به
گزارش«تابناک» اول بار هر كس از خودش ممكن است بپرسد چرا؟ وقتي ليوان هست
اين كار غير بهداشتي را انجام داد؟ آيا ميخواست خودش را جلوي ديگران عزيز
كند؟ آيا ميخواست بر نفس خود غلبه كند؟
به طور قطع دليل ديگر اين كار ميتواند اين باشد كه
بسيجيها عشق من هستند و نبايد كسي آنها را تنبيه كند. به هر حال اين كار
ايشان در يك زمان و مکان خاص تاثير بسيار بالايي در روحيه بسيجيان داشته
است.
اصل ماجرا چه بود؟
راوي كه خود يك بسيجي است، ميگويد: محو سخنان حاج
همت بودم که در صبحگاه لشگر با شور و هيجان و حرکات خاص سر و دستش مشغول
سخنراني بود. مثل هميشه آنقدر صحبتهاي حاجي گيرا بود که کسي به کار ديگري
نپردازد. سکوت همه جا را فرا گرفته بود و صدا فقط طنين صداي حاج همت بود و
صلوات گاه به گاه بچهها. تو همين اوضاع پچ پچي توجه بچهها را به خود جلب
کرد. صداي يکي از بسيجيهاي کم سن و سال لشگر بود که داشت با يکي از
دوستاش صحبت ميکرد.
فرمانده دسته هرچي به اين بسيجي تذکر ميداد که
ساکت شود و به صحبتهاي فرمانده لشگر گوش کند، توجهي نميکرد. شيطنتش گل
کرده بود و مثلاً ميخواست نشان بدهد که بچه بسيجي از فرمانده لشگرش
نميترسد. خلاصه فرمانده دسته يک، برخوردي با اين بسيجي کرد و همهمهاي
اطراف آنها ايجاد شد.
سرو صداها که بالا گرفت، بالاخره حاج همت متوجه شد و
صحبتهايش را قطع کرد و پرسيد: «برادر! اون جا چه خبره؟ يک کم تحمل کنيد
زحمت رو کم ميکنيم».
کسي از ميان صفوف به طرف حاجي رفت و چيزي در گوشش
گفت. حاجي سري تکان داد و رو به جمعيت کرد و خيلي محکم و قاطع گفت: «آن
برادري که باهاش برخورد شده بياد جلو.»
سکوتي سنگين همه ميدان صبحگاه را فرا گرفت و لحظاتي
بعد بسيجي کم سن و سال شروع کرد سلانه سلانه به سمت جايگاه حرکت کردن.
حاجي صدايش را بلندتر کرد: «بدو برادر! بجنب»
بسيجي جلوي جايگاه که رسيد، حاجي محکم گفت: «بشمار
سه پوتين هات را دربيار» و بعد شروع کرد به شمردن.