بررسى چهرههاى جوان در قرآن
از مسائل مورد ابتلاء، چگونگى برخورد با جوان براى تأثيرپذيرى بيشتر مىباشد. هر كسى راه و روشى پيشنهاد مىكند و به گونهاى مىخواهد با جوان تعامل و برخورد داشته باشد، اما كدام راه صحيح است و ملاك راه صحيح چيست.
اين گونه پرسشها معمولاً مورد غفلت واقع مىشود و اگر كسانى بخواهند راه صحيح يا بهتر را بيابند، به تجربه، آزمايش و آمارگيرى متوسل مىشوند.
اما بىنقص بودن اين گونه راهها مورد ترديد مىباشد و حتى گاهى مىتوان در درستى آنها مناقشه كرد؛ زيرا جوان مانند يك شىء بىجان آزمايشگاهى نيست و صحنه اجتماع آزمايشگاه نيست.
در آزمايشگاه تمامى عناصر، ابزار و اشياى مورد آزمايش
در اختيار آزمايشگر است اما اشياء اختيارى ندارند، بنابراين آزمايشگر با
ثابت قرار دادن آنها به جز يكى، ميزان تأثير و تغييرات آن را اندازهگيرى مىكند يا سپس امر ديگرى را متغيّر و بقيه را ثابت نگه مىدارد و ... اما در اجتماع اوّلاً شرائط و اوضاع به اختيار آزمايشگر نمىباشد؛ ثانياً جوان از امور گوناگون اطراف خود، آن گونه كه مىخواهد اثر مىپذيرد يا
بر اطراف اثر مىگذارد.
نيز اراده، تصميم، عاطفه، احساس، گذشته خانوادگى و تاريخى، خوراك، پوشاك وى و ... در تشخيص و تعيين مسير او و چگونگى تصميمش
نقش دارد.
اين همه، قابل اندازهگيرى، كنترل و نسبتسنجى نمىباشد. بنابراين
پيدا كردن روش و قانون مناسب براى برخورد با جوان، از اين راه، ناقص و حتى ناصحيح مىنمايد.
راه ديگرى كه مىتوان پيمود و راحتتر از راه قبلى است و نتائج آن كمنقصتر مىنمايد، همچنين براى ما مسلمانان جاذبهدارتر است، بررسى ميزان تربيت «جوان»هاى مطرحشده در قرآن و شاخصهاى تربيتى و تعيين مقدار تأثير هر يك از آنها بر جوان مىباشد.
اين راه براى ما راحت است زيرا قرآن آن را مطرح ساخته، با مطالعه آيات در باره «جوان» مىتوان به آن رسيد.
مردم نيز با توجه به اعتقاداتشان، براى پذيرش اين راه و روش،
آمادگى بيشترى دارند. چنان كه نتيجه پيمودن اين راه مورد قبول مسلمانان مىباشد زيرا همه اتفاق نظر دارند قرآن، كتاب هدايت و تربيت است.
از سوى ديگر امكانات پيمودن اين راه فراهم است زيرا تفاسير گوناگون وجود دارد و بالأخره پيمودن اين راه لازم و حياتى است چون از يك طرف، با جوانان برخورد داريم و هر فردى دوست دارد ثمره وجودى و اميد و آينده خود را، به بهترين نحو تربيت كند.
از سوى ديگر چون مسلمان و ديندار هستيم موظفيم قرآن را بشناسيم و با آن برخورد مثبت داشته باشيم.
نيز چون قرآن را معجزه جاويد مىدانيم و كتابى كه «از پيش رو و پشت سرش باطل نمىآيد»(1) و فرستنده آن خالق انسانهاست، اطمينان داريم كه آن كتاب به ما بهترين راه هدايت را مىنماياند و ما را به سرمنزل مطلوب سوق مىدهد.
بنابراين، راه و روش قرآن ما را از راههاى ديگران بىنياز مىكند و حتى قابل ارائه به ديگران براى تربيت جوانان مىباشد.
قرآن سرگذشت جوانهاى متعددى را مطرح ساخته و به ابعاد گوناگون تربيتى هر يك پرداخته است.
از جوانى كه گوش به فرمان پدر و مربى خويش بود و هر خواسته پدر را قبول مىكرد و بر خواسته خود مقدّم مىداشت تا جوانى كه به هيچ نحو گوش به سخنان پدر نمىداد و حتى در سختترين وضع و هنگامى كه آثار عذاب الهى ظاهر شده بود، باز بر راه و روش باطل خود اصرار مىكرد و بالأخره به هلاكت رسيد.
نيز از جوانى كه در بهترين محيط رشد و نمو كرد تا جوانى كه در بدترين محيط از نظر اعتقادى به سر برد. از جوانى كه بيشترين امكانات را در اختيار داشت و سرانجام همه آنها را از دست داد تا جوانى كه هيچ امكاناتى نداشت و كم كم آنها را به دست آورد. از جوانى كه ... .
داستان پسر حضرت نوح(ع)
فرزند نوح از بهترين امكانات هدايتى برخوردار بود ولى به سخنان پدر گوش نداد و نصيحتها و راهنمايىهاى او را به هيچ انگاشت و در نافرمانى، از همگان گوى سبقت را ربود حتى تبليغ نهصد و پنجاه ساله پدرش سودى نبخشيد. داستان او چنين است: نفرين نوح به قومش، دستور يافتن براى ساختن كشتى، سوار كردن مؤمنان بر آن، آوردن دو جفت از هر حيوانى، بارش بارانهاى سيلآسا از آسمان، جوشيدن آب فراوان از زمين، به گونهاى كه آب همه جا را فرا گرفت و موجب شد كشتى كه در محلى دور از دريا قرار داشت، روى آب قرار گرفت، به گونهاى كه براى هر كسى آثار غضب خداوند محسوس بود.
حضرت نوح با التماس از فرزندش كه متحيرانه كنارى ايستاده بود، خواست كه به كشتى آيد و نجات يابد ولى لجبازى، تعصب و جاهليت پسر، حتى در آن هنگام به او اجازه نداد بر كشتى سوار شود بلكه با بيان «به كوهى پناه مىبرم تا از آب پناهم دهد»(2)، اوج لجبازى و حقناپذيرى خود را به نمايش گذاشت.
پدر دلسوخته سالها رنج تبليغ و نصيحت را به جان خريده بود و
علاوه بر انجام وظيفه الهى، عاطفه پدرى ايجاب مىكرد فرزند را نصيحت كند. آن زمان نيز احساس كرد كه در آخرين لحظه به او گوشزد كند امروز، روز ديگرى است و هيچ چيز نمىتواند مانع عذاب الهى شود.
به همين جهت به فرزندش گفت: «در برابر فرمان خدا، امروز نگهدارندهاى نيست مگر اينكه خداوند به كسى رحم كند»(3) ولى او به آخرين نصيحت پدر اعتنائى نكرد و موجى بين پدر و پسر فاصله شد و او را از پدر جدا ساخت و بالأخره غرق گرديد.
1) مادر موسى آنقدر خوب و پاك بود كه سزاوار وحى الهى شد و خداوند به او وحى كرد كه: «بچه خود را شير ده و وقتى بر او ترسيدى او را در صندوقچهاى بگذار و در رودخانه بينداز.» (سوره قصص، آيه 7).
2) سوره قصص، آيههاى 12 و 13.
3) همان، آيه 8.
احمد عابدينى