مجموعه مقالات « چگونه خلاق باشم؟» مجموعه ایست در سطح عمومی و به زبان ساده که با اهداف فرهنگ سازی، آموزش اصول اولیه و ترویج فرهنگ نوآوری توسط انجمن حرفه ای متفکران و محققان تهیه شده است.
● چگونه خلاق باشم-۱
▪ مراقب باش...
ـ مراقب افکارت باش، چون افکارت ، گفتارت را میسازد.
ـ مراقب گفتارت باش، چون گفتارت، اعمالت را میسازد.
ـ مراقب اعمالت باش، چون اعمالت، عادت هایت را میسازد.
ـ مراقت عادت هایت باش، چون عادت هایت ، شخصیتت را میسازد.
ـ مراقب شخصیتت باش، چون شخصیتت، سرنوشتت را میسازد.
▪ محدود نبین
«گناه نخست محدود کردن هست است. چنین مکن.»
نه... نمی شود... نمی توانم... امکانپذیر نیست... ممکن نخواهد بود... مگر می شود؟ روزی چند بار این جملات را می گوییم یا می شنویم؟
نمی توانی، چون فکر می کنی که نمی توانی. نمی شود چون تو باور داری که نمی شود. امکان پذیر نیست زیرا در نگاه تو ناممکن است و روح جهان همان را به تو می دهد که می بینی و باور داری. پرواز غیرممکن به نظر می رسید چرا که ذهن محدود آن را منحصر به پرندگان می دانست اما راههای بسیار بود و هست برای پرواز. محدود می بینی چرا که خود را جسم می دانی. جهان محدود است چرا که در این نگاه «من» محور همه چیز است. منی که در دیوارها وحصار های جسم و ذهن محدود شده و پتانسیلهای عظیم نهفته و قابلیتهای آشکار نشده روح آن همچنان چون گنجی هچنان بلا استفاده مانده است.
کارشناسان و مدرسین تفکر معتقدند: « ذهن بر اساس تجربیات گذشته خود مملو از موانع درونی و مقابله کننده با احیای مجدد توانایی خلاقیت است. انسان در ذهن خود تجربههایی از ناتوانی ها، سرخوردگیها، شکستها و گفتگوهای درونی منفی دارد. صحبتهایی که در هر بار اقدام مجدد فرد برای خلاقیت، به او یاد آور میشوند که: تو نمی توانی؟ دیدی که امکان پذیر نیست، چند بار میخواهی یک چیز را آزمایش کنی؟ تو برای این کار ساخته نشدی. چقدر میخواهی عمر و سرمایه را بیهوده صرف کنی تا به تو ثابت شود که نمیشود؟ شکل های بیرونی این نوع محاوره های غیر سازنده، می تواند، صحبتها و نصیحتهای پدر و مادر یا همسر و سایر اعضای خانواده و نزدیکان باشد.»
انیشتین میگفت: « آنچه در مغزتان میگذرد، جهانتان را میآفریند.» استفان کاوی (از سرشناسترین چهرههای علم موفقیت) احتمالا با الهام از همین حرف انیشتین است که میگوید: «اگر میخواهید در زندگی و روابط شخصیتان تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایشها و رفتارتان توجه کنید؛ اما اگر دلتان میخواهد قدمهای کوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگیتان ایجاد کنید باید نگرشها و برداشتهایتان را عوض کنید.» و مولوی نیز این مسئله را در تمثیلی این چنین می گوید:
پیش چشمات داشتی شیشهی کبود لاجرم عالم کبودت مینمود
در همین رابطه داستان گویایی هم در حکایتهای سرخپوستان وجود دارد که به خوبی تصویر این وضعیت را نمایش می دهد. سرخ پوستی از تبار پاسیاه این داستان را تعریف میکند:
در حالی که از نواحی صخرهای یکی از مناطق بالا میرفت، سرخ پوست دیگری را دید که به لانه عقابی رسید. تخمهای زیادی در لانه بودند ولی او موفق شد تنها یکی از آنها را بدزدد و به دهکده خودش ببرد. او تخم [عقاب] را در لانه یکی از مرغ ها قرارداد و پس از اینکه جوجه سر از تخم در آورده، به دنبال مرغ مادر به راه افتاد و باور میکرد که خودش هم یک مرغ است. تمام روز را عقاب همانگونه که مرغان سر به زمین دانه میخوردند، راه میرفت و در میان آشغالها نوک میزد و کرمهایی برای خوردن پیدا میکرد.
یکی از روزها که، عقاب دیگر بزرگ شده بود، پرنده عظیم الجثهای را دید که در آسمانها پرواز میکند. به سوی مادر مرغها رفت که چیز های زیادی در مورد دنیا میدانست، و پرسید: "آن چه پرنده ای است؟" مرغ پیر گفت: "یک عقاب است." عقاب جوان گفت: "اینگونه پرواز کردن باید خیلی دلپذیر باشد، و به آن پرنده بزرگ خیره شد." مادر بزرگ گفت: "بله، ولی تو باید پرواز کردن را فراموش کنی، چون تو یک مرغ هستی." عقاب در میان مرغها و آشغالها به زندگیاش ادامه داد.
بنابر این دیدگاه جهان و هستی محدود است چون محدود می بینم و حدود را می بینم و دیوار می کشم یا در پناه دیوارهای پیش ساخته و سقفهای کوتاه می مانم. و محدود می بینم چون محدود می دانم و تا محدوده ای می دانم. آنگاه که من محور جهانم پس جهان محدود به من ، دانسته های من و تواناییهای ظهوریافته و نه حتی بالقوه من است. تا همانجایی گستره دارد که من می بینم و تا همانجا می رود که من می توانم بفهمم. حال از دیدگاه اعراب بیابانگرد زمین همان کویر بود و از دیدگاه علم، انسان همین جسم.
اما یک ذهن خلاق یک ذهن باز است. ذهنی که می داند واقعیت دارای محدودیتها، مسائل و تناقضات و نقایص است اما خود، به انها محدود نمی شود و باور دارد که ورای همه محدودیتها، نبودنها و نشدنها حقیقت بی نقص و نامحدودی هست و راههایی برای رسیدن به آن و بهره بردن از نیروی بی نهایتش که هر چیزی را ممکن می کند وجود دارد. او می داند و به تجربه و تفکر و مشاهده دریافته است که محدودیتها ساخته و پرداخته ذهنهای محدود و پر از دیوار است. باورهای در قفس و نگاههای شرطی شده محدودیتها را می سازند و در آن می زیند، همان را تجربه می کنند و همان را به سایرین می آموزند.
● ایمان داشته باشید که میتوانید
حتی متخصصین و کارشناسانی که تفکر خلاق را تنها یکی از روشهای تفکر می دانند و یک شیوه فکر کردن تعریفش می کنند معتقدند و توصیه می کنند که: «ایمان داشته باشید که میتوانید. یک حقیقت اساسی این است که برای انجام هر کار، باید اول ایمان پیدا کنیم که این کار، میتواند انجام شود. اعتقاد داشتن به این که کاری میتواند انجام پذیرد، ذهن را برای یافتن راه انجام آن به حرکت وا میدارد. وقتی به کاری ایمان داشته باشید، فکرتان راههای انجام آن را پیدا میکند.این آزمایش، تنها یک نتیجه دارد و آن این که وقتی ایمان بیاورید که چیزی ناممکن است، فکرتان در پی دلایلی میگردد که این مطلب را اثبات کند؛ ولی وقتی ایمان حقیقی داشته باشید که کاری شدنی است، فکرتان راههای انجام آن را مییابد. ایمان داشتن به امکان تحقق مسائل، در حقیقت، جاده را برای راهحلهای خلاق، هموار میسازد؛ در حالی که ایمان داشتن به عدم تحقق آنها، تفکری ویرانگر است. این نکته را میتوان به تمام موقعیتها - چه بزرگ و چه کوچک - تعمیم داد. آن دسته از اقتصاددانانی که اعتقاد دارند رکودهای اقتصادی اجتنابناپذیر است، نمیتوانند راههای خلاقی برای شکستن این دور باطل در اقتصاد، پیدا کنند. اگر اعتقاد به توانایی خود داشته باشید، میتوانید راههایی برای دوست داشتن یک فرد پیدا کنید.اگر اعتقاد به توانایی خود داشته باشید، میتوانید راهحلهایی برای مشکلات شخصیتان پیدا کنید. اگر اعتقاد به توانایی خود داشته باشید، میتوانید راهی برای خریدن خانهای بهتر که آرزوی خریدنش را دارید پیدا کنید. ایمان، نیروهای خلاق را آزاد میکند و فقدان ایمان، آن نیروها را به بند میکشد. برای نیل به تفکر خلاق، ایمان داشتن را یاد بگیرید »
● ایمان به نامحدود
از دیدگاه معنوی و باطنی این ایمان داشتن، تکیه به سرچشمه نامتناهی قدرت است و باوری خدشه ناپذیر و محکم به حضور فعال او در امور.
در واقع این نگاه به این حقیقت بازمی گردد که تو مخلوق خدایی هست که بی نهایت است. او تو را به صورت خود آفریده پس تو نیز نامحدودی اگر نامحدود ببینی. ایمان داشته باش اما نه به خود که به خدای قادر خود. ایمان داشتن به خود امروز هست اما شاید فردا نباشد اما او همیشه هست توانا و بی نقص و حاضر. همانطور که آناتول فرانس نیز معترف است که آرزو کردن با انسان و به آرزو رسیدن با خداست.
این نگاه که در ادامه خود روشی متفاوت با زندگی ماشینی و متکی به انسان را به ارمغان می آورد در کلام علی (ع) به خوبی به تصویر کشیده شده است:
« آرام باش، توکل کن، تفکر کن، سپس آستینها را بالا بزن، آنگاه دستان خدا را خواهی دید که زودتر دست به کار شده است.»
در نگاه متکی به قدرت فکر انسان، ایمان در واقع باوری محکم است به قابل انجام بودن خواسته و به تحقق رسیدن آرزو. اما در در این نگاه هیچ مکانیسمی برای این تاثیر تعریف نمی شود. قدرت باور، نیرویی ناشناخته را به میدان می اورد و خواسته به انجام می رسد اما در یک نگاه صرفا مادی که اندیشه را تنها منحصر به انسان می داند و ریشه و سرچشمه آن را به بشر منتهی می کند پاسخ به این سوال که این نیروی ناشناخته که قادر به انجام هر کاریست چیست و از کجاست، بی جواب می ماند و مگر نه آنکه « لا حول ولا قوه الا بالله».
نویسنده: سارا یوسف پور – دبیر انجمن حرفه محققان و متفکران
منابع:
۱. جزوه آموزشی تفکر خلاق- علی نیازی
۲. کتاب جادوی فکر بزرگ، د. شوارتز، ترجمه ژنا بختآور، انتشارات فیروزه، ۱۳۷۴.
۳. اینترنت