عيد نوروز ايرانيان با برخورداري از يك فرهنگ و تاريخ اصيل از امتياز خاصي برخوردار بوده و آن را از ديگر اعياد مربوط به سال نو اقوام و ملل ديگر متمايز ساخته است.
گزارش خبرگزاري فارس از تبريز، در فرهنگ و سنن هر قوم و ملتي، روزهايي وجود دارد كه ريشه تاريخي و فرهنگي داشته و جلوهاي از باورهايي است كه حتي با مقدسات ديني و مذهبي آنها پيش رفته و هويت فرهنگي و تاريخي آن جامعه را به نمايش گذاشته است. يكي از اين روزها مربوط به سال نو خورشيدي است كه يكي از شايعترين آيينهاي جهاني است و كمتر تمدني را خواهيم يافت تا از آن تهي باشد.
هر قومي بر اساس تاريخ، فرهنگ و مذهب خود آغاز سال نو را در قالب برپايي مراسم و جشنهاي ملي و مذهبي پاس ميدارد.
عيد نوروز و جشنهاي سال نو ما ايرانيان با برخورداري از يك فرهنگ و تاريخ اصيل و طولاني همچنين مصادف بودن آن با حيات هستي و جان گرفتن مجدد زمين، از امتياز خاصي برخوردار بوده و آن را از اعياد مربوط به سال نوي اقوام و ملل ديگر متمايز ساخته است.
آيين باستاني عيد نوروز فراتر از تجديد خاطره يك تمدن است، حلقه پيوند گذشته و حال و آينده است به اين سبب كه پس از ظهور اسلام در اين سرزمين فضيلت بيشتر مييابد و در بزرگداشت آيين و مراسم آن تاكيد ورزيده ميشود.
گفته شده است كه آفرينش و هبوط آدم به زمين و همچنين بعثت پيامبر اكرم (ص) و خلافت حضرت علي (ع) نيز در اين روز آغاز شد و ايرانيان باستان نيز عقيده داشتند كه با حيات طبيعت روح رفتگانشان بازميگردد و چند روزي را در سراي دنيويشان با بستگانشان ميگذرانند.
مجموعه اين عوامل سبب شد كه با وجود گذر ساليان بسيار و سير پرفراز و نشيب تاريخ، نوروز همچنان پايدار و استوار بماند و نه تنها در ايران بلكه هر آنجايي كه فرهنگ تمدن كهن ايران اثري دارد و جاي جاي اين كره خاكي حتي يك ايراني وجود دارد اين روز را پاس داشته و اين رسم ديرينه را شادمانه جشن گيرند و خداوند متعال را به خاطر نعماتش شكر گويند.
* شگلگيري چگونگي آذربايجان
تاريخ باستاني آذربايجان با تاريخ قوم ماد در آميخته است. قوم ماد پس از مهاجرت به ايران، به تدريج قسمتهاي غربي ايران از جمله آذربايجان را تصرف كرد و در آنجا ساكن شد.
بعد از تأسيس دولت ماد، سرزمين آذربايجان به «ماد كوچك» معروف شد، در مقابل «ماد بزرگ» كه شامل مناطق همدان و ري و اصفهان بود. به عبارت ديگر «ماد كوچك» ولاياتي را در برميگرفت كه در قرون اوليه اسلامي به ناحيه جبال و بعدها به عراق عجم معروف بودند.
بعد از غلبه اسكندر مقدوني بر ايران، سرداري به نام «آتورپات» در آذربايگان ظهور كرد و از اشغال آنجا توسط يونانيان جلوگيري كرد. از آن به بعد اين سرزمين به نام آتورپاتگان معروف شد، آتورپات به پادشاهي رسيد و آن ناحيه را مستقل اعلام كرد.
در دوره حكومت سلوكيها، ناحيه آتورپاتگان همچنان مستقل ماند و يونانيان و جانشينان اسكندر نتوانستند آداب و رسوم و تمدن خود را در آن محل اشاعه دهند
آذربايجان در اين زمان پناهگاه زرتشتيان و تكيهگاهي در مقابل هجوم يونانيان شد.
حكومت جانشينان آتورپات در آذربايجان در زمان اشكانيان نيز ادامه يافت و اين منطقه توانست كماكان استقلال خود را حفظ كند. سرانجام اردشير بابكان مؤسس سلسله ساساني بر حكمرانان آذربايجان استيلا يافت و مرزباني به حكومت آنجا گماشت.
در دوره ساساني معمولا يكي از مرزبانان را به حكومت آذربايجان ميگماردند. از اين رو در اواخر اين دوره، حكومت آذربايجان در دست خاندان «فرخ هرمزد» بود و پايتخت آن « شيز» نام داشت.
پس از فتح آذربايجان به دست اعراب، قبايل مختلف عرب از بصره، كوفه، شام و يمن براي سكونت به آنجا روي آوردند و با خريد زمينهاي وسيع، كشاورزي را گسترش دادند و افراد بومي را رعيت خود كردند و براي حفظ املاك خود حصارهايي به صورت قلعه دور آنها كشيدند.
سلسلههاي ايراني بعد از اسلام مانند طاهريان، صفاريان، سامانيان و غزنويان كه از شرق ايران برخاستند و حكومتهاي مستقلي تشكيل دادند، هيچ گاه نتوانستند قلمرو خود را به آذربايجان برسانند.
از سال 205هجري (زمان تأسيس حكومت طاهريان) تا سال 429 هجري (يعني آغاز حكومت سلجوقيان)، حكومتهاي محلي متعددي قدرت را در آذربايجان به دست گرفتند كه آخرين آنها «ساجيان» بودند. پس از سقوط آنها «رواديان» حكومت را به دست گرفتند و مناطق شيروان، شكي، گرجستان و ارمنستان خراجگذار آنها شدند.
در آغاز قرن پنجم هجري تركان غز به فرماندهي سلجوقيان، آذربايجان را به تصرف در آوردند. در سال 531 هجري آذربايجان به دست «اتابك شمس الدين ايلدگز» افتاد. آنها تا حمله جلال الدين خوارزمشاه (به سال 622 هـ.ق) در آذربايجان حكومت كردند.
با حمله مغولان و ورود هلاكوخان در سال 654 هجري قمري آذربايجان مركز شاهنشاهي بزرگي شد كه از خراسان تا شام گسترده بود. پايتخت هلاكوخان ابتدا شهر مراغه بود و سپس به تبريز منتقل شد. به دستور هلاكو در مراغه رصد خانهاي ساخته شد. در اطراف خوي بتخانهها و معابدي برپا شد و بناهاي غازان در تبريز و جاهاي ديگر به وجود آمد.
در زمان غازان خان شهر تبريز بزرگتر شد و به يكي از مراكز مهم دنياي آن روز مبدل شد. تجار روم و فرنگ، كالاهاي خود را براي فروش به اين شهر ميآوردند و اين امر موجب شد تا بازارهاي تبريز به زيبايي و ثروت مشهور شود. وزراي عهد مغول از قبيل «خواجه رشيدالدين فضلالله همداني» و «تاجالدين علي شاه جيلاني» بناهاي مهمي در تبريز برپا كردند.
با ضعف ايلخانان مغول، در آذربايجان امراي مستقلي حكومت يافتند. جلايرخان، چوپانيان و تركمانان در قسمتي از اين منطقه به حكومت رسيدند. پايتخت آنان تبريز بود.
پس از بر افتادن حكومت خاندان تركمانان، قره قويونلوها و آق قويونلوها بر تبريز تسلط يافتند. از بزرگترين امراي قرهقويونلوها ميتوان به جهانشاه اشاره كرد. بناهاي عظيمي مانند مسجد كبود به دستور او در تبريز ساخته شد.
تصرف آذربايجان به دست شاه اسماعيل اول صفوي به سال 907 هجري ، تبريز را براي مدتي پايتخت ايران ساخت و آذربايجان به مركز بزرگ نظامي تبديل شد. در زمان صفويه، آذربايجان محل جنگهاي خونيني ميان سپاهيان ايران و عثماني شد و عثمانيان بارها تبريز را به تصرف خود درآوردند.
بعد از سقوط دولت صفوي در دورهاي كه ايران عملا ميان روس و عثماني و اشرف افغان تقسيم شده بود، آذربايجان در دست دولت عثماني ماند. اما ديري نپاييد كه نادرشاه آنجا را از تصرف دولت عثماني بيرون آورد و سپس در دشت مغان تاجگذاري كرد.
كريم خان زند در سال 1175 هجري، آذربايجان را از دست خانهاي محلي كه پس از سقوط افشاريه قيام كرده بودند باز پس گرفت؛ اما بعد از مرگ كريم خان دوباره خوانين (خانها) محلي سر بر آوردند، تا اين كه آقا محمدخان قاجار در سال 1205 هجري موفق شد كه اداره ي امور آذربايجان را كاملا در اختيار گيرد.
با روي كار آمدن سلسله قاجار در ايران، پيشروي امپراطوري روسيه به جنوب و تصرف گرجستان عملي شد و ارمنستان، قفقاز، دربند و شروان مورد تهديد قرار گرفتند.
در دوره فتحعلي شاه، قدرت نظامي برتر روسيه تزاري و ضعف تدبير شاه قاجار موجب آغاز جنگهاي ايران و روس شد و به رغم شجاعتهاي عباس ميرزا وليعهد كه فرماندهي سپاه ايران را به عهده داشت، شكستهاي پياپي سپاه ايران، موجب تحميل عهد نامههاي تلخ گلستان و تركمانچاي شد و بخشي از ايالات آذربايجان به روسيه واگذار شد. در جنگهاي سال 1243 هجري آريستوف و ژنرال پاسكوويچ تبريز را تصرف كردند و سپاه روس قسمتهاي مهم آذربايجان را تصرف كرد. در زمان قاجاريه، به خصوص در زمان سلطنت فتحلعي شاه، آذربايجان به علت جنگهاي ايران و روس مركز نظامي كشور و شهر تبريز هم پايتخت دوم ايران شد.
عباس ميرزا نايبالسلطنه و وزير او ميرزا عيسي قائم مقام فراهاني در آباداني آذربايجان مخصوصا تبريز كوشيدند، به طوري كه جهانگردان اروپايي امنيت و نظم آذربايجان را در دوره عباس ميرزا با اروپا مقايسه مي كردند.
بعد از فتحعلي شاه، شهر تبريز وليعهد نشين شد و احمد شاه و ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه و بالاخره محمدعلي شاه دوران ولايتعهدي خود را در اين شهر گذراندند.
در جريان انقلاب مشروطه مردم آذربايجان و سرداراني چون ستارخان و باقرخان نقش بسيار بزرگي در پيروزي آن ايفا كردند ولي با اشغال آذربايجان از طرف روس ها، متأسفانه اين انقلاب به نتيجه مطلوب نرسيد.
با آغاز جنگ جهاني اول آذربايجان مجددا مورد تهاجم نيروي روسيه و عثماني قرار گرفت. پس از انقلاب اكتبر روسيه در سال 1917 ميلادي، روس ها آذربايجان را تخليه كردند و تركان عثماني در تبريز حكومتي دست نشانده مستقر كردند. پس از شكست آلمان و متحدش عثماني، قيام شادروان شيخ محمد خياباني در تبريز به منظور مخالفت با قرار داد استعماري 1919 ميلادي و ثوق الدوله و ايجاد نوعي استقلال داخلي براي آذربايجان شايان توجه است.
رضاخان در سال 1300 شمسي سيطره حكومت مركزي ايران را بر اين منطقه برقرار كرد. با شروع جنگ جهاني دوم در سال 1320 شمسي، نيروهاي شوروي وارد ولايات شمالي ايران از جمله آذربايجان شدند. اين نيروها در ارديبهشت ماه 1325 شمسي به دنبال طرح مسئله آذربايجان در سازمان ملل متحد، آذربايجان را تخليه كردند.
مردم آذربايجان دوش به دوش ساير مردم ايران در جريان ملي شدن صنعت نفت در سال 1329 شمسي مبارزه بي اماني را عليه استعمار انگليس آغاز كردند و سرانجام با پيروزي ملت ايران ، سياست استعماري انگليس در ايران شكست خورد.
با آغاز انقلاب اسلامي ، مردم قهرمان آذربايجان فداكاريها و دلاوريهاي بينظيري در راه پيروزي از خود نشان دادند و با رشادت در جنگ تحميلي ، و كوشش در سازندگي ، در تكامل دوران تاريخ معاصر ايران حضور مؤثري داشته و دارند.
* ارزش برجسته و شاخص نوروز
نوروز ارزشها يا كاركردهاي شاخص و برجسته متعددي دارد كه ميتوان يكي از آنها را بارزتر از ديگرها به شمار آورد.
با وجود اين، يكي از عمدهترين نقشهاي نوروز ايجاد وحدت و تقويت همبستگيها و يگانگيهاست. اين ارزش ناشي از دو ويژگي عمده نوروز است، يكي استمرار بدون انقطاع و در نتيجه اين استمرار نوروز گستردهترين و كهنترين جشن و آيين مشترك همه سرزمينهايي شد كه امروزه كشورهاي ايران، افغانستان، پاكستان، بخشي از هندوستان، كشورهاي آسياي ميانه و قفقاز، مناطق كردنشين تركيه، عراق و سوريه را در برميگيرد و همچنين است در مورد مردمان بسيار ديگري در ساير نقاط جهان كه ريشه و پيشينه مشتركي با حوزه جغرافيايي نوروز دارند.
استمرار ناگسسته و چند هزار ساله نوروز در پهنه وسيع سرزمينهاي ياد شده تعلق همگاني مردمان اين مناطق را به نوروز سبب شده و آن را به نقطه اشتراك گروههاي قومي و اعتقادي گوناگون تبديل كرده است.
امروزه اين نقطه اشتراك در محدوده كشور ايران، يك عامل مهم تحكيم وحدت ملي و در گستره سرزمينهاي حوزه نوروز، عامل همبستگي منطقهاي است.
ويژگي دوم كه ارزش وفاقي نوروز را موجب ميشود، خصلت وحدتآفريني يك يك رسم آن است.
* خصلت و كاركرد
وحدتآفريني رسمهاي نوروزي يكي از كاركردهاي عمده آيينها، ايجاد وفاق و همبستگي در سطوح مختلف از خانواده تا روستا، محله، شهر و كشور تا حوزههاي فرهنگي و جغرافيايي فراتر از آن است.
نوروز از جمله آيينهايي است كه در اجزا و در كليت خود داراي كاركرد نيرومند وفاقي است و اين خصلت را در همه سطوح ياد شده داراست.
باورها و رفتارهاي آييني در سنتهاي نوروزي معمول در گوشه و كنار سرزمينهاي پهناور حوزه نوروز، همه سرشار از عناصري است كه مهرآفرين و آشتيسازند و نوروز در كليت خود، پرچم بلند و همبستگي است كه در سرآغاز هر سال و هر بهار بر بلنداي روابط ديرين سال مردمان اين سرزمينهاي برافراشته ميشود.
ببينيم خصلت وفاقي و وحدتآفريني را با چه مشخصههايي در مراسم نوروزي جستجو كنيم، پاسخ را در نگاه به خود نوروز و توصيف رسمهاي آن ميجوييم.
از زبان شاه عباس صفوي نقل كردهاند كه گفته بود در سال فقط يك شب با خيال راحت «پلو» ميخورم و آن شب نوروز است كه ميدانم همه مردم كشور همين غذا را ميخورند.
صرفنظر از درستي يا نادرستي اين نقل، آنچه مهم است اين است كه پادشاه مقتدري مثل شاه عباس براي اين كه خود را به مردم نزديك كند به اين خصوصيت نوروز تكيه ميكند و اين امر حاكي از اين واقعيت است كه در شب نوروز در همه خانهها در حد توان اجاقها هم مثل چراغها روشن است و دلها هم با گرد آمدن افراد خانواده، از گرماي محبت و با هم بودن شاد.
خانواده نخستين هسته اجتماعي است كه در شمول كاركرد وفاقي نوروز قرار ميگيرد. در نوروز همه مردم هر جا باشند به خانه و كاشانه خويش بازميگردند تا در ساعت تحويل سال و صبح نوروز در جمع خانواده و كنار سفره عيدي باشند.
اين حضور جمعي خانواده در پي فعاليت يك ماه استقبال از نوروز و تميز كردن و آماده ساختن خانه و تدارك لوازم عيد است و همراه با آدابي است كه همه ملزم به رعايت آن هستند.
رعايت اين آداب نقشي پويا در انسجام خانواده دارد، براي حضور در كنار سفره عيدي و لحظه تحويل سال كه هر دو از بار تقدس برخورداند، بايد پاكيزه بود، بايد شست و شو كرد و آراسته به ادب و به آيين بايد بر كنار سفره عيد نشست.
آيينه و آب، چراغ روشن، كتاب و شمايل مقدس و سبزه نورسته و سكوت در انتظار آغاز سال، فضاي رازآميز و روحاني ايجاد ميكند كه براي هميشه در خاطره كودكان تصويري ماندگار و آميخته باشادي و محبت است و بزرگترها را به فراموش كردن دل آزردگيها ميخواند. سپس كلام مبارك باد و شيريني سفره عيد همه را شيرين كام ميكند و راهي ديد و بازديدهاي نوروزي.
* فرهنگ عامه مردم آذربايجان
مردم آذربايجان مردمي اصيل هستند، آنها در دوستي ثابت قدم در برابر مشكلات شجاع و مقاوم و به غيرت شهرهاند.
از جمله خصلتهاي اين مردم مهماننوازي، سلحشوري، آزادمنشي، راستگويي، مرزداري و پايبندي به اعتقادات مذهبي است.
يكتاپرستي و ايمان به پروردگار در اعماق دل و روح مردم اين سامان ريشه دارد و احساسات وطندوستي آنان در تمام ادوار تاريخ ضربالمثل بوده است.
قيامهاي مكرر اهالي تبريز در هنگام جنگهاي عثماني و دولت استبدادي روسيه تزاري سرشار از فداكاريها و جانبازيهاي شگفتانگيزي است كه در تاريخ جاودان ميماند.
حسينقلي كاتبي در كتاب «آذربايجان و وحدت ملي» مينويسد: «طرز معاشرت، برخورد اجتماعي، تعارفات، طرز برگزاري جشنهاي ملي و مذهبي مثل مراسم نوروز و چهارشنبهسوري و سيزده به در، عيد غديرخم، ميلاد مولي علي (ع)، رسوم مهماني و عروسي، تعزيه و عزاداري و غيره در تمام سرزمين ايران يكسان اجرا ميشود.»
از ديگر ويژگيهاي ايراني در اخلاق ملي مثل مهماننوازي، ادب، احترام و خوش سلوكي و حسن معاشرت در ميان عموم ايرانيان از خراساني، آذربايجاني، كرماني، كرد و بلوچ يكسان است.
آيينها و سنتهاي قديمي هر سرزمين و ديار يادگارهايي گرانسنگ از گذشتههاي دور مردم آن سرزمين هستند.
سنتها و رسمهايي كه سينه به سينه از دوردستهاي تاريخ به امروز رسيدهاند و شايد بسياري از آنها در تاريكي گذر زمان به فراموشي سپرده شدهاند.
نوروز يكي از ماندگارترين اين سنتهاست كه مانند هزاران سال پيش همچنان پويا و زنده در زندگي ايرانيان متبلور است.
در اين بين آذربايجانيها هم نوروز باستان را با دهها رسم و سنت قديمياش محفوظ نگاه داشتهاند و هر سال با شكوهتر از سال پيش آنرا برپا ميدارند.
نوروز بزرگترين عيد مردم آذربايجان محسوب ميشود و در تمام مناطق اين خطه از ايران زمين برگزار ميشود.
آذربايجانيها از اين عيد با عنوانهايي چون «نوروز بايرامي» و «ايل بايرامي» ياد ميكنند و گاه لفظ بايرام به معناي عيد عموما به اين عيد بزرگ اختصاص داده ميشود.
واژگاني چون بايرام آخشامي (عصر عيد)، بايرام آيي (ماه عيد)، بايرام گوني (روز عيد)، بايرام بازاري (بازار عيد)، بايرام سفرهسي (سفرهي عيد)، بايرام پالتاري (لباس عيد)، بايرام يومورتاسي (تخممرغ عيد)، بايرام ايشلري (كارهاي عيد)، بايرامائق (عيدي) و ... همه و همه در ارتباط با عيد نوروز استعمال ميشوند.
در گذشته مردم اين منطقه از واژه بايرام براي نامگذاري فرزندان خود نيز بهره ميبردند. ممكن بود كودكي در روز عيد نوروز متولد شود و نامهايي چون بايرام، بايرامعلي، بايرام خاتون، نوروز، نوروز علي و ... را به خود گيرد. تبريكهايي چون بايرامئز مبارك اولسون (عيدتان مباركباد)، يوز بئله بايراملار گوره سيز (100 سال به از اين سالها)، گلن گون لريز خيره قالئن (روزهاي آيندهتان به خير و نيكي ختم شود)، نئچه بئله ايل لره يئتيشه سيز (سالهايي به همين خوبي در پيش رو داشته باشيد) و ... از رايجترين شادباشهاي مردم آذربايجان به مناسبت عيد نوروز است.
نوروز مقدمههايي را هم دارد، زنان كدبانوي آذري از چند روز مانده به عيد دست به كار ميشوند و كار خانهتكاني را آغاز ميكنند.
شستن فرشها، گردگيري، رنگ كردن خانه و تزيين اتاق مهمان (قوناق اتاقي) از جمله اين كارهاست پخت انواع كلوچههاي سنتي مانند دستانا، نزيك، تهيه تخممرغ رنگشده، تهيه سبزه، سمنو و آماده كردن سفره عيد از ديگر امور مقدماتي عيد نوروز هستند. ايام عيد آجيل مخصوص خود را دارد و تبريز و آذربايجان در مرغوبيت و تنوع آجيل زبانزد خاص و عام هستند.
* چرشنبه آخشامي
چهار آتش افروزي در چهار چهارشنبه به عدد رمزي چهار اشاره دارد.
فيثاغورث عدد چهار را اصل و ريشه طبيعت جاودان ميداند. چهار طبع انساني، چهار عنصر حيات، نشان از وجهي مهم و مثبت دارند كه اگر چه به تدريج شكل گرفته، اما امر واحدي است.
بنابراين عدد چهار در اين آيين، حكايت از چهار وجه طبيعت دارد كه به تدريج عنصري واحد يعني طبيعت، سال، مكان يا هر پديده چهار وجهي را ميسازند. به اين ترتيب كه نخستين چهارشنبه منسوب به باد است و در آن نيز باد ميآيد. دومي خاك، سومي آتش و سرانجام آب كه در اين زمان از يخ بستن خاك كاسته ميشود و زمين نفس ميكشد.
صبح آخرين چهارشنبه سال، مردم بر سر آب رفته و از روي آن ميپرند و ميخوانند: آتيل ماتيل چرشنبه (عاطل و باطل شود چهارشنبه) بختيم آچيل چرشنبه (بختم باز شود چهارشنبه)
اگر آب را نماد باروري بدانيم، آخرين چهارشنبه اسفند با باروري طبيعت همراه است. در روستاها معتقدند كه چهارشنبه آخر سال، چرشنبه خاتون است. به همين دليل زنان بالاي اجاق خوراكپزي با آرد شكل زني زيبا را ميكشند و زير آن يك آينه و شانه ميگذارند تا وقتي چهارشنبه خاتون آمد سرش را شانه بزند.
چهارشنبه خاتون تأكيدي بر بارور شدن زمين در آخرين روزهاي اسفند است.
در ميان مردم آذربايجان شرقي هر يك از چهارشنبهها نامي دارند. مفصلترين مراسم متعلق به آخرين چهارشنبه سال است كه در آن شب حتماً برنج سفيد پخته و به همراه آجيل و شيريني بر سفره ميگذارند.
* شال ساللاماق
«شال ساللاماق» يا «باجالئق» از جمله سنتهاي قديمي آذربايجانيها در چهارشنبهي آخر سال محسوب ميشود.
پسران جوان يا نوجوان شالي برداشته و از سوراخ بالاي بام خانه (كه عمدتا براي تعويض هوا و خارج شدن دود تنور تعبيه شده) شال خود را پايين مياندازند. صاحبخانه نيز به فراخور حال خود، مقداري آجيل، شيريني يا تخممرغ در گوشه شال ميبندد تا پسر آن را بالا بكشد. چنانچه پسر، خواهان دختر خانواده باشد، شال را بالا نميكشد. چنانچه خانواده دختر راضي باشد، نشانهاي از دختر را به شال ميبندند.
هديه گذاشته شده در داخل شال ميتواند چيزهاي مختلفي باشد كه از آن جمله ميتوان به انواع شيريني و آجيل چهارشنبه سوري و ميوه و … اشاره كرد.
شهريار نيز در اثر ماندگار حيدربابايه سلام خود به اين آيين سنتي اشاره داشته است:
بايرامي دي گئجه قوشي اوخوردي
آداخلي قئز بيك جورابين توخوردي
هر كس شالئن بيرباجادان سوخوردي
آي نه گوزل قايدادي شال ساللاماق
بيك شالئنا بايراملئقئن باغلاماق
شال ايستهديم منده ائوده آغلادئم
بيرشال آلئب تئز بئليمه باغلادئم
غلام گيله قاشدئم شالي ساللادئم
فاطمه خالا منه جوراب باغلادي
رسم شالاندازي در بيشتر نقاط آذربايجان رايج بوده و هنوز هم در بعضي از روستاها انجام ميشود.
صبح آخرين چهارشنبه، زنان بر سر رود يا چشمه رفته كوزهها را پر از آب ميكنند. آنها خود زودتر از همه از روي آب ميپرند، گاه دامها را براي گذشتن از آب به سرچشمه يا رود ميبرند. از آبي كه از آنجا آورده شده براي خمير كردن، روشن كردن سماور و يا پختن غذا استفاده ميشود.
از جمله مراسم ديگري كه در اين روز معمول است فرستادن خوانچهاي از ميوه و شيريني براي عروس و خانواده اوست.
در شب چله نيز خوانچهاي نظير همين فرستاده ميشود. خوردن هفت دانه روغني، شيريني يا غله نيز از مراسم رايج مربوط به چهارشنبهسوري در آذربايجان شرقي است. درست كردن هفت نوع خوراكي شيرين (هفت لون)در اين روز معمول است.
در بعضي نقاط، شيريني گلابيه، گردو، بادام، پسته، ميوه، سيب، پرتقال، نخود و كشمش تركيب هفت لون را تشكيل ميدهد. دو رسم جالب در آخرين چهارشنبه سال در آذربايجان شرقي ديده شده كه حاوي نكات رمزي و نمادين بسيار است.
در روستاي قوريجان، زنان داخل پوست گردو، شمع روشني ميگذارند و آن را روي آب به صورت شناور رها قرار ميدهند، در همان حال پسراني كه نيت كردهاند صبح زود در آب شنا ميكنند.
دومين رسم به عشاير كليبر برميگردد، آنها در چهارشنبهسوري، صبح زود در دو نقطه مقابل يكديگر با فاصلهاي نه چندان زياد از هم آتش بزرگي برميافروزند و دامهايشان را از ميان دو آتش عبور ميدهند، پس از آن از آبي كه از نهر آوردهاند به حيوانها مي دهند.
* ساياچيها
ساياچيها با قلبهايي مالامال از آرزوهاي خوش و دعاهاي خير، روزشمار پايان سال را با شعر و ترانه زمزمه ميكنند و خير و بركت سال آينده را از درگاه بيهمتاي بخشنده طلب ميكنند.
مراسم سنتي سايا از جمله زيباترين رسمهاي مردمان خطه آذربايجان به مناسبت روزهاي پاياني سال و آغاز سال نو است كه از چند ده روز مانده به عيد نوروز در شهرها و روستاهاي مختلف آذربايجان برگزار ميشود، برپاكننده اين مراسم شخصي به نام ساياچي است.
وي در روزهاي پاياني هر سال خانه به خانه ميگردد و با خواندن شعرهايي مخصوص براي اهالي هر خانه، سالي پربركت را آرزو ميكند. او همچنين روزهاي مانده به عيد را شمارش ميكند و به اين دليل ميتوان گفت به احتمال زياد، واژه سايا از مصدر تركي سايماق به معناي شمردن گرفته شده است.
ساياچيها در مقابل دعاهاي خير و شعرهاي دوستداشتني خود از صاحبخانهها هديه و انعامي را دريافت ميكنند. اين هديه ممكن است گندم، جو، شيريني و آجيل باشد يا مبلغي پول به ساياچي هديه داده شود.
ساياچي در شعرهاي خود براي كساني كه با ميل و رغبت و گشادهدستي به او هديه و انعام دادهاند، آرزوي تولد فرزند پسر در سال آينده را ميكند و براي آنهايي كه هديهاي اندك و كمارزش دادهاند، دختردار شدن را ميطلبد.
وصف حال احشام و گوسفندان از ديگر نكتههاي جالب توجه شعرهاي سايا است مثل اينكه، سايا گلدي، گوردوزمي؟ سلامئني، آلدئزمي؟ آنني قاشقا قوچ قوزوني ساياچيپا، وئرديزمي؟ ترجمه (سايا آمده او را ديديد؟ جواب سلام او را داديد؟ بره پيشاني قشقا را به ساپاچي داديد؟)
بوسايا كيمدن قالئب؟ حضرت آدم دن قالب حضرت آدم گلنده دونيا بونيد اولاندا موسي چوپان اولاندا قئرمزي بوغدا بيننده شيشليگيميز اويشدي (اين سايا از كه به يادگار مانده است؟ از حضرت آدم (ع) بر جاي مانده است در زمان آمدن حضرت آدم (ع) و زمانيكه بنياد دنيا نهاد شد و زماني كه حضرت موسي (ع) چوپان بود و زماني كه گندم سرخرنگ بر كشتزارها ميروييد كباب روي سيخمان بره سه ساله است.)
بو سايا ياخجي سايا هم چشمه يه، هم چايا هم الودوزا، هم آيا هم يوخسولا هم وارا (اين سايا، ساياي خوبي بشود هم براي چشمه هم براي رود هم براي ستاره و هم براي ماه هم براي فقير و هم براي غني)
جانئم آلا باش قويون قارلي داغلار آش قويون ياغئندان پيلو اولار قورو دوندان آش قويون (اي جان من گوسفند آلا باش از كوههاي پوشيده از برف بالا برو از روغن تو پلو به عمل ميآيد و از كشك تو آش طبخ ميشود)
جانئم بوشيشك قويون يوني بير دوشك قويون بولاماني بول ايله قئرئلدي اوشاق قويون (اي جان من، بره دو ساله كه به اندازه پشم يك تشك پشمداري آغوزت را فراوان كن كه بچههايم تلف شدند)
جانئم بوز آلا قويون ايه ن سنين ساياندان اوغلونا قئز آلا قويون (اي جان من گوسفند بوز آلا كه در راه بيحال ميشوي صاحبت در سايه تو براي پسرش زن اختيار كند)
* تكمگردانها
تكمگردانهاي آذربايجان در آستانه عيد نوروز باستاني، با عروسكهاي بز، «تكه» و ماجراهاي شيرينش به استقبال بهار طبيعت و سال نو ميروند.
تكمگرداني يكي از آيينها و سنتهاي رايج در آذربايجان در آستانه عيد نوروز و سال نو خورشيدي است.
«تكه » يا «تكم» واژهاي تركي به معناي بز نر است و برگزاركننده اين مراسم در حالي كه عروسكي به شكل بز نر را در دست دارد و سر اين بز را به اين سو و آن سو تكان ميدهد، شعرهايي شنيدني درباره تكه و ماجراهاي او را ميخواند.
تكمگردان در هر كوي و برزني حاضر ميشود و از مردم در قبال خواندن شعرهايش و بازي دادن «تكه» عروسكياش هديه و انعام ميستاند.
تكمگردانها اين گونه آواز سرميدهند، بو تكه اويون ائدر قوردونان قول بويون ائدر يئغار ايرانئن دويوسون چه پيشينين تويون ائدر (اين بز نر بازي ميكند. با گرگ همراهي ميكند و دست برگردن او مياندازد. محصول برنج كل ايران را جمعآوري ميكند و براي بزغالهاش جشن عروسي به پا ميكند)
بو تكه آختاته بويونوندا وار نوختا تكه گاه قول اولار ساتئلار گاهدا چئخار تاختاتكه (اين بز نر، بز نر اخته كه طنابي بر گردنش بسته شده است گاه غلام و برده ميشود و به فروش ميرسد و گاه پادشاه ميشود و بر تخت سلطنت تكيه ميدهد.)
* بايراملئق
آغاز سال نو خورشيدي و فرارسيدن عيد نوروز فرصتي است براي احياي بسياري از سنتهاي قديمي كه از آن جمله ميتوان به دادن بايراملئق (عيدي) و ايل سيكه سي (سكه سال) اشاره داشت.
بايراملئق يا عيدي هديهاي است كه افراد به مناسبت فرا رسيدن عيد به همديگر ميدهند و معمولا اين هديه از طرف بزرگترها به كوچكترها داده ميشود.
در آذربايجان اين هديه ميتواند يك تخم مرغ رنگ شده عيد باشد يا يك لباس و يا يك اسكناس تازه تا نخورده.
اسكناس نو و يا پول متداولترين نوع بايراملئق است كه افراد به همديگر ميدهند. در برخي خانوادهها پدر اسكناسهاي نويي را در ميان صفحات قرآن كريم نگهداري ميكند و بعد از لحظه تحويل سال نو به اعضاي خانواده هديه ميدهد.
دادن عيدي به تازه عروسها و تازه دامادها و نامزدهاي جوان از اهميت فراواني برخوردار است.
اما دادن «ايل سيكه سي» يا «سكه سال» رسم ديگري است كه در نزد مردم ديار آذربايجان به مناسبت عيد نوروز متداول است. معمولا برخي افراد كه به داشتن دستي با بركت و يا به اصطلاح آذريها دستي سبك مشهورند با آغاز سال نو به دوستان و آشنايان «ايل سيكه سي» ميدهند تا با دريافت نخستين پول سال از چنين دست مباركي سالي پر رونق و خوب از لحاظ اقتصادي داشته باشند.
فردي كه «ايل سيكه سي» ميدهد ممكن است پيرمردي 80 ساله باشد و يا كودكي هفت ساله هيچ تفاوتي ندارد، بلكه ملاك بركت دست است و بس
* طبخ انواع غذاها و خوراكيهاي خوشمزه آذربايجانيها
طبخ انواع غذاها و خوراكيهاي خوشمزه آذربايجانيها از جمله اقوام ايراني هستند كه در طبخ انواع غذاها و خوراكهاي خوشمزه مهارت ويژهاي دارند و غذاهاي سنتي اين خطه شهره خاص و عام است.
در اين بين آشپزي تبريزيها چيز ديگري است و گفته ميشود كه خوشمرهترين غذاها و شيرينيهاي ايران در تبريز پخته ميشود.
برخي از غذاهاي سنتي علاوه بر طبخ در طول سال در روزهاي به خصوصي نيز معمولا پخته ميشوند و مردم آذربايجان و تبريز طبق سنتهاي قديمي خود در ايام خاص سال غذاهاي سنتي مخصوص آن ايام را آماده ميكنند.
در اين بين نوروز در آغازين روزش و در آخرين روز خود غذاهاي ويژهاي را دارد. تبريزيها و مردم برخي ديگر از نقاط آذربايجان اعتقاد دارند كه پخت دلمه برگ مو «يرپاق دولماسي»در زمان تحويل سال نو خوش يمن و مبارك است و حتما بايد در آن لحظه در قابلمههايشان دلمه بپزد و عطر اين غذاي خوشمزه سنتي فضاي خانه را پر كند. چرا كه دلمه نمادي از صميميت و دورهم بودن است.
همچنان كه در داخل يك برگ مو اجزاي متعددي چون برنج، لپه، بلغور و انواع سبزيجات جمع ميشوند و خوراك دلمه را پديد ميآورند به اين صورت نيز افراد خانواده در كنار همديگر جمع شوند و كانون خانواده گرمتر از هميشه ميشود، براي تهيه دلمه برگ مو كدبانوهاي آذري از چند روز قبل از شروع عيد نوروز وارد عمل ميشوند نخستين كار در اين راستا تهيه برگ مو است كه معمولا در شور آب نگهداري ميشود.
مغازهداران و دستفروشان نيز با نزديكي به روزهاي پايان سال به فروش برگ مو ميپردازند. ديگر غذاي سنتي نوروز تبريزيها كوفته تبريزي است كه در سيزده فروردين و روز سيزده بدر تهيه ميشود و خانوادهها بعد از سپري كردن ساعات اوليه روز به گردش و تفريح دردل طبيعت بر سر سفرهاي مينشينند كه كوفته خوشمزه تبريزي زينت بخش آن است.
وصف بهار و آيين هاي نوروزي در شعر استاد شهريار
گويند كه خداي تعالي در نوروز، عالم را آفريد و آن روز اول فروردين ماه است كه رسيدن آفتاب به برج حمل است و ابتداي بهار، اما چند روز قبل از نوروز «نوروز گولو» (= گل نوروز) سبز ميشود و گل ميدهد، يعني قبل از پيدايش عالم، گلي زيبا با برگهايي نرم و ضخيم كه گلهاي خوشهاي آن در اوايل بهار و در انتهاي ساقه ظاهر ميشود.
نوروز گولو نويدبخش بهار
گل نوروز، هنگامي كه زمستان و سرما حكم فرمايي ميكند، از زير برف و غالبا از شكاف سنگها سر بر ميآورد و نويد بخش فصلي نو و زندگي جديدي است، گلي كه از لابه لاي سختي سنگ و در سرماي زمستان ميشكفد و نويد بهار را ميدهد تا با وزيدن نسيم بهاري و فرارسيدن ابرهاي سفيد به ياد يكديگر بيفتيم و لحظاتي به فكر هم و ايجاد تغيير، تحول و دگرگوني باشيم. شهريار ملك سخن، در منظومه جهاني حيدرباباياسلام، وقتي سخن از خاطرات دوران كودكي خود دارد، به سرسبزي حيرت انگيز نشيبها و درههاي روستاي خود اشاره ميكند و توصيفي زيبا از اين گل به دست ميدهد:
بايرام يئلي چارداخلاري ييخاندا،
نوروز گولو، قارچيچگي چيخاندا،
آغ بولوتلار كوينكلرين سيخاندا
بيزدن ده بير ياد ائله ين ساغ اولسون
دردلريميز، قوي ديككه لسين داغ اولسون
ترجمه:
بهاران كه فرو ريزد كومهها
گلهاي نوروزي شود شكوفا
ابرها هم طوفان نمايد بپا
زنده باشد هر كه كند ياد ما
كوه غمي شد دل ناشاد ما
در اين ميان، گل نوروز (نوروز گولو) تنها نيست و گل برف يا «قارچيچگي» نيز با او ميرويد، سبز ميشود و گل ميدهد، اولي به رنگ بنفش و به سيماي عروسي است شرمگين و دومي به رنگ سفيد و به سيماي عاشقي است شنگول و چه زيبا شاعر شهير تبريزي فرارسيدن نوروز را آورنده عشق دانسته است، عشقي كه در آن عاشق و معشوق در فصل سرما، در انبوه برف و از ميان تخته سنگهاي سخت به گرما و حرارت عشق، به بينهايت ميرسند، دل شيفته يكديگر ميشوند و ميرويند، گل ميدهند، طبيعت را باز ميآفرينند و دنيا را از عالم خمودگي ميرهانند، عشق ميبخشند و تا ۶۰ روز نظارهگر يكديگر شده و با هم ميخشكند.
استاد محمد حسين بهجت تبريزي (شهريار) اثر معروف «حيدربابايا سلام» را كه به نوعي به وصف خواستهها، آرزوها، دردها و غمها، خوشيها و لذتها، آداب و رسوم زندگي مردم آذربايجان ميپردازد، با گل نوروز و گل برف آغاز ميكند. او از سومين بند «حيدربابايا سلام» ابتدا فرا رسيدن فصل بهار را نويد ميدهد و آن را فصل زيباييها، عشق و عاشقيها، آغاز حيات اجتماعي دوباره در جامعه و كار دسته جمعي در بيرون از خانه و در مزرعه و باغ و بوستان ميداند. او روزهاي خوش بهاري را همانند حسرتي كه پس از سپري شدن آن همواره در دل آدمي باقي ميماند و ياد آن همواره خوشايند است، دانسته و سخن از دهكدههايي كه باغچهها و كوهسار زيبايي دارند و در آن سيبي كه نيمي از آن سرخ و نيمي زرد است و «عاشيق آلماسي» (سيب عاشق) ناميده ميشود، ميرويد، آورده است كه هم اكنون ديگر در روياها بايد دنبال آن بود:
«شنگيل آوا» يوردو، عاشيق آلماسي
گاهدان گئديب، اوردا قوناق قالماسي
داش آتماسي، آلما، هئيوا سالماسي
قاليب شيرين يوخو كيمي ياديمدا
اثر قويوب روحومدا، هر زاديمدا.
ترجمه:
روزهاي سفر به شنگلآباد
سيب زدن، به سنگ و داد و بيداد
دويدنها سوي خانه، همچو باد
كنون ديگر به رؤيايي بماند
در هستيام رگ و ريشه دواند
او گل نوروز، گل برف و سيب عاشق را سمبل عاشقي و دو نگين «متغايراللون» ميداند كه در يك خانه انگشتري قرار گرفته باشد. وزن هجايي و حفظ آهنگ طبيعي كلام از خصوصيات بارز اشعار فولكلوريك آذربايجان است كه به زيبايي در شعر شهريار ديده مي شود. اما اهميت شعر شهريار، تنها در آن نيست كه با هنرآفريني خويش، شعري زيبا و ماندگار از لحاظ زيباشناختي آفريده باشد، بلكه در اين است كه براي نخستين بار، در سي و هشت سال پيش حيات و كار و تلاش روستا و زندگي سخت و دشوار مناطق محروم را شاعرانه مورد توجه قرار داده است. به ديگر سخن، ارزش والاي اثر شهريار تنها در «زيبايي» آن نيست، بلكه در «حقيقت» آن است.
جاي دارد تا ذكر شود كه عيد نوروز در اصل يكي از اعياد ساكنان فلات ايران است كه در دوره پارينه سنگي و نوسنگي پيدايي يافته و در دورههاي كشاورزي به رسايي رسيده است و نخست در ميان تركان و سپس به پيروي از آنان در بين ديگر اقوام رايج شده است و در مقابل جشن اول پاييز، كه جشن خرمن كوبي و برداشت محصول به حساب ميآيد، به مثابه عيد آغاز بهار و نوزايي طبيعت و آغاز كشت و ورز ميان كشاورزان ساكن اين فلات از سواحل رود سند تا آسياي صغير باشكوه برگزار ميشده است.
اين عيد پس از اسلام در ميان مسلمين نيز رواج يافت و حتي از سوي ائمه هدي (ع) درباره تشريح و آموزش آن حديثهايي نقل شده است. ملا محسن فيض كاشاني معروف به فيض كاشفي (متوفي ۱۰۹۱ هجري) از امام جعفر صادق (ع) نقل ميكند كه «معلي بن خنس روايت ميكند كه گفتم اي سيد من، فداي تو شوم، آيا نميآموزي به من نام روزها را به زبان پارسيان؟ جواب فرمود كه آنها روزي چند از ماههاي قديمند كه هر ماهي سي روز است روزهاي شش ماهه اول سال ۳۱ روز است و اسفند ماه اكثراً ۲۹ روز. پس روز اول از ماه مبارك است و در اين روز آدم (ع) آفريده شده و روز سرور و خرمي است و روز نو است و اين روز براي آشاميدن مفرحات و خوشحالي كردن خوب است.
شاعر ملي ايران، با يادآوري لحظات شيرين و تكرار نشدني روزهاي بهار، آنها را همانند «قورو گؤل»(درياچه اي در نزديكي تبريز) ميداند كه در بهار با تجمع غازها و روستائيان در كنار آن، منظرهاي زيبا و دلپذير به خود ميگيرد، اما با فرارسيدن تابستان ديگر خبري از آن مناظر، جنب و جوش و رقص و آواز غازها نيست، او خاطرات فصل بهار را همانند پرده سينمايي كه همواره در مقابل چشمان او زنده است، ميداند:
حيدربابا، «قورو گؤلون »قازلاري
گديكلرين، سازاق چالان سازلاري
كت ـ كؤوشه نين پاييزلاري، يازلاري
بير سينما پرده سي دير گؤزومده
تك اوتوروب سير ائده رم اؤزومده .
ترجمه:
در«قورو گؤل»، غازهاي خرامان
به گردنه نواي سوز، پيچان
جلوه پائيز ده و بهاران
پرده سينمائيه در نظر
ميبردم در خود به سير و سفر.
او سال نو را آغاز مجدد كار، جنب و جوش و آماده شدن براي زندگي جديد ميداند و به سنتهاي پسنديده عيد نوروز در بين مردم آذربايجان اشاره ميكند:
بايرام اولوب، قيزيل پالچيق ازه رلر
ناقيش ووروب، اوطاقلاري بزه رلر
طاغچالارا دوزمه لري دوزه رلر
قيز ـ گلينين فينديقچاسي، حناسي
هوه سله نر آناسي، قايناناسي.
ترجمه:
عيدگاهان گل قرمز بسازند
پر از نقش و نگارشان نمايند
شيوه هاي مراسم را بدانند
دخترك و فندقچه و حنايش
غرق شادي اقربا و كسانش.
سلطان عشق ايران با هنر كم نظير شاعري خود به وصف آداب و رسوم مردم آذربايجان كه مراسم عيد نوروز از ميان آنها به منصه ظهور رسيده است، ميپردازد. شهريار در منظومه خود با استادي در كلام و تشبيهات شعري به آداب و رسوم صبح روز چهارشنبه سوري كه در آن روز مردم آذربايجان از روي آب ميپرند، نيت ميكنند و خواستههاي خود را به زبان ميآورند تا در سال نو براي آنها برآورده شود، ميپردازد:
باكيچي نين سؤزو، سووو، كاغيذي
اينك لرين بولاماسي، آغيزي،
چرشنبه نين گيرده كاني، مويزي
قيزلار دئير:«آتيل ماتيل چرشنبه،
آينا تكين بختيم آچيل چرشنبه!».
ترجمه:
نامههاي رسيده از عزيزان
خوانده ميشد وسيله نامهخوان
مراسم چارشنبه، دختران
چه خوش گويند:«بپر، واپر چارشنبه»
«سياهي از بختم بدر چارشنبه».
توجه به آداب و رسوم بومي و فولكلور آذربايجان از ويژگيهاي اساسي شعر شهريار به شمار مي رود، ذكر صحنههاي جالبي از مراسم چهارشنبه سوري و آداب عيد نوروز در تبريز و سويهاي آن، جانمايه منظومه حيدربابا را تشكيل ميدهد، به عنوان نمونه مراسم شال ساللاماق (آويزان كردن شال) از آدابي است كه توجه شهريار را به خود جلب كرده است:
بايراميدي، گئجه قوشي اوخوردي
آداخلي قيز، بيگ جورابين توخوردي
هر كس شالين بير باجادان سوخوردي
آي نه گؤزل قايدادي شال ساللاماق
بيگ شالينا بايرامليغين باغلاماق .
ترجمه:
عيد بود و نواي مرغ شب بود
دختر نامزد بتاب و تب بود
مراسم شال و چه خوش ادب بود
رسم قشنگي است كه گشته بنياد
بستن عيديانه به شال داماد.
اين رسم بدان گونه است كه در خانه هاي روستايي وسط سقف خانه روزنهاي كار ميگذارند كه غرض اصلي تهويه و بيرون كردن دود تنور است، ولي ضمنا كارهاي ديگري هم با آن روزنه امكانپذير است، از جمله يكي موضوع نامزد بازي است با كيفيت مخصوص خود، شهريار در قطعه شعر «نامزد بازي دهقان» آن را شرح داده است و ديگر در شبهاي عيد نوروز موضوع «شال آويزان كردن» است، به اين ترتيب كه از شب چهارشنبه سوري به بعد اشخاص ناشناس به پشت بام خانهها رفته و شالهاي رنگين خود را آويزان ميكنند. يعني كه عيدي ميخواهم، صاحبخانه بايد نسبت به فراست خود حدس بزند كه اين ناشناس كيست و چيزي به فراخور حال خود و متناسب با او به رسم عيدي به سر شال او ببندد، در آن زمان بيشتر عيديها، جورابهاي پشمي گلدار و دستمالهاي ابريشم، سازدهني بچهها، جوجه مرغهاي زيبا، تخم مرغهاي رنگي، آجيلي و شيريني و از اين قبيل بود. اين موضوع بيشتر براي تشويق بچهها مخصوصا دلنوازي كودكان فقير و در عين حال يكي از مراسم باشكوه و مفرح ايام عيد بود.
شهريار نه تنها در منظومه معروف و جهاني «حيدربابايا سلام»، بلكه در ديوان فارسي خود نيز بارها از جشن نوروز و مراسم و آداب آن سخن گفته است، نگاهي گذرا به گزينهاي از ادبيات فارسي، اهميت توجه شاعر ملي ايران به آداب و رسوم بومي ما و سخن گفتن از هزاران روستا يا آبادي با مردمي ساده و سختكوش با حياتي سراسر تلاش و زحمت طاقت فرسا را نشان ميدهد:
كاوه نوروز
تنور لاله افروزد نهيب باد نوروزي
بيا كز شعله آهه تنور سينه افروزي
برآمده چيره بر ضحاك بهمن كاوه نوروز
بدوش از سرو و شمشادش درفش فتح و فيروزي
درخت گل بگلشن دختري گلدوز را ماند
چمن خود از گل و بوته نگارين كار گلدوزي
بهاري بي وفاداري بخود چندين مناز اي گل
كه تا يك هفته تاراج است تاج مير نوروزي
جشن نوروز
جشن نوروز از ره آمد شاد
با گل و سرو و لاله و شمشاد
دارد از باستان پيامي خوش
پيك جمشيد و بهمن است و قباد...
سرود ساربان
بهار آمد كه بازم گل به باغ و بوستان خواند
به گوشم ناله بلبل هزاران داستان خواند
قفس بگشا و پروازي ده اين بد طوطي خاموش
كه گلبانگ هم آوازش سوي هندوستان خواند
به مرغان بهاري گو كه اين مرغ خزان ديده
دگر سازش غم انگيز است و آواز خزان خواند
دل وامانده ام، بس همرهانش كارواني شد
اگر خواند بد آهنگ و دراي كاروان خواند
مگر پروانه مطرح بوده و شبهاي افسانه
كه شمع داستان ما را به جمع دوستان خواند...
آري، شهريار عاشق بود، عاشق زيبايي، دگرگوني، تحول، زندگي نو و حيات مجدد، او تازگي را مي پرستيد، او زبان مادري خود را زبان احساس خود ميدانست، زباني كه مي تواند زلال ترين مكنونات قلبي شاعر را بيان كند و غناي فرهنگي و ادبي آن، سبب خلق شاهكار جهاني«حيدربابايا سلام»شد، هر چند كه زبان تركي آذري، زبان احساس و زندگي او در موطن بود؛ معهذا زبان فارسي، براي او زبان ديگري بود كه شهريار با دست يازيدن به آن زواياي پنهان و پررمز و راز احساس خود را بيان ميكند، بيخبر از آنكه شايد شكوفه نشكفته بهارياش در تهاجم بي امان باد پاييزي به تاراج رفته و او هيچگاه بوي جنازه عشق را نيازمايد و شايد نميدانست كه در ضل آفتاب سرمستي، قامت بلند غرور او در هلهله بادهاي هرز و نافذ خميده ميشود.
اما شاعر ملي ايران همچنان ميسرايد و غم دل را با غناي انديشه و زمينه بكر و گسترده تخيلش تسكين مي دهد و خواننده آثارش را به دنيايي ميبرد كه ماوراي دنياي محسوس و زميني است.
=================================
گزارش: مريم عباسي و وحيد زينالي- خبرنگار فارس در تبريز