در ميان حكيمان مسلمان، شيخ شهابالدين سهروردي (549تا587 ق)
بيش از ديگر فيلسوفان، در مسائل فلسفي به قرآن كريم استناد كرده و گاه آنها را در
انطباق و همسويي با مسائل فلسفي، تاويل و تفسير كرده است.
بهنظر او وحي، حامل اشاراتي به احوال نفس از حيث ادراكات
محسوس و معقول است و گاه در آن، معاني معقول بهطور محسوس تفهيم شدهاند. اساس
تاملات قرآني وي، جمع ميان فلسفه و شريعت است.در مطلبي كه از پي ميآيد، نويسنده
از فحواي آثار سهروردي به تاويل آياتي چند توسط وي اشاره دارد.
سهروردي در بخشي از هستيشناسي خود و در طرح مسئله ظهور
وجود به «و ان من شيء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم» استناد كرده
است. او معتقد است خداوند در تقدير اشياء، كمال ملايم با طبع و نيز لايق را به
آنها اعطا كرده و براي اثبات اين سخن به «انا كل شيء خلقناه بقدر» استناد ميكند. سهروردي
در نظر اشراقي خود به عالم، همانند حكماي پيش از خود، مراتب آن را براساس سلسله
علّي و معلولي دانسته و با الهام از «و من كل شيء خلقناه زوجين لعلكم تذكرون» معتقد
است كه هر علتِ نوري در نسبت به معلول، محبت و قهري دارد و معلول نيز در نسبت با
آن، محبتي دارد كه لازمه آن براي معلول، خواري و زبوني است.
سهروردي در نوشتههاي خود به تفصيل، از الهيات عقلي مبتني
بر فلسفه و قرآن كريم سخن گفته و براي نمونه «الله لا اله الا هو الحي القيوم» را
ناظر به تنزه حق تبارك و تعالي از مراتب عناصر و نفوس و عقول و حتي از عقل اول ميداند
و براي اثبات مدعاي خود به «والله من ورائهم محيط» استناد ميكند. او نتيجه ميگيرد
كه جز خداوند حي و قيوم، مصدر ديگري براي اشياء در عالم نيست. همچنين با استناد به
«و لن تجد لسنهالله تبديلا» ميگويد تغيير، در سنت حق پديد نميآيد چون ذات او
تغييرناپذير بوده و قيوميت او باطل نميشود. او ميگويد واجب الوجود، نور الانوار
و اعطاءكننده حيات است و زمين به اين نور روشن است؛ «اشرقت الارض بنور ربه».
به نظر او مراد از درخت در «يوقد من شجره مباركه زيتونه
لاشرقيه»، درخت عقلي و يا هيولاني محض نيست بلكه درختي است كه حضرت موسي (علي
نبينا و آله و عليه السلام) در «البقعه المباركه من الشجره» شهود كرد. با استناد
به «و ما يعزب عن ربك من مثقال ذرهٍ في الارض و لا في السماء و لا اصغر من ذلك و
لا اكبر الا في كتاب مبين» ميگويد حق، ظاهر بالذات بوده و هيچچيز حجاب او نميشود.
او به مناسبت اين مبحث به آيه «و ما امرنا الا واحده كلمح بالبصر» اشاره كرده و ميگويد
نخستين چيزي كه از اول، وجوب و صدور مييابد، جوهر وحداني مجرد از ماده بوده كه
عقل اول يا معلول اول نام دارد.
نيز ميگويد «و ما امرنا الا واحده» اشاره به اقتضاء وحداني
و به حسب صيغه مبالغه در تركيب «كلمح» ظهور يافته؛ يعني نخستين صادر، بدون عدمتاخر
از ذات مقدس حق، تحقق يافته است. وي با استناد «نسواالله فانسيهم انفسهم»، جهل به
حق را موجب خودفراموشي انسان ميداند. نيز در استناد به «اعطي كل شيء خلقه ثم هدي»
ميگويد هر چيزي كمالي دارد و به آن شوق و عشق ميورزد و نميتوان تصور كرد فاقد
عشق و شوق باشد.
عقل در انديشه سهروردي، خليفه خداوند بر زمين است. او ابليس
را در آيه «و اذ قلنا للملائكه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس ابي و استكبر و كان
من الكافرين» به قوه وهم انسان تاويل كرده و ميگويد قواي انسان، مامور شدند تا به
عقل بهعنوان خليفه خدا سجده كنند اما قوه وهم، استكبار ورزيد و سجده نكرد. او
معتقد است، واسطه وجود و كمالات نفوس ما و آنچه نفس را از قوه به فعل در ميآورد،
عقل فعال است كه شرع آن را «روحالقدس» ناميده و نسبت او با عقل انسان، همانند
نسبت خورشيد به چشم انسان است. شيخ در بحث
از نفس و قواي ادراكي با استناد به «و اذرءآ ناراً فقال لاهله امكثوا انّي آنست
ناراً لعلي اتيكم منها بقبس او اجد علي النار هدي » ميگويد قسمت نخست آيه، اشاره
به ترك حواس ظاهر و باطن دارد.
سهروردي به تصريح، نفس را همانند عقل، خليفه خدا بر زمين ميداند.
سهروردي ميگويد در «ضربالله مثلا كلمهً طيبهً كشجره طيبه»، كلمه «طيبه» همان حبهالقلب
است كه به شجره طيبه تبديل شده است. او در ادامه ميگويد كلمه «طيبه» و «نفس
مطمئنه» يك معنا دارند زيرا تا نفس، مطمئنه نشود خطاب «ارجعي الي ربك» در حق او
صادق نميآيد. به گفته سهروردي، نفس، جوهر غيرجسماني و مدرِكِ معقولات است.
سهروردي درباره «كل شيءٍ عنده بمقدار عالم الغيب و الشهاده
الكبير المتعال» ميگويد بزرگترين ملكه، مرگ است. نيز با استناد به «والشمس و
القمر و النجوم مسخرات بامره» ميگويد امر، مجرد از ماده است. او آفريدهشدگان حق
را به جسمانيات و مفارقات تقسيم كرده و ميگويد مفارقات شامل نفوس و عقول ميشوند
و محسوس نيستند. سهروردي در تاويل «و انزلنا من السماء ماءً طهوراً لنحيي به بلدهً
ميتاً» ميگويد از افق عقلي و از معارف و انوار يقين براي احياء نفوس جاهل، آب
حقايق نازل ميشود.
عرفان سهروردي، مبناي توجه باطني و تاويل او از قرآن كريم
است. سهروردي آيات «آيه لهم الليل نسلخ منه النهار فاذا هم مظلمون» و «هو الذي
يريكم البرق خوفاً و طمعاً و ينشيء السحاب الثقال» را دلالت بر حال سالك ميداند؛ يعني هنگامي كه ظلمت بر او مستولي ميگردد. نيز
ذيل «ثم انزلالله سكينته علي رسوله و علي المومنين» از سكينه سخن گفته است.
نيز كلمه خلود در «خالدين فيها مادامت السموات و الارض» را
حمل بر تعلقات اهل شقاوت كرده و ميگويد آنها در تعلقات خود به سر برده و در آن
جاودان خواهند ماند. نيز براي توصيف وجه ديگري از حال آنها به 2 آيه ديگر استناد
كرده: «صم بكم عمي» و «و من اعرض عن ذكري فان له معيشه ضنكا و نحشره يوم القيامه
اعمي». وي بزرگترين آلام آنها را محجوب ماندن از حق ميداند. همچنين درباره نور
در «من لم يجعلالله له نور فما له من نور» ميگويد صوفيه و اهل تجريد در طرايق
اهل حكمت، سلوك كرده و به منبع نور متصل شدند.
وي همچنين ميگويد انسان به مجرد خواندن كتاب و بدون سلوك
معنوي و شهود انوار روحاني از اهل حكمت نخواهد شد. يا به مناسبت بحث از «اليه يصعد
الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه» ميگويد عبارت «اليه يصعد الكلم الطيب» دلالت
بر اين معنا ميكند كه صعود به حق جز با جواهر باقي ممكن نيست. وي ميگويد عشق،
عمل صالح است كه انسان را به وصول به حق ميرساند و صلاحيت، استعداد اين مقام است؛
صالح، يعني مستعد. بهنظر او عشق، جان را به عالم بقا و تن را به عالم فنا ميرساند
و هيچچيز نميتواند بار عشق را بِكشد. او مصعد كلمات را در عبارت «اليه يصعد
الكلم الطيب»، حضرت حق ميداند و با استناد به «يتفكرون في خلق السموات و الارض» معتقد
است كه بر اهل شهود، ضروري است كه پيوسته در ملكوت، فكر كنند.
او در بررسي «و ينزل عليكم من السماء ماءً ليطهركم به و
يذهب عنكم رجز الشيطان و ليربط علي قلوبكم و يثبت به الاقدام» ميگويد «ينزّل
عليكم من السماء ماء»، تاويلي از نزول علوم حقيقي از عالم عقول بر قلب انسان بوده
و موجب طهارت نفس از تعلق به كدورات عالم ماده ميشود و عبارت «يذهب عنكم رجز
الشيطان» آدمي را از وسوسه شيطان باز ميدارد تا براساس «و ليربط علي قلوبكم و
يثبت به الاقدام»، ثابت قدمِ در طريق توحيد گردد.
سهروردي براي اثبات اين سخن به چند آيه استناد كرده است: «و
هو الذي ارسل الرياح بُشراً بين يدي رحمته و انزلنا من السماء و لنحيي به بلدهً
ميتاً». سهروردي ميگويد آيه «سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم» اشاره دارد به
اينكه انسان، مصداق عجايب عالم اكبر در عالم اصغر است. او ذيل «لقد خلقنا الانسان
في احسن تقويم ثم رددناه اسفل سافلين» ميگويد نبات از حيث نفس، پست و نگونسار
بوده و اصل آن در زمين است و اگر قطع گردد، قوايش از ميان ميرود. حيوان غيرناطق
كاملتر از نبات است چون سرش به وسط آمده اما برفراشته نيست. انسان، برتر از آن دو
است و سرش رو به آسمان است و قامتش برافراشته است.
سهروردي با استناد به «و اذا العشار عُطِّلت و اذا الوحوش
حشرت» واژگان قرآني همانند: «انفطرت»، «انتثرت»، «كوِّرت»، «عطِّلت»، «زلزلت»، «حشرت»،
«دكّت» را با ظاهر و باطن انسان مقايسه كرده و بهترتيب آنها را تاويلي از سر و
حواس و دوپا و بدن و قواي غضبي و استخوانهاي انسان ميداند. او ذيل «يا ايتها
النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه» ميگويد فايده تجريد، تسريع در وصول به
وطن اصلي و نيل به عالم علوي است و معناي سخن منسوب به پيامبر(ص) كه فرموده «حب
الوطن من الايمان» همين است. او ميگويد اين آيه دلالت بر رجوعِ مقتضي بر سابقه
حضور ميكند.
حسن سيدعرب
همشری انلاین