تافتههاي جدا بافته
جام جم آنلاين: گاهي اوقات در اطرافمان انسانهايي باخصوصيات متفاوت ميبينيم و با تمام خصلتهاي خوب و بدشان ارتباط برقرار ميكنيم، مثلا در شهري كه هزارنفر جمعيت دارد هزار نوع اخلاق و رفتار مختلف ميبينيم كه باوجود برخي تشابهات اخلاقي و همچنين تفاوتهاي شخصيتي بدون هيچ مشكلي در كنارشان زندگي ميكنيم.
يك نفر ديرجوش است، يعني با ديگران سخت ارتباط برقرار ميكند، ديگري خونگرم و اجتماعي است و براحتي آب خوردن با ديگران اخت ميشود. نفر بعدي ميتواند روابط پايدارتري نسبت به ديگران داشته باشد اما در اين ميان بعضيها هستند كه مثل ظروف نچسب آن هم از جنس مرغوب عمل ميكنند.به عبارتي اصلا نميتوان با آنها رابطه برقرار كرد. زيرا حائلي بين دو طرف است كه بر خلاف هميشه اين بار ديده ميشود؛ حائلي به نام غرور كاذب كه مانع ايجاد ارتباط ميشود.
افسانهاي هم در مورد اين افراد با نام نارسيس وجود دارد حاكي از آن كه مرد جوان زيبايي عاشق تصوير زيباي خود بود كه در آب بركه ديده ميشد. او آنقدر محو تصوير خود شد كه در آب بركه افتاد و غرق شد.از همان نقطه گلي روييد به نام گل نارسيس كه در زبان فارسي همان گل نرگس است.
اين نوع از شخصيتها فكر ميكنند خونشان رنگينتر است، شايد به رنگ آبي! به عبارت ديگر در ضمير ناخودآگاه خود مدام به خودشان ميگويند من چقدر خودم را دوست دارم! از نظر آنها خودشان شايستهترين فرد هستند. البته محبوب بودن نزد خود فرد اگر در حد اعتدال باشد مولفهاي طبيعي است اما اگر زيادهروي شود تبديل به غرور بيرويه و خودبرتربيني و در موارد شديدتر به اختلال شخصيتي مانند خودشيفتگي تبديل ميشود.
افراد خود برتربين درهرجامعهاي هم يافت ميشود. مرد و زن هم تفاوتي نميكند. البته به نظر ميرسد زنان بيشتري نسبت به مردان داراي توهم برتريت از ديگران هستند. احساس رقابت و نياز به احساس برتري داشتن نسبت به ديگران در زنان بيشتر است.
اين افراد دورترين افقي كه ميبينند نوك بينيشان است. با اين اوصاف متوجه ميشويم كه چه دنياي كوچكي دارند. آنها بهطور شگفتانگيزي عاشق خود هستند و واقعا فكر ميكنند كه نسبت به ديگران برتري دارند. همين امر باعث ميشود تا رابطه برقرار كردن با ديگران و روابط بين فردي را از دست بدهند.
در جامعهشناسي اين افراد را بي تفاوت نسبت به سرنوشت ديگران نيز قلمداد ميكنند. خود برتربيني و خودشيفتگي تقريبا داراي يك معني هستند.با اين تفاوت كه خودشيفتگي شديدتر از خودبرتر بيني است.
همچنين افرادي كه مبتلا به خود شيفتگي هستند عموما ويژگي خاصي ندارند كه به خاطر آن به ديگران فخر بفروشند. در حالي كه افراد خودبرتربين معمولا داراي صفتي هستند كه به آن ميبالند.
من از همه بهترم
خود برتر بيني صفتي است كه بسياري بدون آنكه خود بدانند از آن رنج ميبرند چون بسته به شدت آن از لذتهاي همدلي با ديگران و جمعي زندگي كردن محرومند.
كساني كه دچار غرور كاذب بهتر بودن از ديگران هستند در عملكرد فردي و روابط اجتماعيشان مشكلات زيادي دارند. فرد خود محور يا خود پرست دنيايي دارد كه خود را در مركز آن ميبيند و اين موجوديت و هستي فارغ از ديگران و دنياي آنهاست. به عبارتي خودشان هستند و خودشان.
فرد خودبين به دليل اينكه تمام توجهش معطوف به خودش است بنابراين ظرفيت صميمي و هم حسياش با ديگران بسيار پايين است. البته گاهي اوقات ممكن است جور ديگري خود را نشان دهد. به عنوان مثال ممكن است بهصورت رفتارهاي بزرگ منشانه تظاهر كند تا به اهداف خود برسد.
در بيشتر مواقع آنچنان در خود غرق ميشوند كه آنها را از حقايق موجود در محيط اطرافش دور نگه ميدارد. آنها بيشتر اوقات به فكر خود هستند و از صميم قلب باور دارند كه بالاتر از ديگران هستند يا حداقل مورد توجه همگان هستند.
ديگران، مهم يا بياهميت؟
كساني كه داراي عقده خودبرتربيني هستند به شدت نيازمند تاييد ديگراناند. در همه زمينهها دلشان ميخواهد بهترينها را داشته باشند تا بتوانند نظر ديگران را به خود جلب كنند. اگر بخواهند چيزي را بهدست بياورند تمام زندگيشان را براي كسب آن متمركز ميكنند. حالا اگر نتوانند به موفقيت برسند و شرايط تاييد ديگران را بهدست نياورند بسيار آسيبپذير ميشوند، تا جايي كه ممكن است مبتلا به افسردگي شوند.
براي رسيدن به بهترينها و به دنبال آن تعريف و تمجيد اطرافيان، از همين ديگران براي رسيدن به مقاصد خودشان استفاده ميكنند. وقتي مورد تعريف و تمجيد ديگران قرار ميگيرند بسيار خوشحال و مغرورتر ميشوند. بعضي مواقع هم كه از تحسين ديگران خبري نيست خود بهدنبال ستايش ديگران ميروند و آنها را وادار به اين كار ميكنند. اگر از ديگران در مقابل او تمجيد كنند ميرنجند.
از ديگر واكنشهايي كه ميتوان به آن اشاره كرد اين است كه اگر فرد به هدف خود نرسد و كاري هم از دستش برنيايد احساس حقارت به وي دست ميدهد.
اگر تيزياي را در نظر بگيريم يك سوي آن خودبرتر بيني و سمت ديگر آن احساس حقارت است.
نكته: خود برتر بيني صفتي است كه بسياري بدون آنكه خود بدانند از آن رنج ميبرند چون بسته به شدت آن از لذتهاي همدلي با ديگران و جمعي زندگي كردن محرومند
در حالي از اطرافيانشان بهرهكشي ميكنند كه فكر ميكنند جزء وظايف آنهاست. از طرفي،از آنجا كه خود را برتر ميبينند نسبت به شناخت ديگران و همانند شدن با اطرافيان تمايلي نشان نميدهند. به عبارتي استثمار و بهرهكشي جزء خصوصيات جدا نشدني اين افراد است. فقط با كساني مايل به ارتباط هستند كه آنها نيز افراد برجسته و مهم باشند تا بتوانند از اين طريق هم خودنمايي كنند. معمولا به كسي دل نميبندند اما گاهي اوقات ممكن است شيفته صفات ظاهري اطرافيان شوند. مثلا در مورد ازدواجشان به دنبال بهترينها و بينقصترينها هستند.
دكتر محمدرضا احمدي، استاد دانشگاه و روانشناس از ديگر صفات بارز در اين افراد را كم تحملي در مقابل انتقاد و حسادت شديد برميشمارد. به نظر وي به هيچ وجه افراد خودمحور طاقت شنيدن انتقاد را ندارند و بلافاصله در مقابل آن واكنش نشان ميدهند. كسي را كه از او انتقاد كرده است به ناداني، حماقت و درك نكردن واقعيت متهم ميكنند.
همچنين حسادت جزء خصيصههاي بارز اين افراد است. آنها نميتوانند با موفقيت ديگران كنار بيايند.
دلايل خودبرتر بيني
احمدي درباره علت رفتار اين افراد ميگويد: بيشتر اين افراد باهوش يا زيبا يا داراي خصلتي هستند كه نقاط قوتشان محسوب ميشود و آنها را از ديگران متمايز ميكند.در حقيقت اين نقاط قوتشان هسته مركزي شروع رفتارشان ميشود.به هر حال بايد دليلي براي خودپرستي وجود داشته باشد كه فرد به آن افتخار كند.
او معتقد است از ديگر دلايل خودپرستي افراد ميتوان به تربيت خانواده اشاره كرد. در بعضي خانوادهها بويژه تك فرزندها پدر و مادر با فرزند مانند يك اسطوره برخورد ميكنند. اين طرز برخورد باعث ميشود كودك با اين تفكر رشد كند كه از ديگران بهتر است و اين احساس تا دوران بزرگسالي هم ادامه پيدا ميكند. تا جايي كه فرد در دوران بزرگسالي خود را بيعيب و نقص ميداند و به خود اجازه ميدهد در ايجاد ارتباط با ديگران فخر بفروشد.
احمدي همچنين نوع ديگري از تاثير والدين در شكلگيري اين نوع شخصيتها را مشخص ميكند.او ميگويد در بعضي مواقع هم به دليل عدم برقراري روابط همدلانه با والدين ناشي ميشود.
دكتر محسنيفرد جامعه شناس هم خانواده را مهمترين دليل براي خودبرتربيني فرد ميداند. وي ميگويد: در بعضي خانوادهها فرزند را به سمت توانمنديهايشان سوق ميدهند، اما در اين كار زيادهروي ميكنند. به عبارت ديگر بعضي خانوادهها بيش از حد فرزندانشان را بزرگ ميكنند.اين احساس به صورت دائم در فرد ميماند. محيط فرد تاثير بسيار زيادي در پرورش خودبرتربينان دارند.
محسنيفر درباره رفتار درست خانوادهها با فرزندانشان ميگويد: خانوادهها بايد واقعيتها را ببينند و همچنين آنها را به فرزندانشان نشان دهند. خانوادهها بايد فرزندانشان را با توانمنديهاي واقعيشان آشنا كنند. اين موضوع ميتواند بسيار تاثير گذار باشد. اين امر بهتر است از همان زمان دو، سه سالگي كه تربيت فرزندان شكل ميگيرد، انجام شود.
او ميگويد: وقتي فرد با واقعيتها آشنا ميشود از جمله عكسالعملهايي كه نشان ميدهد بهانهجويي است. در مورد كوچكترين مسائل شروع به ايراد گرفتن ميكند. حتي گاهي اوقات ممكن است با ديگران درگيري داشته باشد يا ميان ديگران درگيري به وجود بياورد.
در پس پرده چه ميگذرد؟
تا اينجا ما تنها درباره خصوصيات ظاهري اين افراد صحبت كرديم، اما آيا در درون نيز افراد خودبين اعتقاد قلبي به برتر بودن خود دارند؟
روانشناسان در بيشتر موارد پاسخشان منفي است. آنها معتقدند كه بيشتر افراد بهرغم ظاهر سرسختشان و پافشاري روي خوبيهايشان، در درون دچار عقده حقارت و خود كمبيني هستند.
احمدي در اين مورد ميگويد افراد خود شيفته در اصل از احساس بيارزشي و حقارت رنج ميبرند. شايد حفظ ظاهر كنند و در مقابل ديگران خود را بزرگ و مهم جلوه دهند اما اين تنها ظاهر موضوع است. آنها سعي ميكنند با بزرگ جلوه دادن خودشان كمبودهايي كه دارند، پنهان يا انكار كنند.
انساني كه دچار غرور كاذب است كسي است كه در استنباط اينكه كسي هست دچار سوءتفاهم شده است.
ليلا عابد / جامجم