ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : دوشنبه 5 آذر 1403
دوشنبه 5 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : دوشنبه 18 آبان 1388     |     کد : 5428

با «كانت،كانت» گفتن متفكر نمي‌شويم!

تاريخ رويارويي ايرانيان با تفكر جديد، حكايتي پرفرازونشيب دارد كه بي‌ترديد نخستين بارقه‌هاي آن زماني درخشيدن گرفت كه ايرانيان خواهان تغيير شرايط زندگي خود و ايجاد نظم جديدي بودند كه بعدها با نام مشروطيت پاي گرفت...

تاريخ رويارويي ايرانيان با تفكر جديد، حكايتي پرفرازونشيب دارد كه بي‌ترديد نخستين بارقه‌هاي آن   زماني درخشيدن گرفت كه ايرانيان خواهان تغيير شرايط زندگي خود و ايجاد نظم جديدي بودند كه بعدها با نام مشروطيت پاي گرفت.

در اين ميان، آثار و انديشه‌هاي مدرن به كمك ايرانيان آمدند و آنها كوشيدند تا از طريق آنها به تبيين آرمان‌ها و خواست‌هاي نوپديد بپردازند. اين وضعيت كمابيش تا به امروز ادامه دارد. براين اساس بود كه هفته گذشته، يكي از سلسله‌نشست‌هاي سراي اهل قلم اختصاص به «كانت در ايران» داشت كه نشست اول آن با حضور دكتر كريم مجتهدي و دكتر حسين‌كلباسي برگزار شد. مطلب حاضر گزارشي است از اين نشست كه از پي مي‌خوانيم:

نخستين سخنران نشست «كانت در ايران» دكتر حسين كلباسي بود. او بحث خود را با مسئله كارايي و اهميت فلسفه آغاز كرد. به نظر وي، فلسفه تعاطي تفكر است و اين تعاطي الزاما يك محاوره لفظي نيست؛ چرا كه مي‌تواند محاوره فيلسوف با خودش هم باشد. فلسفه با قوت مي‌تواند ادعا كند كه به گشايش امكانات آتي نظر دارد. البته اين نقش را مي‌توان براي دانش‌ها و علوم ديگر هم در نظر گرفت اما فلسفه عدم تماميت را بيش از ساير علوم نشان مي‌دهد.

فلسفه به ما مي‌گويد كه ناتمام هستيم و [ناتمام] خواهيم ماند. هيچ فيلسوفي تاكنون ادعاي تماميت نكرده است. فلسفه توانايي بشر است اما همين توانايي ، محدوديت ما را نيز نشانه گرفته است؛ چنان‌كه در مورد كانت، عقل مورد نظر وي ناظر به شناخت طبيعت است اما همين عقل(فاهمه) حاكي از محدوديت آن در كشف برخي از ساحت‌هاي عالم است. نكته مهم ديگر در مورد فلسفه اينكه فلسفه مقدم فرهنگ است زيرا فلسفه جاي هرچيز را مي‌نماياند؛ البته با اين قيد كه اگر احتمالا چيزي يا امري در اين موضع قرار بگيرد، مناسبت دقيق‌تري خواهد داشت.

مترجم كتاب‌«حيات فيلسوفان نامدار» با اشاره به اينكه شهرت فيلسوفاني چون افلاطون، كانت، هگل و هيدگر  حاصل تبليغات و امور مشهور نيست گفت:كانت و هگل مظهر غرب‌اند. در واقع غرب، عينيت آنهاست. اين شهرت نيست، تاسيس است. مي‌توانيم از خودمان بپرسيم كه چه ويژگي‌هايي در فلسفه كانت هست كه براي ما و طبعا تاريخ غرب مهم شده است؟ كانت ابداعاتي آورده كه آينده را تكوين داده است.  دكتر كلباسي در ادامه برخي از ابداعات كانت را اينگونه برشمرد:

1- كانت در دوره جديد و به اعتباري، معاصر موسس فرايند فكري‌اي است با عنوان نقد. كانت معنايي از نقد مراد كرده كه با معناي گذشته آن كاملا متفاوت است؛ به اين معنا كه عقل يا قوه عقل بايد نقد شود؛ اما توسط خودش. لفظ «critic» كه در 3كتاب كانت آمده، تفنني مطرح نشده است.  نقد كانتي در 200سال اخير گسترش يافته است.

 2- نگاه استعلايي كانت. اين نگاه گذشته از آنكه پايه‌هاي دانش را جست‌وجو مي‌كند (ضرورت و كليت)، به نوعي گذار از تنگناهاي مكاتب فلسفي تجربه‌مسلك و عقلاني‌مسلك هم به شمار مي‌آيد.

مدرس   فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي در بخش ديگري از سخنان خود ادوار گوناگوني را كه  طي 200سال پس از مرگ كانت در حوزه مطالعه و توجه به آثار وي وجود داشته است،‌ به 3دوره بخش‌بندي كرد:

1- دوره ناظر به متون اصلي كانت 2- دوره تفسير متون كانتي 3- دوره كنوني كه به نوشته‌هاي پس از مرگ او اختصاص يافته است. مهم‌ترين اين نوشته‌ها به‌ويژه در سنت انگليسي با عنوان نوشته‌هاي سياسي- اجتماعي شهرت يافته‌اند. از سوي ديگر، از حدود سال 1990 لااقل در همين سنت، علاقه و توجه به نقد سوم كانت (نقد قوه داوري يا همان بحث زيبايي‌شناختي) رايج شده است.

مترجم كتاب «ارسطو» در ادامه به نحوه آشنايي ايرانيان با فلسفه كانت پرداخت. وي در اين زمينه معتقد بود كه در قياس با هگل، آشنايي فارسي‌زبانان با كانت، موخر است. البته معرفي هگل برخوردار از جنبه‌هاي تخصصي نبود. عموما كساني كه از اوايل دهه40 به شناساندن هگل در ايران دست يازيدند، متاثر از سنت چپ ماركسيستي بودند. به همين دليل، اين معرفي تنها به يك جنبه مي‌پرداخت. از سوي ديگر كساني كه دست به اين معرفي زده بودند؛ آگاه نبودند كه فلسفه هگل بدون فلسفه كانت قابل فهم نيست. به هر حال، نخستين نوشته‌اي كه به طور نسبي از فيلسوفان غربي قبل از سقراط تا دوره جديد در اختيار ما قرار مي‌گيرد، «سيرحكمت در اروپا»ي مرحوم فروغي است.

در مورد كانت تا حدود دهه50 كه مرحوم منوچهر بزرگمهر متني از كاپلستون را به فارسي برنگردانده بود، متني از وي در دست نداشتيم اما پس از انقلاب بود كه اقبال زيادي به آثار وي شد. بخشي از آثار وي را به فارسي برگردانده‌اند و تعدادي كتاب مهم درباره فلسفه وي ترجمه و نوشته شد و از سويي ديگر، سهم قابل توجهي از پايان‌نامه‌هاي دانشجويي- به طور مستقيم و غيرمستقيم- به كانت اختصاص يافت. نويسنده كتاب «مدخلي بر تبارشناسي كتاب مقدس» در پايان با بيان اين نكته كه فلسفه كانت مثل هر تفكر عميق ديگري سهل و ممتنع است، يادآور شد:تفكر مثل ماهي لغزنده است. كانت هم مثل هر فيلسوف ديگري اين استعداد را دارد كه اگر بپنداريم او را فهميده‌ايم، مانند ماهي از دست ما مي‌لغزد.

كانت براي «ما» مهم‌تر است

دكتر كريم مجتهدي كه  سال‌ها درباره نحوه و چگونگي آشنايي ايرانيان به فلسفه جديد غرب پژوهش كرده و اثري را هم با همين عنوان به چاپ رسانده، در آغاز سخنان خود، ترجيح داد تا پيش از بحث درباره آشنايي ايرانيان با كانت، ابتدا به ترسيم نمايي كلي از وضعيت آشنايي ايرانيان با فلسفه جديد غرب بپردازد. او بحث خود را با كتاب «سيرحكمت در اروپا»ي مرحوم فروغي آغاز كرد؛«كتاب فروغي در سال 1309 يعني پيش از تاسيس دانشگاه تهران چاپ شد و جلد سوم آن در سال 1321. از اين‌رو، كتاب فروغي اولين قدم جدي در شناخت فلسفه‌هاي غرب است اما اين حكايت به پيش‌تر از اين دوران مي‌رسد؛ يعني دوران فتحعلي‌شاه و عباس‌ميرزا در زمان جنگ‌هاي روس. ناپلئون براي تنگ كردن عرصه حضور انگليس در ايران، ژنرال گاردن را با حدود 12 يا 13 متخصص به ايران مي‌فرستد(حدود 6يا 7سال پس از در گذشت كانت).

در ميان اين هيات فردي به نام «تان كو ان» بود كه ادبيات فارسي خوانده بود. او در خاطرات خود مي‌گويد؛ ايرانيان با ‌ميل و علاقه به تمام  مظاهر تمدن غرب توجه دارند. آنها فكر مي‌كنند كه به‌راحتي مي‌توانند به اين نمودهاي تكنولوژيك دست يابند، غافل از آنكه زيربناي آن چيست.  «ژوبر» در كتاب خود از مواجهه خود با عباس‌ميرزا مي‌گويد. عباس ميرزا از من مي‌خواهد كه بگويم چگونه من (عباس‌ميرزا) مي‌توانم وطنم را در راهي قرار دهم كه پيشرفت كند.

ژوبر در ادامه مي‌نويسد: عباس‌ميرزا متوجه نيست؛ گويي فكر مي‌كند كه اين كار (پيشرفت ايران) با خواندن يك ورد حاصل مي‌آيد. عين همين مطلب را ارنست رنان در مورد مصري‌ها مي‌گويد. او در كتاب «آينده علم» مي‌نويسد مصري‌ها مظاهر علم را مي‌شناسند اما مفهوم آن را درك نكرده‌اند.»نويسنده كتاب «فلسفه نقادي كانت» با اين توضيح كه در چنين وضعيتي كه گفته شد، طبيعي است كه كسي قادر به انديشيدن نيست، دوران ناصرالدين‌شاه را گامي هرچند بازكاذب اما اجمالا متوجه زيربناهاي تفكر غرب دانست و گفت:«كنت  دوگوبينو، نخستين‌بار كتاب «گفتار در روش به كار بردن عقل» دكارت را به فارسي ترجمه مي‌كند.

او در مقدمه آن مي‌نويسد: من تصور كردم كه در كشوري كه همه  نوع فكر وجود داشته و در مسير تهاجم‌هاي گوناگون بوده،‌ شايد بتوان با ترجمه اين كتاب (دكارت) كمي عقل كاربردي و رياضيات دكارت را رواج داد. همچنين «بريه» كنسول فرانسه در تبريز كتاب دكارت را با نام «حكمت ناصري» ترجمه مي‌كند. سرانجام اين كتاب توسط فروغي ترجمه مي‌شود. اين برگردان فارسي خوبي دارد اما از لحاظ فلسفي خيلي مسائل آن به‌درستي فهم نشده است؛ خيلي از اصطلاحات آن را امروزه به كار نمي‌بريم.

نويسنده كتاب «افكار كانت» بر اين نظر بود كه درست پس از كتاب «سيرحكمت در اروپا» كانت در ايران شهرت پيدا مي‌كند. در دوران پهلوي اول عده‌اي ديگر هم روي كانت كار مي‌كردند. اينان گمان مي‌كردند كه مي‌توان از طريق كانت تجدد را در ايران ترويج داد. اين سير نشان مي‌دهد كه ايرانيان مي‌خواستند از سطح معمولي انديشه‌ها فراتر روند و مسائل را بنيادي‌تر مطرح سازند. بيشتر كارهايي كه پس از فروغي روي كانت شده، توسط دانشگاهيان صورت گرفته است اما درست نمي‌دانم چقدر قرين موفقيت بوده‌اند. شايد شهرت امروز فلسفه در ايران كاذب باشد.

امروزه خيلي از حرف‌هايي كه به نام فلسفه و علم زده مي‌شود، هيچ‌كدام، فلسفه و علم نيست. در ايران معاصر دانشجويان اعتقادي به تفكر ندارند زيرا به خود اتكا ندارند؛ آنها از فلسفه استفاده آني مي‌جويند حال آنكه فلسفه استمرار تفكر و سمت ‌دادن به عقل است.

فلسفه كاربرد آني ندارد. دكتر مجتهدي در پايان سخنانش يادآور شد:كانت در ميان كل فلاسفه غربي اهميت خاصي دارد، به‌‌ويژه در ايران؛ زيرا كانت تجدد را به معنايي، تعيين مي‌كند. از طرفي خواندن كانت يك تجدد سطحي به بار نمي‌آورد؛ تجددي را مي‌آورد كه زيربناي محكمي دارد. از اين لحاظ من تعليم كانت را در ايران به شرطي كه درست تدريس شود، مهم‌تر مي‌دانم؛ حتي از هگل. در فلسفه هگل از علوم خبري نيست. هگل فلسفه‌زده است؛ كانت اين‌طور نيست. گويي هگل فلسفه را كل علم مي‌داند و علوم ديگر را ذيل آن مي‌بيند. به نظرم اگر كاربردي بينديشيم، كانت معتدل‌تر است؛ علوم را مي‌پذيرد و درواقع آنها را در جاي خود قرار مي‌دهد؛ حال آنكه هگل مي‌خواهد از آنها فراتر برود.

 

محمدرضا ارشاد

 


نوشته شده در   دوشنبه 18 آبان 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode