عرفان حقيقی آن حقايقی است كه عارف در مسير سلوك روحانی مشاهده میكند و متعلق شناخت عرفانی، خداوند تعالی است و عارف حقيقى كسى است كه با اجراى برنامههاى عملى خاصى به معرفت شهودى و حضورى خداوند تعالی و صفات و افعال او نايل شده باشد.
حجتالاسلام و المسلمين «بهمن شريفزاده»، عضو هيئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامی ، در گفتوگو با سرويس انديشه خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، در مورد بررسی عرفان اصيل و وجه تمايز آن با عرفانهای كاذب گفت: واژه «عرفان» مانند واژه هم خانوادهاش؛ «معرفت»، در لغت به معناى شناختن است، ولى در اصطلاح به شناخت ويژهاى اختصاص يافته كه از راه حس و تجربه يا عقل و نقل حاصل نمیشود، بلكه از راه شهود درونى و دريافت باطنى حاصل میشود.
وی خاطر نشان كرد: با آنكه حقيقت عرفان و عرفان حقيقی، عبارت از مشاهداتی است كه با شهود درونی و دريافت باطنی حاصل شده است، ولی اين مشاهدات به گزارههايی كه حاكى از آنها است، تعميم داده شده است، از اين رو به آن گزارهها نيز عرفان گفته شده است. عرفان حقيقی، عبارت از حقايقی است كه عارف در مسير سلوك روحانی مشاهده میكند، اگرچه به عبارات و گزارههايی كه برای بيان مشاهدات خويش به كار میبرد نيز اطلاق میشود.
اين مدرس حوزه علميه «مجد تهران» افزود: همچنين به دليل اينكه مشاهدات پيشگفته فقط با انجام تمرينها و رياضتهاى خاصى قابل تحصيل است و بدون آنها كشف و شهودی حاصل نمیشود، روشهاى عملى يا آيين سير و سلوك را نيز «عرفان» ناميده و آن را با قيد «عملى» مشخص كردهاند، چنانكه گزارههاى حاكى از شهود را «عرفان نظرى» ناميده و گاه مانند فلسفه اشراق با نوعى استدلال عقلى توأم ساختهاند.
سردبير سابق فصلنامه «كتاب نقد تأكيد» كرد: نكته ديگر آنكه متعلق شناخت عرفانی، خداوند تعالی است كه از نگاه عارفان، يكتا حقيقت وجود و يگانه وجود حقيقی است؛ چراكه شناخت را از آن جهت شناخت گويند كه كاشف از حقيقت باشد و آنگاه كه حقيقت، خدا باشد، پس متعلق شناخت، خدا خواهد بود. البته شناخت اسما و صفات خداوند و مظاهر آنها نيز در طول شناخت خدا، مورد توجه عارف قرار میگيرد.
مؤلف «عرض ذاتی و جايگاه موضوع در علوم» سه عنصر را در حوزه عرفان مورد بررسی قرار داد و عنوان كرد: در حوزه عرفان، دست كم سه عنصر را مىتوان شناسایى كرد؛ يكى دستورالعملهاى خاصى كه به ادعاى توصيهكنندگان، انسان را به معرفت شهودى و باطنى و علم حضورى آگاهانه به خداوند تعالی و اسماى حسنی و صفات علياى او و مظاهر آنها میرساند، دوم، حالات و ملكات روحى و روانى خاص و در نهايت، مكاشفات و مشاهداتى كه براى سالك حاصل میشود و سوم، گزارهها و گويشهايی كه از اين يافتههاى حضورى و شهودى حكايت میكند و حتى براى كسانى كه به طور شخصی مسير عرفان عملى را نپيمودهاند تا حدودی قابل دانستن است، هرچند يافتن حقيقت و كنه آنها به عارفان راستين اختصاص دارد.
اين محقق علوم اسلامی در تعريف عارف حقيقی گفت: با توجه به اين توضيحات، روشن میشود كه عارف حقيقى كسى است كه با اجراى برنامههاى عملى خاصى به معرفت شهودى و حضورى خداوند تعالی و صفات و افعال او نايل شده باشد و در واقع، عرفان نظرى گزارش و تفسيرى از آن است كه مىتواند نارسايیهاى بسيارى نيز داشته باشد و با نوعى مسامحه و توسعه در اصطلاح، مىتوان همه سير و سلوكهایى را كه به انگيزه يافتن حقيقت و رسيدن به رستگارى انجام میگيرد، و حالات روحى و شهودهاى ناشى از آنها را عرفان ناميد به گونهاى كه عرفانهاى هندى و بودایى و عرفانهاى بعضى از قبايل ساكن سيبرى و قبايل بومى افريقا را هم در برگيرد. واژه «دين» نيز با همين توسع و تسامح، بر بوديسم و توتمپرستى و مانند آنها اطلاق میشود.
مؤلف «رسم سلوك» در پاسخ به اين سؤال كه چرا معنويتگرايی در عصر حاضر رشد قابل توجهی يافته است؟ تصريح كرد: معنويت، خواهش فطری بشر است؛ يعنی انسان به اقتضای فطرت خويش، جويای كمال و گريزان از نقص است. او چيزی را میطلبد كه خير خود را در آن میبيند و گريزان از هر چيزی است كه زيانبارش میيابد. هيچ كس را نمیتوان يافت كه در پی چيزی برآيد كه آن را برای خود زيانبار میبيند. همچنين هيچ كس را نمیتوان يافت كه از آنچه به نفع خويش میبيند، بگريزد و اين همه ريشه در آن دارد كه آدمی كمالات را دوست داشته و از كاستیها بيزار است. اين دوست داشتن و نفرت ورزيدن است كه گرايش و گريز را پديد میآورد. او به چيزی كه دوست دارد، گرايش داشته و از آنچه نفرت دارد، میگريزد. آدمی جويای كمالات گوناگونی همچون بینيازی، بزرگی، سربلندی، توانايی، دانايی و... است؛ زيرا آنها را دوست دارد و از نياز، حقارت، خواری، ناتوانی، نادانی و... گريزان است؛ زيرا آنها خوشايند طبعش نيست. دنيای مادی با همه طول و عرضش، انتظار فطری آدمی را در رسيدن به كمالات پيشگفته برآورده نمیسازد و سرشت كمالجوی او با التذاذات مادی اشباع نمیشود. دنيا و خوشیهای آن، پاسخی به خواهش و گرايش فطری آدمی نيست، از اين رو هرچه بيشتر به سويش میرود و از آن بهره میبرد، كمتر آرام میگيرد. امام جعفر صادق(ع) میفرمايند: «دنيا همچون آب دريا است كه هر بار تشنهای از آن مینوشد، بر تشنگی او افزوده میشود تا آنكه او را بكشد.»
بشر، درست همانند تشنهای كه در پی سراب افتاده و چون به آن میرسد، آبی نيافته و خواستهاش را بیپاسخ میيابد؛ چنانكه خداوند تعالی در قرآن كريم فرموده: «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أعْمالُهمْ كَسَرابٍ بِقيعَۀٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى اذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ الله عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ الله سَريعُ الْحِسابِ؛
وی با بيان اين مطلب كه آرام نگرفتن از التذاذات مادی، حكايت از اين دارد كه آدمی به حقيقتی فراتر از دنيا و خوشیهای آن نيازمند است و اين همان امری است كه «معنويت» ناميده میشود، اذعان كرد: معنويت در برابر ماديت قرار گرفته و به گرايشها و حالتهای فرامادی انسان گفته میشود. امور معنوی به آن دسته از اموری گفته میشود كه از سنخ دنيای مادی نباشد. دنيای مادی، فقط جلوه و پرتوی از كمالاتی است كه انسان به حكم فطرتش، خواهان آنها است، از اين رو است كه توجه محض به دنيا و اشتغال صرف به لذات آن، عطش آدمی به كامل شدن را برطرف نمیكند پس برای رفع عطشی كه به كمال دارد، بايد به معنويت روی آورد. كسانی كه برای رفع نيازهای فطری خويش فقط به دنيا و خوشیهای آن توجه میكنند، در نيازمندی و بيچارگی میمانند و گرفتار بحرانهای روحی میشوند و البته همين خواستههای بیپاسخ است كه بحرانهای جدی روحی ـ روانی را در وجودشان پديد میآورد. بینيازی میخواهند، ولی آن را در ثروت نمیيابند، بزرگی میخواهند و در مقام و منصب مادی نمیيابند، پس آرام نگرفته و پيوسته مضطرب و مشوش هستند؛ چراكه پاسخ واقعی خواهش آنها در دنيای مادی نيست و محتاج بینيازی واقعی و عظمت بیحقارتند، سربلندی بيخواری را طالب هستند و توانايی بیضعف را میخواهند و اين همه در وجود خالق آنها است و اين حقيقتی است كه انسان دنياگرا ـ در حالی كه به قوت محتاج آن است ـ از آن غافل است.
اين مدرس حوزه و دانشگاه با توجه دادن به اين مسئله كه معنويت، ضرورت زندگی بشر است و بدون آن، زندگی او سراسر تشويش و اضطراب است؛ زيرا به هر سو رو میآورد، تأمين نشده و خواستههايش برآورده نمیشود، اظهار كرد: بشر، درست همانند تشنهای كه در پی سراب افتاده و چون به آن میرسد، آبی نيافته و خواستهاش را بیپاسخ میيابد؛ چنانكه خداوند تعالی در قرآن كريم فرموده: «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أعْمالُهمْ كَسَرابٍ بِقيعَۀٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى اذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ الله عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ الله سَريعُ الْحِسابِ؛ و كسانی كه كافر شدند، اعمالشان همانند سرابی در بيابان هموار بدون آب است كه تشنه آن را آب پندارد تا وقتی به آنجا برسد، آبی نيابد و خدا را نزد آن سراب حاضر بيند كه به حساب كارش، تمام و كمال برسد و خداوند، حسابرسی سريع است.»
شريفزاده در مورد پيشينه معنويتگرايی در جوامع بشری عنوان كرد: سرشت كمالجوی آدمی اقتضای آن دارد كه گرايش او به معنويت، عمری به بلندی حيات بشر از آغاز پيدايش تاكنون داشته باشد؛ زيرا اولا كمال مطلوب او در لذات مادی محض تأمين نمیشود پس خواهان امور فرامادی است و ثانيا از آنجا كه كمالجويی او امری فطری است، بايد ويژگیهای امور فطری را دارا باشد كه از آن جمله میتوان به همگانی و فراگير بودن آن اشاره كرد؛ چون فطريات به سرشت و آفرينش انسان مستندند، همه افراد را در همه زمانها بدون استثنا شامل میشوند، اگرچه جهتگيری افراد در برابر آنها تحت تأثير اوضاع مختلف و عوامل بيرونی، متفاوت میشود، از آنجا كه ذات آدميان يكسان بوده و تفاوتی در خلقت ذاتی آنها نيست، پس امور مستند به آن نيز يكسان بوده و تفاوتی در اين امور بين افراد بشر ديده نمیشود. خداوند تعالی در قرآن كريم، دين لبريز از معنويت خود را، امری فطری معرفی میكند و آفرينش همه انسانها را بر اين سرشت بيان میدارد: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ الله ذلِكَ الدِّينُ الْقَیِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون؛ پس روی خويش به سوی دين حنيف فرادار، به همان فطرتی كه خداوند مردم را بر آن آفريده است. در آفرينش خدا دگرگونی نيست. اين همان دين استوار است؛ ولی بيشتر مردم نمیدانند.»
شريفزاده افزود: ويژگی امور فطری، عموميت آن برای همه افراد و زمانها است كه اين علتی مناسب برای گرايش ديرينه بشر به معنويت است. تاريخ ثبت شده بشری، حكايات بسيار از توجه هميشگی انسان به امور فرامادی داشته است. معابد كهن موجود در شرق و غرب عالم با سابقه چند هزار ساله دليلی محكم بر گرايش ديرينه انسان به معنويت است. آدميان با همه تفاوتهايی كه در نوع باورهايشان داشتهاند، در توجه به امور فرامادی، مشترك بودهاند. توجه به امور فرامادی را حتی در اقوام بدوی و بیتمدن نيز میتوان مشاهده كرد، بهگونهای كه مراسم پرستش و ستايش بتپرستان و آتشپرستان نيز از توجه آدمی به ابعاد فرامادی حكايت دارد.
اين محقق خاطرنشان كرد: پيامبران الهی(ع) برای ارشاد و هدايت اين خواهش فطری انسان برانگيخته شدند تا طلب معنوی انسان را به سمت و سوی خدای ناديدنی واحد و توانا سوق دهند؛ يعنی همان چيزی كه سرشت آدمی به آن تمايل دارد و در پرتو آن آرام میگيرد، ولی آنچه در بين همه اقوام بشری با نحلهها و مذاهب مختلف به چشم میخورد، توجه به امور فرامادی است كه میتوان آن را در دو نوع كلی «معنويت در مكاتب غير آسمانی» و «معنويت در اديان آسمانی» بررسی كرد.