ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : چهارشنبه 14 آذر 1403
چهارشنبه 14 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : سه شنبه 7 اسفند 1386     |     کد : 339

سروش سرافرازى در كلام سيدالشهداعليه السلام

حديث عزت‏

حسين، امام عزت است و كربلا، تجلى‏گاه عزتمندى ياران خدا. و عاشورا، لحظه‏اى تاريخى كه افتخار حفظ دين و ارزش‏ها و فدا كردن خود براى بقاى آنها به حسين‏ عليه السلام تعلق گرفت. حسين از آن رو افتخار بشر شد كه زندگى بدون ارزش را همسنگ «مرگ زرد»، دانست و رفتار و گفتارش آكنده از عطر سرافرازى ماند.

به قول شهيد مطهرى: «با اين كه از امام حسين ‏عليه السلام كلام زيادى نقل نشده است، اگر به نسبت حساب كنيم، در ميان ائمه از ايشان بيشتر از همه، در مسأله كرامت و عزت نفس مأثور است. از جمله كلمات قصار ايشان است: «موت فى عزّ خير من حياة فى ذُلّ»... راز اين ‏كه اين‏ گونه كلمات از ايشان به نسبت بيشتر از ساير ائمه رسيده، اين است كه داستان كربلا زمينه‏اى بود براى اين كه روح امام حسين‏ عليه السلام در اين قسمت تجلى خودش را ظاهر كند.» (1)

 ما نيز در اين مقاله بر آنيم که چهل گوهر حسينى پيرامون عزّت(2) را به خوانندگان تقديم نماييم .

زندگى در سايه عزت‏

1. مَوْتٌ فى‏ عِزٍّ خيرٌ مِنْ حَياةٍ فى ذلّ.(3)

مرگ با عزت بهتر از زندگى در ذلت است.

مرگ در سايه ذلت‏

2. لَيْسَ المَوْتُ فى سبيلِ العِزِّ الاّ حياةٌ خالِدَةً و ليستِ الحياةُ معَ الذُّلِّ الاّ الموت الذى لاحياةَ مَعَهُ.(4)

مرگ در راه عزت، تنها حيات جاودان است و زندگى با ذلت، چيزى جز مرگى كه تهى از حيات است، نيست.

ذلت‏پذيرى، هرگز!

3. يا اَخى‏ وَاللهِ لَولم تكُن فى الدّنيا مَلْجَأً ولا مَأوىً لَما بايَعتُ يزيدَ بنَ مُعاوِيَةَ اَبَداً.(5)

برادرم! حتى اگر در دنيا هيچ پناه و آشيانى نداشته باشم، به خدا قسم هرگز با يزيد پسر معاويه بيعت نخواهم كرد.

مرگ عزت آفرين‏

4. ما اَهوَنَ الموتُ على‏ سبيل نَيل العزّ و احياءِ الحقِّ.(6)

چه آسان است مرگ در راه رسيدن به عزت و احياى حق.

شعار عزت‏

5. الموتُ اولى‏ مِن ركوبِ العارِ ، والعارُ اولى‏ مِن دخولِ النَّارِ.(7)

مرگ، بهتر از ننگ پذيرى است و ننگ، بهتر از ورود در آتش است.

عزت اهل ايمان‏

6. شخصى به امام حسين‏عليه السلام گفت: تو متكبرى! فرمود:

كُلُّ الكِبْرِ للهِ وَحْدَهُ ولا يكونُ فى غيرهِ. قالَ اللّهُ تعالى: «فَلله العزَّةُ و لِرَسولِهِ و للمؤمنين‏(8)»(9)

همه عظمت، کبر و بزرگي از آنِ خداى يگانه است و در ديگرى نيست. خداى متعال فرمود: «عزت مخصوص خدا و رسول و اهل ايمان است.».

تشخيص روش عزت آفرينى‏

بعد از صلح امام حسن ‏عليه السلام، شخصى به امام حسين ‏عليه السلام گفت: آيا عزت را با ذلت معامله كرديد؟ امام حسين ‏عليه السلام فرمود:

7. اِنَّ قَد بايَعنا و ليس الى‏ ما ذَكَرتَ سبيل‏.(10)

ما بيعت كرده‏ايم و به آنچه تو مى‏گويى، راهى نيست.

اولويت امام براى عزت آفرينى‏

8. اِنَّ هؤُلاءِ قَومٌ لَزَموا طاعَةَ الشيطانِ و تَرَكوا طاعَةَ الرحمانِ و اَظهروا الفسادَ فى‏الارضِ و اَبْطلوا الحدودَ و شَرِبوا الخُمورَ و اِسْتَأثَروا فى اموالِ الفقراء والمساكينِ و انا اَولى مَن قام بنُصرَةِ دين الله و اعزازِ شَرعِهِ والجهادِ فى سبيله لتكون كلمة الله هى العلياء.(11)

اينان مردمى اند كه در پيروى شيطان پا برجايند و خداى رحمان را پيروى نمى‏كنند و در زمين فساد را رواج داده و حدود خداوند را باطل كرده‏اند. شراب مى‏نوشند و اموال فقرا و مساكين را ويژه خود ساخته‏اند و من سزاوارترم كه به يارى دين خدا برخيزم و آيين او را عزيز دارم و در راهش جهاد كنم تا كلمه «الله» برترين باشد.

ذلت گريزان‏

9. يأبَى اللهُ ذلك (الذلّةَ) لنا و رسولُهُ و المؤمنون و حُجُورٌ طابَتْ و طَهُرَتْ و اُنوفٌ حَميَّةٌ و نفوسٌ اَبِيَّةٌ مِن اَنْ تُؤثَرَ طاعَةَ اللّئامِ عَلى مصارع الكرام.(12)

خداوند و پيامبر و مؤمنان و دامن‏هاى پاك و سرافرازان غيور و دلاوران با رشك، آن (ذلت) را براى ما نمى‏پذيرند و پيروى فرومايگان را بر قتلگاه بزرگواران برنگزينند.

دل نبستن به دنيا

10. هَلْ تَقْدِرونَ عَلى‏ اكثر مِن قتلى؟ مَرحَباً بالقَتْلِ فى‏سبيل اللهِ ولكِنَّكُم لاتقدرون عَلى هَدمِ مَجدى‏ و مَحوِ عزّى و شَرَفى‏ فَاِذاً لا اُبالى‏ بِالقَتْلِ.(13)

آيا شما به بيشتر از كشتن من توان داريد؟ خوشا به مرگِ در راه خدا! اما شما نمى‏توانيد مجد و عزت و شرف مرا نابود كنيد، پس مرا از كشته شدن چه باك.

عمل به تكليف در هر شرايط

11. أَلا اِنّى‏ زاحِفٌ بهذه الاُسْرةِ عَلى قِلَّة العتادِ و خَذَلَةِ الأصحاب‏، فَاِنْ نَهزِم فهَزّامون قِدْماً، و ان نُهزَم فَغَيرُ مُهزَّ مينا، و ما اِن طِبُّنا جُبْنٌ و لكن‏ منايانا و دَولةُ آخرينا. (14)

بدانيد با همين آمادگى ناچيز و ياران اندك، با شما پيكار مى‏كنم. اگر دشمن را بشكنيم، از ديرباز غالب بوده‏ايم و اگر شكست بخوريم، باز مغلوب نشده‏ايم كه در خوى ما ترس نيست، بلكه اين، اجل‏ها و نوبت واپسين ماست.

ذلت ناپذيرى‏

امام حسين‏ عليه السلام در برابر تقاضاى بيعت از سوى اشعث بن قيس فرمود:

12. لا وَاللهِ لا اُعطيهم بِيَدى‏ اِعطاءَ الذَّليل ولا اُفِرُّ اِفْرارَ العبيد. «عِبادَ اللهِ اِنّى‏ عُذْتُ بِرَبّى‏ و ربِّكُم اَن‏ تَرْجِمُونِ.»(15)

نه به خدا سوگند! هرگز دست مذلت در دست ايشان ننهم و مانند بردگان تسليم نشوم و يا فرار نكنم «بندگان خدا! من به پروردگار خود و شما پناه مى‏برم از اين كه مرا سنگسار كنيد.»

بر سر دو راهى عزت‏

13. اَلا اِنَّ الدَّعِىَّ بن الدَّعِىَّ قَد رَكَزَ بينَ اِثنَتَينِ؛ بَين السَّلِّةِ والذِّلَّةِ و هيهاتَ مِنّا الذِّلَّةُ.(16)

آگاه باشيد كه زنازاده فرزند زنازاده ميان دو چيز پافشرده است؛ كشته شدن و ذلت. هيهات كه ما ذلت را بپذيريم!

سازش، هرگز!

عبدالله بن عمر از امام حسين‏عليه السلام خواست تا با يزيد سازش كند، امام فرمود:

14. اُفٍّ لِهذا الكلامِ أبَداً ما دامتِ السَّماواتُ و الارضُ أسألُكَ باللّهِ يا عبدَالله أنا عندكَ عَلى خَطَاءٍ من أمرى هذا فَاِنْ كنتُ عندكَ عَلى‏ خَطاءٍ فَرُدَّنى فَاِنّى اَخْضَعُ و اَسْمَعُ و أطيعُ.(17)

براى هميشه و هر زمان، اف بر اين سخن! عبدالله! تو را به خدا، آيا نزد شما من در تصميم خود اشتباه مى‏كنم؟ اگر در اشتباهم، بگو كه من خاضعم و مى‏شنوم و مى‏پذيرم.

پذيرش هزينه؛ خواست خدا

15. لا أُعطى‏ المَقادَةَ و المَذَلَّةَ مِن نَفسى فَقد عَلِمتُ واللهِ اَنَّهُ جاءَ مِنَ الامر ما لا قِوامَ بِهِ وَ لكِنْ قَضاءُ اللهِ ماضٍ فِىَّ وَ هوالذّى يَفْعَلُ فى بيتِ رسولِهِ ما يَشاءُ و يَرضى‏. (18)

من از بيعت با يزيد خوددارى خواهم كرد و زير بار بردگى و ذلت نخواهم رفت. به خدا سوگند! مى‏دانم حادثه‏اى پيش آمده كه هيچ نظام (حساب و كتاب) ندارد؛ ولى قضاى خداوندى در حق من رخ خواهد داد و اوست كه در خاندان پيامبرش آنچه را مى‏خواهد و مى‏پسندد، انجام مى‏دهد.

نيروى بى‏پايان، دليل عزت‏

16. سبحانَ ربِّكَ رَبِّ العِزَّةِ عَمَّا يَصِفونَ... سبحانَ ذى العِزَّةِ و العظمةِ... لاحولَ ولا قُوَّةَ الاَّ باللهِ العلىِّ العظيم.(19)

پاك و منزه است پروردگار تو كه مالك عزت است از آنچه كه خلق در توصيف او مى‏گويند... پاك و منزه است صاحب عزت و عظمت... هيچ جنبش و نيرويى جز از خداى بلند مرتبه عظيم الشأن نيست.

پيروى از امام زمان‏ عليه السلام سمبل خداشناسى‏

17. اَيّها النَّاسُ اِنَّ الله جَلَّ ذِكرهُ ما خَلقَ العبادَ الاّ لِيَعرِفُوهُ فاِذا عَرَفوه عَبدوه فاذا عبدوه استغنوا بعبادتِهِ عن عبادةِ ما سَواهُ (فقال له رجل: يابن رسول الله! بابى انتَ و امّى فما معرفةُ الله؟) قال: معرفةُ اهلِ كُلّ زمان اِمامَهُم الذى يَجِبُ عليهم طاعتُهُ.(20)

اى مردم، خداى بزرگ بندگان را نيافريد، مگر براى آن كه او را بشناسند، وقتى او را شناختند او را پرستش خواهند كرد و هنگامى كه او را بپرستند، از بندگى غير او بىنياز خواهند شد.

مردى پرسيد: اى فرزند رسول خدا پدر و مادرم فدايت، شناخت خدا چيست؟ فرمود: شناخت مردم به امامشان در هر زمان؛ آن امامى كه اطاعتش بر آنها واجب است.

در حزب خدا بودن‏

18. نحنُ حِزبُ اللهِ الغالبونَ و عترةُ رسولِ الله ِ‏صلى الله عليه و آله و سلم الاَقربونَ... .(21)

ما حزب خدا و پيروزيم و از نزديك‏ترين بستگان رسول خداييم...

بى‏نيازى‏

شخصى از امام پرسيد: عزت آدمى در چيست؟ فرمود:

19. اِستِغناؤُهُ عَنِ النَّاسِ.(22)

در بى‏نيازى‏اش از مردم.

توكل به خدا

20. اِنَّ العِزَّ والغِنى‏ خَرَجا يَجولانِ فَلَقيا التَّوَكُّلَ فاسْتَوْطَنا.(23)

"عزت" و "بى‏نيازى" بيرون آمدند و به گردش پرداختند، وقتى با توكل رو به رو شدند، در آن مقيم شدند.

راست گويى‏

21. الصّدقُ عِزُّ وَالكِذْبُ عَجزٌ. (24)

راستى، عزت و دروغ ناتوانى است.

هوس ستيزى‏

22. اِصبِر عَمَّا تُحِبُّ فيما يَدعوكَ اليه الهَوى‏.(25)

در مواردى كه هواى نفس تو را فرا مى‏خواند، از آنچه (ناحق است) دوست دارى، خود را نگهدار.

زندگى با ظالمان‏

23. ألا تَرَونَ اَنَّ الحَقَّ لا يُعْمَلُ بِه و اَنَّ الباطلَ لا يُتناهى‏ عَنه لِيَرْغَبَ المؤمِنُ فى‏ لِقاءِ اللهِ مُحِقّاً فَاِنّى‏ لا ارى الموتَ الاّ شهادةً ولا الحياةَ مع الظالمينَ الاّ بَرَماً. (26)

آيا نمى‏بينيد به حق عمل نمى‏شود و از باطل بازداشته نمى‏شود؟ (در چنين شرايطى) مؤمن را بايسته‏ است كه خواهان ديدار خدا باشد، كه من چنين مرگى را جز شهادت، و زندگى با ظالمان را جز ننگ و خوارى نمى‏دانم .

قتل پاكان (انبيا)

24. زن پادشاه بنى‏اسرائيل پير شد و خواست دخترش را به ازدواج شاه در آورد؛ پادشاه با يحيى مشورت كرد و يحيى او را از اين كار نهى كرد. آن زن چون فهميد، دخترش را آراست و نزد شاه فرستاد. او نزد شاه به رقص و كرشمه پرداخت. پادشاه گفت: چه مى‏خواهى؟ گفت: سر يحيى را...؟

فَقَتَلَهُ ثُمَّ بَعَثَ اليها فى طشتٍ من ذَهَبٍ. فَأُمِرَتِ الارضُ فَأَخَذَتْها و سَلَّطَ عليهم بُختَ نُصَّر... فَقُتِلُ عليه سبعين أَلفاً... .(27)

شاه يحيى را كشت و سرش را در طشت طلايى نزد دختر فرستاد. پس زمين فرمان يافت و آن را گرفت و خدا «بُخْت نُصَّر» را بر بنى‏اسرائيل مسلط كرد... پس هفتاد هزار نفر را كشت... .

ترس و طمع‏

25. اِعْتَبِروا ايُّها النَّاسُ بما وَعَظَ اللهُ بِهِ أَولياءَهُ مِن سوء ثَنائِهِ عَلىَ الأحبار اذ يَقولُ: «لولا يَنهاهُمُ الرّبّانِيُّونَ و الأحبارُ عَن قولِهِم الأثم.» (28)

...انّما عابَ اللهُ ذلك عليهم لأَنَّهم كانوا يَرَونَ مِنَ الظَّلَمَةِ الّذينَ بينَ أظهُرِهِمْ المُنكَرِ و الفسادَ فَلا يَنْهَونَهُم عَن ذلك رَغْبَةً فيما كانوا يَنالونَ منهُم و رَهبَةً ممّا يَحْذَرُونَ واللهُ يقولُ: «فَلا تَخْشَوا النّاسَ وَاخْشَونِ.»(29) (30)

اى مردم! از آنچه خدا به آن، اولياى خود را پند داده، پند گيريد؛ مانند بدگويى او از دانشمندان يهود آنجا كه مى‏فرمايد: «چرا دانشمندان الهى آنان را از گفتار گناهشان باز نمى‏دارند؟...» بدين سان خداوند آنان را نكوهش كرد، چون آنان از ستمگران ميان خود، كارهاى زشت و فساد مى‏ديدند و نهى‏شان نمى‏كردند به طمع آنچه از آنها به ايشان مى‏رسيد و از بيم آنچه از آن مى‏ترسيدند، با اين كه خدا مى‏فرمايد: «از مردم نترسيد و از من بترسيد.»

غفلت علما از وظيفه (نهى از منكر)

26. قَد تَرَونَ عهودَ اللهِ مَنقُوضَةً فَلا تَفْزَعونَ و انتم لبعضِ ذِمَمِ آبائكم تفزعون و ذِمَّةُ رسولِ اللهِ مخفورةٌ... ولا فى منزِلَتِكُم تَعلمونَ ولا مَنْ عَمِلَ فيها و بالادهانِ و المُصانَفَةِ عندَ الظَّلَمةِ تَأمَنُونَ كُلُّ ذلك مِمَّا اَمَرَكُم اللهُ بِهِ من النّهى والتَّناهى و انتم عَنْهُ غافلونَ و انتم اَعْظَمُ النَّاسِ مُصيبَةً لما غُلِبتُم عليه من منازلِ العُلما.(31)

شما (علما) مى‏بينيد كه پيمان‏هاى خدا شكسته شده ولى نگران نمى‏شويد، با اين كه براى يك نقض پيمان پدران خود به هراس مى‏افتيد! مى‏بينيد كه پيمان رسول خدا خوار و ناچيز شده... ولى در خورِ مسئوليت خود، كار نمى‏كنيد و به كسانى هم كه در آن راه تلاش مى‏كنند، وقعى نمى‏نهيد و خود به چاپلوسى و سازش با ظالمان آسوده‏ايد. همه اينها همان نهى و بازدارى است كه خدا به آن امر كرده است، ولى شما از آن غافليد. و مصيبت بر شما از همه بزرگ‏تر است؛ زيرا در حفظ منزلت علما مغلوب شديد.

تفرقه عالمان‏

27. ... ذلك بِاَنَّ مجارى الامورِ و الاحكامِ عَلى ايدى العُلماء بالله الاُمناء عَلى حلالِهِ و حرامِهِ فَأَنتم اَلْمَسلُوبونَ تلكَ المنزلَةَ و ما سُلِبتُم ذلك اِلاَّ بِتَفَرُّقِكُم عَنِ الحَقِّ و اختلافِكُم فى الألسِنَّة (السُّنّة).(32)

شكست خوردن شما براى آن است كه مجراى كارها و گذرگاه احكام، به دست عالمان به خداست كه بر حلال و حرام خدا امين‌اند و از شما اين منزلت را ربودند، و آن از شما ربوده نشد مگر به واسطه دورى شما از حق، و اختلافتان در زبان‏ها (يا سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم).

هزينه ناپذيرى‏

28. لَوصَبَرتُم عَلى الأذىِ و تَحَمَّلتُمُ المؤونةَ فى ذاتِ الله كانتِ امورُ اللهِ عليكم تَرِدُ و عنكم تَصدُرُ و اليكم تَرجِعُ و لكِنَّكُم مَكّنتُم الظَّلَمَةَ مِن منزلَتِكُم و اَسلَمتُم اُمورَ اللهِ فى‏ اَيديهِم يَعملونَ بِالشُّبهاتِ و يَسيرونَ فى الشَّهواتِ.(33)

اگر بر آزارها شكيبا بوديد و در راه خدا هزينه را تحمل مى‏كرديد، زمام امور خدا بر شما در مى‏آمد و از جانب شما به جريان مى‏افتاد و به شما باز مى‏گشت. ولى شما ظالمان را در جاى خود نشانديد و امور خدا را به آنان سپرديد، تا به شبهه كار كنند و در شهوت و دلخواه خود راه روند.

فرار از مرگ‏

29. سَلَّطَهُم (الظَّلَمَةَ) على ذلك (منزلة العُلما) فِرارُكُم مِن الموتِ و اِعجابُكُم بالحياةِ التى هى مُفارِقَتُكُم فَأسلَمتُم الضُّعفاءَ فى ايديهم فَمِن بين مُستَعبَدٍ مَقهورٍ و بين مُستَضعفٍ عَلى مَعيشَتِهِ مَغلوبٍ. يَتَقَلَّبونَ فى المُلكِ بآرائهم و يستَشعِرونَ الخِزىَ بأهوائهم اِقتداءً بالأشرارِ و جُرأةً عَلَى الجَبَّارِ.(34)

فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگى دنيا، كه از شما جدا خواهد شد، آنان را به منزلت شما چيره كرد. بدين سان، ضعيفان را به دست آنان سپرديد كه برخى را برده و مقهور ساختند و برخى را ناتوان و مغلوب زندگى روزمرّه.

در امور مملكت به رأى خود تصرف مى‏كنند و با هوسرانى خويش ننگ و خوارى پديد مى‏آورند... . مردم بردگان آنهايند كه هيچ دستِ برخورد كننده‏اى را از خود نراند.

يارى نكردن عزت جويان‏

30. فَاِنَّكُم (الاّ) تَنصُرُونا و تَنصِفونا قَوَى الظَّلَمَةُ عليكُم و عَمِلوا فى‏ اِطفاءِ نورِ نَبِيِّكُم و حَسبُنَااللهُ و عليه تَوَكَّلنا و اليهِ أنَبنا و اليه المصيرُ.(35)

اگر شما ما را (در اين راه) يارى نرسانيد و در خدمت ما نباشيد، ستمگران بر شما نيرو گيرند و در خاموش كردن نور پيامبر شما بكوشند. خدا ما را بس است و بر او توكل داريم و به سوى او بر مى‏گرديم و سرانجام به سوى اوست.

شكستن پيمان الهى‏

31. امام حسين ‏عليه السلام درباره آيه شريفه «و اذ خذناهم ميثاقكم» فرمود:

اَما اِنَّهم لو كانوا دَعَوُا اللهَ بمحمدٍ و آلِهِ الطَّيبينَ بِصدقٍ فى نِيّاتِهِم و صِحَّةِ اعتقادِهِم مِن قُلُوبِهِم اَنْ يَعصِمَهُم حتّى لا يُعانِدوهُ بَعدَ مشاهَدَةِ تلكَ المُعجزاتِ الباهراتِ لَفَعَلَ ذلك بِجودِهِ و كَرَمِهِ ولكِنَّهُم قَصَّروا فَآثَروا الهوى‏ بنا و مَضَوا مَعَ الهَوى فى ‏طَلبِ لَذّاتِهِم.(36)

آگاه باشيد كه اگر آنان (كه رو برتافتند) از روى صدق نيت و درستى عقيده قلبى خود، خدا را با سوگند به محمد و خاندان پاكيزه‏اش مى‏خواندند كه نگاهشان بدارد تا ديگر پس از مشاهده آن معجزات، آشكارا با خدا لجاجت نكنند؛ خدا حتماً از راه بخشش و بزرگوارى خود، اين خواسته را اجابت مى‏نمود. اما آنان كوتاهى كرده، ذلت و خوارى را برگزيدند و با هواپرستى دنبال لذات خويش رهسپار شدند.

سرگرم شدن جوانان‏

32. جعيد همدان مى‏گويد: امام حسين ‏عليه السلام پرسيد: جوانان عرب (يا عرب‌ها) چگونه‏اند؟ گفتم: اهل تير و كمان بازى و گعده هايند. پرسيد: مَوالى چه مى‏كنند؟ گفتم: خورنده ربا و حريص بر دنيايند. فرمود:

اِنّا للهِ و انّا اليه راجعون و اللهِ انّهُما لِلصِّنفانِ اللّذان كُنّا نَتَحَدَّثُ انَّا الله تبارك و تعالى يَنتَصِرُ بهما لِدينه.(37)

انّا لله و انّا اليه راجعون. اينان دو گروهى بودند كه ما مى‏گفتيم خداى متعال با ايشان، دين خود را يارى مى‏كند!

دنيا زدگى‏

33. اِنَّ النّاسَ عبيدُ الدُّنيا و الدّينُ لَعِقٌ عَلى اَلسِنَتِهِم يَحوطونَهُ ما دَرَّت معايِشُهُم فاذا مُحِصّوا بالبلاءِ قَلَّ الدّيانون.(38)

مردم، بنده دنيايند و شيرينى دين را تنها بر زبان دارند؛ تا زندگى هايشان پربار است، بر محور دين گرد مى‏آيند و هر گاه با بلاها آزموده شدند، دينداران كم مى‏شوند.

آثار ذلت

استخدام نخبگان در حكومت فاسدها

34. فى‏ كُلِّ بَلَدٍ مِنهُم عَلى مِنبَرِهِ خطيبٌ مُصِقَعٌ فَالارضُ لَهُم شاغِرَةٌ و اَيديهم فيها مَبسوطةٌ و النَّاسُ لهم خَوَلٌ لا يَدفَعونَ يَد لامبينٍ فَمِن بَينِ جَبَّارٍ عنيدٍ و ذى سَطوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَديدِ مُطاعٍ لا يَعرِفُ المُبْدِى وَ المُعيد.(39)

در هر شهرى خطيبى سخنور بر منبر دارند كه به سود آنان سخن مى‏گويند و سرتاسر كشور اسلامى بى‏پناه مانده و دستشان در همه جاى آن باز است و مردم بردگان آنهايند كه هيچ دست برخورد كننده‏اى را از خود نرانند. آنها كه برخى زورگو و معاندند و برخى بر ناتوانان سلطه‏گر و تند خويند؛ فرمانروايانى كه نه خداشناسند و نه معاد شناس.

انحطاط، و سلطه ناصالحان‏

35. امام حسين ‏عليه السلام ضمن اعتراض به عمر (براى غصب خلافت)، فرمود:

يَابن الخَطّاب!... أما وَاللهِ لَو اَنَّ لِلسانٍ مَقالاً يَطُولُ تَصديقُهُ و فِعلاً يُعينُهُ المؤمنونَ لِما تَخطّأتَ رِقابَ آل محمدٍ تَرقى‏ مِنبَرَهُم و صِرتَ الحاكمَ عَليهم بكتابٍ نزل فيهم ولا تعرفُ مُعجَمَهُ ولا تَدرى تأويلَهُ اِلاّ سَماعَ الآذان...(40)

اى فرزند خطاب!... آگاه باش! اگر زبانى پابرجا در تصديق، و كردارى كه مؤمنان يارى‏اش رسانند، بود، بر آل محمد سلطه نمى‏يافتى تا بر منبرشان برآيى و حاكم شوى. آن هم حكومت با كتابى كه در خاندان محمد صلى الله عليه و آله و سلم فرود آمده و تو از نكات سربسته و تأويل آن جز شنيدن با گوش‏ها چيزى نمى‏شناسى!

سرانجام عزت ستيزان‏

36. امام حسين‏ عليه السلام پس از اين فرمايش كه: «بعد از قتل يحيى (پيامبر) توسط پادشاه، خداوند بخت نصر را بر آنان مسلط كرد كه هفتاد هزار نفر را كشت»، فرمود:

يا وَلَدى‏ يا عَلِىُّ وَاللهِ لايَسكُنُ دَمى‏ حتّى يَبعَثَ اللهُ المهدىَّ فَيَقْتُلَ عَلى دَمى‏ مِن المنافقينَ الكَفَرَةِ الفَسَقَةِ سبعينَ ألفاً.(41)

فرزندم على ‏جان! به خدا سوگند! خون من از جوشش نخواهد افتاد تا خدا مهدى ‏عليه السلام را برانگيزد و او انتقام خونم را از هفتاد هزار منافقِ كافرِ فاسق بستاند.

لباس ذلت‏

37. أَيمُ اللهِ يا أباهِرَّةَ لَتَقْتُلُنى‏ الفِئَةُ الباغِيَةُ وَ لَيَلْبِسُهُمُ اللهُ ذُلاًّ شاملاً و سَيفاً قاطعاً و لَيُسَلِّطَنَّ عليهم مَن يُذِلُّهم حتى يكونوا أَذَلَّ مِن قومِ سَبَأٍ اذ مَلِكَتْهُم اِمْرَاَةٌ منهم فَحَكَمَت فى اَموالهم و دِمائهِم.(42)

به خدا سوگند اى ابوهريره! اين گروه ستمگر مرا خواهند كشت و خداوند لباس ذلتِ فراگيرى را بر آنان خواهد پوشانيد و شمشير برنده بر آنان خواهد كشيد. خدا كسى را بر آنان مسلط كند كه از قوم سبأ خوارترشان گرداند كه زنى بر آنان حكم راند و اختياردار اموال و خونشان بود.

ذلتِ عذاب‏

38. أَما تَعْلَمُ اَنَّ بَنى اسرائيلَ كانوا يَقْتُلونَ ما بين طلوعِ الفجرِ الى‏ طلوعِ الشمسِ سَبعينَ نَبِيّاً، ثُمَّ يَجْلسونَ فى اَسواقِهم يَبيعونَ و يَشتَرُونَ كَأَنَّ لم يَصنَعوا شَيْئاً فَلَمْ يُعَجِّلِ اللهُ عَلَيهِم بَل اَمهَلَهُم و اَخَذَهُم بَعد ذلكَ اَخذَ عَزيزٍ ذى انتقامٍ.(43)

آيا نمى‏دانى كه بنىاسرائيل از سپيده فجر تا طلوع آفتاب، هفتاد پيامبر را مى‏كشتند، سپس در بازارهاى خود نشسته، به خريد و فروش مى‏پرداختند، آن‏ چنان كه گويى هيچ نكرده‏اند؟! خدا نيز در عذاب آنان شتاب نكرد، بلكه مهلت داد و سپس با صلابت و اقتدار آنان را گرفت.

ذلت و انتقام الهى‏

39. أَما والله لا تَقْتُلُونَ بَعدى عَبداً مِن عبادِاللهُ أَسخَطَ عليكُم لِقَتْلِهِ منّى و أَيمُ اللهِ اِنّى لاَرجوا أَنْ يُكْرِمَنى اللهُ بِهوانِكُم ثُمَّ يَنْتَقِمَ لى‏ منكُم مِن حيثُ لا تَشْعُرُونَ أَما واللهِ لَو قَد قَتَلْتُمونى‏ لَقَد اَلقَى اللهُ بَأسَكُم بَيْنَكُم و سَفَكَ دِمائكم ثُمَّ لا يَرضى‏ لَكُم حَتّى يُضاعِفَ لكُم العذابَ الأَليم.(44)

بدانيد به خدا سوگند! هيچ بنده‏اى از بندگان خدا را پس از من نمى‏كشيد كه بيشتر از كشتن من، خدا را به خشم آورد. اميدوارم خدا با خوارى شما، مرا ارجمند كند و از جايى كه نفهميد، انتقامم را از شما بگيرد. شما اگرچه مرا كشتيد، اما خدا در ميان شما درماندگى افكَند و خونتان را بريزد و خشنود نشود تا عذاب دردناك‏تان را چند برابر كند.

عصر خوارى صالحان‏

40. وَقَعْنا فىِ الخَطايا وَ البَلايا، وَ فى زَمَنِ اِنتِقاضٍ وَ اَشتِباهٍ‏، تَفانَى الخَيرُ وَالصُّلَحاءُ ذَلُّوا، و عَزَّ بِذُلِّهم أَهلُ السَّفاهِ، وَ باءَ الآمِرونَ بِكُلِّ عُرفٍ‏، فَما عَن مُنكَرٍ فِى النَّاسِ ناهِ‏، فَصارِ الحُرُّ لِلْمَلوكِ عَبداً، فَما للحُرِّ مِنْ قَدرٍ وَ جاهِ.(‏45)

ما در عصر خطاها و گرفتارى‏ها و شكستن (پيمان‏هاى الهى) و اشتباه واقع شده‏ايم. خيرها نابود شدند و صالحان خوار گشتند و با خوارى آنان، نابخردان عزيز شدند. فرمان دهندگان به هر نيكى برگشتند. از اين رو در ميان مردم هيچ باز دارنده‏اى از منكر نيست. آزادمردان، برده بردگان شدند و از اين رو براى آزادگان ارج و منزلتى نمانده است.

پى‏نوشت‏ها:

1. فلسفه اخلاق، ص 152 - 160 (با تلخيص).

2. طبرسى مى‏نويسد: اصل العزة الشدة و منه قيل للارض الصُلبة الشديدة: عزاز، العزيز: القوى المنيع بخلاف الذليل (مجمع البيان لعلوم القرآن، ج 3، ص 193.)

يادآورى مى‏شود براى اطلاع از سخنان امام حسين(ع) پيرامون «عزّت» بايد واژه‏هاى فراوانى از جمله موارد زير مطالعه شود:

عزت، ذلت، غيرت، علوّ، قوّت، اباء، عبد، غل، حرّيت، غنى، مجد، كرامت نفس، حرمت، استخفاف، هزيمة، تكويت، حصر، عجز، غمص، سفه، انجذاد، مناص، فظيع، وهن، هون، سداد، خذلان و...

3. بلاغة الحسين، ص 141.

4. احقاق الحق، ج 11، ص 60.

5. بحارالانوار، ج 44، ص 329.

6. احقاق الحق، ج 11، ص 60.

7. بحارالانوار، ج 45، ص 50.

8. منافقون/ 8.

9. بحارالانوار، ج 44، ص 198.

10. انساب الاشراف، ج 3، ص 151.

11. تذكرة الخواص، ص 217.

12. مقتل‏الحسين، خوارزمى، ج 2، ص 7 و 8.

13. احقاق الحق، ج 11، ص 60.

14. بحارالانوار، ج 45، ص 8.

15. همان، ص 6.

16. مقتل خوارزمى، ج 2، ص 7 و 8/ تحف العقول، ص 171(با اختلاف عبارت)/ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 182.

17. متقل خوارزمى، ج 1، ص 19.

18. الفتوح، ج 5، ص 11 / مقتل، خوارزمى، ج 1، ص 182 (با اختلاف).

19. منهج الدعوات، ص 149، (دعاى عشرات).

20. كنز الفوائد، ص 151.

21. وسايل الشيعه، ج 18، ص 144.

22. بحارالانوار، ج 36، ص 384.

23. مستدرك الوسايل، ج 11، ص 218.

24. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 246.

25. نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص 85، ح 18.

26. احقاق الحق، ج 11، ص 605، «الاّالسّعادة»/ بحارالانوار، ج 44، ص 381.

27. بحارالانوار، ج 45، ص 299.

28. مائده/ 63.

29. همان/ 44.

30. تحف العقول، ص 168.

31. همان.

32. همان.

33. همان و بحارالانوار، ج 100، ص 79.

34. تحف العقول، ص 168.

35. همان.

36. بحارالانوار، ج 26، ص 288.

37. موسوعة كلمات امام حسين(ع)، (ترجمه)، ص 840.

38. بحارالانوار، ج 44، ص 383.

39. همان، ج 100، ص 79.

40. احتجاج طبرسى، ج 1، ص 292.

41. بحارالانوار، ج 45، ص 299.

42. مقتل، خوارزمى، ج 1، ص 226.

43. بحارالانوار، ج 4، ص 364.

44. تاريخ طبرى، ج 3، ص 334.

45. ديوان امام حسين(ع)، ص 178.

منبع:

كوثر، شماره  52    

"اشرف آشورى‏"

لينک مطالب مرتبط:

آخرين صحابى و نخستين زائر حسينى

زيارت اربعين

سرّ عدد چهل

كاروان اسيران كربلا از شام تا مدينه

شهيدي چون حسين کربلا کو؟

زيارت کعبه دلها در سيره خوبان

حسين در سيماي اساطير

شرحي بر زيارت اربعين

مثل اعلاي انسانيت

منبع:تبیان


نوشته شده در   سه شنبه 7 اسفند 1386  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode