ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : جمعه 7 دي 1403
جمعه 7 دي 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : شنبه 30 خرداد 1388     |     کد : 3271

قصه های کوچک برای بچه های کوچک، 17 قصه برای کودکان

این اثر در پایان کتاب فارسی اول و دوم دبستان به عنوان کتاب مناسب معرفی شده است. این مجموعه از سه کتاب زیر تشکیل شده که به صورت مستقل نیز در بازار وجود دارند...

نویسندگان: شکوه قاسم­نیا، جعفر ابراهیمی (شاهد)

تصویرگران: غلامعلی مکتبی، مهرنوش معصومیان

مجموعه: قصه­های کوچک برای بچه­های کوچک

گروه سنی: 7 تا 12 سال. برای کودکان 5 تا 7 سال می­توان بلندخوانی کرد.

ناشر: کتاب­های بنفشه، واحد کودکان و نوجوانان مؤسسه انتشارات قدیانی

قیمت: 1500 تومان

این اثر در پایان کتاب فارسی اول و دوم دبستان به عنوان کتاب مناسب معرفی شده است.

 این مجموعه از سه کتاب زیر تشکیل شده که به صورت مستقل نیز در بازار وجود دارند. من زیاد از داستان‌های کتاب خوشم نیامد. اما در شرایطی که به نظرم همه کتاب‌ها برای سنین زیر سه سال و یا بالای دبستان مناسب هستند، کتاب داستانی بهتر از اینها برای پسرم که ۵ سال دارد پیدا نکردم. سعی کردم با مطالعه داستان‌ها و تغییراتی در روند داستان یا حذف بعضی از داستان‌ها با جمله"پسرم این داستانش بیخوده. نمیخونم برات" اشکالات رو رفع کنم. در زیر مختصری از همه ۱۷ داستان را آورده‌ام. شاید من زیادی حساس هستم و به نظر شما برای بچه‌ها مناسب باشند.

کتاب اول:پسته دهان بسته و 4 قصه دیگر

نویسنده:شکوه قاسم­نیا/تصویرگر: غلامعلی مکتبی

داستان­ها:قرمزی، سه تا دوست، آقا کمده،پسته دهان بسته، زنبورک وزوزی.

قرمزی:قرمزی رنگ کفش پری کوچولو بود که پری دوستش نداشت. یه روز که چری کفشش رو پرت کرد وسط حیاط، قرمزی از روی کفشش پرید. در جریان داستان پری چیزهای قرمز زیادی را می­بیند و به زیبایی رنگ قرمز و اهمیت مراقبت از کفشش پی می­برد.

سه تا دوست: "یک کفشدوزک بود که خال نداشت. یک شاپرک بود که بال نداشت. یک جیرجیرک بود که حال نداشت." این سه تا دوست در داستان به یک مورچه کوچولو می­رسند که به کمک آن­ها نیاز دارد و کمک به او باعث می­شود که در پایان داستان"هر سه تا دوست، زنگی خوب و خوش و تازه­ای را شروع کردند."

آقاکُمُده:"یک کمد چوبی بود که درش همیشه باز بود. کمد چوبی مال یک دختر کوچولو بود."یک روز که دختر به مهمانی رفت، تعدادی حشره که در کمد را باز دیدند، بدون توجه به خواهش­های کمد، وارد شدند و آنجا برای خودشان لانه کردند. دختر که برگشت صدای گریه کمد را شنید و رفت سراغ مهمانهای کمد. برای هر کدام خانه مناسب خودش را پیدا کرد. "دخترکوچولو با دستمال کمد را تمیز کرد و قول داد که دیگر دَرش را باز نگذارد."

 پسته دهان­بسته: یک پسته دهان­بسته مهمان سه بچه قورباغه شیطان می­شود.بچه­ها از این همبازی جدید که مادرشان به لانه آورده بود خوششان نیامد. در طول داستان پسته برای نجات جان بچه­ها ، خودش را پرت می­کند روی سنگ و دهانش باز می­شود و بچه­ها هم به خاطر این کار با او دوست می­شوند.

زنبورک وزوزی: "یک زنبورک  وزوزی بود که دنبال همبازی می­گشت." همه از او به خاطر نیش تیزش می­ترسند و دوست نمی­شوند. در نهایت گل سرخ با او دوست می­شود.چون گل سرخ می­داند که زنبورک وزوزی با نیشش شیره او را می­خورد و عسل شیرین و خوشمزه درست می­کند.

 

 

 


نوشته شده در   شنبه 30 خرداد 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode