کله پوک از پسرش پرسید:«پسرم چرا گریه می کنی؟» پسر کله پوک همان طور که گریه می کرد، جواب داد:«داشتم قفس قناریم رو تمیز می کردم که قناری ناپدید شد.» کله پوک با تعجب گفت:«قفس قناری رو با چی تمیز می کردی؟» پسر کله پوک با خونسردی جواب داد:«با جاروبرقی!»