ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : دوشنبه 12 شهريور 1403
دوشنبه 12 شهريور 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 5 بهمن 1390     |     کد : 31768

ماه ربیع الاول، در گذرتاريخ

با توجه به آغاز ماه ربيع الاول و حوادث مهم اين ماه، با عرض پوزش از عزيزاني كه مطالب اين صفحه را پيگير هستند، موقتاً در چند شماره در اين صفحه وقايع اين ماه را تقديم و سپس به حالت عادي برخواهيم گشت.

قسمت اول: 
با توجه به آغاز ماه ربيع الاول و حوادث مهم اين ماه، با عرض پوزش از عزيزاني كه مطالب اين صفحه را پيگير هستند، موقتاً در چند شماره در اين صفحه وقايع اين ماه را تقديم و سپس به حالت عادي برخواهيم گشت.
روز اول :
1 - ليلة المبيت:
در سال سيزدهم بعثت مردم مدينه با رسول خدا در مكه معظمه بيعت نمودند كه حضرت به مدينه مهاجرت كند و در مدينه مانند ‏جان خود ‏حفظ نمايند چون اين معاهده برقرار گشت مردم مدينه به وطن خود بازگشتند و كفار قريش را از پيمان ايشان با ‏پيامبر(ص) آگاه شدند بر ‏كين ايشان افزود و قرار بر اين گذاشتند كه از هر قبيله مردى دلاور انتخاب كرده تا با هم پيامبر(ص) را ‏بكشند و خونش در ميان قبائل ‏پراكنده گردد و عشيره پيامبر(ص) را قوت مقابله با تمام قبائل نمى‌شود اين جماعت شب اول ربيع ‏الاول در اطراف خانه پيامبر(ص) جمع ‏شده و قرار گذاشتند وقتى پيامبر(ص) به رختخواب رود بر سرش ‍ريخته خونش بريزند ‏خداوند متعال به پيامبر(ص) موضوع را اطلاع ‏داد و آيه شريفه اذ يمكر بك الذين كفروا ليُثبتوك او يقتلوك او يُخرجوك و يمكرون ‏و يمكر اللّه و اللّه خير الماكرين (سوره انفال آيه 30) ‏نازل شد و ماءمور گشت كه اميرالمؤمنين(ع) را به جاى خود بخواباند و از ‏مكه بيرون رود.‏
پيامبر(ص) (صل اللّه عليه و آله و سلم ) به على (عليه السلام) فرمود خداوند امر كرده در جاى من بخوابى و من خارج شوم على ‏‏(عليه ‏السلام) عرض كرد يا رسول الله اگر من در جاى شما بخوابم شما نجات مى‌يابى فرمود بلى در اين موقع عرض كرد الحمد ‏الله الذى جعل ‏نفسى وقاء لنفس رسول اللّه و سجده شكر بجا آورد و حضرت رسول اكرم (صل اللّه عليه و آله و سلم ) او را ‏دربرگرفت و بسيار گريست ‏، جبرئيل نازل و دست آن حضرت را گرفت و از خانه بيرون بُرد و حضرت پيامبر(ص) اين آيه را ‏تلاوت نمود وجعلنا من بين ايديهم سدّا ‏و من خلفهم سدّا فاغشيناهم فهم لا يبصرون و كف خاكى به روى ايشان پاشيد و فرمود ‏شاهت الوجوه (يعنى زشت شود رويها) مشركين ‏حضرت را نديدند و پيامبر(ص) به غار ثور تشريف بردند و سه روز در آنجا ‏ماندند روز چهارم روانه مدينه گرديده و در دوازدهم ربيع ‏الاول وارد مدينه طيبه شدند و اين هجرت به اشاره اميرالمؤمنين(ع) ‏مبدء تاريخ مسلمانان قرار گرفت چنانكه در اول كتاب مشروحا به اين ‏موضوع پرداخته شده .‏
‏2- مسموم نمودن حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام):
حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) را در سال260 ه درچنين روزي مسموم نمودند و آن حضرت در روز هشتم ربيع ‏الاول به ‏شهادت رسيدند
روز دوم
‏1-‏ بناء تاريخ يزدجردى يا يزدگردي 11 قمرى.‏
زرتشتیان مبدأ تاریخ خود را سال جلوس یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ‏ساسانی، در ‏سال ۶۳۲ میلادی یا وفات او در سال ۶۵۲ میلادی، قرار داده و آنرا تاریخ یزدگردی می خوانند.‏
ایرانیان را عادت بر این بود ‏که تاریخ ‏را از سال جلوس هر پادشاهی به حساب می‌آوردند چون بعد از یزدگرد، ایران پادشاهی نیافت، زرتشتیان همان سال ‏‏۶۳۲ را، مبدأ تاریخ ‏خود قرار دادند و هنوز هم بطور مداوم نزد زرتشتیان ایران و هند جریان دارد.
[کریستن سن. ایران در زمان ‏ساسانیان ص ۵۳۲]‏
تاریخی که مبنی بر وفات یزدگرد سوم بوده، چندی رواج داشته و بتدریج متروک شده‌است. در قرون اولیه هجری در بعضی ‏نواحی ایران ‏هر دو نوع تاریخ یزدگردی یعنی هم آنکه مبنی بر تاریخ جلوس بوده و هم آنکه مبنی بر تاریخ وفات یزدگرد بوده، ‏معمول بوده‌است. گاهی ‏حتی در یک زمان و یک ناحیه به موازات همدیگر، در سکه‌های یافت شده، این دو تاریخ دیده می‌شود. ‏در سکه‌های امرای طبرستان ‏‏(اسپهبدان) و همچنین حکام اسلامی طبرستان، تا حدود سال ۱۶۳ هجری، ضرب سکه، با تاریخ ‏وفات یزدگرد، مستعمل بوده‌است.[ تقی ‏زاده، ص ۱۹۶]‏
2- وفات محمد اعرج، مدفون در قم 315 ق
محمد اعرج بن موسى، ابى سُبْحة بن ابراهيم اصغر بن موسى بن جعفر (ع) عقبش فقط از موسى اصغر است و معروف به ابرش مى‌باشد و موسى سه پسر داشت ابوطالب محسن - ابواحمد ‏حسين - ابو ‏عبدالله محمد.‏
ابواحمد حسين بن موسى ابرش سيدى فاضل و عالم و نقيب نقباء طالبيين در بغداد بود و از جانب بهاء الدوله قاضى القضاة گرديد ‏و مكررا ‏امير الحاجّ گشت .‏
ابواحمد حسين بن موسى ابرش دو فرزند داشت على و محمد.‏
على ملقب به رضى ذو حسبين كنيه‌اش ابوالحسن جامع كتاب نهج البلاغه مصنف كتاب المتشابه فى القران و غيرها كه احوال هر ‏دو ‏بزرگوار در محل خود خواهد آمد.‏
مرحوم سيد احمد گيلانى از نسب شناسان قرن دهم در سراج الانساب صفحه 79 مى‌نويسد: ابوالقاسم على مرتضى علم الهدى و ‏ابوالحسن ‏محمد رضى رحمهما الله نسل هر دو منقرض شده .‏
روز سوم
سنگ باران كرد و سوزانيد كعبه معظمه 64 ق :‏
يزيد بن معاويه به مسلم بن عقبه نوشت هر وقت از مدينه فارغ شدى به جانب مكه معظمه برو و به قلع عبدالله بن زبير بپرداز ‏چون مسلم ‏از قتل و غارت اهل مدينه فارغ شد عزم مكه و قتل عبدالله و خراب كردن خانه خدا پرداخت و در راه آثار مرگ را در ‏خود مشاهده كرد ‏حصين بن نمير ملعون را خواند بامر يزيد سردارى لشكر را باو داد و گفت ملاحظه نكنى كه خانه خداست امر ‏يزيد از او بالاتر است ‏منجنيق‌ها را نصب كرده و از خرابى خانه خدا و قتل خويشان پيغمبر (صل اللّه عليه و آله و سلم ) پرهيز ‏مكن و بعد از اين سخنان بدرك ‏واصل شد.‏
حصين با لشكر شام وارد مكه گرديد به كوه ابوقبيس و اطراف مكه منجنيقها را نصب كرد و آتش و سنگ مى‌انداختند در سوم ماه ‏ربيع ‏الاول سال 64 ق اثواب و ابواب كعبه و مسجدالحرام را سوختند و بيت الله الحرام برهنه ماند.‏
روز چهارم ‏
خروج حضرت رسول اكرم (صل اللّه عليه و آله و سلم ) از غار ثور سال 13 بعثت .‏
سه روز پيامبراسلام(ص)(ص) در غار ثور بود و اميرالمؤ منين(ع) روزها به غار سر ميزد و روز سوم پيامبر(ص) تصميم ‏گرفت به ‏مدينه برود از اميرالمؤمنين(ع) سه شتر خواست تاشب حركت نمايد و حضرت على(ع) را جانشين و مؤتمن خود قرار ‏داد جهت ردّ امانات ‏و اداء ديون و حركت دادن دختران و عيالات به مدينه .‏
حضرت امير(ع) با عبدالله بن اريقط شتران را فرستاد پيامبراسلام(ص) شب چهارم ربيع الاول از غار خارج شد و هنگام خروج از ‏مكه ‏معظمه درنهايت حزن و‌اندوه بود و به كعبه خطاب نمود،‌اى حرم الهى خدا مى‌داند علاقه مرا به تو و اگر اهل تو مرا بيرون ‏نمى‌كردند ‏غير از تو شهرى را اختيار نمى‌كردم من مى‌روم و از جدائى تو غمگينم .‏
جبرئيل نازل شد و آيه انّ الذى فرض عليك القرآن لرادّك الى معاد يعنى همان خدائى كه احكام قرآن را بر تو واجب كرد تو را به ‏جايگاه و ‏زادگاهت باز مى‌گرداند، خداوند پيامبر(ص) را تسلّى داد كه دوباره مراجعت خواهى نمود.‏
ابوبكر و عامر و عبدالله بن اريقط دليل راه و ملازم ركاب همايوني آن حضرت بودند از بيراهه به مدينه رهسپار شدند و در راه ‏كرامات ‏متعدده از پيامبر(ص) ظاهر شد و مسلمين مدينه شب و روز در انتظار حضرت پيامبر(ص) بودند و هر روز از مدينه ‏بيرون مى‌آمدند و ‏ماءيوس برمى گشتند تا خبر مقدم مبارك را شنيدند و تا حيره به استقبال سيد عالم(ص) شتافتند.‏
روز پنجم ‏
‏1-‏ وفات جناب سكينه دختر حضرت امام حسين(ع) در سال 117 ق :‏
سُكَينه (با ضمّ سين و فتح كاف) دختر امام حسين(ع) (عليه السلام) و والده ماجده‌اش رباب دختر امرءالقيس است. ‏
نامش «آمنه» يا «امينه» بوده كه مادرش رباب او را سكينه ملقب ساخت.‏
سكينه زنى بزرگوار و عاقله و فصيحه و بليغه و از علم و ادب و شعر حظّ وافر داشت بعد از وفاتش به احترام آن خاتون خالدبن ‏عبدالملك ‏حاكم مدينه پيغام داد جنازه را حركت ندهند تا من بيايم، از شب تا صبح حمل جنازه به تأخير افتاد و در اطراف آن جنازه ‏عطر و عودها ‏سوزانيدند بعضى نوشته‌اند در مدينه مدفون است و بعضى در مصر دانند و بعضى در مكه .‏
اين مخدره به عبدالله بن الحسن پسر عمويش كه در كربلا شهيد شده معقوده بود كه قبل از زفاف عبدالله به شهادت رسيد. نوشته‌اند ‏بعدا ‏مصعب بن زبير بن عوام آن مخدره را تزويج نمود و بعد از آن عبدالله بن عثمان بن عفّان. ‏
ناگفته نماند كه حضرت سيد الشهداء به اين خاتون علاقه بيشتر داشت و در كربلا به سن نسوان بود.‏
بزرگترين غم سكينه
موقع وداع امام حسين(ع) اشك به صورت سكينه جارى شد به امام عرض كرد استسلمت للموت؟ پدر جان مهياى مرگ شده‌اى ‏فرمود كيف ‏لا يستسلم للموت من لا ناصر له و لا معين؟! چگونه مهياى مرگ نشود كسى كه يار و معينى ندارد آن مخدّره به شدّت ‏گريست .‏
روز هشتم
‏1- شهادت حضرت ابومحمد امام حسن عسكرى
‏در چنين روزي در سال 260 ق حضرت ابومحمد امام حسن عسكرى(ع) درحاليكه آن مظلوم 28 سال ‏داشت در اثر زهريكه به دستور معتمد بالله عباسى به آن حضرت خورانده شد ‏شهيد گرديد.
والده ماجده‌اش حُدَيث يا سليل يا سوسن كه از زنان متقيه و صالحه بود و حضرت جز امام غائب حضرت ‏مهدى عجل الله تعالى ‏فرجه الشريف خلفى نداشت و همسرش نرجس خاتون بود.‏
نوشته‌اند دو نفر از ائمه(ع) موقع شهادت، اولادشان منحصر به يك پسر بود. يكى امام حسن عسكرى و ديگرى امام رضا (عليه ‏السلام) ولى ‏در اولاد امام رضا (عليه السلام) اختلاف وجود دارد.‏
ابوالاديان نامه‌هاى حضرت عسكرى را به شهرها مى‌برد روزى حضرت، (پس از اينكه مسموم شده بودند) نامه‌هائى به ابوالاديان ‏داد كه به ‏مدائن ببرد حضرت فرمود پس‌از پانزده روز كه به سامراء وارد مى‌شوى مى‌بينى صداى ناله از خانه من بلند شده است .‏
ابوالاديان گويد عرض كردم اگر چنين است پس امام بعد از شما كيست؟
فرمود: هر كس كه جواب نامه‌هاى مرا از تو بخواهد، ‏عرض كردم ‏علامت ديگر، فرمود هر كس به جنازه من نماز بخواند، عرض كردم علامت ديگر، فرمود هر كس خبر دهد در ‏هميان چيست.‏
نامه‌ها را به مدائن بردم جوابها را گرفته روز پانزدهم به سُرَّ مَن راى (سامراء) وارد شدم ديدم صداى ضجه و ناله از خانه ‏حضرت بلند ‏شده نزديك جعفر رفتم كه در درب خانه نشسته بود و مردم بر او تسليت مى‌گفتند سلام كردم و تسليت گفتم از من ‏چيزى نخواست ناگاه عقيد ‏خادم آن حضرت بيرون آمد گفت‌اى آقاى من جنازه حاضر است بيا نماز بخوان ، برخاست مردم در ‏اطراف او بودند جعفر جلو رفت نماز ‏بخواند ناگاه طفلى بيرون آمد كه رويش مانند ماه مى‌درخشيد از عباى جعفر گرفته عقب كشيد ‏و فرمود من اولايم بر پدرم نماز بخوانم جعفر ‏عقب ايستاد حضرت امام عصر (عليه السلام) بر پدرش نماز خواند سپس جواب نامه ‏را از من مطالبه كرد همه را دادم ، با خود گفتم اين ‏دو علامت ولى هميان باقى ماند، نشسته بوديم ناگاه چند نفر از اهل قم آمد از ‏شهادت امام حسن عسكرى (عليه السلام) باخبر شدند پرسيدند ‏امام پس از او كيست مردم جعفر را نشان دادند سلام كردند و تسليت ‏گفتند اظهار كردند كه با ما نامه‌ها و مال هست اگر بگوئى نامه از ‏كيست و مال چقدر است بر شما تحويل مى‌دهيم .‏
جعفر برخاست گفت مردم از ما علم غيب مى‌خواهند خادم بيرون آمد گفت با شما نامه‌هائى از فلان و فلان هست و هميانى كه در ‏او بيست ‏هزار دينار وجود دارد، نامه‌ها و مال را به خادم دادند و گفتند كسى كه ترا فرستاده است، امام است. جعفر به معتمد خليفه خبر ‏داد، از طرف ‏معتمد به شدت امام غائب تحت تعقيب قرار گرفت ولى هر چه تفحص كردند چيزى نيافتند.‏
چون خبر شهادت منتشر شد بازارها تعطيل و مردم عزادار شدند از صبح تا شام جنازه حضرت در سر دست مردم بود ابى عيسى ‏پسر ‏متوكل ظاهرا بر حضرت عسكرى (عليه السلام) نماز خواند و جنازه مطهره را در سامراء در خانه خود جنب پدر بزرگوارش ‏دفن نمودند.
امام ‏يك فرزند ذكور داشت كه او قائم آل محمد(عج) است و مى‌نويسند يك دختر نيز داشت ولى نام و نشان آن در كتب ديده ‏نشده.
(احتجاج ص 246 و ‏كمال الدين ص 484)‏
در جواب سؤالاتى كه از امام عصر (عليه السلام) شده امام در جواب با خط خود مرقوم نمودند آنچه از امر منكرين ولايت ‏پرسيدى بين ‏خدا و بين كسى قرابتى نيست هر كس مرا انكار كند از من نيست و راه او، راه پسر نوح است (يعنى گمراه است) اما ‏راه عمويم جعفر مثل ‏راه برادران يوسف مى‌باشد (يعنى جعفر مثل برادران يوسف توبه كرده و نادم شده بود).‏
عمدة الطّالب ص 199؛ آورده است: جعفر كه كنيه‌اش ابوعبدالله ملقّب به كذّاب است ابوكرين (بسيار از هر چيز) گفته‌اند زيرا 120 ‏نفر ‏اولاد داشته و اولاد او را رضويّون گويند.‏
جعفر در سال 271 قمرى در 45 سالگي وفات كرد و قبرش در سامرّاء در خانه پدر بزرگوارش حضرت امام‌هادى (عليه السلام) است ‏چون او ‏ادعاى امامت به غير حق كرد لذا او را كذّاب گويند و اگر توقيع شريف صحيح باشد چنين برمى آيد كه جعفر توبه كرده .‏
در سراج الانساب مرحوم گيلانى ص 73 آمده: نسل جعفر مشهور از شش ‍پسر است اسماعيل و طاهر و يحيى الصوفى و‌هارون و ‏على و ‏ادريس كه نسل بعضى در مصر و بعضى در سوريه و بعضى در اصفهان و بعضى در سبزوار مى‌باشد.‏
‏2- آغاز امامت حضرت مهدي(عج)‏
بعد از رحلت امام حسن عسكرى (عليه السلام) امامت به فرزند يگانه‌اش لنگر زمين و آسمان و قطب دائره امكان و ناموس دهر و ‏زمان ‏يعنى حضرت مهدى عجّل الله تعالى فرجه الشريف انتقال يافت .‏
‏3- شهادت شيخ بزرگوار زين العابدين شهيد ثانى 965 يا 966 ق :‏
از جمله علماء و مفاخر شيعه در قرن دهم هجرى افضل المتاخرين و اكمل المتبحرين زين الدين معروف به شهيد ثانى مى‌باشد كه ‏در زهد ‏و ورع مشار اليه با لبنان بود.‏
علماى عامّه از توجه مردم به اين فقيه حسد مى‌بردند دو نفر براى مرافعه به نزدش آمدند حكم صادر نمود محكوم عليه غضبناك ‏شده به ‏سوى قاضى صيدا شكايت كرد قاضى كسى فرستاد كه شهيد را بياورد و آن جناب به مكه مشرف شده بود قاضى صيدا به ‏سلطان سليمان ‏پادشاه آل عثمان نوشت .‏
انّه و جد ببلاد الشام رجل مبدع خارج عن المذاهب الاربعة.
يعنى در بلاد شام مردى بدعت گذار پيدا شده كه خارج از مذاهب اربعه ‏است ، ‏سلطان كسى فرستاد تا شهيد را بياورند و با علماء مباحثه كند تا به مذهب او مطلع شوند قاصد از حال شهيد استفسار نمود ‏گفتند به مكه ‏رفته در اثناء راه مكه به او رسيد آن جناب فرمود با من باش تا حج بياورم قبول كرد، بعد از فراغ روانه اسلامبول ‏شدند نزديك به بلاد ‏اسلامبول در قريه با يزيد شخصى آمد پرسيد اين كيست گفت از علماى شيعه اماميّه ، مى‌خواهم به نزد سلطان ‏ببرم گفت در راه اذيت ‏داده‌اى در نزد سلطان شكايت مى‌كند و كسانى هم پيدا مى‌شوند كه به اين مرد اعانت مى‌نمايند و باعث ‏هلاكت تو شود خوبست سرش را ‏جدا كنى و نزد سلطان ببرى ، آن شخص چنين كرد و سر آن مظلوم را كنار دريا جدا نمود و ‏ببرد.‏
طايفه‌اى از تركمانان در آن شب نورها ديدند كه از آسمان به آن مكان نزول كرده و بالا مى‌رود آن بدن طيب را در آن مكان مدفون ‏ساختند ‏و قبّه‌اى بر روى آن بنا نهادند و قاتل را بعد از محاكمه در نزد سلطان به قتل رسانيدند.‏
شرح لمعه؛ از آخرين تأليفات اين شهيد است كه در شش ماه و شش روز تمام كرد و در سال 965 يا 966 قمرى، پنجم ربيع الاول ‏شربت ‏شهادت نوشيد كه آن مظلوم 54 يا 55 سال داشت از تأليفاتش 83 كتاب نوشته‌اند از جمله : الروضة البهيّه - روض الجنان ‏‏- شرح الفيّه - ‏مسالك الافهام شرح بسمله - اسرار الصّلوة - تمهيد القواعد - كشف الرّيبه - منية المريد - مناسك حجّ و غيرها.‏
‏4- وفات شيخ بزرگوار حسين حارثى والد مرحوم شيخ بهائى كه يكى از علماى ‏بزرگ شيعه ‏است، ‏در بحرين در سال 984 قمرى
روز نهم ‏
قتل عمر بن خطاب 23 قمرى يا كشته شدن عمر بن سعد (وقايع الشهور بيرجندى ) 66 قمرى .‏
ولى بين الفريقين مشهور است كه عمر در اواخر ذيحجة الحرام كشته شده.‏
لكن محمد بن طبرى از علماى عامه گويد: المقتل الثانى يوم التاسع من شهر ربيع الاول و صاحب جواهر از علماى شيعه در جلد ‏پنجم ‍به ‏اين قول تمايل نموده .‏
اعتدال: شايسته است در اينجا يادآوري كنيم كه متأسفانه همه ساله، در چنين روزي، ((دقيقاً در هفته وحدت)) عده‌اي ‏از فريب ‏خوردگان صهيونيست، با جعل نام شيعه براي خود و بدون توجه به فتواي جميع مراجع تقليد شيعه، مبني بر حرمت ‏اهانت به مقدسات ‏مذاهب اسلامي و بدون توجه به اينكه در اين زمان، حفظ اتحاد مسلمين از نيازهاي ضروري اسلام است، آلت دست ‏صهيونيست‌ها شده و ‏آتش‌افروز اختلافي هستند كه آرزوي صهيونيست است و عده‌اي نيز كه از اين طريق نان مي‌خورند، ‏براي كسب سود نامشروع، مردم را ‏فريب داده و با ناديده گرفتن فتاواي نائبان حضرت مهدي(عج)، قلب امام عصر(عج) را به درد مي‌آورند.‏
لذا؛ لازم است همه بدانند كه اين گونه رفتارها هيچ ارتباطي به شيعه ندارد بلكه از دستورات صهيونيست است كه به نام شيعه انجام مي‌شود و ‏‏.....
‏كشته شدن عمر بن سعد لعين
مرحوم سيد حسن عاملى در اصدق الاخبار مى‌فرمايد: عمر بن سعد موقع خروج مختار پنهان شده بود. عبدالله بن جعدة را كه ‏خواهرزاده ‏حضرت اميرالمؤمنين(ع) و نزد مختار بسيار محترم بود واسطه نمود تا از مختار امان نامه بگيرد. مختار نوشت عمر ‏بن سعد در امان ‏است ماداميكه احداث حدث نكند (او چنين فهميد كه كار تازه‌اى انجام ندهد) امام باقر (ع) مى‌فرمايد منظور مختار اين ‏است كه بيت الخلا نرود.‏
بعد از امان نامه، عمر بن سعد از مخفى گاه بيرون آمد و نزد مختار مى‌رفت و مختار نيز احترام مى‌نمود و در پهلوى خود مى‌نشاند ‏يزيد بن ‏شراحيل به زيارت محمد بن حنفيه رفت صحبت از مختار شد محمد گفت مختار خيال مى‌كند كه او از شيعيان ماست در ‏صورتيكه قاتلان ‏حسين (ع) را نزد خود جاى مى‌دهد و صحبت مى‌كند يزيد آن را در كوفه به مختار رساند مختار ‏تصميم گرفت عمر بن سعد را ‏به قتل رساند.‏
روزى مختار به دوستان خود گفت فردا كسى را خواهم كشت كه پاهاى بزرگ و چشم‌هاى فرو رفته و ابروهاى پر مو دارد و با ‏كشتن او ‏مؤ منان شاد شوند.‏
هيثم نخعى در آن جا بود به خيالش آمد كه مختار عمر بن سعد را مى‌گويد لذا پسر خود را نزد عمر بن سعد فرستاد و جريان را ‏خبر داد ‏عمر بن سعد گفت چگونه مرا مى‌كشد كه امان نامه داده بالاخره فرزندش حفص را به پيش مختار فرستاد از وفادارى به ‏امان نامه سوال ‏كرد مختار گفت بنشين بعد، از ابوعمره كيسان را آهسته دستور داد كه رفته عمر بن سعد را بكشد و دو نفر ديگر ‏نيز همراه كرد.‏
ابوعمره نزد ابن سعد رفت و گفت امير ترا مى‌خواهد عمر سعد خواست برخيزد كه پايش در جبّه‌اش گير كرد و افتاد ابوعمره با ‏شمشير زد ‏و كشت و سرش را بريد و در دامن خود پيش مختار برد مختار به حفص گفت اين سر را مى‌شناسيد حَفص گفت انّا لله ‏و انّا اليه راجعون ‏بلى مى‌شناسم پس از او زندگى خيرى ندارد مختار گفت راست گفتى تو نيز بعد از او زنده نمى‌مانى دستور داد ‏او را نيز بكشند و سرش را ‏كنار سر پدرش نهادند مختار گفت عمر در مقابل حسين و پسرش در مقابل على اكبر و مسلما برابر ‏نمى‌باشد به خدا سوگند اگر سه ‏چهارم قريش را بكشم اندازه يك بند انگشت امام نمى‌شود سپس سر عمر بن سعد و پسرش را ‏پيش محمد بن حنفيّه فرستاد محمد بعد از ‏ديدن سرها سر به سجده نهاد و شكر نمود و گفت بعد از اين مختار را سرزنش و مذمتى ‏نيست و خدايا اين روز را از مختار فراموش مكن ‏و به او از خاندان پيامبر(ص) بهترين پاداش را بده .‏
در كامل ابن اثير ج 4 ص 242 آمده : ابن سيرين گويد حضرت على (عليه السلام) ‏به عمر بن ‏سعد فرمود چگونه خواهى بود كه ميان بهشت و آتش مخيّر شوى ولى تو آتش را اختيار كنى .‏ ادامه دارد


نوشته شده در   چهارشنبه 5 بهمن 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode