحى تغییر داد و گفت درست است که نوشته‌هاى هر کس منحصر به فرد است اما از نظر شأن و عظمت و خلاقیت با هم قابل مقایسه نیست.
بعد اضافه مى‌کند :
نوشته‌هائى به زیبائى قرآن در جهان حاضر وجود دارد از جمله شعر حافظ! در قله ادبیات جهان است، سپس (با توهین‌هاى زشتى) مى‌گوید: نوشته هائى مثل مثنوى مولانا از قرآن برتر است.
* رفع اشتباه :
راستى چه مضحک است! اشعار حافظ و مثنوى را با قرآن مقایسه کردن، چه ربطى به آیات قرآن دارد، قرآن با صراحت مى‌گوید: مثل یک سوره از قرآن، یعنى کلام عربى فصیح در حدّ فصاحت و بلاغت قرآن و محتواى عالى الهى آن.
گفتار او درست به این مى‌ماند کسى بگوید عطرى دارم
کسى نمى‌تواند مانند آن را بیاورد کسى در مقابل او بگوید من انگورى بهتر از آن مى‌آورم این دو چه ارتباطى با هم دارند آیا واقعاً او متوجه نیست چه مى‌گوید؟ یا اینکه متوجه است و مى‌خواهد فریب دهد.
بعضى از شعراى تواناى بعد از حافظ اشعارى همانند او آورده‌اند هر چند او در مجموع پیش‌کسوت است.
مى‌دانیم قرن‌هاست دشمنان اسلام کوشیده‌اند که چیزى مثل قرآن یا بخشى از قرآن بیاورند و موفق نشده‌اند با اینکه مى‌توانستند از ادباى عرب زبان مسیحى و غیر مسیحى کمک بگیرند و تحدى قرآن را خاموش کنند .
جنگ‌هاى صلیبى دویست سال طول کشید و اروپایى‌ها آن همه هزینه براى آن پرداختند و قربانى دادند تا دعوت اسلام را خاموش کنند، خوب بود به جاى اینها چیزى همانند قرآن اگر مى‌توانستند بیاورند تا لااقل در بخش فرهنگى و غیر نظامى جواب دندان‌شکنى داشته باشند ولى نتوانستند و همان‌گونه که قرآن مى‌گوید هرگز نمى‌توانند (ولن تفعلوا) .
البته کسى که در مقام مخالفت با چیزى بر مى‌آید بعید نیست گرفتار این‌گونه استدلالات ناموزون گردد.
* 3. مطالب تکرارى
او در ادعاى تو خالى دیگرى مى‌گوید :
قرآن شاید تکرارى‌ترین کتاب موجود (در جهان) باشد، اگر کسى یک سوره بزرگ قرآن مثل بقره را بخواند با خواندن بقیه قرآن چیز زیادى به وى اضافه نمى‌شود.
سپس مى‌افزاید: مثال‌هائى از تکرار مطالب در قرآن : اسم موسى 136 بار در قرآن تکرار شده است و داستان موسى به صورت
* رفع اشتباه :
متأسفانه این فرد هر چه بر سر قلمش آمده بدون حساب
و کتاب نوشته شده است، بى‌آن‌که خیال کند روزى زیر ذره‌بین نقد قرار مى‌گیرد.
1. اگر مرورى بر قرآن داشت ادعا نمى‌کرد که هر کس سوره بقره را بخواند نیازى به بقیه قرآن ندارد، در تمام سوره‌هاى قرآن مطالبى است که در سوره بقره نیامده است. در سوره آل عمران که بعد از آن است مسائل زیادى است که در بقره نیست :
1. آنچه مربوط به حضرت عیسى و مریم است.
2. معجزات عیسى،
3. داستان حواریون،
4. داستان مباهله با مسیحیان نجران،
5. گفتگوهاى مختلف با اهل کتاب،
6. احکام امر به معروف و نهى از منکر،
7. داستان جنگ بدر با تمام شاخ و برگهایش، داستان جنگ احد و مسائل مربوط به آن، مقام و موقعیت شهداى راه حق، و مطالب فراوان دیگرى از این قبیل که در سوره آل عمران آمده است و در سوره بقره نیامده است.
در سوره نساء :
1. احکام مربوط به یتیمان،
2. تعدد زوجات و احکام آن،
3. مسائل مشروح مربوط به ارث و سهام وارثین،
4. مسائل مربوط به محرمات ازدواج و طوائف چهارده‌گانه آن،
5. احکام مربوط به تیمم،
6. تخلفات اهل کتاب،
7. لزوم حفظ امانات،
8. لزوم قبول داورى پیغمبر،
9. احکام مربوط به دیه و کفاره قتل عمد،
10. مسائل مربوط به لزوم مهاجرت،
11. احکام مربوط به نماز خوف در میدان جنگ،
12. راه‌هاى نفوذ شیطان در انسان،
13. مسأله عدم قتل مسیح و سرانجام کار او،
14. احکام مربوط به بطلان اعتقاد به تثلیث.
خلاصه هر کدام از سوره‌ها را نگاه کنیم مملوّ از مطالبى است که در سوره بقره نیامده است، بگذریم از سوره یوسف و مسائل مربوط به جنگ احزاب که در سوره احزاب آمده و حکم همسران پیغمبر و مسائل اخلاقى در سوره لقمان آمده و مسائل و احکامى که در سور مختلف قرآن است که
هیچ کدام از آنها در سوره بقره نیست.
چطور ممکن است کسى یک بار آیات قرآن را مرور کرده باشد و چنین سخن بى‌پایه و مایه‌اى را بیان کند و بگوید هر چه در سوره‌هاى دیگر است تکرار چیزى است که در سوره بقره آمده است!
2. آیا اگر اسم موسى 136 قرآن تکرار شده باشد این دلیل بر تکرار قرآن است، اگر فى المثل کتابى به عنوان «امیرکبیر» نوشته شود از بدو تولد تا پایان کارش را شرح بدهد و 500 بار نام امیرکبیر به تناسب مراحل مختلف زندگى در آن آمده باشد اسم آن را تکرار مطالب مى‌توان گذاشت.
یا اگر کتابى به عنوان «جنین‌شناسى» و بیان مراحل جنین و دوران‌هاى مختلف آن نوشته شده باشد و هزار بار کلمه جنین به تناسب موارد مختلف تکرار شده باشد این کتاب نامش تکرار مکررات است؟!
این نویسنده مخاطب خود را چگونه انسانى فرض کرده، کسى که هیچ خبرى از قرآن ندارد و چیزى نمى‌فهمد فقط تسلیم حرف اوست.
3. زندگى بعضى از انبیا مانند حضرت موسى (علیه السلام) مراحل مختلفى داشته و قرآن چنین تقسیم کرده: دوران طفولیت
موسى، دوران زندگى نزد شعیب پیغمبر، دوران مبارزه با فرعون و ساحران، دوران بعد از آن مربوط به گوساله سامرى، دوران فتح بیت المقدس. قرآن این دوران‌ها را تجزیه کرده و هر کدام را در سوره‌اى بیان کرده، آیا اسم این را تکرار مى‌توان گذاشت.
در اوائل سوره بقره 14 حادثه مربوط به زندگى بنى‌اسرائیل ذکر شده که با کلمه «وإذ» (به یاد بیاور) شروع مى‌شود این 14 حادثه هیچ ارتباطى به هم ندارند جز اینکه مربوط به بنى‌اسرائیل هستند آیا نام آن را مى‌توان تکرار گذاشت؟
4. فرض کنیم تکرارى باشد، فصاحت و بلاغت گاه ایجاب مى‌کند چیزى را تکرار کنند، آن هم در طول 23 سال.
آیا ما شعارهاى انقلاب را مرتب تکرار نمى‌کنیم، آیا همه کشورها سرود ملى خود را در هر مجلسى تکرار نمى‌کنند؟ آیا هر زمان سوار هواپیما مى‌شوید یک سلسله دستورات ایمنى را تکرار نمى‌کنند؟
تکرار اگر داراى هدفى باشد مشکلى ایجاد نمى‌کند.
**************** 4. مشکل محتوایى
او در ایراد بسیار سطحى دیگرى مى‌گوید: قرآن مشکل محتوائى دارد براى مثال
وقتى از محمد پرسیده مى‌شود که چرا ماه شکل‌هاى متنوع دارد او در قرآن مى‌گوید: براى این‌که شما عدد سنین (سال‌ها) و حساب را داشته باشید. (و پاسخ اصلى این سؤال را نمى‌گوید در حالى که امروز از هر کس سؤال کنید جواب آن را مى‌داند چون قسمت‌هاى مختلفى از ماه به سوى خورشید است).
او در اینجا باز هتاکى را به اوج رسانده و هر سخن زشتى را بر سر قلمش آمده درباره آن بزرگ‌مرد عالم بشریت نوشته است.
**************** رفع اشتباه :
اوّلا توضیحى که او درباره تغییر شکل ماه (بدر تمام، تربیع و هلال) داده بسیار ناقص است، یعنى خودش پاسخ این سؤال را به درستى نمى‌دانسته است.
توضیح این‌که مى‌دانیم ماه به دور زمین در یک ماه تمام گردش دارد و در این سیر خود گاه زمین تقریباً در وسط و ماه در یک طرف و خورشید در طرف مقابل قرار مى‌گیرد در اینجا بدر تمام است یعنى تمام قسمت روشن ماه به سوى ماست و گاه ماه با خورشید زاویه 90درجه دارد یعنى نیمى از روشنائى ماه دیده مى‌شود ولى گاه زمین در یک طرف و ماه تقریباً در وسط و خورشید در طرف مقابل قرار دارد در این صورت محاق است زیرا تمام قسمت روشن ماه رو به خورشید است و تمام قسمت تاریکش رو به ماست.
از این که بگذریم چه کسى گفته است مردم از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) سؤال کردند چرا کره ماه برخلاف سایر اجرام آسمانى هر شب تغییر شکل مى‌دهد، قرآن مى‌گوید : (یَسْأَلُونَکَ عَنْ الاَْهِلَّةِ)؛ «یعنى از تو درباره هلال‌هاى ماه سؤال مى‌کنند» بعید نیست سؤال آنها از این بوده که فایده و فلسفه تغییر شکل ماه چیست؟
حضرت در جواب فرمود: فایده‌اش این است یک تقویم آسمانى براى شما درست کرده که روزهاى ماه را تعیین مى‌کند و این کلامى است بسیار کامل از سؤالى که درباره فلسفه و فایده تغییر ماه داشته‌اند.
ثانیاً: فرض مى‌کنیم آنها از علت تغییر شکل ماه سؤال کردند، در حالى که آنها در آن زمان نه گردش ماه را به دور زمین در طول یک ماه مى‌دانستند و نه تغییر جهت او با خورشید و زمین و زاویه‌هاى مختلفى که این سه با یکدیگر درست مى‌کنند، آنها از این امور کاملا ناآگاه بودند و تصدیق مى‌کنید تفهیم آن براى آنها در آن زمان نیز بسیار مشکل بوده در این صورت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) «علت محدثه» را رها کرده و به «علت غایى» پرداخته یعنى از فلسفه این تغییر سخن گفته نه از علت آن. این مقتضاى فصاحت و بلاغت است که گوینده وضع مخاطب را در نظر بگیرد و مطابق فکر و درک مصالح او پاسخ گوید.
**************** 5. محیط زدگى
او در یک مغالطه دیگر مى‌گوید :
محمد تحت تأثیر شدید محیطش محور اصلى قرآن را مبارزه با بت‌پرستى قرار داده است غافل از این‌که این همه بحث از بت‌پرستى به درد نقاط دیگر جهان و یا آینده بشریت نمى‌خورد...
مثال دیگر کشتى‌هاى بادبانى است که در زمان محمد رایج بوده بارها در قرآن به نقش باد در پیش بردن کشتى اشاره شده و آن را خواست خدا دانسته است مانند (هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنْتُمْ فِى الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ)؛ «او کسى است که شما را در خشکى و در دریا مى‌گرداند تا وقتى که در کشتى باشید و آنها با بادى خوش آنها را به پیش مى‌راند».
**************** رفع اشتباه :
اوّلا : اگر در محیطى یک بیمارى خطرناک رواج داشته باشد و طبیب قسمت مهمى از وقت خود را به درمان آن بپردازد کار خلافى انجام داده باید به آن طبیب گفت در نقاط دیگر دنیا این بیمارى نیست چرا زیاد به آن اهمیت مى‌دهى (طرز تفکر را ملاحظه کنید چقدر سست است)
ثانیاً : بت‌پرستى در دنیاى امروز هم رواج فراوان دارد سرى به هندوستان و کشورهاى شرق آسیا و برخى از کشور چین بزنید تا بدانید همه چیز مورد پرستش واقع مى‌شود حتى...
صورت‌هاى دیگر بت‌پرستى حتى در غرب نیز وجود دارد.
ثالثاً : قرآن علاوه بر مبارزه با بت‌پرستى برنامه وسیعى براى دعوت سایر پیروان ادیان به سوى اسلام که آیینى بسیار کامل‌تر و مترقى است دارد، اى کاش این بهانه‌گیر که خود را مفسر عالى‌مقامى مى‌داند حداقل یک دوره قرآن را با دقت روخوانى مى‌کرد تا بداند مبارزه قرآن تنها با بت‌پرستى نبوده است و گفتگوهاى منطقى فراوان با پیروان سایر ادیان دارد.
رابعاً : آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله) وقتى آیات مربوط به نعمت‌هاى الهى را مى‌شمرد و از تأثیر بادهاى منظم بر حرکت کشتى‌ها سخن مى‌گوید که از نعمت‌هاى بزرگ پروردگار در آن زمان بوده آیا لازم بوده است بحث از کشتى‌هاى موتورى که هزار سال بعد ابداع و اختراع شد داشته باشد و بگوید از نعمت‌هاى خدا این است که یک هزار سال بعد کشتى‌هائى اختراع مى‌شود که با نیروى برق و بخار سینه امواج را مى‌شکافند و حرکت مى‌کنند یا باید سخنى بگوید که مورد نیاز مردم در آن زمان بوده است.
از طرفى مى‌دانیم که در بعضى از آیات اشاره کوتاه و پرمعنائى به وسائل نقلیه آینده نیز شده است.
**************** 6. بى‌نظمى
این ایرادکننده یا به تعبیر دیگر بهانه‌گیر از عدم نظم در میان آیات قرآن سخن مى‌گوید، او مى‌گوید :
مطالب قرآن به صورت تکه تکه و غیر مرتبط پشت سر هم قرار گرفته... چینش مطالب نه بر اساس موضوع و نه بر اساس تاریخ نزول است.
**************** رفع اشتباه :
این محقق عالى‌مقام و صاحبنظر در تفسیر و علوم اسلامى و تاریخ اسلام! متأسفانه حتى یک بار تاریخ زندگى پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را و کیفیت نزول آیات قرآن را مرور نکرده تا به یک نکته بسیار واضح آشنا شود و آن اینکه قرآن یک کتاب کلاسیک نیست که موضوعاتى را در نظر گرفته باشد و
آن را در ابواب و فصول مختلف نگاشته و سپس یک فهرست به آن اضافه کرده باشد.
قرآن کتابى است که طى 23 سال بر اساس نیازهاى گوناگون در زمان‌هاى مختلف نازل شده است.
مثلا یک روز حادثه جنگ بدر و روز دیگر جنگ احد و زمانى دیگر جنگ احزاب است، هر کدام از اینها در آیات مربوط به خود بیان فرموده است.
یک روز مردم از مسائل مربوط به نکاح و طلاق، روز دیگر از مسائل مربوط به رباخوارى و بالاخره روز دیگرى از صلح و جنگ سؤال مى‌کردند و جواب‌هاى مناسب به هر کدام داده مى‌شد.
بنابراین قرآن مجموعه مسائلى است که در حوادث مختلف و در پاسخ به سؤال‌ها و نیازهاى گوناگون نازل شده است و کاتبان وحى آنها را جمع‌آورى کرده و پشت سر هم قرار داده است بى آن‌که تاریخ نزول نوشته شود و اى بسا میان نزول آیاتى درباره موضوعى و آیات دیگر درباره موضوع دیگر هفته‌ها فاصله شده باشد.
یک مثال ساده و تا اندازه‌اى از بعضى جهات شبیه بحث ما مطرح مى‌کنم.
فرض کنید دولتى سر کار آمد در طى چندین سال عمر خود بخش‌نامه‌هاى مختلفى درباره مسائل مختلف مربوط به وزارت‌خانه‌ها صادر کرده، در یکى بحث از مسائل اقتصادى است در دیگرى بحث از سلامت است در یکى بحث از سیاست خارجى است و در دیگرى بحث از آموزش و پرورش است، حال اگر همه این بخش‌نامه‌ها را جمع کنند به صورت کتابى درآید و کسى ایراد کند چرا کتابى است داراى مسائل مختلف غیر مرتبط؟ آیا بر چنین کسى نمى‌خندند.
راستى چگونه این مسأله روشن بر این ایرادکننده مخفى مانده است و تصور کرده است قرآن به صورت یک جا و مانند یک کتاب کلاسیک از سوى خداوند نازل شده است.
یا این‌که فرض کنید شخص بزرگى خاطرات عمر خود را روزبه‌روز جمع‌آورى کرده و به صورت کتابى درآورده آیا باید منتظر باشیم همه مطالب او با هم مرتبط باشد؟
**************** 7. دقیق نبودن
او در هنرآفرینى دیگرى چیزى را که به عنوان دقیق نبودن قرآن نامیده با انواع اهانت‌ها مطرح کرده و مى‌گوید :
مثلا مطلبى را در آیه به طور کلى گفته و چند سال بعد متوجه شده است که کلیت آیه قبل نادرست بوده بنابراین در آیه دیگرى آن را تخصیص زده است. در بسیارى موارد هم بى‌دقتى‌ها اصلاح نشده براى مثال گفته است: (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً)؛ «یعنى قطعاً به دنبال هر سختى آسانى وجود دارد» این جمله به صورت کلى در تمام موارد صادق نیست.
**************** رفع اشتباه :
باز متأسفانه بر اثر محدود بودن اطلاعات او از یک مسأله
اساسى غافل شده همان چیزى که در تمام دنیا معمول است، قوانینى را به صورت کلى مى‌نویسند و تصویب مى‌کنند بعد به سبب شرایطى که پیش مى‌آید و با موضوعات جدیدى روبه‌رو مى‌شوند تبصره‌ها و استثنائاتى براى آن قائل مى‌شوند، حکم کلى گذشته صحیح بوده در زمان خود و تبصره و استثنا نیز در زمان خود لازم بوده است.
در قرآن احکامى نازل شده مثل حکم روزه مى‌فرماید : (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ) سپس استثنائاتى لازم بوده به آن زده شده در همان زمان یا زمان بعد در چند آیه بعد از آن مى‌فرماید : (فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ) کسى که بیمار یا مسافر باشد روزه نمى‌گیرد و آن را در زمان دیگرى قضا مى‌کند، آن قانون کلى و این استثناء همه حساب شده است چه مشکلى دارد، آیا این کار دلیل نهایت دقت است یا دقیق نبودن؟
یا این‌که نماز جماعت به طور کلى تشریع شده است بعد به سبب شرائط جنگى استثنائى به نام نماز خوف دارد که در قرآن مطرح است.
در مسأله مشروبات الکلى به خاطر آلودگى زیاد جامعه جاهلى قرآن آن را در سه مرحله تحریم کرده، تحریم ملایم، تحریم متوسط و تحریم شدید تا از نظر اجرائى کاملا قابل قبول باشد.
اینها همه عین دقت و فصاحت و بلاغت و همه جا نگرى است. این از یک‌سو، از سوى دیگر یک سلسله احکام کلى داریم که به آنها «احکام غالبى» گفته مى‌شود منظور از احکام غالبى این است که در اکثر موارد ثابت است هر چند موارد کمى از آن خارج است.
در کلمات شعرا و فصحا نیز احکام غالبى فراوان دیده مى‌شود مثلا شاعر مى‌گوید :
«مزد آن گرفت که جان برادر که کار کرد»
ممکن است گاه کسى کار کند و به مزد خود هم نرسد، آیا آن جمله غلط بوده، نه. منظور این است که در غالب موارد مزد در برابر کار داده مى‌شود.
یا این‌که شاعر دیگرى مى‌گوید: «در نومیدى بسى امید است»
یا مى‌گوید: «از مکافات عمل غافل مشو»
اینها احکام غالبى است ممکن است در بعضى نومیدى‌ها
امیدى نباشد یا بعضى‌ها مکافات عملشان را در دنیا نبینند ولى این حکم در غالب افراد صادق است.
یا این‌که مى‌گویند: «خواستن توانستن است» آیا همه جا همین‌طور است یا غالباً این چنین است. گاه انسان چیزى را مى‌خواهد و نمى‌تواند به آن برسد.
آیه شریفه (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً) نیز همین گونه است غالباً با سختى‌ها آسانى‌هائى است هر چند ممکن است در بعضى از موارد نباشد.
ملاحظه مى‌کنید مسائل ساده‌اى را که همه مردم به آن توجه دارند این آقاى محقق متخصص در مسائل اسلامى براى خودش تبدیل به مسأله پیچیده‌اى کرده و گرفتار اشتباه شده است.
**************** 8. علم از دیدگاه قرآن
او در بهانه‌جوئى دیگرى مى‌گوید: قرآن اهمیت زیادى به علم داده است.
آیا منظور از علم ارزشمند در اسلام همه علوم است؟ خیر. منظور از این همه تأکید بر علم، علم دین است و تعقل و تفکر مورد نظر اسلام تعقل و تفکر در دین است...
در حالى که علوم تجربى معتبرترین دانش‌هاى بشرى هستند و دقت و صحت علوم دیگر بستگى به میزان هماهنگى آنها با دانش تجربى است، علم تجربى باورهاى خرافى بشر را آشکار کرده و امکان نقد ادیان را براى ما فراهم کرد، یعنى حتى براى تشخیص این‌که کسى که ادعاى پیامبرى کرده درست گفته یا نه، علم تجربى بهترین معیار است... با توجه به این اهمیت
فوق‌العاده علم تجربى عدم شناخت قرآن نسبت به علوم تجربى یکى از ایرادات است (البته چندین اهانت پى در پى در اینجا کرده که ذکر آن موجب شرمسارى است).
**************** رفع اشتباه :
راستى چه دلیلى دارد که در تعبیرات خود پى در پى نسبت به ساحت قدس پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و قرآن مجید که مورد احترام یک میلیارد و چهارصد میلیون از مردم جهان است و حتى بسیارى از بیگانگان که مسلمان نیستند به او احترام مى‌گذارند، توهین‌هاى زشت مى‌کند، جز این‌که چون منطق معتبرى ندارد گمان مى‌کند از طریق این اهانت‌ها مى‌تواند در مخاطب خود نفوذ کند و آنها را نسبت به قرآن مجید بدبین سازد در حالى که نتیجه کاملا معکوس است، مردم سخنان هتاکان را نمى‌پذیرند.
به هر حال، یکى از شاهکارهاى قرآن مجید ـ برخلاف پندار این گوینده ـ گره زدن مسائل مربوط به خداشناسى و معاد به علوم تجربى و آیات آفاقى و انفسى است.
قرآن مجید در یک جا مى‌فرماید: (إِنَّ فِى خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللهُ مِنْ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ لاَیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
در جاى دیگر مى‌فرماید: (لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ).
به این ترتیب همگان را به مطالعه اسرار آفرینش در آسمان‌ها و زمین‌ها دعوت مى‌کند، همان چیزى که موضوع تمام علوم تجربى است.
در جاى دیگر مى‌فرماید: (وَفِى الاَْرْضِ آیَاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ وَفِى أَنفُسِکُمْ): «در زمین نشانه‌هائى است براى آنها که اهل یقین‌اند و در وجود خود شما نشانه‌هاى فراوانى از عظمت خداست».
به این ترتیب همگان را به علم تشریح و فیزیولوژى انسانى دعوت مى‌کند، خداشناسى را با آن گره مى‌زند.
در جاى دیگر از آثار خدا در عالم گیاهان سخن مى‌گوید و مى‌فرماید: (یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ ...). (رعد/4)
اشاره به این‌که چه قدرتى است که از آب و خاک واحد
این همه ترکیبات مختلف و میوه‌جات گوناگون که هر کدام طعم خاص و آثار ویژه خود دارد ایجاد مى‌کند و این امر ما را به مطالعه تمام مسائل مربوط به گیاه‌شناسى و ساختمان شگفت‌انگیز گیاهان و درختان فرا مى‌خواند.
در جاى دیگر براى اثبات مسأله معاد مخاطبان خود را به مطالعه دوران‌هاى مختلف آفرینش جنین دعوت مى‌کند و مى‌گوید: (یَخْلُقُکُمْ فِى بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ خَلْقاً مِّنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِى ظُلُمَاتٍ ثَلاَثٍ). (زمر/6)
و به همین دلیل علماى اسلام پیشروان علوم تجربى بوده‌اند و آن زمان که اروپا در قرون وسطى در خواب غفلت بود آنها در تمام این علوم پیشرفت‌هاى فراوانى کرده‌اند و کتاب‌هاى بسیارى نوشته‌اند.
جابر بن حیان پدر علم شیمى، حسن بن هیثم پدر علم فیزیک و بزرگانى در ریاضیات و فلکیات همچون شیخ بهائى و خواجه نصیرالدین طوسى و افرادى در علم طب مانند بوعلى سینا و نیز زکریاى رازى در علم شیمى در اسلام پرورش یافته‌اند. در واقع همه اینها از قرآن مجید الهام گرفته بودند که همگان را به مطالعه اسرار آفرینش دعوت مى‌کند.
در روایات اسلامى شواهد زیادى بر تشویق به علوم تجربى و اسرار آفرینش داریم از جمله در حدیث معروف پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) «اطلبوا العلم ولو بالصین؛ به سراغ علم و دانش بروید هر چند در کشور چین باشد». (وسائل، ج 18، ص 14).
چین در آن زمان آخرین نقطه آباد شناخته شده دنیا بود، آیا در کشور چین حوزه‌هاى علمیه وجود داشت که براى کسب علم دین به آنجا بروند یا علوم دیگر؟
و در حدیث معروف امام صادق (علیه السلام) آمده است: «لو علم الناس ما فی طلب العلم لطلبوه ولو بسفک المهج وخوض اللجج؛ اگر مردم مى‌دانستند چه اندازه دانش‌طلبى اهمیت دارد در راه تحصیل آن جانفشانى مى‌کردند و در اعماق دریاها نیز فرو مى‌رفتند!». (بحارالانوار، ج 1، ص 185)
آیا در اعماق دریاها حوزه علمیه وجود دارد یا منبع علوم مربوط به جهان هستى است؟!
9. ابهام فراوان!
او در یک ایراد دیگر مى‌گوید :
بیشتر آیات قرآن نیازى به تفسیر ندارد و با خواندن مى‌توان فهمید اما در قرآن ابهام نیز فراوان است این ابهامات دلائل مختلفى دارد از جمله بى‌نظمى در بیان مطالب... (سپس ضمن هتاکى‌هاى فراوان) مى‌گوید : تخصیص و نسخ هم بر ابهام قرآن افزوده، همچنین عده‌اى از آیات را با مراجعه به سنت نیز نمى‌توان فهمید...
**************** رفع اشتباه :
او در آغاز اعتراف مى‌کند که بیشتر آیات قرآن نیاز به تفسیر ندارد و همگان آن را به خوبى مى‌فهمند، سپس چند
موضوع را پیش مى‌کشد از جمله موضوع «نسخ» و «تخصیص» است.
معلوم نیست نسخ یا تخصیص چه ابهامى بر قرآن مى‌افزاید مثلا هرگاه قرآن بفرماید: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ) (بقره/183) یعنى به طور عام دستور روزه را صادر کند و بعداً به آن تخصیص بزند و بگوید (فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ)(بقره/185) کسى که بیمار یا مسافر باشد روزه خود را افطار مى‌کند و بعداً قضا مى‌کند، راستى چه مشکلى پیش مى‌آید.
همچنین سایر تخصیص‌هاى قرآن که همگى روشن و آفتابى است.
یا در مورد نسخ، در یک آیه مى‌فرماید: (إِنْ یَکُنْ مِّنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ) در صورتى که حتى عدد نفرات شما یک دهم دشمن باشد به پیکار با آنها برخیزید. (انفال/65)
و در آیه دیگر این حکم را منسوخ کند و مى‌فرماید: (الاْنَ خَفَّفَ اللهُ عَنکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِّنْکُمْ مِّائَةٌ صَابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ ...) (انفال/66) یعنى معیار را دو برابر بودن
دشمن مى‌گیرد.
کجاى این «نسخ» ابهام دارد، نخست مسأله ناهماهنگى دو لشکر در حد ده برابر بود، بعد تعدیل شده است به دو برابر.
اما این‌که آیاتى در قرآن باشد که باید به کمک سنت فهمیده شود این نه تنها مشکلى ایجاد نمى‌کند بلکه سبب مى‌شود که مسلمانان (کفانا کتاب الله) نگویند و خود را بى نیاز از پیغمبر اکرم و امامان معصوم: ندانند.
و اما این‌که آیاتى وجود دارد که حتى با مراجعه به سنت فهمیده نمى‌شود این سخن گزافى است مطلقا چنین آیه‌اى در قرآن نیست، خوب بود لااقل یک نمونه را ذکر مى‌کرد تا مایه رسوائى نشود.
**************** 10. منى یک آب پست است
و از بین ستون فقرات و دنده‌ها خارج مى‌شود
این بحث را با اولین نمونه از شاهکارهاى علمى این مفسر عالى‌مقام که حتى قرآن را ظاهراً روخوانى هم نکرده درباره آنچه او خطاهاى علمى قرآن نامیده ادامه دهیم.
ایراد دیگر او ـ که آن را ایراد علمى بر قرآن نامیده ـ این است که مى‌گوید:
اولا قرآن در آیه 8 سوره سجده منى را آب پستى معرفى کرده (ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلاَلَةٍ مِّنْ مَّاءٍ مَّهِینٍ) : «سپس نسل او (انسان) را از چکیده آبى پست مقرر کرد» ولى امروز مشخص شده که منى یکى از برترین پدیده‌هاى حیاتى است، در هر قطره‌اى از آن میلیون‌ها اسپرم زنده در حال فعالیت همراه با همه مواد لازم مثل غذا و آب و مواد حفاظتى وجود دارد اما در
گذشته گمان مى‌شد که منى آب پست و بى‌ارزش و نفرت‌انگیز است.
سپس بعد از توهین‌هاى زشتى به سراغ آیه 7 سوره طارق مى‌رود: (فَلْیَنظُرْ الاِْنسَانُ مِمَّ خُلِقَ خُلِقَ مِنْ مَّاءٍ دَافِقٍ یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ): «انسان باید بنگرد که از چه آفریده شده از آب جهنده‌اى خلق شده که از بین ستون فقرات و استخوان‌هاى سینه بیرون مى‌آید»...
امروزه مشخص است منى در بیضه‌ها ساخته مى‌شود و در کیسه منى ذخیره مى‌شود و از مجراى ادرار خارج مى‌شود و محل ساخت و مسیر خروج آن ربطى به ستون فقرات و سینه ندارد.
(باز در اینجا با اهانت‌هاى مشمئز کننده سخن خود را پایان مى‌دهد).
**************** رفع اشتباه :
اوّلا : واژه «مهین» همیشه به معنى پست نیست، به کتاب لسان العرب و قاموس فیروزآبادى که دو کتاب معتبر و
معروف در لغت عربى است مراجعه کنید. «مهین» چند معنا دارد، ضعیف، کوچک (قلیل) و کم‌ارزش و پست.
شک نیست که از نظر عرف عام در گذشته و امروز منى یک چیز کم ارزش و کم‌قدر است و اگر روى لباس همین ایرادکننده بریزد فوراً آن را مى‌شوید و از خود دور مى‌کند .
حال از نظر علمى ساختمان عجیبى دارد ربطى به مکالمات عرفى ندارد که آن را یک چیز کثیف مى‌دانند، آیا این ایرادکننده هرگز حاضر است منى را بر دارد و در شیشه‌اى کند و در اتاق پذیرائى خود به عنوان یک چیز پرارزش نگه دارد قطعاً چنین نیست همه منى را به عنوان یک شىء کثیف از خود دور مى‌کنند.
بحث از مسائل علمى مربوط به ساختمان منى ارتباطى به برداشت‌هاى عرفى درباره آن ندارد که دیروز و امروز در آن یکسان است، مگر این‌که انسان بخواهد خواننده خود را فریب دهد.
آیا ساختمان یک تار مو کم اهمیت دارد، پیاز مخصوص مو که موجب نمو تدریجى مرتب آن از آغاز طفولیت تا آخرین روزهاى عمر مى‌شود، غده چربى مخصوصى که در کنار آن است و مو را چرب مى‌کند تا نشکند و ماده رنگینى
که در جوانى آن را به رنگ مشکى در مى‌آورد و در پیرى رها مى‌سازد، همه از مسائل شگفتى‌آفرین است.
ولى اینها مانع از آن نمى‌شود که هر هفته سروصورت را اصلاح کنید و موهاى اضافى را دور بریزید.
اما در مورد شاهکار دیگر او یعنى خارج شدن منى از میان ستون فقرات و سینه اشتباه روشن دیگرى است، اشتباه در اینجاست که ضمیر یخرج (خارج مى‌شود) به منى بر نمى‌گردد بلکه به جنین بر مى‌گردد، جنین در شکم مادر در واقع در میان پشت و سینه است و سپس خارج مى‌شود و یا این‌که از پهلو به طور سزارین آن را خارج مى‌کنند، شاهد این سخن آن‌که در آیه بعد ضمیرى است که آن هم به جنین بر مى‌گردد، مى‌فرماید: (إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ): «خداوند تواناست که این انسان را در قیامت باز گرداند» ضمیر (رجعه) به منى بر نمى‌گردد.
نتیجه آن‌که قرآن مى‌فرماید : انسان از میان سینه و پشت خارج مى‌شود در قیامت نیز او را بر مى‌گرداند یعنى قیامت شبیه یک تولد ثانوى است. اشتباه در مرجع ضمیر سبب این اشتباه بزرگ شده است.
**************** **************** خطاهاى پندارى
نامبرده فصلى را در کتاب خود به عنوان «خطاهاى نوشتارى» در قرآن مجید آورده که مملو از اشتباهات ادبى است و نشان مى‌دهد که او از علم صرف و نحو کاملا بیگانه است. به علاوه هر چه توانسته توهین و بى‌ادبى نسبت به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و قرآن کرده که نشانه عقده‌اى بودن یا مأموریت خاص او است.
او ادعا مى‌کند که مدتى درس حوزوى خوانده و در علوم حوزوى صاحب نظر شده! حال آنکه از ابتدایى‌ترین دروس حوزوى یعنى ادبیات عربى بى‌اطلاع است، به عنوان نمونه 10 مورد از آنچه او به عنوان خطاهاى نوشتارى در قرآن مجید ذکر کرده به ترتیب از ابتدا تا 10 مورد را در اینجا مى‌آوریم و بقیه را بر آن قیاس کنید. (بدون گزینش)
**************** 1. بی‌خبری از یک قائده نحوی
در آیه 162 سوره نساء (لَّکِنِ الرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ ...) مى‌گوید: چرا اسم «لکن» مرفوع است باید منصوب باشد، به صورت «لکن الراسخین فى العلم» باشد.
ولى او از این قاعده نحوى بى‌خبر بوده که «لکنَّ» هنگامى که تشدید خود را از دست مى‌دهد دیگر خبر خود را منصوب نمى‌کند و در آیه شریفه «لکن» بدون تشدید نون است. (دقت کنید)
آیات دیگرى در قرآن مجید نیز به همین صورت آمده یعنى «لکن» با نون مخفف است و اسم آن مرفوع مى‌باشد مانند آیه 166 سوره نساء (لَکِنِ اللهُ یَشْهَدُ ...) و آیه 88 سوره توبه (لَکِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ...).
**************** 2. عدم تشخیص م<نث مجازی و حقیقی
او مى‌گوید: (إِنَّ رَحْمَتَ اللهِ قَرِیبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِینَ) در آیه 59 سوره اعراف صحیح نیست باید «قریبة من المحسنین» به صورت مؤنث باشد زیرا «رحمت» مؤنث است.
اما او نمى‌داند که «رحمت» مؤنث مجازى است و عرب در مورد مؤنث مجازى گاه ضمیر مذکر و گاه ضمیر مؤنث
مى‌آورد. ولى ناآگاهى از قواعد علم نحو کار دست او داده است.
**************** 3. نا آگاهی از عطف و عدم عطف
او مى‌گوید: چرا در آیه 62 سوره بقره قرآن مجید آمده است: (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِـِینَ ...) در اینجا اسم إنَّ و آنچه بر آن عطف شده به صورت منصوب است ولى در آیه 69 مائده مى‌گوید: (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَى ...) یعنى «صابئون» به صورت مرفوع آمده با اینکه عطف بر اسم إنَّ مى‌باشد.
محققین این سؤال را پاسخ روشنى داده‌اند و گفته‌اند که صابئون در آیه دوم عطف نیست بلکه مبتدا براى خبر مقدّرى است، یعنى در واقع چنین است: «والصابئون والنصارى کذلک» بنابراین جمله معترضه‌اى بین اسم إنَّ و خبر آن واقع شده و از این قبیل جمله‌هاى معترضه در کلام فصحا و بلغا فراوان دیده مى‌شود.
بنابراین معنى آیه چنین مى‌شود: «کسانى که ایمان آورده‌اند و یهودیان ـ همچنین ستاره‌پرستان و نصارى اگر ایمان به خدا و روز قیامت بیاورند و عمل صالح انجام دهند نه ترسى دارند و نه غمى» .
**************** 4. تشخیص ندادن مفعول و مصول
او مى‌گوید: در آیه 65 توبه (وَخُضْتُمْ کَالَّذِى خَاضُوا) باید «خضتم کالذین خاضوا» باشد.
ولى او نمى‌داند که «کالذى» در اینجا به جاى مفعول است نه اینکه موصول باشد و «خاضوا» صله او. و در واقع معنى آیه این است «وخضتم مثل ما خاضوا» و در این صورت «الذى» باید به صورت مفرد باشد.
**************** 5. بی‌خبری از «قاعده اشتغال»
او مى‌گوید: در آیه 27 سوره حدید (وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا) چرا «رهبانیة» منصوب شده در حالى که مبتداست باید مرفوع باشد.
ولى گویا این قاعده ادبى را که در علم نحو به نام «قاعده اشتغال» است اصلا نشنیده است که بر طبق این قاعده، گاه مفعول مقدم مى‌شود و فعل بعد از آن با ضمیر آن مفعول «اشتغال» پیدا مى‌کند و از تأثیرگذارى بر مفعول مقدم باز مى‌ماند، بزرگان علم نحو گفته‌اند در اینجا مى‌توان آن مفعول مقدم را که نمى‌تواند با فعلى که بعد از آن است منصوب شود با فعل مقدّر مشابهى منصوب کرد. بنابراین تقدیر آیه چنین
مى‌شود: «ابتدعوا رهبانیة ابتدعوها ما کتبنا علیهم» در واقع آیه به صورت اجمال و تفصیل است، نخست مى‌گوید: اینها رهبانیتى را بدعت گذارده‌اند بعد توضیح مى‌دهد رهبانیتى که آنها بدعت گذارده‌اند، ما هرگز بر آنها ننوشته بودیم (دقت کنید).
************* 6. غفلت از معنای درست اسماء اشاره
او مى‌گوید: در آیه 22 سوره اعراف چرا (عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ) آمده باید «عن تلک الشجرة» به صورت مفرد بیاید. زیرا شجره مفرد است.
ولى از این نکته مسلم غافل شده که در اسماء اشاره بخشى از آن ناظر به مشارالیه است و بخشى از آن ناظر به تعداد مخاطبین. «تلک» اشاره به شجره است و «کما» اشاره به آدم و حواست که مخاطب این جمله هستند.
************* 7. تکرار اشتباه در آیه 43 سوره اعراف
شبیه همین اشتباه را در آیه 43 سوره اعراف کرده که چرا خداوند مى‌فرماید: (وَنُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ) مى‌گوید باید «تلک الجنة» باشد.
در حالى که از این مسأله به کلى بیگانه است که «تلک» اشاره به «جنة» است و «کم» اشاره به مخاطبین است که اهل
بهشتند و جمع مى‌باشند اگر مخاطب مفرد بود «تلک الجنة» گفته مى‌شود.
************* 8. بى‌اطلاعى از قواعد عربى
او مى‌گوید در آیه شریفه 26 سوره احزاب قرآن گفته است: (فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقاً). این دو جمله با فعل مضارع است با اینکه افعال قبل از آن ماضى است و هماهنگ نیستند.
ولى او بر اثر بى‌اطلاعى از قواعد عربى نمى‌دانسته که این‌گونه جمله‌ها بیان حال است و به اصطلاح حکم «ماضى نقلى» در فارسى را دارد و معنایش این است که «مى‌کشتید» و «اسیر مى‌کردید»، درست مثل آیات دیگر قرآن که مى‌گوید (کُنْتُمْ تَتَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ) با اینکه «کنتم» فعل ماضى است «تمنون» فعل مضارع است و نتیجه‌اش همان ماضى نقلى در زبان فارسى ماست یعنى شما چنین بودید که تمنا مى‌کردید مرگ را.
****************** 9. بی اطلاعی از جمع دوگروه در ادبیات عرب
در آیه 19 حج (هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا) را ایراد کرده که چرا «خصمان» تثنیه است و «اختصموا» به صیغه جمع.

ولى مانند همیشه غافل و بى‌خبر بوده که خصمان اشاره به دو گروه است از مخالفان و دو گروه را هنگامى که به هم ضمیمه کنیم جمع مى‌شود و لذا صیغه جمع به کار برده شده است.
******************10. تکرار اشتباه
همین اشتباه بزرگ در سوره حجرات تکرار شده (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا) و چنین پنداشته «طائفتان» تثنیه است چرا «اقتتلوا» ضمیر جمع دارد.
ولى روشن است که کلمه «طائفه» اشاره به یک مجموعه است و دو مجموعه به اضافه یکدیگر، یک جماعت بزرگ را تشکیل مى‌دهد و ضمیر جمع را مى‌توان در مورد آنها به کار برد.
بزرگان ادبیات عرب تصریح کرده‌اند در این‌گونه موارد هم مى‌توان لفظ را در نظر گرفت که تثنیه است و هم معنا را در نظر گرفت که جمع است و ضمیر جمع آورد.
این بود 10 نمونه (از اول تا شماره دهم) که مورد ایراد او واقع شده ولى بى‌اطلاعى و بى‌خبرى کار دست انسان مى‌دهد و در مقوله‌هائى وارد مى‌شود که جز شرمندگى نتیجه‌اى ندارد.
بقیه مواردى که ذکر کرده است همه از این‌گونه است و به نظر مى‌رسد پرداختن به همه آنها اتلاف وقت است.
ذکر این نکته نیز لازم است که بعید است همین مقدار هم از خود او باشد ممکن است از هاشم العربى و غیر او باشد.
************** اینجا نکته مهم دیگر
در اینجا نکته مهم دیگرى وجود دارد و آن این‌که فرض مى‌کنیم اینها برخلاف قواعد عربیت موجود است، آیا این قواعد و علم نحو از زمان حضرت آدم (علیه السلام) تدوین شده یا بعد از نزول قرآن و در زمان امیرمؤمنان على (علیه السلام) .
به عبارت روشن‌تر این علم برگرفته از قرآن و اشعار معروف عرب و امثال آن است، آیا قواعد را باید با قرآن تطبیق داد، قرآنى که هم معتقدان و هم منکران آن را یک متن فوق‌العاده فصیح مى‌دانند، یا قرآن را تابع قواعد و پیرو ابوالاسود دوئلى و سیبویه دانست.
به یقین باید قواعد را از این متون عربى خالص فصیح برگرفت، حتّى اگر استثنائاتى در متون باشد باید قواعد را اصلاح کرد نه متون را، اما همان‌گونه که دیدیم هماهنگى حاصل است.
************* آنها که قدر قرآن را مى‌دانند
در برابر این حق نشناسان ناآگاه افرادى آگاه حتى از غیر مسلمانان هستند که درباره عظمت قرآن داد سخن داده‌اند و مرحو منام دو هزار نفر آنها را در کتاب خود جمع‌آورى کرده است.
در دنیاى عرب نیز این قبیل افراد فراوانند در ذیل نمونه آن را براى حُسن ختام مى‌آوریم.
«شبلى شمیل» دانشمند و فیلسوف معروف مسیحى لبنانى که از طرفداران نهضت عربى بود نخست در بیروت از دانشگاه آمریکائى فارغ التحصیل شد، سپس براى فراگرفتن طب به پاریس رفت و بعد از پایان تحصیلات خود به مصر آمد و در قاهره ساکن شد و مجله المستقبل را منتشر ساخت و از طرفداران جدائى دین از سیاست بود و بعضى او را «مادى مسلک» مى‌دانند و مى‌گویند به عقائد مسیحیت هم پشت کرده و در مجله «الحیات» شرح مبسوطى از فعالیت‌هاى فرهنگى او آمده است.
به هر حال او نامه مهم تاریخى به «محمد رشید رضا» دانشمند معروف مصرى صاحب «المنار» نوشته که ترجمه‌اش چنین است.
تو به محمد به عنوان یک پیامبر نگاه مى‌کنى و بزرگش مى‌دانى و من به او به عنوان یک انسان نگاه مى‌کنم و بزرگترش مى‌دانم! و ما و شما هر چند از نظر اعتقادات دینى اختلاف آشکار داریم ولى عقل و عقلانیت و اخلاص در گفتار جامع ما و شماست و این بهترین وسیله دوستى ما و شماست.
و بهتر است حق را بگویم (آنگاه اشعار مشهور زیرا را براى او مى‌نویسد:)
دع من محمد فى سدى قرآنه ما قد نحاه للحمة الغایات
انى وان اک قد کفرت بدینه هل اکفرن بمحکم الایات؟
او ما حوت فى ناصع الالفاظ من حکم روداع للهوى وعظات
وشرایع لو انهم عقلوا بها ما قیدوا العمران بالعادات
نعم المدبر والحکیم وانه رب الفصاحة مصطفى الکلمات
رجل الحجا رجل السیاسة والدهاء بطل حلیف النصر فى الغارات
ببلاغة القرآن قد غلب النهى وبسیفه انهى على الهامات
من دونه الابطال فى کل الورى من سابق او حاضر او آت
بگذر از این‌که محمد تار و پود قرآن خود را با اهداف مهمى گره زده است
من هر چند به دین او ایمان نیاورده‌ام، ولى مى‌توانم به آیات محکم قرآن او کافر شوم؟
یا نسبت به آنچه الفاظ زیباى آن مواعظ و حکمت‌هائى در بر دارد که انسان را از هواپرستى باز مى‌دارد
و احکامى که اگر آن را به خوبى دریابند در عمران کشورهاى خود گرفتار عادتها نشده (به پیش مى‌تازند)
او بهترین مدبّر و حکیم بود و خداوند فصاحت و برگزیننده کلمات زیبا و پرمحتوا بود
او مرد عقل، مرد سیاست و زیرکى بود قهرمانى که در تمام میدان‌هاى نبرد بر دشمن پیروز شد
با بلاغت قرآن عقل‌ها را تسخیر کرد و با شمشیرش بر مغز دشمنان کوبید
تمام قهرمانان جهان در زیر دست او هستند نه تنها گذشتگان بل حاضران و آیندگان!
* * *
این است طرز فکر کسى که با قرآن مجید آشناست و آن بود طرز فکر بى‌خبران هتاک و زشت‌گو.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
آخر رمضان المبارک 1436
26/4/ 1394

        پی نوشت:
        
 [1] منابع خارجى این بحث را مى‌توانید در مجله قرآن شناخت، سال 5، شماره اول مطالعه کنید.


نوشته شده در   شنبه 3 مرداد 1394  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode