تمام دستاوردهای خوب زندگی تو از همین سئوال آغاز میشود. تو با این پرسش به دنیائی از خودآگاهی قدم میگذاری و آنگاه که در پی پاسخ بر میآئی، درخواهی یافت که در جهان آفرینش، در این مجموعهء بیانتها که پر از زیباترین آفریدههائی است که یک دنیائی از شگفتیها در درون دارند، کجا ایستادهای، قبل از آن که بدانی کیستی، در مییابی که از کجا آمدی و ارتباط تو با خدای رحمان چگونه است و چه رشتهای تو را به او پیوند میدهدو در بزم دل انگیز هستی، از دست کدامین شاهد، جام برمیگیری .
به این ترتیب، درخواهی یافت که تو در میان هر آن چه از ازل آفریده شده است، از چه کرامتی برخورداری .
تو در آئینهای افزایش، به روشنی تاج جواهری که بر فراز سرت میدرخشد، فرشتهها را در پیش پایت به سجود و هستی را در برابر به رکوع میبینی، روح خدا در جان تو و امانت او در دست توست هراندازه که کرامت و برتری خود را باور کنی و هر اندازه که این اوج و رفعت، این شکوه و عظمت، در وجودت متجلی شود: هویت بینظیر خود را بهتر و عالیتر شکل خواهی داد و به ارزشها و ایدههائی سر میسپاری که پیش، جایگاه تو را در عالم هستی به عنوان نمایندهٔ خدا و صاحب ماموریت او تثبیت میکنند. رفتار و کردار و پندار تو، همه و همه، تحت تاثیر باورهائی که از خودداری، شکل میگیرند و مجموعهٔ باورهای توست که پایه و اساس خودشناسی و در نهایت، خداشناسی را تشکیل میدهند . وقتی بدانی چه موهبتهائی دراختیار داری که در تمام کائنات فقط و فقط این موهبتها به تو هدیه شدهاست و در اولین روز تولد، همراه با هدیهای بینظیر به نام ”زندگی“ به تو تقدیم شده است، درخواهی یافت که گنج وجودت را چگونه خرج کنی تا خدای رحمان که هنگام آفرینش تو، بر خود، آفرین گفت، همواره به وجود تو ببالد و بر آن چه آفرید افتخار کند.
هر کس به اندازهای که خود را باور کرده و بهخود ایمان آورده، ارزشمند است، گاه در فراز و نشیبهای زندگی به شرایطی بر میخوریم که ایمان بهخویش را از دست میدهیم و زنجیرهای از خودبیگانی و تعلق، بال پروازمان را میبندد و راکد و متوقف میشویم و اینجا تنها عاملی که سبب میشود بهخود رجوع کنیم و بهخویشتن خویش دوباره ایمان بیاوریم تا گرفتار روزمرگی نشویم، ”خود آگاهی“ است که اشراف و بصیرت لحظه به لحظه نسبت بهخود را میآفریند.
”خودآگاهی“ است که در هیاهوی زندگی، ما را به خود میخواند و آنچه را که هستیم و باید باشیم . یادآوری کرده و در گوش جانمان زمزمه میکند. خود آگاهی، مقدمه خودشناسی است زیرا خود آگاهی است که هر لحظه به تو میگوید. این جا، جای تو نیست : این کار، در شان تو نیست : این سخن، برازندهٔ تو نیست و....
آگاهی، نردبان صعود انسان به اوج قلههای خودشناسی است . کسی که میداند که نمی داند، با آن کس که نمیداند، هرگز برابر نیست، چرا که آگاهی از نادانی، مقدمهای بر دانائی است؛ همانطور که آگاهی از اسارت، لازمه ٔرسیدن به رهائی است.
آنچه برایت مقدس است، آن که به نامش سوگند میخوری، آنان که به وجودشان افتخار می کنی، آن ستارههای درخشانی که در آسمان زندگیات نوافشانی میکنند، آن افتخارهائی که در کارنامهٔ عمرت میدرخشد، همه هویت تو را نشان میدهند. از نخستین روزی که پا به عرصهٔ هستی گذاشتی، هر اتفاقی که در زندگیات افتاد، هر کس را که دیدی و روی تو تأثیر گذاشت، هر حرفی را که شنیدی و پیامی برای تو داشت، هر جا پا گذاشتی که تو را به فکر واداشت، هر رنجی که کشیدی و چشمت را بر حقیقت گشود و هر لذتی که بردی و روحت در آسمان عشق و سعادت اوج گرفت و افقهای جدیدی در برابرت گشود همه و همه در ساختن هویت تو دخیل بودهاند. هویت هر انسان به عنوان شکلدهندهٔ شخصیت او، هم چون شناسنامهای است که او را به دیگران معرفی میکند گر چه بسیاری از باورهائی که در عمق شخصیت ما ریشه دوانیده خارج از کنترل ما بوده و ناشی از فرهنگ و محیط تعلیم و تربیت روزهای کودکی ماست، اما ”تکنولوژی“ ثابت کرده است که هر کس میتواند به کمک اجراء یکسری تکنیکها و القاء فرمانهائی به ضمیر ناخوداگاه خود، با عشق و احساس و تلاش و پشتکار، ریشهٔ باورهای غلط و ویرانگر را در عمق وجودش بخشکاند و بذر باورهای جدیدی را در مزرعه اندیشههای خود بکارد.
هر کس میتواند خود را تغییر دهد و از پیلهای که یک عمر در آن زندگی کرده، پروانهوار بیرون آید و از اسارت باورهای منفی و فکرهای غلط آزاد و رها شود و به این ترتیب، مسیر زندگی و سرنوشت خود را عوض کند. در دنیای هر انسان خودآگاهی و خودشکوفا، نقاط عطفی وجود دارد: نقاطی که در آنجا مسیر خود را تغییر داده و برگذشتههای ناکام و بیسرانجام خود، خط بطلان کشیده و پنجرههای زندگیاش رابه روی نورهای طلائی خورشید و فرداهائی نوین، گشوده است .