ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : دوشنبه 3 دي 1403
دوشنبه 3 دي 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 27 مهر 1390     |     کد : 27048

روی قبرم بنویسید: «مشتی خاک به پیشگاه خداوند متعال»

در پشت جنازه‌ام شعارهای «حسین حسین» و «یا مهدی» سر بدهید که آقایم شب اول قبر به داد من روسیاه برسد.

در پشت جنازه‌ام شعارهای «حسین حسین» و «یا مهدی» سر بدهید که آقایم شب اول قبر به داد من روسیاه برسد. یک شاخه گل سرخ و یک قطعه عکس امام خميني را در قبرم بگذارید تا آنها را به آقا و مولایم حسین (ع) بدهم، اگر چه نمی‌دانم در آن لحظه چه بگویم. اگر می‌شود یک مقدار خاک کربلا در قبرم بگذارید و جنازه ام را نیمه شب دفن کنید و...
سرويس دفاع مقدس «تابناک» ـ در ميان گلزار شهداي عزيز و بزرگوار قزوين، مزاري است كه نام و نشان ندارد و تنها روي آن نوشته‌اند: «مشتی خاک به پیشگاه خداوند متعال». به راستي اين مزار، در خود چه گوهري را پنهان كرده است؟ او كسي نيست جز شهيد «علی قاریان پور» كه در 22 سالگي از مشهد شلمچه به آسمان پرواز كرد.

اول: گاهي در عزاداري بيهوش مي‌شد!

شهید بسیجی، علی قاریان پور، آنقدر سریع آمد و رفت که چشمان خیلی‌ها در راهش باز ماند. علي که هنوز اشك‌‌هایش در سینه زنی‌ها برای آقا امام حسین (ع) و میدان داری‌هایش را که گاهی به بیهوشی در راه مقتدایش منتهی می‌شد، نمي‌شود فراموش کرد.

راوي: حسن شکیب زاده

 

دوم: لحظه‌هاي پر كشيدن

در عملیات کربلای 5، معاون گروهان محسن برکابی بودم، دسته‌های 1 و 2 گروهان از جلو در حال حرکت بودند که همان آغاز حركت، دو گلوله به برکابی خورد و او را مجروح كرد. کمی که جلوتر رفتیم، گلوله‌های دوشکای دشمن جفت پاهای معصومی را نشانه گرفت و او هم به زمین افتاد و ما ماندیم و گروهی از بچه‌ها از جمله: قاریان پور، خسروی، اللهیاری، حسنی، امیر عبادی، جواد حضرتی، عبدی، سید حسینی و تعدادی دیگر.

برکابی و معصومی که جلوی دسته بودند، تیر خورده و افتادند. ما زدیم داخل کانال عراقی‌ها و در حالی که رزمندگان شمالی در سمت چپ ما مستقر بودند، همچنان کانال را پاکسازی کرده و پیشروی می‌کردیم تا به لشکر خراسان بپیوندیم. داخل کانال پر از جنازه‌های سربازان عراقی بود.

کمی جلوتر که رفتیم تیر مستقیم یکی از عراقی‌ها به اللهیاری و خسروی برخورد کرد و آنها هم به زمین افتادند، اما هنوز تیربار عراقی کار می‌کرد که مظفری آرپی جی اش را مسلح کرده و رفت روی خاکریز ایستاد و در حالی که از همه جا تیر به روی ما روانه بود، ایستاد و با نخستین شلیک گلوله آرپی چی، سنگر تیربارچی را منهدم ساخت.

خيالمان كه از عراقي‌هاي سنگر تيربار آسوده شد، بلافاصله حرکت به جلو و پاکسازی کانال از دشمنان را ادامه دادیم. وضعیت در داخل کانال طوری بود که امکان توقف حتی برای یک ثانیه هم نبود و بایستی سریع عمل می‌کردیم تا بچه‌های بيشتري شهید و زخمی نشوند.

پیشروی ما ادامه داشت تا اینکه گلوله دیگری از دشمن به علی قاریان پور خورد و او هم به زمین افتاد. امکان ایستادن و رسیدگی به حال او را نداشتیم، چون اگر لحظه‌ای از دشمن غافل می‌شدیم، تلفات بیشتری می‌دادیم.

پیشروی را ادامه داده و تا نبش کانال به جلو رفتیم. آنجا آخرین خاکریز و پر از جنازه عراقی و مجروح بود که حتی در آخرین نفس‌های خود تلاش می‌کردند آخرین تیرهایشان را هم روانه ما بکنند. وقتی از کشته شدن همه‌ آنها اطمینان حاصل کردیم، امیر عبادی گفت: علی افتاده و از او خون زیادی می‌رود.

او که این حرف را زد به سراغ علی رفتیم. علی افتاده و خون پیرامون او را گرفته بود. دستم را بردم زیر بدن علی که او را بلند کرده و به عقب ببریم، ولی به قدری از بدنش خون رفته بود که از دستانم لیز خورد و به زمین افتاد.

تصمیم گرفتیم هر طور شده او را به عقب منتقل کنیم. گفتم پلاکش را بردارم. همین کار را هم کردم، پلاکش را که از گردنش درآوردم، علی گفت: چرا پلاکم را درمی‌آوری، مگر من شهید می‌شوم؟

گفتم: نه، دیدم پلاک گردنت را اذیت می‌کند، به خاطر همین برداشتم. محمد باریک بین که همراه ما بود، با وسایلی که داشت زخم علی را بست و او را فرستادیم عقب که زیر دست و پاها نماند. اما او پیش از رسیدن به درمانگاه به شهادت رسیده بود.
راوي: حسین فریدی

سوم: دوست دارم تشنه از دنيا بروم

او در کمال صداقت و عاشقانه در بخشی از وصیتنامه‌اش نوشت: اگر جنازه ام به دست شما رسید و برای دیدنم آمدید، با چادر سفید بیایید که انگار به عروسی عزیز خود می‌روید و در روز تشییع جنازه هم با چادر سفید باشید که انگار عزیز خود را به حجله دامادی می‌برید.

در پشت جنازه‌ام شعارهای «حسین حسین» و «یا مهدی» سر بدهید که آقایم شب اول قبر به داد من روسیاه برسد. یک شاخه گل سرخ و یک قطعه عکس امام خميني را در قبرم بگذارید تا آنها را به آقا و مولایم حسین (ع) بدهم، اگر چه نمی‌دانم در آن لحظه چه بگویم.

اگر می‌شود یک مقدار خاک کربلا در قبرم بگذارید و جنازه ام را نیمه شب دفن کنید و بروید ببینید که چرا فاطمه (س) به علی(ع) فرمودند که مرا نیمه شب دفن کن!

و چون همه ما از خاک آمده ایم و به خاک برمی‌گردیم، بر روی سنگ قبرم نوشته شود: «مشتی خاک به پیشگاه خداوند متعال» و در آخر دوست دارم در آخرین لحظه زندگی، لب تشنه از دنیا بروم.



چهارم: ......

علي به آرامش ابدي رسيد و سال‌هاست كه مشتاقان بسیاری از سراسر کشور برای میثاق با این شهید در گلزار شهدای قزوین حضور می‌یابند؛ شهيدي كه خود را مشتي خاك در پيشگاه الهي مي‌دانست.



نوشته شده در   چهارشنبه 27 مهر 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode