آیا مدگرایى، پیشرفت و پویایى و بهره مندى از تمدن جدید نیست؟ گرایش به این پدیده چه اشکالى دارد؟
ابوالقاسم مقیمى حاجى
مدگرایى از جمله پدیده هایى است که با گسترش تجدد در دنیاى ماشینى، آغاز و به نام پویایى و تمدّن معرفى شده است. استفاده از علم و تکنولوژى امرى پسندیده است، ولى لازمه آن، پذیرش الگوهاى مصرفى وارداتى نیست. نظام سرمایه دارى براى دست یابى به بازار مصرف دایمى و فروش تولید روزافزون خود، نیازمند گسترش فرهنگ مصرف است و بهترین روش براى برآوردن این نیاز، ترویج فرهنگ مدگرایى است.
از دیگر جنبه هاى مد مى توان به جنبه فرهنگى آن اشاره کرد که دست هاى پنهان استعمار در قالب مد روز، به ارزش هاى حاکم بر جامعه یورش مى برد. به همین دلیل، افراد یک جامعه باید با تکیه بر علم و عقل، با پدیده هاى جدید برخورد کنند تا چرخ تولید جامعه بر مدار مصالح فردى و اجتماعى پیش رود.
مد; ترقّى یا تقلید؟
زندگى اجتماعى انسان همواره در حال دگرگونى است و دنیا روز به روز رنگى تازه و نو به خود مى گیرد. انسان، این فرزند بالغ و رشید طبیعت نیز به مدد علم و عقل که جانشین غریزه شده است با این دگرگونى ها روبه رو میشود.[1]
در قرن بیستم، زندگى بشر از نظام سنتى که بر پایه کشاورزى مى چرخید، به جامعه اى صنعتى تبدیل شد و به همراه آن، آداب و اصول اخلاقى نیز تحت تأثیر قرار گرفت. از آن جا که پیشرفت جامعه صنعتى و دنیاى ماشینى به رفاه و آسایش مردم انجامید، انسان به حضور فرآورده هاى جدید عادت کرد و پس از چندى، آن ها به ضروریات زندگى روزانه بشر تبدیل شدند. سپس نوبت به ایجاد تنوع و ابداع شکل ها و رنگ هاى گوناگون رسید. این کار سرانجام به ظهور پدیده اى به نام «مُد» منتهى گشت. مد بر همه شؤون زندگى افراد در جامعه هاى غربى تأثیر گذاشت و به تدریج، با نفوذ تکنولوژى و صنعت به دیگر کشورها، الگوهاى مصرفى در بستر اجتماعى آن ها به خودنماى مى پرداخت. امروزه برخى افراد در انتخاب لوازم زندگى و لباس و حتّى شغل، تابع مُد روز هستند و تلاش دارند از قافله مُد عقب نمانند و به قیمت چشم پوشى از نان شب با آن همراهى کنند.
براى گرایش به «مد» دلایل گوناگونى بیان شده است:
الف - «مُدگرایى» از لوازم زندگى ماشینى و بهره مندى از تکنولوژى است.
ب - «مُدگرایى» پویایى و حرکت به جلو و همراهى با تجدد است که گریزى از آن نیست.
ج - متنوّع و جذّاب است.
د- همراهى و هم رنگى با جماعت است.[2]
در بررسى این دلایل باید گفت:
1. استفاده از ابزار جدید و صنعت پیشرفته مانعى ندارد و انسان مى تواند از علم و تجربه دیگر ملت ها استفاده کند. شهید مطهرى در این باره مى نویسد:
اسلام به شکل ظاهر و صورت زندگى که وابستگى تام و تمام به میزان دانش بشر دارد، نپرداخته است و با قرار دادن هدف ها در قلمرو خود و واگذاشتن شکل ها و صورت ها و ابزارها در قلمرو علم و فن، از هرگونه تصادمى با توسعه فرهنگ و تمدن پرهیز کرده است، بلکه با تشویق به عوامل توسعه و تمدن، یعنى علم، کار، تقوا، اراده و همت و استقامت، خود نقش عامل اصلى پیشرفت تمدن را به عهده گرفته است.[3]
انسان باید همگام با زمان پیشرفت کند، ولى در این میان ممکن است با مشغول شدن به ظواهر زندگى و سرگردانى در دنیاى ماشینى، هدف اصلى زندگى را گم کند. آدمى باید هوشیار باشد و بداند که استفاده از ابزار جدید، با تقلید از مدها و روش هاى تولیدکنندگان آن ملازمه ندارد. بنابراین، مى توان از آخرین فرآورده هاى علمى و صنعتى جهان بهره مند شد و هم زمان با آن بر اساس نیازهاى زندگى در راستاى اهداف متعالى خویش حرکت کرد.
2. همراهى با تجدّد و پویایى، با مدگرایى و تقلید در لباس و دیگر شؤون زندگى تفاوت دارد و نمى توان «مُد» را نوعى حرکت[4] رو به جلو معرفى کرد. افزون بر آن، هواداران این نظریه نیز مى پذیرند که «برخى از مدها، فلاش بکى به گذشته اند و چیزهاى قدیمى دوباره مد مى شوند»[5]. پس چگونه مى توان آن چه را تقلید از گذشته و ارتجاعى است، پیشرفت و حرکت به جلو نامید؟
3. درست است که وسایل و ابزار زندگى، همواره در حال تغییر است و به دنبال آن، رفتار و کردار و شیوه زندگى نیز دگرگون مى شود، ولى نکته اساسى این است که آیا هر گونه نوع تغییر، پیشرفت به شمار مى آید و باید از آن استقبال و پیروى کرد؟!
شهید مطهرى در این باره چنین مى گوید:
نه همه تغییرات نتیجه مستقیم علم وصنعت است و نه ضرورت و جبرى در کار است. در همان حالى که علم در حال پیشروى است، طبیعت هوس باز و درنده خوى بشر هم بیکار نیست. علم و عقل، بشر را به سوى کمال جلو مى برد و طبیعت هوس باز و درنده خوى بشر سعى دارد بشر را به سوى فساد و انحراف بکشاند. زمان همان طورى که پیشروى و تکامل دارد، فساد و انحراف هم دارد. باید با پیشرفت زمان، پیشروى کرد و با فساد و انحراف زمان هم مبارزه کرد... اگر بشر باید دست بسته در همه چیز، تابع زمان و تغییرات زمان باشد، پس نقش فعال و خلاق و سازنده «اراده بشر» کجا رفت؟[6]
بنابراین، نباید به اسم مُدگرایى و تجدّد، به استقبال هر پدیده تازه اى شتافت و حکم جواز تقلید از آن را صادر کرد. به راستى، آیا مى توان به عنوان یک «مُد» به اعتیاد که یکى از پدیده هاى قرن است، روى آورد و آن را پسندید؟!
4. در این میان، نقد دلیل «هم رنگ جماعت شدن» نیز روشن شده است. انسان موظف است با تکیه بر علم و عقل، پدیده ها را بسنجد و این از امتیازهاى ویژه انسانى است. حضرت على(علیه السلام)مى فرماید:
لا تَسْتَوْحِشُوا فى طَریقِ الْهُدى لِقِلَّةِ أهْلِهِ فَأِنَّ النّاسَ قَدْ اجْتَمَعُوا عَلى مائِدَة یثبَعُها قَصیرٌ وجُوعُها طویلٌ.[7]
در راه راست از این که در اقلیت هستید، نهراسید; زیرا بیش تر مردم بر گرد سفره اى جمع شدند که سیرى آن کوتاه و گرسنگى آن طولانى است.
انسان باید با تکیه بر خرد و اندیشه و شخصیت خود زندگى کند و نباید به صرف پسند اکثریت،[8]با پدیده اى همراه شود; زیرا در این گونه تقلیدها، شعور و اراده و انتخاب و قضاوت خوب و بد تعطیل مى شود[9] و تنها پسند دیگران ملاک قرار مى گیرد.
5. درباره «ایجاد تنوّع و تازگى» نیز باید گفت درست است که انسان به طور طبیعى، نیازمند تنوع بوده و از سکون و درجا زدن گریزان است; ولى به این احساس روانى باید در قالب هاى صحیح دیگر پاسخ گفت. سیاست گذاران امر «مُد» با استفاده از این ویژگى، افراد را به استفاده از مدهایى فرا مى خوانند که برخلاف مصالح فردى و اجتماعى است. دکتر عظیمى (روان شناس) مى گوید: «مُد گاهى ممکن است حالتى بى خردانه در برابر تنوع زندگى باشد و گاهى تقلید کورکورانه.»[10] هم چنین باید تنوع طلبى را تحت کنترل درآورد و آن را با خردورزى هدایت کرد; زیرا در غیر این صورت به عطشى سیرى ناپذیر تبدیل میگردد.
6. در میان دلایل گرایش به «مُدگرایى»، از سودهاى اقتصادى آن نباید غفلت شود. استثمارگران و کارتل هاى اقتصادى براى رسیدن به سود بیشتر و زمینه سازى براى فروش تولید روزافزون خود، نیازمند بازار مصرف جدید و همیشگى هستند. آنان براى آن که بتوانند انبوه ابزارهاى تولید شده خود را به فروش برسانند، باید به صورت زنجیره اى، کالاهاى گذشته را با رنگ و لعابى تازه جاى گزین کنند. در این صورت، منافع مالى آنان به خطر نمى افتد و چرخ اقتصادشان همواره در سایه پدیده «مُد روز» در گردش خواهد بود.
گردانندگان مد براى تبلیغات خود به سبب ویژگى هاى خاص زنان و جوانان، از آنان بهره مى گیرند. از آن جا که زن از نظر روحى و روانى تأثیرپذیرى بیش ترى دارد و «از هر طرز نو در لباس و رفتار و عقاید به شدت تقلید مى کند، براى زرق و برقى که جاى گزین فکر مى شود، مایه اى آماده تر از مرد دارد.»[11] سرمایه داران نیز با توجّه به نقش او در جامعه، به استخدام زن مى پردازند و به گفته دکتر شریعتى:
در جامعه اى که اصل از آنِ تولید و مصرف و مصرف و تولید اقتصادى است، تعقّل نیز جز اقتصاد نمى فهمد...[12] سرمایه دارى، زن را چنان ساخت که تشویق کننده انسان ها به مصرف بیش تر(بوده) و خلق را به خود بیش تر نیازمند کند و مقدار مصرف و تولید را بالا ببرد.[13]
مدگرایى بیشتر در چه بسترهایى رشد میکند؟
مد افزون بر جنبه اقتصادى مى تواند رنگ و لعاب سیاسى و فرهنگى نیز به خود بگیرد و عاملى براى نفوذ فرهنگى و ترویج آداب و رسوم ضدّ فرهنگى در یک جامعه باشد.
برخى هواداران مد بر این باورند که «دقیقاً نمى توان مُد را به تهاجم فرهنگى نسبت داد»[14]، ولى در میان سخنان آنان بسیار مى یابیم که به مُدپذیرى پوشاک زنان در اروپا و ایران اشاره شده و آمده است:
«لباس زنان» از کلاهى بر سر و پیراهنى بلند و چین دار و چادر و روبند (به تدریج در طى سال هاى مختلف) به مینى ژوپ و پوشیدن شلوار و دامن میدى و ماکسى و سرانجام به شانل ختم شده است.[15]
این عبارت ها، به روشنى نشان مى دهد که سیر تهاجم فرهنگى و تغییر لباس در قالب (مد روز)، زن را از پوشش کامل به بدحجابى و در نهایت به عریانى و برداشتن همه قید و بندهاى اخلاقى کشانده است. بدین گونه چگونه مى توان نقش فرهنگى مد و دست هاى استعماریِ نهان شده در پسِ مد را نادیده گرفت و انکار کرد؟!
زنان، جوانان و نوجوانان از جمله بسترهاى مُدخیز هستند. افزون بر گرایش زنان به مُدگرایى، جوانان و نوجوانان به دلیل آمادگى روحى و روانى، چه بسا بیش تر در معرض این خطر قرار دارند. آنان در پى کسب هویت و استقلال و شخصیت اند و در قالب این مدها و الگوها مى کوشند به ابراز هویت فردى و نقش اجتماعى خویش بپردازند. موریس دبس مى گوید:
اثبات شخصیت (در جوانان)، که یک امر طبیعى است، غالباً مخالفتى میان فرد و محیطى که در آن زندگى مى کند، تولید مى نماید و این اثبات شخصیت اجتماعى جوانان در موارد متعددى بروز مى کند.[16]
جوان براى ساختن شخصیت خویش و برگزیدن صفات لازم، از دیگران پیروى مى کند و روش آنان را در برنامه کار خود قرار مى دهد. او با انتخاب مد به دنبال خودنمایى و تشخّص طلبى و مقبولیت عمومى است. بنابراین، بر والدین و مربیان و مسؤولان فرهنگى است که با ارایه الگوهاى مناسب، آنان را به سوى شکوفایى و کمال هدایت کنند.
چه بسیارند افرادى که ابزار و لوازم و لباس هاى نو و قابل استفاده را تنها به دلیل از مُد افتادن رنگ یا شکل آن، دور مى اندازند و پوشش مد روز را خریدارى مى کنند و در راه همراهى با مُد، زندگى خانوادگى خود را به خطر مى اندازند. در مقابل آنان که از غناى فکرى برخوردارند، با خردورزى مى کوشند خود را به گونه اى بیارایند که اندیشه و شخصیت آنان را نشان دهد. دکتر بنجامین اسپاک مى گوید:
درست است که مُد لباس همیشه این طور باقى نمى ماند، ولى لباسى که مى پوشیم علاوه بر آن که بدن ما را گرم نگاه مى دارد، نشان مى دهد که ما درباره خودمان و کسانى که ما را مى بینند چه فکر مى کنیم.[17]
نتیجه
اگر به مُدگرایى منصفانه بنگریم و درباره عوامل و پى آمدهاى آن بیاندیشیم، به خوبى در مى یابیم که مدپرستى افراد را از اهداف بلند اجتماعى باز مى دارد و توان مالى و انسانى جامعه را نابود مى کند. به امید آن که همه افراد جامعه، با تکیه بر خردورزى و دانش، از گزند مدگرایى در امان مانند و به سوى کمال گام بردارند.
آیا از دیدگاه معارف و اخلاق اسلامى، تربیت دینى تنها بر پایه ترس بنا شده است؟
انسان داراى غرایز گوناگونى است که هر یک در زندگى فردى و اجتماعى وى نقش ویژه اى دارند. قابلیت درک خوبى ها و بدى ها در فطرت انسان به ودیعت نهاده شده است که این فطرت را باید با در پیش گرفتن روش هاى تربیتى مناسب هدایت کرد و غرایز را به کنترل درآورد تا انسان به سوى کمال رهنمون شود.
در این میان، نیاز جوانان و نوجوانان به حمایت هاى تربیتى چشم گیرتر است; چون به گفته روان شناسان، «در دوران بلوغ، جهش ناگهانى به طرف مذهب در بیش تر نوجوانان دیده مى شود». به گفته موریس دبس «در این اوقات، نوعى بیدارى مذهبى حتّى در کسانى که سابقا ًنسبت به مسایل مذهبى لاقید بودند، دیده مى شود.»[18]
بنابراین، خانواده و مربیان تربیتى باید با پاسخى منطقى به نیاز درونى نوجوانان و جوانان و پرسش هاى آنان درباره جهان و وجود خود و فلسفه زندگى، تأثیر مذهب را بر شکوفایى جوان و دست یابى وى به اهدافش روشن سازند. در این صورت، جوانان با تکیه بر شناخت دقیق به دست آمده از خود و رفتار خویشتن و خالق و محبوب حقیقى مى توانند با عزمى راسخ در برابر کج روى ها مقابله کنند. این شناخت، بزرگ ترین عامل هدایت و بازدارندگى در جوانان است که در کنار این اصل و براى عملى ساختن آن، استفاده از ابزارها و شیوه هاى دیگر همانند لزوم اندیشه درباره ماهیت زشتى ها و انحراف ها، تقویت تفکر، همراهى با دوستان خوب و درست کار و مطالعه سرگذشت بزرگان و نیکان مؤثر است.
بنابراین، نمى توان ترس را تنها عامل بازدارندگى از خطاها و انحراف ها دانست، بلکه فرآیندى که به مصونیت و پرهیز از خطاها و نقش بستن ملکه فضیلت در انسان مى انجامد، بر پایه معرفت استوار شده است.
گفتنى است سلسله ارزش هاى اخلاقى که انسان از آغاز تولد به صورت فطرى با خود به همراه دارد، در پرتو زمینه هاى آموزشى و پرورشى، شکوفا و تثبیت مى شود.
آن چه در شکوفایى استعدادهاى نهفته در نهاد آدمى، نقش بسزایى دارد، شناخت خود فردى و جمعى و معرفت به خالق و معبود است. هر چه این شناخت ها تقویت شود، انسان یک گام به تکامل نزدیک تر مى شود و از زشتى ها که سبب زمین گیر شدن اوست، درامان مى ماند. انسان با به دست آوردن شناخت بیشترى از خود و قابلیت هایش و با تجربه اندوزى، علم آموزى، تقویت تفکر و توجه به کرامت نفس خویش،[19] بصیرتى دو چندان خواهد یافت. آن گاه مى تواند با واقع بینى و ژرف اندیشى بیشترى با محیط پیرامون خود برخورد کند و به اندیشه در حقایق رفتار خود بپردازد.
گفتنى است اعتقاد و ایمان انسان که بر پایه پرورش حسّ اطاعت و پرستش خالق براى پاسخ گویى به احساس نیاز نهفته در درون آدمى استوار است، در سایه عبادت و معرفت[20] به حضرت حق، پدیدار مى شود و شناخت او را به دنبال دارد. با تقویت آن، ایمان و باور در قلب وى ریشه مى دواند و بر زبان، جارى مى گردد و حتى در رفتار او تجلى مى یابد که با پیشه ساختن اخلاص و تسلیم، رنگ عشق و محبت نیز به خود مى گیرد.
در نتیجه، اساس مذهب و ترک گناه بر پایه معرفت به خود و جایگاهش در عالم هستى و شناخت ذات بارى تعالى بنا نهاده شده است. در این میان، خوف محروم ماندن از وصال و خشیت از عتاب الهى و رجاء به صبح وصل و رحمت ربوبى هم چون دو بال، سبب تعادل و تعالى انسان در این مسیر دشوار است. خداوند نیز با انذار و تبشیر به هدایت انسان پرداخته است.[21]
مرحوم فیض کاشانى پس از بیان ترس از دوزخ، در معناى خوف مى گوید: «معناى دوّم خوف که برتر و بهتر از مرتبه اولى است، آن است که بنده از خدا بترسد; یعنى از دورى و مهجورى از حضرت او بیمناک و آرزومند قرب حضرت او باشد.»[22] سپس آیاتى از قرآن را به عنوان شاهد بر این معنى که ویژه عارفان و اندیشمندان است، مى آورد.[23] هم چنین در مقابل آن، رجاء و امید را مطرح مى کند و تعادل [24]و توازن بین این دو را یادآور مى شود.
پس در کنار خوف و اثر تربیتى آن، رجاء و امید نیز مطرح مى شود و تنها بر(ترس) تکیه نشده است، بلکه اساس تربیت دینى بر معرفت و عرفان استوار است.
نقش توبه در تربیت دینى چیست؟
با مراجعه به آموزه هاى تربیتى اسلام درمى یابیم که ترس تنها ریشه توبه نیست. مرحوم فیض کاشانى مى گوید: «توبه به خاطر تعظیم و بزرگ داشت حضرت حق و ترس از غضب و عذاب او است.»[25] ایشان در کنار بیم از عذاب، معرفت و شرمسارى از حضرت دوست را نیز بیان مى کند. هم چنین باید دانست که تأثیر تربیتى توبه، تقویت ترس نیست، بلکه کارکرد اصلى توبه، امیدآفرینى و جبران گذشته است تا انسان خطاکار دچار ناامیدى و دل مردگى نشود و بیش از این در گرداب معاصى نیافتد. توبه، نیروى امید به جبران کاستى ها است که انسان به وسیله آن توان حرکت دوباره مى یابد و مى تواند با عزم تازه اى گام بردارد. از نظر روانى نیز با نیایش خود و اتصال وى به منبع فیض ربوبى، از فشار روانى او کاسته مى شود.
در آیین مسیحیت به اعتراف مسیحیان نزد کشیشان برمى خوریم که از آن به عنوان عاملى مؤثر در تخلیه روانى نام مى برند. در اسلام، این نقش به توبه داده شده است که همان اثر درمانى را به طور کامل و بهتر دارد. بدین ترتیب، با اعتراف فرد نزد کسى که تواناى همه امور است و با برقرارى ارتباط با مبدأ هستى، روح تازه اى در روان او دمیده مى شود. دین اسلام، اعتراف انسانى نزد انسان دیگر را حتّى اگر وى از عالمان دینى باشد، قبول ندارد و آن را با عزت و کرامت انسانى مخالف مى داند.
البته نباید این نکته را فراموش کرد که عدل الهى اقتضا دارد به انسان پرهیزگار، پاداش دهد و خطاکار را به سزاى کردار زشت خود برساند. در نتیجه، ترس از قیامت و انتظار عقوبت دنیوى، وهم و پندار نیست، بلکه در متون دینى ما[26] بر آن تصریح شده است. به همین دلیل، پروردگار انسان ها را از پى آمد کردارهاى ناشایست شان در دنیا و آخرت برحذر مى دارد. البتّه نمى توان هر رخداد را به ارتکاب برخى رفتارها ربط داد، به ویژه آن که باید رحمت واسعه الهى را نیز در نظر داشته باشیم. با این حال، اگر انسان به جبران کرده ها نپردازد، آثار کردارش دامن گیر او خواهد شد. پس همواره باید با امید به حضرت دوست گام برداشت و از دریاى بى کران عفو و گذشت او غافل نشد; زیرا خداوند، ناامیدى از رحمت خود را گناهى بزرگ مى داند.[27]
بنابراین، براى تقویت سلامت و طهارت روحى جوانان باید با تقویت شناخت آنان از خود و اهداف زندگى و معرفت به محبوب ازلى و انس با حضرت دوست و نیز شناساندن پى آمدهاى منفى زشت کارى ها براى فرد و جامعه، جوانان را به سوى خوبى ها رهنمون ساخت.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. لذات فلسفه، ویل دورانت، برگردان: عباس زریاب، ص 92; دنیاى بهتر براى کودکان مان، بنجامین اسپاک، برگردان: منصوره حکمى،تهران،1375، چ1،ص37.
[2]. روزنامه آفتاب، 81/6/26، ص 7.
[3]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 128.
[4]. روزنامه آفتاب، 81/6/26، ص 7.
[5]. همان.
[6]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 110; اسلام و مقتضیات زمان،مرتضى مطهرى، قم، صدرا، 1377، چ 14، ج 1، ص 186.
[7]. نهج البلاغه دشتى، خطبه 201، ص 422.
[8]. اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 198.
[9]. مجموعه آثار 21، زن، على شریعتى، تهران، نشر چاپخش، 1376، چ 9، ص 79.
[10]. روزنامه آفتاب، 81/6/26، ص 7.
[11]. لذات فلسفه، ص 139.
[12]. مجموعه آثار 21 زن، ص 90.
[13]. همان، ص 91.
[14]. دنیاى بهتر براى کودکان مان، ص 83.
[15]. دنیاى بهتر براى کودکان مان، ص 83.
[16]. چه مى دانم، بلوغ، موریس دبس، صص 82 و 88; گفتار فلسفى جوان، محمد تقى فلسفى، تهران، نشر معارف 1344، ج 1، چ 15، صص 402 و 406
[17]. دنیاى بهتر براى کودکان مان، ص 83.
[18]. روان شناسى نوجوان و جوانان، احمد احمدى، اصفهان، انتشارات مشعل، 1373، چ 4، ص 60.
[19]. نهج البلاغه فیض الاسلام، نامه 31، بندهاى 4، 5، 11، 16 و 18.
[20]. همان، خطبه 1، بند 5.
[21]. اعراف، 188; حج 49 51.
[22]. اخلاق حسنه، ملا محسن فیض کاشانى، برگردان: محمد باقر مساعدى، قم، انتشارات پیام آزادى، 1366، چ 7، ص 184.
[23]. آل عمران، 38 و 102; فاطر، 28.
[24]. اعراف، 54; نساء، 91; راه نجات، ملا محسن فیض کاشانى، برگردان: رضا رجب زاده، قم، انتشارات پیام آزادى، 1366، چ 3، ص 180; اخلاق حسنه، ص 177.
[25]. راه نجات، ص 153.
[26]. حجرات، 92 و 93; زلزال، 7، تکاثر،8.
[27]. زمر، 53; عبدالحسین دستغیب، کانون تربیت شیراز، 1363، چ 2، ص
ابوالقاسم مقیمى حاجى