در همان اوقاتى كه شهريار براى انقلاب مىسرود، يك عده از روشنفكران وابسته به رژيم گذشته كه با او سابقه دوستى داشتند، مرتب فشار مىآوردند، نامه برايش مىنوشتند و شعر در هجوش مىگفتند. حتى اطلاع داشتم كه رفته بودند و او را ملامت كرده بودند كه «تو چرا براى انقلاب اسلامى، اينطور دل مىسوزانى!؟» و او مثل كوه ايستاده بود.
به گزارش خبرگزاري فارس، 27 شهريورماه، بيست و دومين سالروز درگذشت شاعر شهير معاصر، استاد سيدمحمدحسين بهجت تبريزي (شهريار) است. به همين مناسبت، پايگاه اطلاعرساني حضرت آيتالله خامنهاي، متن كامل سخنان معظمله را كه در سال 71 و ديدار با اعضاى كنگرهى بزرگداشت اين استاد فقيد بيان شد، منتشر كرده است.
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
اولاً به برادران عزيزى كه از آن سوى مرز تشريف آوردهاند، خوشامد مىگوييم. بايد به آنها عرض كنيم كه در حقيقت به خانه خودشان و وطن خودشان آمدهاند. ما آنها را هم جزو خودمان و از خودمان مىشماريم. ما اينجا را خانه خود شما به حساب مىآوريم. ما مرز جغرافيايى را فاصل نمىشماريم. همچنين، از همه برادران و خواهران عزيزى كه در كنگره شركت كردند - چه برادران اينجا و چه برادران آنجا - به جهت ايجاد اين كنگره، تشكر مىكنيم. انشاءاللَّه كه در مجموع، براى اين شاعر عزيزمان، يادبود مناسبى بوده باشد.
درباره استاد شهريار، گفتنى زياد است. يك مقوله، مقوله شاعرى اوست. دربارهى شاعرى شهريار، دو حرف مىشود زد: يك حرف اين است كه شهريار، يكى از بزرگترين شعراى معاصر ماست؛ هم در شعر فارسى و هم در شعر تركى. البته شعر فارسى او خيلى بيشتر از شعر تركى است و به نظر مىرسد كه اولين و معروفترين شعرهاى او به زبان فارسى است. البته منظومه «حيدر بابايه سلام» را بايستى استثناء كرد؛ چون «حيدر بابايه سلام»، داستان جداگانهاى دارد كه آن را در بخش دوم راجع به شاعرى شهريار، بايد عرض كنيم. لكن اگر «حيدر بابايه سلام» را كنار بگذاريم، در مجموع، شعر فارسى شهريار اوج بيشترى از شعر تركىاش دارد.
در شعر فارسى شهريار، خصوصيت عمدهاى كه براى برادران ترك وجود دارد، اين است كه شعر به معناى حقيقى كلمه است. شعر به معناى حقيقى كلمه، معناى حقيقى شعر است. يعنى نظم كلمات فقط نيست؛ لب احساس و خيال است. اين را كه عرض مىكنم، تركهاى فارسىدان - مثل آقاى تجليل - خودشان خوب مىدانند. گاهى اين زبان اوج مىگيرد. يعنى ما غزلهايى در شعر فارسى شهريار داريم كه در رديف غزلهاى درجه يك فارسى است. البته اينها زياد نيست؛ اما هست. گاهى هم البته زبان تنزل مىكند. ما توقعى هم از شاعرى كه در يك منطقه غيرفارس زبان متولد شده، نداريم. ولى آنچه كه از شهريار در شعر فارسى مىبينيم، او را در رديف يكى از بزرگترين شعراى زمان ما قرار مىدهد. مطلب دومى كه در مورد شاعرى شهريار بايد گفت، يك چيز بالاتر از اين است؛ و آن اين است كه مىشود گفت: شهريار يكى از بزرگترين شاعران همه دورانهاى تاريخ ايران است. و آن به لحاظ «حيدر بابايه سلام» است. «حيدر بابايه سلام» يك شعر استثنايى است. همه خصوصيات شعرى مثبت شهريار در اين شعر هست. يعنى روانى، صفا، ذوق و ديگر خصايصى كه مربوط به شعر است، همه در «حيدر بابايه سلام» جمع شده است. لكن علاوه بر اينها، ويژگى ديگرى هم در «حيدر بابايه سلام» هست و آن اين است كه در اين شعر كه تصويرى از سابقه ذهنى خود شاعر است، مطالب بسيار حكمتآميز وجود دارد. با اين حساب، مىتوان شهريار را يك حكيم به حساب آورد. پايهى شعر «حيدر بابايه سلام» به نظر ما خيلى بالاست. فكر مىكنيم كه آميزه بسيار هنرمندانهاى است از شعر و حكمت و زبان زيبا و قدرت فوقالعادهى تصوير. شهريار اين منظومه را در هنگامى گفته كه بسيار جوان بوده است. ايشان خودش در آن نسخهاى كه براى من فرستاده، بالاى صفحه اول نوشته است: «گمان مىكنم اين را در سال 1324 شمسى سرودم.» و در اين سال، شهريار بسيار جوان بوده است. من حالا براى اين كه آقاى شاهرخى و آقاى ستوده و ساير برادران شاعر اينجا نشستهاند، چيزى بهعنوان شيرينى مجلس عرض مىكنم. اين غزل شهريار در ذهن من هست كه مىگويد:
در وصل هم ز شوق تو اى گل در آتشم
عاشق نمىشوى كه ببينى چه مىكشم
ببينيد، اين بيت واقعاً در رديف بالاترين شعرهاى فارسى است:
با عقل، آب عشق به يك جو نمىرود
بيچاره من كه ساخته از آب و آتشم
البته در همين غزل، شهريار يك بيت بسيار پايين دارد، كه قافيهاش "پيراهن كشم " است، كه اين هم از خصوصيات شهريار است. همينطور يك خط زيگزاگى در اين شعر طى مىشود: مىرود بالا و مىآيد پايين! يعنى اگر امكان داشت به همان روال مطلع، همه شعر را بگويد، سروده فوقالعادهاى مىشد.
از «حيدر بابايه سلام» هم يك بندش را بخوانيم:
حيدر بابا دنيا يالان دنيادى
سليماندان، نوحدان قالان دنيادى
هر كيمسيه هر نه وريب آليبدير
افلاطوننان بيرقورى آدقاليب دير
لكن يك نكته اساسى هم درباره شهريار هست كه اگر رويش تكيه كنيم، به نظر من شايسته است. آن نكته اين است كه شهريار در دوران مهمى از زندگىاش - در حدود شايد سىسال آخر زندگىاش - دوران عرفانى و معنوى بسيار زيبايى را گذراند و به انس با قرآن و انس با معنويات و خودسازى پرداخت. يعنى به خودش رسيد و سعى كرد باطن و معنويت خودش را صفايى ببخشد.
خود او در اشعار بيست، سى سال اخير، اين معنا را به روشنى بيان كرده است. حتى آنطور كه شنيدم - شايد از خودش شنيدم؛ الان درست يادم نيست - ايشان يك قرآن هم به خط خودش نوشت. شايد هم تمام نكرده ... بههرحال، اين در ذهنم هست كه مشغول نوشتن قرآنى بوده است. وقتى انقلاب پيروز شد، او با همان روحيه دينى و ذهنيت صاف و روشن خودش، از انقلاب استقبال بسيار خوبى كرد. شايد در آن يكى دو سال اول انقلاب، كسى از ما به ياد شهريار نبود. يعنى گرفتاريها آنقدر زياد بود كه مجالى براى اين يادها پيش نمىآمد. يك وقت ديديم صداى شهريار، در ستايش انقلاب، از تبريز بلند شد. ديديم همه جزئيات انقلاب را او تعقيب مىكند.
در همه مواقع حساس انقلاب، او نقش مؤثرى ايفا كرد. يك جنگ هشت ساله بر ما تحميل شد كه يكى از سختترين تجربههاى ما بعد از انقلاب بود. تعداد شعرهايى كه شهريار براى جنگ گفته؛ حضورى كه او در مراكز مربوط به جنگ، مثل كنگرههاى مربوط به جنگ و شعر جنگ پيدا كرده و مدحى كه او از بسيج عمومى مردم يا از سپاه يا ارتش كرده، به قدرى زياد است كه اگر انسان نمىديد و نمىشنيد و خودش لمس نمىكرد، به دشوارى مىتوانست آن را باور كند. مردى در حدود هشتاد سال سن - بلكه بيش از هشتاد سال - در مجامع شعرى حضور پيدا كند و براى هر مراسمى، شعر يا شعرهايى بگويد! اين در حالى بود كه از مثل او، چنين توقعى هم نبود. اين، نشاندهنده نهايت اخلاص و صفا و بزرگوارى آن مرد بود.
بههرحال، شهريار يك شاعر اسلامى و انقلابى بود. من خبر داشتم در همان اوقاتى كه شهريار براى انقلاب مىسرود، يك عده از روشنفكران وابسته به رژيم گذشته كه با او سابقه دوستى داشتند، مرتب فشار مىآوردند، نامه برايش مىنوشتند و شعر در هجوش مىگفتند. حتى اطلاع داشتم كه رفته بودند و او را ملامت كرده بودند كه «تو چرا براى انقلاب اسلامى، اينطور دل مىسوزانى!؟» و او مثل كوه ايستاده بود.
من حقيقتاً تعجب مىكردم. من بعضى از كسانى را كه به ايشان فشار مىآوردند، از نزديك مىشناختم و شعر و سابقه ذهنىشان را مىدانستم. بعضى از آنها وابسته به رژيم سابق بودند. مستقيماً مربوط به آن جناح بودند، و جزو دربار پهلوى و آن دستگاه محسوب مىشدند. بعضى ديگر هم تودهاى و كسانى بودند كه جيرهخور شوروى سابق به حساب مىآمدند. همه اينها، با اينكه به لحاظ مبنا و منطق، به ظاهر بينشان فاصلهاى وجود داشت، در وارد آوردن فشار روى شهريار شريك بودند، و شهريار، محكم و قرص ايستاده بود.
بههرحال، شهريار شاعر متواضعى بود. دنبال نام و نشان نبود و براى خدا و وظيفه كار مىكرد، و حالا خداى متعال، پاداش او را مىدهد. امروز شهريار در داخل كشور ما يك چهره بسيار نورانى است. چند شب پيش، سيما مراسمى را به مناسبت هفته بسيج نشان مىداد، كه شهريار در آن مراسم بود. اين چند روزه، هفته بسيج بود و در يكى از مراسم بسيج، شهريار شعر مىخواند و در سيما او را نشان مىدادند. من مطمئنم كه آن بخش از برنامه را همه مردم؛ يعنى هركس كه توانست تماشا كرد. من خودم مىخواستم بخوابم، ديدم در اتاق بچهها تلويزيون روشن است و صداى شهريار مىآيد. رفتم تماشا كنم، ديدم بچهها همهشان ايستادهاند و تماشا مىكنند. اين، محبوبيت عجيبى است كه شهريار پيدا كرده. اين، به خاطر خدمات و كار براى خدا بود، كه او انجام داد. شهريار قطعاً ماندنى است. از آن شعرايى است كه مثل سعدى و حافظ و از اين قبيل، در دورانهاى بعد از دوران خودش، معروفتر و بزرگتر خواهد شد. لذا، هرچه آقايان درباره او انجام دهند، از نظر ما زياد نيست. حضور شهريار در هر كشورى و در ميان هر ملتى، حضور مبارك و مفيدى است.
برادران ما در جمهورى آذربايجان، اگر چه از شعر فارسى او قاعدتاً استفادهاى نمىكنند، اما از همان شعر تركى او هم كه استفاده مىكنند، خيلى مغتنم است. كاش مىتوانستند خط حروف فارسى و عربى را بخوانند، تا دستخط خود شهريار را هم مىديدند و مىفهميدند كه شهريار از آن افراد بسيار خوش خط بود و تا سالهاى آخر عمرش هم مشق خط مىكرد. اگر آن را هم مىتوانستند بخوانند، براى معرفت به او، پله بلندترى بود.ما از آقاى دكتر لاريجانى صميمانه تشكر مىكنيم؛ همچنين از همه برادران و خواهرانى كه اين كنگره را به راه انداختند. از آقايان و خانمهايى هم كه زحمت كشيدند و از جمهورى آذربايجان تشريف آوردند، تشكر مىكنيم. انشاءاللَّه كه در تهران به شما خوش بگذرد و خاطرات خوبى داشته باشيد. از برادران شاعر و اديب و نويسنده و محقق خودمان هم كه اينجا تشريف دارند، خيلى متشكريم. خدا شما را براى ما نگه دارد و انشاءاللَّه كه همه شما مايه خير و بركت براى اين كشور و اين ملت و تاريخ ما باشيد.