امروزه پژوهشگران و انديشمندان، سلامت را عاملي بنيادين در توسعه به شمار آوردهاند.
بهنظر آنان سلامت فرد تابعي از سلامت اجتماع و برعكس آن است. از اين حيث تندرستي و لزوم توجه انسان به سلامت خويش جايگاه مهمي را در بحثهاي رايج جامعهشناختي و فلسفي روز پيدا كرده است.
مطلب حاضر ضمن توجه به معاني متداول سلامت و تندرستي در قاموس پزشكي امروز، تلاش دارد تا اشارهاي به ابعاد فلسفي آن نيز داشته باشد.
سلامت يكي از واژههايي است كه بيشتر مردم با آنكه مطمئن هستند معناي آن را ميدانند تعريف آن را دشوار مييابند. از اينرو تعريفهاي بسياري از سلامت - در دورههاي مختلف- شده است كه بعضي از آنها عبارتند از:
۱- وضعيت خوب و عالي بدن، فكر و روح و بهخصوص عاريبودن از درد يا بيماري جسمي(و بستر)
۲- وضعيت عالي جسم يا روح و حالتي كه اعمال بدن به موقع و بهطور مؤثر انجام شود (فرهنگ آكسفورد)
3- وضعيت يا كيفيتي از بدن انسان كه بيانكننده عملكرد كافي بدن در حالت ژنتيك و زيستمحيطي معين باشد.
۴- روش زندهاي كه انسان ناقص بتواند پاداش به دست آورد و در مقابله با جهان ناقص خيلي دردناك نباشد.
۵- حالتي از تعادل نسبي شكل و اعمال بدن كه از تنظيم موفقيتآميز و پويا به نيروهايي كه درصدد اختلال آن هستند، ناشي ميشود و يك حالت انفعالي متقابل بين بدن و نيروهاي برخوردكننده با آن نيست بلكه پاسخ فعال نيروهاي بدن نسبت به تنظيم دوباره است.
تعريف سازمان بهداشت جهاني(WHO) از سلامتي:
تعريفي كه از همه بيشتر پذيرفته شده تعريف سازمان بهداشت جهاني(در سال ۱۹۴۸) در مقدمه اساسنامه آن است، به اين شرح: سلامتي عبارت است از رفاه كامل جسمي، رواني و اجتماعي و نه تنها بيماري يا معلول نبودن. در سالهاي اخير با گنجاندن توانايي داشتن يك زندگي از نظر اقتصادي و اجتماعي مثمر، اين تعريف تقويت شده است.
تعريف WHO از اين نظر كه بسيار گسترده است مورد انتقاد قرار گرفته و بعضي اشخاص استدلال ميكنند كه نميتوان سلامت را بهعنوان يك حالت كلي تعريف كرد بلكه بايد بهصورت يك فرايند تطبيق پيوسته با تقاضاها، در تغيير زندگي و تغييراتي كه به معناي زندگي داده ميشود، در نظر گرفته شود. اين يك مفهوم ديناميك(پويا) است كه كمك ميكند تا مردم خوب زندگي كنند و خوب كار كنند و از زندگي خود لذت ببرند. بنابراين تعريف WHO از سلامت بهنظر بسياري اشخاص بيشتر بهعنوان يك هدف آرماني محسوب ميشود تا فرضيهاي واقعبينانه. اين تعريف براي حالاتي اطلاق ميشود كه ممكن است در بعضي اشخاص موجود باشد ولي براي همهكس و در هر زمان صادق نيست و بهطور معمول در گروهها يا جوامع انساني مشاهده نميشود.
بعضي اشخاص اين تعريف را متناسب با تقاضاهاي روزمره نميدانند چون هيچ كس بهعنوان سالم شناخته نميشود، يعني عملكرد كامل زيست شناختي، روانشناختي و اجتماعي ندارد؛ يعني اگر تعريف WHO را بپذيريم، همه ما بيمار هستيم. بهرغم محدوديتهاي نام برده مفهوم سلامتي مطابق تعريف WHO كاربرد مثبت و گسترده دارد و استاندارد سلامت مثبت را تعيين ميكند. اين تعريف نشاندهنده آرزوي مردم و نماينده هدف كلي، يا هدفي است كه ملتها بايد براي آن بكوشند.
تعريف عملياتي سلامتي:
تعريف WHO از سلامتي يك تعريف عملياتي نيست يعني نميتواند آن را بهصورت مستقيم اندازهگيري كرد. در مطالعات اپيدميولوژي سلامتي، بهعلت ناتواني در اندازهگيري سلامتي و رفاه مانع ايجاد ميشود. در اين رابطه يك گروه مطالعه WHO يك تعريف عملياتي را توصيه كرده و بنابراين تعريف مفهوم سلامتي از 2جنبه در نظر گرفته ميشود. در يك مفهوم وسيع سلامت بهعنوان حالت يا كيفيتي از بدن انسان كه بيانكننده عملكرد كافي بدن در وضعيت ژنتيك و زيستمحيطي معين باشد، در نظر گرفته ميشود.
در يك مفهوم فشردهتر كه براي مقاصد اندازهگيري هم مفيدتر است سلامت عبارت است از: - نبودن شواهد آشكار بيماري و درست عمل كردن شخص بهصورت عادي؛ يعني در حدود محدوديتهاي تغيير استاندارد معيارهاي پذيرفته شده سلامت در مورد يك جنس، سن، جامعه و منطقه جغرافيايي
- كار كردن چند اندام بدن به اندازه كافي و در رابطه با يكديگر كه نشانه نوعي تعادل يا پايداري بدن است. اين حالت نسبتاً ثابت است اما چون انسان تابع محركهاي داخلي است ممكن است تغيير كند.
فلسفه نوين سلامتي:
در سالهاي اخير فلسفه تازهاي از سلامتي بهوجود آمده كه آن را ميتوان به اين شرح بيان كرد:
- سلامتي يك حق اساسي انسان است.
- سلامتي جوهر زندگي مثمر است و نه نتيجه افزايش هزينههاي مراقبت پزشكي
- سلامتي يك موضوع بين بخشي است.
- سلامتي بخش تلفيق يافته توسعه و پيشرفت است.
- سلامتي در مركز مفهوم كيفيت زندگي قرار دارد.
- سلامتي جزو مسئوليتهاي فردي، كشوري و بينالمللي است.
- سلامتي و حفظ سلامت يك سرمايهگذاري عمده اجتماعي است.
- سلامتي يك هدف اجتماعي جهاني است.
براين اساس فلسفه تندرستي با يادآوري مسئوليتپذيري انسان در حفظ سلامت خويش، او را شايسته نيكوترين زندگي ميشناسد. در اين نظرگاه انتخاب آدمي براي زيستي شايستهتر و نكوتر، بينهايت فرض ميشود. فلسفه سلامتي ديدگاهي همهنگر به سلامتي انسان دارد؛ به اين معنا كه تمام جنبههاي وجودي انسان بايد سالم بماند. اين بيان بر مسئوليتپذيري ما نسبت به ديگران نيز تأكيد دارد؛ به اين معنا كه ما موجوداتي فروخفته در خويش نيستيم، ما با يكديگر و كل جهان درآميختهايم.
نكته ديگر آنكه سلامت وضعيتي پويا و شناور و چالشبرانگيز است. درواقع انتخاب ما در واكنش و پاسخ به سبك زندگي سالم و مثبت امري تعيينكننده در اين خصوص است. اين مهم يك بار ديگر از مسئوليت ما در حفظ تندرستي حكايت ميكند. به بيان ديگر پزشكان تسهيلكننده سلامتي ما هستند و در حقيقت ما مسئول سلامت خود هستيم. با اين حال بايد اين نكته را در ذهن داشت كه هيچچيزي در طبيعت كامل نيست و اين گامي بنيادين در راه سلامت است.
بيترديد عشق به خويشتن و ديگران(انسانها و ديگر باشندگان) راهبر ما به جاده سلامت است. از ياد نبريم كه هر جزئي از اين عالم امري يكه و ممتاز در خود است. پس در نگهداري تمام اجزاي حيات بكوشيم و اين جز با ذهني گشوده به هستي امكانپذير نيست.