ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : چهارشنبه 3 مرداد 1403
چهارشنبه 3 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : سه شنبه 14 شهريور 1391     |     کد : 42270

تنها در جاده سالمندي

صداي تق‌تق عصاي دسته شاخي و خراطي شده «بابا سلطانعلي» كه توي كوچه مي‌پيچد به خودت مي‌گويي پيرمرد باز از تنهايي به كوچه پناه آورده است.

جام جم آنلاين: صداي تق‌تق عصاي دسته شاخي و خراطي شده «بابا سلطانعلي» كه توي كوچه مي‌پيچد به خودت مي‌گويي پيرمرد باز از تنهايي به كوچه پناه آورده است.

كار هر روز «بابا سلطانعلي» كه در واقع باباي هيچ‌كس هم نيست اين است كه چند ساعتي هنگام عصر كنار در خانه اش بنشيند و با نوه‌هاي دوستانش دم در شوخي و بازي كند و رفت و آمد و به قول خودش خوشبختي مردم را تماشا كند.

بعد مي‌گويد پاهايم خواب رفت آنقدر نشستم. آن‌وقت مي‌رود تا ته كوچه بلند و قديمي كه از وسط آن درختان چنار بلند با تيرهاي چراغ برق رقابت مي‌كنند و دو سه بار اين مسير را طي مي‌كند و وقتي خسته مي‌شود مي‌نشيند كنار مغازه آقا سلمان و با كاسكوي شيرين زبان او اختلاط مي‌كند.

هر وقت هم در اين رفت و آمد‌ها كسي از او بپرسد بابا سلطانعلي خوبي خوشي؟ تازه چه خبر برايت مي‌زند زير آواز كه: اي پادشه خوبان، داد از غم تنهايي...

تنهايي او از اينجا ناشي مي‌شود كه او و همسرش بچه‌دار نمي‌شدند و وقتي همسرش مرد دوباره خودش تبديل شد به يك مرد 70 ساله مجرد كه ديگر حوصله تجديد فراش هم نداشت و يواش‌يواش برنامه روزانه‌اش همين شد كه برايتان تعريف كردم، اما خيلي از سالمندان از حس تنهايي رنج مي‌برند.

احساس تنهايي پديده‌اي فراگيراست و 25 تا 50 درصد كل جمعيت بالاي 65سال را برحسب سن و جنس تحت تأثير قرار مي‌دهد.

تحقيقات نشان مي‌دهد سالمندان احساس تنهايي را يك حس دردناك و رنج‌آور مي‌دانند كه در نتيجه فقدان‌هاي موجود در زندگي بروز مي‌كند.

كس بي‌كسان

يادم مي‌آيد هر وقت ظلمي بر كسي مي‌رفت يا كسي از بي‌پشت وپناهي و تنهايي گله مي‌كرد مادربزرگم مي‌گفت: گر نباشي يار من خدا بسازد كار من. مادر جان كس بي‌كسان خداست.

شما هم اگر مي‌خواهيد غم تنهايي را چاره كنيد بايد بگويم بهترين راه پناه بردن به خداست.

سهيلا، بانوي شصت و پنج ساله‌اي است كه دل پاكي دارد. او مي‌گويد: آدم وقتي تنها مي‌شود كه انتظارش را ندارد. نقشه كشيده است كه حالا نوه‌ها و بچه‌ها دور و برش را مي‌گيرند و در كنار همسرش زندگي راحتي را مي‌گذراند، اما هميشه موضوع به اين راحتي نيست. گاهي حساب و كتاب‌هاي ما درست از آب در نمي‌آيد.

اين بانو كه سه سال پيش بيوه شده است مي‌گويد: مگر خدا نمي‌گويد حتي نمك غذايتان را هم از من بخواهيد. من از وقتي همسرم فوت كرده است به كارهاي خودم در خانه رسيدگي مي‌كنم و روي يك برنامه منظم ماهانه به بچه‌ها هم سر مي‌زنم، اما در خانه كسي نمي‌مانم كه مزاحم نشوم. در خانه هم اگر دلم بگيرد دو ركعت نماز مي‌خوانم و سوره‌اي از قرآن تلاوت مي‌كنم و از خدا مي‌خوام كه مرا از تنهايي در آورد. گاهي گربه‌اي به حياط خانه مي‌آيد و شيطاني مي‌كند و سرم را گرم مي‌كند و گاهي يك همسايه در مي‌زند و مي‌آيد ساعت‌ها مي‌نشيند و سرگرم مي‌شويم.

ظهر و شب به نماز جماعت مي‌روم و ساعاتي از روز را هم آنجا مي‌گذرانم. روحم تازه مي‌شود و قوت قلب مي‌گيرم. در جلسات و روضه خانم‌ها و سفره‌هاي مذهبي شركت مي‌كنم و همه اينها واقعا مرا از تنهايي در مي‌آورد.

در حلقه دوستان

حضور در جمع دوستان و مرور خاطرات يكي ديگر از روش‌هاي زدودن تنهايي است كه همه سالمندان از آن بهره‌مند نيستند. انزوا‌طلبي، نبود امكان رفت و آمد با دوستان و پراكنده‌شدن آنان از دلايلي است كه سبب اين انزوا مي‌شود.

نادر حكيمي، سالمند هفتاد و شش ساله‌اي است كه پنج سال قبل تنها شده است. اين بازنشسته ارتش دوستي داشته كه به قول خودش رفيق گرمابه و گلستانش بود.

او مي‌گويد: بعد از اين‌كه همسرم فوت كرد نخواستم به دنبال فرزندانم بروم و با آنها زندگي كنم. هر كدام در شهري و كشوري خانه دارند و من نمي‌توانستم از محيط زندگي خودم دور شود اين بود كه تصميم گرفتم با يكي از دوستانم زندگي كنم. به همين دليل سه نفر از بهترين دوستانم را نشان كردم و به دنبالشان گشتم.

يكي از آنان با خانواده‌اش زندگي مي‌كرد و مشكلي نداشت. ديگري فوت شده بود و نفر سوم مثل خودم مدتي بود كه همسرش را از دست داده و تنها مانده بود. اتفاقا خانه به نام همسرش بود و بعد از فوت او فرزندانش آن را تقسيم كرده بودند و پدرشان حالا اجاره‌نشين بود.

او هم مثل من قصد ازدواج نداشت و وقتي به او پيشنهاد كردم كه به خانه من بيايد تا باهم زندگي كنيم ​ خيلي خوشحال شد و گفت​ بايد بپذيرم كه از او اجاره بگيرم، اما من قبول نكردم و دوستم گفت براي اين‌كه احساس سربار بودن نكند خانه از من و مخارج آن با او.

دوستم پول پيش خانه را به بانك گذاشت و از سود آن اكنون مخارج زندگي را مي‌دهد. من هم پول خودم را براي موقعيت‌هاي ضروري مثل هزينه‌هاي درماني ذخيره مي‌كنم. هردوي ما زماني​ كه نياز به تنهايي داريم به اتاق خود مي‌رويم، اما غير از آن كارهايمان را با هم انجام مي‌دهيم و ساعت‌ها با هم شطرنج بازي مي‌كنيم و عصر‌ها با هم قدم مي‌زنيم.

سلامتي در تنها نماندن

صاحب‌نظران معتقدند هر كوششي كه منجر به رفع احساس تنهايي سالمندان شود، سدي است در برابر موج مشكلات پيچيده رواني افراد سالمند و از طرف ديگر باعث بهبود عزت نفس آنان مي‌شود.

همچنين درمان موفقيت‌آميز احساس تنهايي ممكن است خطر عوارضي چون افسردگي را كاهش دهد. از طرفي افزايش تماس‌هاي اجتماعي مي‌تواند سبب ارتقاي سلامت اين دسته از سالمندان گردد.

تا هميشه آغاز

ازدواج مجدد از ديگر راهكارهايي است كه مي‌تواند به نحوي واقعي شما را از تنهايي در آورد.

«اگر مداخله بيجاي بچه‌ها و حرف مردم نباشد تا حالا صد بار شوهر كرده بودم.»

اين را رقيه خانم مي‌گويد كه الان 70 ساله است و هنوز از زيبايي بهره‌اي دارد. او مي‌گويد20 سال پيش وقتي همسرم مرد خيلي زود خواستگار جديد پيدا كردم، اما بچه‌ها با توپ و تشر به من گفتند يك پايت لب گور است و هنوز صغير داري. آن صغيري كه مي‌گفتند يك دختر 23 ساله بود كه امروز و فردا بود كه برود خانه شوهر!

او شوهر كرد و همه رفتند و 20 سال است كه من تنها و بي‌كس مانده‌ام.

حالا كه فكر مي‌كنم اگر حرف مردم و ممانعت بچه‌ها نبود تا حالا ازدواج كرده بودم و سر خانه و زندگي خودم بودم نه دست نگاه كن بچه‌ها، عروس‌ها و دامادها.

تنهايي عامل بسياري از مشكلات رواني است. مادربزرگ هميشه مي‌گفت تنهايي فقط به خدا زيبنده است. آدميزاد را خدا جفت آفريده.

اگر مي‌خواهيد والدينتان از شما راضي باشند همان‌طور كه آنان شما را پاي سفره عقد نشاندند شما هم برايشان همين كار را بكنيد و دست كم مانعشان نشويد. (جام جم - ضميمه چارديواري)

زهره زيارتي


نوشته شده در   سه شنبه 14 شهريور 1391  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode