مستشرقان در تحقيقات خود درباره اسلام، قرآن و شخصيت پيامبر(ص)، تاريخ اسلام و تاريخ زندگی يا سيره پيامبر(ص) را جدای از قرآن مطرح كردهاند و به نظر میرسد تفكيك اين دو مسئله از سوی غربيان و برخی از پيروان آنان، منجر به معطل ماندن و اجرا نشدن تعاليم اسلام و دستورات قرآن در جامعه خواهد شد.
عباس احمدوند، استاديار دانشكده الهيات دانشگاه شهيد بهشتی، در گفتوگو با خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا) درباره چگونگی مواجهه دنيای غرب با شخصيت پيامبر مكرم اسلام(ص) و ديدگاه مشتشرقان درباره ايشان اظهار كرد: متأسفانه ما درباره پيامبر گرامی اسلام(ص) بسيار كم كار كردهايم؛ ايشان به عنوان پيشوای مسلمانان، بر ای ما شخصيت بسيار بزرگ و مقدسی است و برای ديگران ـ و به ويژه خاورشناسان ـ نيز شخصيت بسيار مهم و قابل توجهی بوده است.
اين محقق و پژوهشگر افزود: نقطه ثقل مطالعات اسلامی كشورهای اسلامی و نيز دنيای غرب، قرآن و پيامبر(ص) است و برخلاف مسلمانان، كه به رويه خاصی به پيامبر(ص) و سنت او نگاه كردهاند، غربيان مراحل متعددی را گذراندهاند تا به وضعيت فعلی برسند.
استاديار دانشكده الهيات دانشگاه شهيد بهشتی، نخستين مرحله برخورد غربيان با شخصيت پيامبر اسلام(ص) را جدل خواند و افزود: آنان ابتدا درصدد انكار شخصيت پيامبر(ص) برآمدند (درست همان رفتار طعن و ردّی كه قريش در نخستين روزهای بعثت پيامبر(ص) در حق ايشان انجام داد)؛ اما اين شخصيت همچنان پيش میرفت و تأثير خود را میگذاشت.
وی در ادامه به بررسی اجمالی سير تطور ديدگاه غربيان درباره قرآن و پيامبر پرداخت و عنوان كرد: تقريباً از قرن هفدهم و هجدهم كه بحث شرقشناسی به طور جدیتری شد، مطالعات آنان بر روی دو محور قرآن و پيامبر(ص) چرخيد و آنان از ديدگاه جدلی خود فاصله گرفته و وارد دوره استعمار شدند؛ دورهای كه انگيزه آنان از شناخت شرق، كسب معرفت و آگاهی برای جايی بود كه در صدد تسلط بر آن بودند.
به عقيده بنده اگر ما میخواهيم در مطالعات تاريخی موفق باشيم، حتماً بايد مطالعات قرآنی و قرآنپژوهی را نيز ضميمه آن قرار دهيم و اگر میخواهيم در عرصه قرآنپژوهی موفق شويم، حتماً بايد تاريخ را ضميمه آن كنيم؛ چون تاريخ اسلام و تاريخ زندگی يا سيره پيامبر(ص) جدای از قرآن، نمیتواند مطرح شود
احمدوند با تشريح اين مطلب عنوان كرد: به بيان ديگر اروپا دوره اسلامشناسی و تحقيقات درباره پيامبر(ص) را از دوره اول خود، با جدل و نفی و انكار و طعن و... شروع كرد و به صورت جدلی، دينی و كلامی با آن برخورد كرد و در دوره دوم (دوره استعمار)، برخورد آنها در شناخت شرق و جوامع اسلامی، با هدف دستيابی به منافع و منابع اين جوامع انجام شد.
وی اضافه كرد: در دوره استعمار به تدريج تحقيقاتی آغاز میشود و نقطه اوج اين تحقيقات را در آثار كسانی چون تئودور نولدكه (در مطالعات قرآنی) مشهود است. اين دوره تفاوتهای چندی با دوره پيشين، يعنی دوره جدلی دارد و ديگر از آن نفی و انكار دوره پيشين خبری نيست و پيامبر(ص) و قرآن و دين اسلام، به عنوان يك واقعيت پذيرفته شده است.
اين محقق و پژوهشگر با بيان اينكه كار مستشرقين در اين دوره (دوره استعمار) چند اشكال روشی داشت، بيان كرد: اشكال نخست آن بود كه منابعی كه اينان از آنها استفاده میكردند، منابع مشكلداری بود و بسياری از اوقات ديده میشود كه آثار اينان باز به همان كارهای جدلی قبلی تكيه دارد.
وی افزود: برای نمونه تا مدتهای مديد (تا اواخر قرن نوزدهم) ترجمه معياری كه از آن در دنيای غرب استفاده میشده است، ترجمهای بود كه رابرت كتونی (Robert of ketton) به لاتين انجام داده و پس از او، گرچه مترجمان قرآن آن دوره مدعیاند كه قرآن را از متن عربی آن ترجمه كردهاند، اما در واقع تمام ترجمههايی كه از قرآن شده، همگی از ترجمه رابرت كتونی استفاده كردهاند؛ كسی كه در ترجمه خود، عمداً به دنبال يافتن بهانهها، واژههای نيشخنددار و اسبابی برای طعن قرآن بوده است.
احمدوند تصريح كرد: نكته ديگر آنكه غالباً آثار اهل سنت مستند مستشرقان در شناخت پيامبر(ص) و دين اسلام بوده و آنان بيشتر به دنبال نفی و رد بودند و در دانشگاهها ـ بهويژه در شرقشناسی كشورهايی چون آلمان و ايتاليا ـ با تتبع فراوان و البته با همان ديدگاه برگرفته از استعمار، درباره اين مباحث كار میكردند.
استاديار دانشكده الهيات دانشگاه شهيد بهشتی اضافه كرد: اين جريان تا جنگ جهانی دوم ادامه يافت و و بعد از جنگ جهانی دوم، شاهد نقدهای جدی نسل جديد شرقشناسان، نسبت به آثار قبلی هستيم و اين مطلب بهويژه در آثار كسانی چون ويلفرد فرديناند مادلونگ و هارولد نولدسكی مشهود است.
وی ادامه داد: نسل جديد خاورشناسان برآن بودند كه بايد همدلانه، تفهمی و بدون جهتگيری با اين مسئله برخورد كنند، با اين حال به نظر میرسد، با اينكه پيامبر واقعاً يكی از تأثيرگذارترين و برترين چهرههای درجه اول جهان است، اما همچنان آن ديدگاهها غالب است و يك غربی در تحليل خود از اسلام و پيامبر(ص)، از منظر خود به سنت ديگر و به تعبيری «ديگری» می نگرند.
اين محقق و پژوهشگر خاطرنشان كرد: آنان به زعم خود اين نقيصه را اين گونه رفع كردند كه عدهای از مسلمانان را در مراكز علمی غرب بردند و يا اين كه در شرق، مراكزی را تأسيس كردند؛ واقعيت آن است كه ما در اين سوی موضوع نيز دچار آسيبی به نام استشراقانديشی شديم؛ بدان معنا كه برخی اوقات محققين كشورهای اسلامی دقيقاً میخواهند كه مانند خاورشناسان، درباره قرآن و شخصيت پيامبر(ص) بينديشند.
وی با بيان اينكه با وجود ادعای مستشرقان مبنی بر همدلانه بودن تحقيقات آنان درباره اسلام، قرآن و شخصيت پيامبر(ص)، ديدگاه آنان در واقع همدلانه نيست، افزود: به عقيده بنده اگر ما میخواهيم در مطالعات تاريخی موفق باشيم، حتماً بايد مطالعات قرآنی و قرآنپژوهی را نيز ضميمه آن قرار دهيم و اگر میخواهيم در عرصه قرآنپژوهی موفق شويم، حتماً بايد تاريخ را ضميمه آن كنيم؛ چون تاريخ اسلام و تاريخ زندگی يا سيره پيامبر(ص) جدای از قرآن، نمیتواند مطرح شود.
استاديار دانشكده الهيات دانشگاه شهيد بهشتی تصريح كرد: به نظر میرسد تفكيك اين دو مسئله (جدا كردن تاريخ زندگی پيامبر(ص) از قرآن) از سوی غربيان و برخی از پيروان آنان، موجب می شود كه اين موضوع از حالت واقعی خود به در آيد و يك حالت انتزاعی پيدا كند. در اين صورت دستورات قرآن در جامعه اقامه و اجرا نخواهد شد و حداكثر در حالت خوشبينانه آن به اين مطلب منجر خواهد شد كه اين تعاليم بسيار درست و صحيح هستند، اما متعلق به دوران گذشته بوده و به كار امروز ما نمیآيند!