بناي ارک تبريز باقيماندهء مسجدي است که در فاصلهء سالهاي ۷۱۶ الي ۷۲۴ ه. ق ، به وسيلهء تاج الدين عليشاه۱ وزير اولجا يتو و ابوسعيد بهدر خان ساخته شده است.
قسمت جنوبي آن داراي طاقي بزرگ بوده است که مي نويسند به علت فرو نشستن بنيان و تعجيل در اتمام آن، طاق شکسته و فروريخته است.
قسمتي که اکنون در وسط سه ديوار بلند شرقي و جنوبي و غربي به صورت ايوان به چشم مي خورد قسمت مسجد بوده،عرض آن ۱۵/ ۳۰ متر و ارتفاع ديوارهاي دور آن به طور متوسط ۲۶ متر است که به وسيلهء ۶۹ پله مس توان به بالاي آنها رسيد . عرض ديوارها ۴۰/ ۱۰ متر و داخل آنها مرکب از دو ديوارعريض مستحکم است که در چند مرحله به وسيلهء طاقهاي متعدد به يکديگر اتصال يافته اند۱(۱).
توصيف اين بناي چشم گير بزرگ در اغلب سياحتنامه ها و تواريخ و کتب مسا لک و ممالک آمده است. ابن بطوطه مي نويسد:....« اين مسجد را وزير عليشاه معروف به جيلان ساخته است. در بيرون آن از دست راست مدرسه و از دست چپ زاويه اي وجود دارد و صحن آن با سنگهاي مرمر فرش گرديده و ديوارها با کاشي پوشانده شده است و جوي آبي از وسط آن مي گذرد و انواع درختان و موها و ياسمين در آن به عمل آورده اند. هر روز بعد از نماز عصر در صحن اين مسجد سوره هاي يس و فتح و عم را قرائت مي کنند و مردم شهر براي شرکت در اين قرائت در آن جا گرد مي آيند(۲).»
حمدالله مستوفي که معاصر با تاج الدين عليشاه بود در بارهء اين مسجد مي نويسد:تاج الدين عليشاه جيلاني در تبريز، در خارج محلهء نارميان، مسجد جامع بزرگي ساخته که صحنش دويست و پنجاه گز در دويست گز است و در او صفٌه اي بزرگ ، از ايوان کسري به مدائن بزرگتر، اما چون در عمارتش تعجيل کردند فرود آمد و در آن مسجد انواع تکلفات به تقديم رسانده اند و سنگ مرمر بي قياس در او به کار برده و شرح آن را زمان بسيار بايد(۳).»
بدرالدين محمود العيني صاحب کتاب« عقد ا لجمان في تاريخ اهل الزمان(۴)» با استفاده از گزارشي که يکي از همراهان با هوش سفير سلطان الناصرمملوک پادشاه مصر(۵) ، در دربار سلطان ابو سعيد بهادر خان، براي پادشاه مصر تهيه کرده بود، مي نويسد:« در وسط صحن مسجد حوض مربعي بود که يکصد و پنجاه ذراع عرض و طول داشت.
سکويي در وسط آن بود که در هر سوي آن، از دهان مجسمهء شيري آب فرو مي ريخت، بالاي سکو نيز فوارهء هشت گوشي بود که دو دهانهء آب پران داشت.... طاق نوک تيز ( جناغي) محراب به وسيلهء دو ستون مسي اندلسي نگاهداشته مي شد و قاب محراب با طلا و نقره تزئين و نقاشي شده بود...چراغهاي مزين به زر و سيم با زنجير هاي مسي از سقف آويزان بودند و داخل طاق را روشن مي کردند... پنجره هاي مشبک نيز هر کدام بيست شيشهء دايره اي مزين به طلا و نقره داشت(۶).»
تاجر ونيزي که در حدود سال ۸۸۶ ه. ق ، سومين سال سلطنت سلطان يعقوب آق قويونلو از تبريز ديدن کرده مي نويسد:« جامع عليشاه بلندترين بنا هاي تبريز و داراي صحن بزرگي است، در ميان صحن حوضي دارد که چهار گوش است, درازا و پهناي آن هر کدام به اندازهء صد قدم و ژرفايش شش پاست و پلکاني از کنار استخر به ايوان آن منتهي مي شود...مسجد را به حدي زيبا ساخته اند که زبان من از وصف آن عاجز است، اما به هر حال مي کوشم تا با چند جمله حق مطلب را ادا کنم.اين مسجد به غايت بزرگي است که وسط آن هرگز سر پوشيده نبوده است. در آن سمتي که معمولاً مسلمانان به نماز مي ايستند شبستاني ساخته اند که طاقي دارد بسيار بلند، چنان که اگر کمانکشي تيري در کمان مناسبي قرار دهد و رها کند هرگز به طاق آن شبستان نمي رسد، اما اين بنا را تمام نکرده اند. دور آن را با سنگهاي نفيسي طاق بندي کرده اند و طاق برروي ستونهايي از مرمر قرار دارد و مرمربه اندازه اي ظريف و شفاف است که به بلور نفيس مي ماند.تمامي اين ستونها به يک اندازه و يک ارتفاع و ضخامت است، بلندي هر ستوني نزديک به پنج يا شش گام است. اين مسجد سه در دارد که از آنها فقط دو تا به کار مي رود، هر دري طاقي دارد به عرض نزديک چهار پا و بلندي بيست پا. ستونهاي دو سوي درها از سنگ مرمر نيست بلکه از سنگهايي به الوان گوناگون ساخته شده است، بقيهء طاق با گچ مقرنس کاري تزئين شده است (۷).
در هر درگاه لوحهء مرمرين شفافي نصب گرديده که از مسافت يک ميل به چشم مي خورد، دري که باز و بسته مي شود سه يارد عرض و پنج يارد بلندي دارد و از الوار بزرگ تهيه شده و روي آن قطعات برنز صيقلي و مطلا کوبيده شده است(۸).»
کاتب چلبي در تاريخ جهان نما فقط بزرگي و عظمت بناي مسجد عليشاه را مي ستايد و اشاره مي کند که ويراني بر آن راه يافته است(۹).شاردن نيز در با رهء اين بنا همين نظر را ابراز داشته و نوشته:مسجد عليشاه تقريباً ويرانه است ، فقط قسمتهاي جنوبي آن که مخصوص اداي نماز است مرمت شده ، منارهء آن بسيار بلند است و مسافراني که از ايروان به تبريز مي روند قبل از ورود به شهر، از دور بناي عظيم جامع عليشاه نظر آنان را جلب مي کند(۱۰).»تصويري نيز از تبريز و مسجد عليشاه ترسيم نموده است ، ديگران هم بعد از اينان از تبريز ديدن کرده اند چنين توصيفي نموده اند و هيچيک نامي از کاشي و مرمر بي قياسي که در تزئين نخستين اين مسجد به کار رفته بود نبرده است، فقط نادر ميرزا در تاريخ و جغرافي دارالسلطنهء تبريز نوشته: « در سال ۱۲۹۸ ه. ق ، در يک طرف اين بنا که مي خواستند براي نگهداري غلات ديواني انباري بسازند در عمق چهار ذرعي ستوني از رخام پيدا شد که يک ذرع و نيم قطر و سه ذرع و نيم ارتفاع داشت. من و وکيل الرعايا نيز به چشم خود آنرا ديديم...»داستاني هم روايت کرده که:« در روزگار نايب السلطنه زن بد کاره اي محکوم به اعدام شد، بر فراز ارک بردند و به زمينش انداختند، باد در جامه هاي او افتاد و به سلامت به زمين رسيد، ولوله اي در بين مردم افتاد، جامه هاي زن را به پايش بستند و دو باره از بالا به زمين افکندند، استخوانهايش خرد شد و قالب تهي کرد(۱۱).»
در حفريات تازهاي هم که اخيراً از طرف ادارهء کل فرهنگ و هنرآذربايجان شرقي و سازمان حفاظت آثار باستاني جهت شناسائي دقيق بنا به عمل آمد چند قطعه ستون سنگي حجاري شده، پيدا شد، گر چه قسمت اعظم مصالح ساختماني فرو ريختهء اين بنا در زمانهاي مختلف مخصوصاً هنگام بناي قلعهء ربع رشيدي در زمان صفويه و بناي انبار غلات و مهمات در زمان قاجاريه مصرف گرديده و از بين رفته است ولي باز احتمال پيدا شدن نمونه هائي از کاشيها و مرمر هاي تزئيني بنا، در زير خاک زمينهاي حوالي جامع بعيد به نظر نمي رسد.
پي نوشت:
۱- معماري اسلامي در دورهء ايلخانان، دونالد ن. ويلبر، ترجمهء دکتر عبدالله فريار، ص ۱۵۹، تهران
۲- رحلهء ابن بطوطه، ص ۲۳۳، بيروت ۱۹۶۴ م.
۳- نزهت القلوب، ص ۸۷ ، تهران ۱۳۳۶ ش.
۴- امام بدرالدين محمود بن احمد عيني، مولًف کتاب مزبور از مشاهير علما و فقهاي حنيفه بوده و سالها در مصر کار قضا داشته و در قرب جامع الازهر مدرسه و کتابخانه اي بنا کرده است. وفات وي را کاتب چلبي و شمس الدين سامي ۸۵۵ ه. ق ، نوشته اند. کشف الضنون، ج ۲ ستون ۱۰۹۸ ،۱۱۵۰ ، قاموس الاعلام، ج ۲ ، ص ۱۲۵۵ .نوشتهء صاحب عقدالجمان در بارهء عليشاه به وسيلهء تيزن هارون ترجمه شده است: ص ۸- ۱۱۴ ،
۵- مملوک که جمع آن مماليک مي باشد به معني غلام است، اين کلمه را بيشتر در مورد غلامان سفيد پوست به کار مي برده اند، مماليک مصر از غلامان ترک و چرکس بودند که در ابتدا جزو قراولان مزدورالملک الصالح نجم الدين ايوب سلطان مصر بودند اما از ۶۴۹ تا ۷۸۴ ه. ق ، در کشورمصر سلطنت کردند. ناصرالدين محمد ملقب به سلطان الناصر يکي از معروفترين سلاطين مصر است که سه بار به تخت نشسته و با ايلخانان مقول گاهي از در دوستي و آشتي در آمده و گاهي رقابت و دشمني کرده است.(مستفادازطبقات سلاطين اسلام، ص ۷۰- ۷۳ و قاموس الاعلام، ج ۲ ،ص ۱۲۴۵ وج ۶ ، ص ۴۵۴۵ ).
۶- نقل به تلخيص از تاريخ تبريز، پروفسور مينورسکي ، ترجمهء کارنگ، ص ۸۲- ۸۳ ،
تبريز ۱۳۳۷ ش،معماري اسلامي ايران، ويلبر، ترجمهء دکترفريار، ص ۱۵۸- ۱۵۹ ، تهران ۱۳۴۶ ش.
۷- نقل به تلخيص از جغرافياي تاريخي گيلان ، مازندران ، آذربايجان از نظر جهانگردان، ترجمه ء ابوالقاسم طاهري، ص ۸۲- ۸۳ ، تهران ۱۳۴۷ ش.
۸- نقل به تلخيص از معماري اسلامي ايران در دورهء ايلخانان، تاًليف ويلبر، ترجمهء دکتر عبدالله فريار، ص ۱۶۱ ، تهران ۱۳۴۶ ش. ويلبر مي نويسد:« ممکن است اين درگاهها همه در ديوار چپ در جلو، يعني انتهاي باز ايوان قرار داشته اند.»
۹- مقالهء تبريز، مندرج در مجلهء معلم امروز، شمارهء ۵ ، تبريز ۱۳۳۵ ش.
۱۰- سفر نامهء شاردن، ج۲ ، ص ۴۰۴ ، تهران ۱۳۳۵ ش.
۱۱- ص ۱۰۷، چاپ تهران ۱۳۲۳ ه. ق.
منبع:
نقل از آثار باستاني آذربايجان