خبرگزاری مهر- در نوشتار پیش رو برآنیم تا ببینیم آیا آن طور که عده ای معتقدند نظریات وبر با تحولات انقلاب ایران و رابطه امام و امت قابل انطباق می باشد یا خیر.
انقلاب ها از جمله مهمترین وحساس ترین نوع تحولات اجتماعی و سیاسی به حساب آمده و یکی از ارکان مهم آن مردم به شمار می آیند که در ظهور و بروز انقلابها نقش مهمی را ایفا می کنند. مکاتب مختلفی بر نقش توده مردم در روند پیروزی انقلاب از آغاز تا به ثمر رسیدن آن تاکید کرده اند. اما در این بین برخی مکاتب اصالت را به رهبران داده اند و نقش رهبران را مهم تر از توده مردم دانسته اند. اما آنچه مهم است و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بسیاری سعی در تطبیق این نظریه داشته اند، نظریات ماکس وبر در خصوص نقش رهبران در انقلابها است.
ماکس وبر بر چه نظریه ای تاکید دارد؟
باید گفت بحث وبر در حوزه ی جامعه شناسی تاریخی با تکیه بر انواع سلطه آغاز می گردد به طوری که وی معتقد است عامل تغییر جریانات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی از انواع سلطه نشأت میگیرد. انواع سلطه از دید او یا سنتی یا کاریزمایی و یا عقلانی است.
در تعریف سلطه سنتی وبر می گوید: هنگامی که رهبر یا سلطانی در جامعه مطلبی را طرح می کند بر اساس سنت موجود در آن جامعه افراد آن سخن را بدون مخالفت میپذیرند که در این تعریف وراثت نقش تعیین کننده دارد.
سلطه قانونی در تعریف وبر بر سلطهای اطلاق میگردد که افراد آن را به دلیل قانونمند بودن و با محک عقل میپذیرند .
اما سلطه سوم که از دو نوع قبلی مهم تر است سلطه کاریزمایی است. ماکس معتقد است سلطه کاریزمایی سلطهای فرهمند است وکاریزما یک شخصیت بسیار محبوب است که بر قلوب حکومت میکند و رابطه بین او و آحاد مردم مبتنی بر یک رابطه احساسی وعاطفی بدون دخالت عقل ومنطق است که طبق این تعریف رهبر کاریزماتیک با نفوذ بر قلوب حرف خود را بر اریکه قدرت مستولی میکند.
در این نوع سلطه ساختار و سازمان جایگاهی نداشته و کاریزما بیش از آنکه به سیستم وساختار وابسته باشد به تواناییهای خارق العاده خود متکی است. وبر بیشتر انقلابهای دوران جدید را ناشی از همین نوع سلطه میداند.
وبراین نوع سلطه را در دوطیف کاریزمای سیاسی و دینی تقسیم بندی میکند و معتقد است کاریزمای سیاسی به دلیل جذابیت در گفتار و رفتار مردم را بر این باور میرساند که از حد یک انسان معمولی فراتر است.
وبر تاکید میکند جامعهای که وجود کاریزمای سیاسی را تجربه میکند پس از مرگ کاریزما دچار بحران جانشینی میگردد. با توجه به نظریه وبر باید دید آیا این نظر با انقلاب اسلامی ایران، شخص امام (ره) و رابطه ایشان با مردم قابل تطبیق است یا خیر؟
- باید گفت: درست است که امام خمینی (ره) بر قلب های مردم حکومت میکردند و مردم از اعماق وجود خود به امام عشق می ورزیدند و این اتفاق به وضوح در مراسم استقبال و حتی ارتحال امام قابل مشاهده است، اما اطاعت مردم نسبت به فرمایشات امام تنها نشات گرفته از شخصیت کاریزمایی ایشان نیست بلکه امام در درجه ی اول به عنوان مرجع تقلید و روحانی آگاه نزد مردم اعتبار یافتند زیرا مردم ایران به واسطه تفکر شیعی همواره برای مراجع احترامی خاص قائل هستند.
- برخلاف آنچه که وبر بر آن تاکید میکند و می گوید امکان ندارد رهبر کاریزماتیک سخنی بگوید و مردم با آن مخالفت کنند و به دنبال استدلال و منطق باشند اما جریان انقلاب نشان می دهد اولا امام خمینی (ره) هیچ گاه پیرامون موضوعی صحبت نکردند به جز آنکه از قبل زمینه پذیرش و آگاهی بخشی را برای مردم فراهم کردند و اگرکسی پیرامون موضوع مطرح شده سوالی داشت امام سفارش به تبیین مطالب می کردند. دومأ در طول انقلاب اسلامی ایران و دوران رهبری امام خمینی (ره) مواقعی به وجود آمد که مردم و در موارد بیشتری نخبگان سیاسی مواضعی بر خلاف امام داشتند که مصادیق آن در صحیفه امام قابل مشاهده است که بدیهی ترین آن مسائل مربوط به عزل ونصب بنی صدر است.
- و باز هم بر خلاف آنچه که وبر در خصوص شخصیت کاریزما تاکید میکند و، بر بحران جانشینی پس از کاریزما اعتقاد دارد اما انقلاب اسلامی ایران خلاف این مدعا را اثبات میکند و مشاهده شد که پس از عروج ملکوتی امام خمینی (رضوان الله علیه ) جامعه نه تنها دچار بحران جانشینی نگشت بلکه قدرتمندتر از قبل به راه خود ادامه داد.
- نکته ی مهمتر در رد نظریه وبر این است که گرچه ماکس معتقد است شخص کاریزما بنا بر آن خصوصیات خارق العادهای که خود به آن معتقد است سعی می کند تا حرف خود را به کرسی بنشاند و از موضع تسلط و قدرت صحبت کند اما به هیچ وجه نمی توان این خصوصیت را در رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی (رحمه الله علیه ) مشاهده کرد. امام (ره) در هیچ برههای سعی نکردند تا با استفاده از قدرت مطلقهای که فقه شیعی ایشان را مجاز به استفاده از آن میداند توده مردم را به اطاعت از خود وادارند. حتی در حساس ترین موقعیت، یعنی هنگام آغاز جنگ ایران وعراق در حالی که می توانستند با یک فتوا آحاد مردم را به حضور در جبهه ها فرمان دهند اما ترجیح دادند مردم خود با بصیرت و آگاهی تصمیم بگیرند که همین امر نشان دهنده اعتماد امام به مردم واحترام بر خرد وعقلانیت توده آنان است.
در مجموع آنچه در خصوص رابطه مردم و امام (ره) قابل ذکر است آن است که وجود شخصیتی همچون خمینی کبیر که همواره بر روح توحید تکیه دارد به همراه پویایی مکتبی چون مکتب تشیع با اسلام خواهی عمیق قاطبه مردم و همین طور فراست، بینش، درک بالای سیاسی، شجاعت و روحیه تحول طلبی برای تغییر شرایط موجود جهت رسیدن به وضع آرمانی مطلوب است که باعث ایجاد پیوند ناگسستنی بین مردم وامامشان میشود.
این عشق متقابلی که امام وامت به یکدیگر داشتند صرف نظر از هر بزرگنمایی و اغراق در خصوص آن، چیزی است عیان و بدیهی که برای اثبات آن می توان به نامههای بسیاری که از سوی مردم، رزمندگان، خانواده شهدا و فرزندان آنان و حتی کودکان به دست امام (ره) می رسید وامام نیز با صعه صدر به آنان پاسخ میدادند اشاره کرد.(رک:سایه های آفتاب، نوشته محمد حسن رحیمیان، فصل 6، مثنوی عاشقان ) پس میتوان گفت رابطه امام (ره) با امت رابطه ای عاطفی ولی با مبنای عقل ومنطق بوده است نه وبری و کاریزماتیک.