ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : يکشنبه 4 آذر 1403
يکشنبه 4 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : دوشنبه 10 فروردين 1388     |     کد : 2182

نگاهی بر نوروز در فرهنگ شيعه

نوروز يا روز نو در همه تقويم‌ها، دوره‏ها و در ميان همه فرهنگ‌ها، با اسامى گوناگون مطرح بوده و هست، در اين نوشتار نگاهی داريم بر نوروز در فرهنگ شيعيان.
 
گردش زمين به دور خورشيد و پديد آمدن روز و شب و فصول سال و نيز حركت ماه بر گرد زمين، بشر را به محاسبه واداشته و به طور طبيعى، تقويم را پديد آورده است. آغاز هر سال، شروع جديدى است كه خود به نوعى انسان را با احساسى تازه و تولدى نو به حركت درمى‌‏آورد. اين آغاز همراه با شادى و سرور بوده و در هر فرهنگى آئين‌هاى ويژه‌‏اى براى نشان دادن خوشحالى و شادى مقرر شده است. در ميان ايرانيان، اين روز نو، روزى بود كه شاه جديد ساسانى به تخت مى‌‏نشست.

خواهيم ديد كه آخرين نوروز ايرانى كه در آن آئين‌هاى ويژه‏اى را اجرا مى‌‏كردند. روزى در اواخر خرداد ماه بود كه يزدگرد سوم بر تخت نشست و از آن پس، اين نوروز، هر سال با توجه به عدم محاسبه كبيسه و اهمال آن، در هر چهار سال يك روز به عقب مى‏‌افتاد. پس از آمدن اسلام، سنت نوروز، پا برجا ماند و اين بدان دليل بود كه مردم ايران، به سرعت اسلام را نپذيرفتند و تا يكى دو سه قرن، بسيارى از آنان بر آئين كهن خود بودند؛ حتى پس از پذيرش اسلام، نتوانستند به آسانى آن آداب را ترك كنند.

اين نكته دانسته است كه اسلام، دو عيد را با عنوان عيد فطر و اضحى با آئين‌هاى ويژه مطرح كرد، هر چند اين دو عيد آغاز سال نبود، اما به هر روى عيد طبيعى مسلمانان به شمار مى‏آمد. در برابر، نه از سوى اهل سنّت و نه امامان شيعه، موضع‌گيرى روشن و شناخته شده مفصلى نسبت به نوروز مطرح نشد و پس از اين، به آنچه در اين باره گفته شده اشاره خواهد شد.

بحث از نوروز در فرهنگ شيعه، از قرن پنجم به بعد مطرح شد و تا آنجا كه به منابع برجاى مانده مربوط مى‌ شود، نخستين بار در مختصر مصباح شيخ طوسى از آن ياد شد. پس از آن در منابع ديگر هم وارد گرديد. در اين مقاله سير ورود آن در منابع شيعه و موضع‌گيرى فقهاى شيعه درباره آن را توضيح خواهيم داد. نكته جالب توجه آنكه در دوره صفوى، آثار فراوانى در زمينه عيد نوروز نوشته شد. شيخ آقا بزرگ تهرانی در زير مدخل نوروزيه، از بيش از پانزده رساله كه در دوره صفوى تأليف شده ياد كرده است. در اين مقال برآنيم تا بر چند رساله نوروزيه كه در اين دوره تأليف شده، شرحى به دست ‏دهيم.

نوروز، نخستين روز فروردين ماه شمسى به حساب مى‌‏آيد. محاسبه سال شمسى تا پيش از پيدايش تاريخ جلالى در سال 467يا 471 به اين ترتيب بود كه سال را به دوازده ماه و سى روز تقسيم مى‌‏كردند كه جمعاً 360 روز مى‌‏شد. پنج روز باقى مانده را در پايان آبان ماه يا اسفندماه بر آن مى‏افزودند كه جمعاً 365 روز مى‌‏شد. با اين حال پنج ساعت و 48 دقيقه و 45/51 ثانيه باقى مى‌‏ماند. اين زمان در هر چهار سال، يك روز مى‌‌شد و از آنجا كه در محاسبه نمى‏آمد، روز اول فروردين در فصول سال تغيير مى‏ كرد. بنابراين ماه‌هاى شمسى نيز در آن زمان، مانند ماه‌هاى قمرى در فصول سال متغير بود. معناى اين سخن، آن است كه نوروز در آغاز فروردين واقعى، يعنى نقطه آغاز اعتدال ربيعى قرار نداشت.

زمانى كه يزدگرد سوم، آخرين شاه ساسانى در سال 632 ميلادى به تخت نشست، روز نخست سال، يعنى اول فروردين در آن تاريخ، مطابق بود با شانزدهم حزيران (ژوئن)؛ مطابق با 27 خرداد. پس از آن با محاسبه بالا، روز نوروز يا اول فروردين، هر چهار سال، يك روز به عقب مى‏آمد.

در سال467 .ق، روز نوروز مطابق دوازدهم حوت يا اسفند بود. در اين سال، ملكشاه سلجوقى، دستور داد تا منجمان، محاسبه دقيقى از سال شمسى انجام دهند و روز اول فروردين را معين كنند. براساس محاسبه خواجه عبدالرحمان خازنى، منجم مرو، عوض آن كه براساس محاسبه قبلى، روز واقعى دوازدهم اسفند، اول فروردين دانسته شود، اول فروردين را هيجده روز جلوتر برده و در ابتداى اعتدال ربيعى، يعنى فروردين واقعى قرار گرفت. در محاسبه جديد، هر سال را در چهار نوبت، 365 روز محاسبه كرده (دوازده سى روز به ضميمه پنج روز كه در آخر ماه آبان يا اسفند افزوده مى ‏شد) و سال پنجم را 366 روز محاسبه كردند. البته پس از هر هشت دوره چهار ساله، سال پنجم را 366 قرار مى‏ دادند. در اين محاسبه آن پنج ساعت و اندى نيز در محاسبه مى‌‏آمد. بدين ترتيب، روز نوروز به عنوان نخستين روز فروردين ماه، از آن سال ثابت ماند.

 اعياد اسلامی 
اسلام، دو عيد را با عنوان عيد فطر و اضحى با آئين‌هاى ويژه مطرح كرد، هر چند اين دو عيد آغاز سال نبود، اما به هر روى عيد طبيعى مسلمانان به شمار مى‏آمد. در برابر، نه از سوى اهل سنّت و نه امامان شيعه، موضع‌گيرى روشن و شناخته شده مفصلى نسبت به نوروز مطرح نشد و پس از اين، به آنچه در اين باره گفته شده اشاره خواهد شد
بنابراين، نخستين سالى كه روز اول فروردين آن دقيقاً مطابق آغاز زمان اعتدال ربيعى بود، سال 467 يا 471 بوده است. [درباره اختلاف در اين كه نوروز سلطانى در سال 467 بوده است يا 471 ، بنگريد: مقالات، ج 10، ص 168 پاورقى. توضيحات محيط طباطبائى در باره سير تقويم در ايران نيز قابل توجه است. وى مشكل سال 467 يا 471 و مسأله افزودن پنج روز اضافی به آخر آبان و اسفند را نيز حل كرده است.

دانسته است كه سال قمرى، به عنوان سال شمار پذيرفته شده در آئين‌هاى دينى در دين مبين اسلام پذيرفته شده و در ميان مردم و كتاب‌هاى تاريخى مرسوم بوده است. در كنار آن، سال شمسى به دليل ثبات آن در تعيين فصول، هميشه به عنوان سال مورد استفاده در امر كشاورزى و خراج و جز آن، اهميت خود را حفظ كرده و در تقاويم محاسبه و ياد مى‌‌شده است. تطبيق اين دو روز شمار با يكديگر در فرهنگ‌هاى مختلف هميشه مورد بحث واقع شده و راه‌حل‌هاى مختلفى براى آن عرضه شده است. «تقی‌زاده» سيرى از اين تطبيق‌ها در ميان تاريخ قمرى و شمسى را مورد بحث قرار گرفته است.

در سال 1304 شمسى (1343 قمرى، مطابق 1925ميلادى) در ايران، تقويم شمسى به عنوان تقويم رسمى پذيرفته شد. محاسبه پيشين كه دقيق بود، مراعات شد و تنها عوض افزودن پنج روز به سال، شش ماه نخست سال را سى و يك روز، و پنج ماه دوم را سى روز، و اسفند را بيست و نه روز قرار دادند كه هر چهار سال، سى روز محاسبه مى‌‏شود. سالى كه اسفند آن سى روز بود، را سال كبيسه ناميدند. در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران نيز مبناى محاسبه ، سال شمسى بوده و سال قمرى نيز در كنار آن به عنوان تقويم دينى مورد تأكيد قرار گرفت.

اين بود اجمالى از نوروز در تقويم شمسى. مهمترين نكته آن، اين است كه نوروز تا سال 467 در سال متغير بوده و پس از آن در آغاز اعتدال ربيعى، قرار گرفته و از آن پس تغييرى نيافته است.

در آغاز بايد اشاره كنيم كه مقصود از منابع كهن، منابعى است كه تا زمان شيخ طوسى تأليف شده است. آنچه كه درباره نوروز در اين منابع آمده، به شرح زير است:

نخست آنكه نجاشى ذيل شرح حال ابوالحسن نصر بن عامر بن وهب سنجارى نوشته است كه وى از ثقات اصحاب است و كتاب‌هایى داشته، از جمله كتاب ما رُوِى فى يوم النيروز. روشن نيست حجم رواياتى كه وى در اين كتاب جمع‌آورى كرده، چه اندازه بوده است. صاحب بن عباد كه بايد او را با احتياط شيعه معتزلى دانست، كتابى با عنوان «الاعياد و فضائل النيروز» داشته است.

در منابع كهن، چند روايت نيز درباره نوروز آمده كه به اين ترتيب است:

- نخست روايتى از ابراهيم كرخى كه ضمن آن، از امام صادق (ع) سؤال شده كه شخصى مزرعه بزرگى دارد. در روز مهرگان يا نوروز، هدايایى (از طرف كسانى كه بر روى آن كار مى‏ كنند) به او داده مى ‏شود. آيا بپذيرد؟ حضرت فرمود: آنها كه هديه مى‌‏دهند مسلمانند؟ ابراهيم مى ‏گويد: آرى. حضرت فرمود: هديه آنها را بپذيرد.

- روايت ديگر چنين است كه در روز نوروز به اميرالمؤمنين (ع) گفته شد: اليوم نيروز. حضرت فرمودند: «اصنعوا كل يوم نيروزا»؛ هر روز را نوروز كنيد. و نقل ديگر، همان روايت آنكه حضرت فرمود: «نيروزنا كل يوم». اين همان روايتى است كه در آن گفته شده در روز نوروز به آن حضرت، فالوذج هديه كردند و حضرت اين پاسخ را دادند. در حاشيه نسخه‏ اى از فهرست ابن‏نديم آمده است كه ثابت بن نعمان بن مرزبان، پدر ابوحنيفه، يا جد او همان كسى بود كه فالوذج به امام على عليه السلام، هديه كرد و حضرت فرمود: «نوروزنا كل يوم يا مهرجونا كل يوم». تعبيرى كه صاحب دعائم آورده، قدرى متفاوت است. در آنجا آمده است: وقتى فالوذج به امام اهدا شد، حضرت دليلش را پرسيد، گفتند: امروز نوروز است. حضرت فرمود: «فنيروزا ان قدرتم كل يوم»؛ يعنى تهادوا و تواصلوا فى الله.

به جز آنچه از كتاب من لايحضره الفقيه نقل شد، در آثار صدوق، اشاره‏اى به نوروز نشده است. تنها در «عيون اخبار الرضا»، ضمن اشاره به داستان زيدالنار آمده است كه جعفر بن يحیى برمكى بعد از كشتن ابن افطس علوى، سر وى را همراه هداياى نوروز نزد هارون فرستاد. صدوق هيچ اشاره ديگرى به نوروز نكرده است. گفتنى است كه در آثار شيخ مفيد نيز، كلمه نوروز يا نيروز يافت نشد.

در تهذيب شيخ طوسى، به بحث هديه در روز نوروز و مهرجان ( عيد مهرگان، روز شانزد‏هم مهرماه برگزار مى‏ شده است ) اشاره شده بود. جداى از آن شيخ طوسى در مصباح المتهجد، براى نخستين بار بحث از روز نوروز، به عنوان روزى متبرك كه روزه استحبابى و نماز دارد، كرده است.

گفتنى است كه شيخ طوسی روز نوروز را نه در مصباح و نه در مختصر مصباح معين نكرده است

ابن ادريس در كتاب السرائر مى‏ نويسد: شيخ ما ابوجعفر در مختصر مصباح از چهار ركعت نماز مستحب در نوروز فرس سخن گفته، اما روز آن را معين نكرده، چنانكه ماه آن را از ماه‌هاى رومى يا عربى مشخص نكرده است. آنچه برخى از اهل حساب و علماى هيأت و اهل فن در كتابش گفته، اين است كه روز نوروز دهم ماه ايار (دهم ماه مه مطابق دوم ارديبهشت) كه سى و يك روز است مى‌باشد.

زمانى كه نوروز از آن گذشت، روز نوروز فرامى‌رسد. گفته شده، نيروز و نوروز دو لغت است، اما نيروز معتضد كه به آن «نوروز معتضدى» مى‌گويند، روز يازدهم حزيران (يازدهم ژوئن مطابق سوم خرداد) است. مردمان سواد و زارعين درباره امر خراج به معتضد شكايت كردند و اين كه پيش از رسيدن محصول، خراج گرفته مى‌شود و همين سبب بدهكارى آنهاست كه خود عامل اجحاف به رعاياست. او مصمم شد كه پيش از يازدهم حزيران، خراج از كسى مطالبه نكنند.

در دو كتاب دعا كه به فارسى در قرن ششم تأليف شده، ياد از حديث معلى بن خُنَيس در اعمال روز نوروز شده كه مهمترين آنها، گرفتن روزه، پوشيدن لباس نيكو و نماز مخصوص است. اين دو مورد از دو متن فارسى شيعى قرن ششم قابل توجه است، جز آنكه به احتمال قريب به يقين، برگرفته از شيخ طوسى است.

- در كتاب «ذخيرة الاخره» كه مشتمل بر ادعيه بوده و در نيمه نخست قرن ششم تأليف شده، فصلى تحت عنوان عمل روز نوروز فارسيان آمده است. در شرح آن حديث معلى بن خنيس به اين ترتيب نقل شده است:

روايت كند، معلّى بن خُنَيس از صادق عليه السلام كه گفت: چون روز نوروز بُوَد، روزه دار و غُسْل كن و جامه پاكترين درپوش و بوى خوش بكار دار و چون نماز پشين و ديگر و سنّت هاى آن بگذارده باشى، چهار ركعت نماز كن به دو سلام و بخوان در ركعت اوّل الحمد و ده بار «إنّا أنزلناه فى ليلة القدر» و در ركعت دويم الحمد و ده بار «قل يا أيها الكافرون» و در ركعت سيم الحمد و ده بار «قل هو اللّه أحد» و در چهارم ركعت الحمد و ده بار «معوذتين». و چون از نماز فارغ گردى، تسبيح زهرا عليها السلام بگوى. چون چنين بكنى خداى تعالى شصت ساله گناه تو بيامرزد. و دعا اين است: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ الاَْْوْصِياءِ الْمَرْضِیّينَ وَصَلِّ عَلى جَميعِ أَنْبِياءِكَ وَ رُسُلِكَ بِأَفْضَلِ صَلَواتِكَ وَ بارِكْ عَلَیْهِمْ بِأَفْضَلِ بَرَكاتِكَ ...»

 روايات درباره نوروز 
نخست روايتى از ابراهيم كرخى كه ضمن آن، از امام صادق (ع) سؤال شده كه شخصى مزرعه بزرگى دارد. در روز مهرگان يا نوروز، هدايایى (از طرف كسانى كه بر روى آن كار مى‏ كنند) به او داده مى ‏شود. آيا بپذيرد؟ حضرت فرمود: آنها كه هديه مى‌‏دهند مسلمانند؟ ابراهيم مى ‏گويد: آرى. حضرت فرمود: هديه آنها را بپذيرد
- در كتاب «نزهة الزاهد» نيز كه در نيمه دوم قرن ششم يا نيمه نخست قرن هفتم نوشته شده آمده است: نوروز فُرس: امام جعفر صادق عليه السلام گفت: چون روز نوروز درآيد، غسل كن و جامه پاكترين در پوش و بوى خوش بكار دار و روزه فراگير و پس از نماز پيشين و ديگر، چهار ركعت نماز كن به دو سلام. پس از الحمد در اول ركعت، ده بار «إنّا أنزلناه» بخوان و در دوم ده بار «قل ياأيها الكافرون» و در سوم ده بار «قل هو الله أحد» و در چهارم ده بار هر دو «قل أعُوذ»ُ. و چون فارغ شوى، سجده شكر كن و اين دعا بخوان، تا تو را گناه شصت ساله بيامرزد. و دعا اين است: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ الاَْْوْصِياءِ الْمَرْضِیّينَ وَصَلِّ عَلى جَميعِ أَنْبِياءِكَ وَ رُسُلِكَ بِأَفْضَلِ صَلَواتِكَ وَ بارِكْ عَلَیْهِمْ بِأَفْضَلِ بَرَكاتِكَ ...»

- قطب الدين راوندى حديثى درباره نوروز در كتاب لب اللباب خود آورده است: عن رسول الله صلى الله عليه و آله: «ابدلكم بيومين يومين، بيوم النيروز و المهرجان، الفطر و الاضحى». دو روز را براى شما جانشين دو روز كردم. عيد فطر و قربان را به جاى عيد نوروز و مهرگان قرار دادم. مناسب است در اينجا بيفزايم كه مراسم نوروز در شهرهاى شيعه نيز برپا بوده است. حداقل دو قصيده از سيد ضياءالدين ابوالرضا فضل الله راوندى از قرن ششم در دست داريم كه عيد نوروز را به برخى از بزرگان آن ناحيه تبريك گفته است. در يكى از اين اشعار آمده:

هذا الربيع و هذه أزهاره

وافى سواء ليله و نهاره

- ابن شهر آشوب در «مناقب» خبرى در برخورد منصور با امام كاظم عليه السلام آورده است. وى مى‏ نويسد: منصور از امام خواست تا در عيد نوروز، به جاى او در مجلسى نشسته و هدايایى را كه آورده مى‏شد از طرف او بگيرد. امام در پاسخ چنين گفت:

اِنّى قَدْ فَتَّشْتُ الاَْخبارَ عَنْ جَدّى رَسُولِ الله صلی الله عليه و اله فَلَمْ اَجِدْ لِهذَا الْعيدِ خَبَرا؛ اِنَّهُ سُنَّةٌ لِلْفُرْسِ مَحاهَا الاِْسْلامُ وَمَعاذَ الله اَنْ نُحْیِىَ ما مَحاهُ الاِْسْلامُ. من اخبارى را كه از جدّم رسول خدا ( ص) وارد شده، بررسى كردم و خبرى در رابطه با اين عيد پيدا نكردم. اين عيد از سنن ايرانيان است كه اسلام بر آن خط بطلان كشيده است. به خدا پناه مى ‏برم از اينكه چيزى را كه اسلام آن را از ميان برده دوباره آن را زنده كنم.

صاحب جواهر با توجه به نقل شيخ، ابن‏فهد، شهيد اول و ديگر متأخرين، بر مسلم بودن استحباب روزه روز نوروز تأكيد كرده است. سپس نقل بالا را از امام كاظم عليه السلام آورده و گفته است كه اين نقل نمى‏ تواند معارض ادله استحباب باشد، به علاوه كه محتمل است كه براساس تقيه صادر شده باشد؛ شايد هم مقصود، نوروزى جز نوروزى باشد كه متفق عليه است. بايد توجه داشت كه مستند همه، روايت معلى بن خنيس است. به علاوه، اگر تقيه‏اى در كار بود، بايد امام همان ابتدا موافقت مى ‏كرد نه مخالفت. نكته سوم وى نيز واضح البطلان است، زيرا به هر روى در آن روزگار، يك نوروز بيشتر وجود نداشته است.

اين بود آنچه در منابع شيعه تا قرن ششم در باره نوروز نقل شده است. در اين باره، مهم همان روايت معلى بن خنيس است و جز آن، چيزى درباره تأييد نوروز به چشم نمى‏ خورد. منشأ آنچه در آثار بعدى در باره استحباب غسل روز نوروز و نماز و دعاى مربوطه آمده، همين نص است و بس. البته مطالب ديگرى نيز افزوده شده كه به منشأ آنها اشاره خواهيم كرد.

در اينجا بى مناسبت نيست اشاره‏اى به آنچه در منابع اهل سنت درباره روز نوروز آمده داشته باشيم. به طور كلى بايد گفت كه اين عيد، از پس از اسلام مورد توجه حكام اموى و عباسى بوده و به ويژه در حوزه شرق، هداياى نوروز به طور مرتب از طرف حكام از كدخدايان دريافت مى ‏شده است. افزون بر آن، كار گرفتن خراج نيز براساس نوروز بوده و يكى دوبار در عهد متوكل و معتضد عباسى، نوروز تا تيرماه به تأخير افتاده تا مردم در پرداخت آن گرفتار مشكل نشوند، زيرا در اين وقت محصول به دست مى‌‏آمده است. در زمان مقتدر نيز اين مشكل به عنوان نوعى ظلم در حق رعايا مطرح بوده است.

به گزارش يعقوبى، معاويه پس از رسيدن به خلافت، به عبدالرحمن بن ابى ‏بكره نوشته است تا هداياى نوروز و مهرگان براى وى ارسال شود. عمر بن عبدالعزيز، در رديف كارهاى اصلاحى خود اين امر را متوقف كرده و نامه‏ اى به يكى از حكام خويش نوشته تا از گرفتن هداياى نوروز و مهرگان خوددارى كند. بعد از وى، يزيد بن عبدالملك، بار ديگر گرفتن هداياى نوروزى را باب كرده است. در زمان نصر بن سيار نيز گرفتن هدايا در خراسان مرسوم بوده، چنانكه در سال 236 در فارس.

درباره نوروز و مهرگان در ادب عربى، مقالاتى در زبان هاى فرنگى نوشته شده است.

در تمام اين دوران، روز نوروز به عنوان يك روز معين براى مسلمانان شرق شناخته شده بوده و به دليل درگير بودن آن با امر خراج، موقعيت خود را حفظ كرده است. شاعرى در سال 220 هجرى، روز نوروز را در رديف دو عيد «فطر» و «اضحى» قرار داده است:

فأبكوا على التمر أبكى الله أعينكم

فى كل اضحى و فى فطر و نيروز

شواهدى وجود دارد كه در اواخر قرن سوم، توده مردم در اين نواحى، در ايام نوروز به آتش بازى و ريختن آب مى ‏پرداخته‏اند. حكومت نيز به احتمال تحت تأثير فقهاى اهل سنت با آن مقابله مى‏ كرده است.

 صاحب جواهر: 
صاحب جواهر با توجه به نقل شيخ، ابن‏فهد، شهيد اول و ديگر متأخرين، بر مسلم بودن استحباب روزه روز نوروز تأكيد كرده است. سپس نقل بالا را از امام كاظم عليه السلام آورده و گفته است كه اين نقل نمى‏ تواند معارض ادله استحباب باشد، به علاوه كه محتمل است كه براساس تقيه صادر شده باشد؛ شايد هم مقصود، نوروزى جز نوروزى باشد كه متفق عليه است. بايد توجه داشت كه مستند همه، روايت معلى بن خنيس است. به علاوه، اگر تقيه‏اى در كار بود، بايد امام همان ابتدا موافقت مى ‏كرد نه مخالفت. نكته سوم وى نيز واضح البطلان است، زيرا به هر روى در آن روزگار، يك نوروز بيشتر وجود نداشته است
در حوادث سال 282 آمده است كه در اين سال، مردم از آنچه در نوروز عجم، از آتش بازى و ريختن آب و جز آن انجام مى‏ دادند، منع شدند.

در حوادث سال 284 آمده است كه روز چهارشنبه، سوم جمادى الثانيه، يازدهم حزيران (ماه ژوئن)، در چهارسوها و بازارهاى بغداد، اعلام شد كه كسى در شب نوروز حق روشن كردن آتش و ريختن آب را ندارد. روز پنجشنبه نيز همين اعلان، اعلام شد. اما در عصر روز جمعه، در خانه سعيد بن يكسين، رييس شرطه بغداد، در بخش شرقى بغداد، اعلام شد كه خليفه، مردم را در روشن كردن آتش و ريختن آب آزاد گذاشته است. پس از آن توده مردم، حتى بيش از حد به اين كار پرداختند، به طورى كه بر روى اصحاب شرطه نيز در مجلس جسر (پل) آب ريختند.

برگزارى مراسم نوروز، نه تنها در شرق اسلامى، بلكه در غرب اسلامى نيز رواج يافته است. به نقل مقريزی در سال 363 هجرى، المعزالدين الله، خليفه فاطمى مصر، دستور داد تا از روشن كردن آتش در شب نوروز و همچنين ريختن آب خوددارى كنند. در همانجا آمده است كه در سال361 ، آتش بازى گسترده‏اى در قاهره انجام شده و اين كار سه روز ادامه يافته است. معز فاطمى، مردم را از روشن كردن آتش و ريختن آب منع كرد و كسانى را نيز گرفته و حبس كردند. همو آورده است كه در سال 517 هجرى نيز در روز نوروز هداياى گرانبهایى از طرف امرا تقديم شده كه بسيار بسيار مفصل و گرانقيمت بوده است. همو در سال هاى بعد از آن روز، كه از آن با عنوان نوروز قبطى ياد شده، از گستردگى بازى و كارهاى ضد اخلاق و گرفتن هديه توسط امير نوروز و جز آن سخن گفته است.

در منابع فقهى اهل سنت هم، مخالفت با نوروز ديده مى ‏شود. از جمله غزالى در كيمياى سعادت بر ضد نوروز سخن گفته است. در منبع ديگرى، گفته شده است: روزه گرفتن روز شنبه، كراهت دارد چون تشبه به يهود است. نيز روزه گرفتن نوروز و مهرگان، چرا كه آن هم تشبه به مجوس است. ابن قدامه نيز نوشته است: روزه‏ گرفتن‏ نوروز و مهرگان كراهت دارد، زيرا اينها روزهایى است كه كفار آن را بزرگ مى‏شمرند. گروه طالبان هم كه زمانی بر افغانستان حكومت می كردند در سال 1376 ش. اعلام كردند كه نوروز برخلاف اسلام و بدعت بوده و برگزارى آن حرام است.

نوروز در منابع شيعىِ قرن هفتم به بعد

همانگونه كه گذشت، منابع بعدى با تكيه بر سخن شيخ، به بيان اعمال روز نوروز در كنار اعياد ديگر پرداخته ‏اند. اما بحث مهم از اين زمان به بعد، بحث از تعيين روز نوروز است . كسانى از فقيهان براى تعيين روز نوروز كوشش‌هایى كرده‏اند. از آن جمله شهيد اول در كتاب «ذكرى الشيعة» است. وى در آنجا با اشاره به روايت معلى بن خنيس نوشته است كه مقصود از نوروز، اول سال فارسيان يا وارد شدن خورشيد در برج حمل (فروردين) و يا دهم ايار (دوم ارديبهشت) است. بدين ترتيب سه قول در اين‌باره نقل كرده كه تفصيل آن در سخن ابن‏فهد آمده است.

عبارت مفصل در تعيين روز نوروز از احمد بن محمد بن فهد حلى است. وى با اشاره به سخن شيخ طوسى در مختصر مصباح المتهجد و چهار ركعت نماز مستحبى آن مى‏نويسد: «يوم، النيروز جليل القدر»، اما تعيين روز آن از سال مشكل است. اين در حالى است كه چون متعلق عبادت الهى شده شناخت آن مهم است و با اين حال، از علماى ما جز آنچه ابن‏ ادريس گفته متعرض بيان آن نشده است. سپس ابن ‏فهد سخن ابن ‏ادريس و شهيد را آورده است.

آنگاه درباره سخن شهيد كه گفته روز نوروز يا اول سال فارسيان يا رفتن خورشيد به برج حمل است مى‏ نويسد: قول نخست وى كه اول سال فارسيان باشد همان است كه در ميان فقهاى عجم مشهور است. آنها نوروز را زمان وارد شدن خورشيد به برج جدى (دى ماه) قرار مى‏دهند. (درست آن است كه اول سال فرس، اول برج عقرب يا آبان ماه بوده است.) اين همان است كه نويسنده كتاب الانواء آن را گفته است. (تاكنون بر ما روشن نشده كه اين كتاب كه درباره دانش نجوم بوده، از كيست. ده ها كتاب با اين نام در فهرست ابن ‏نديم شناسانده شده است. محتمل است كه مقصود كتاب الانواء احمد بن عبدالله ثقفى باشد.) پس از آن سخن صاحب الانواء را نقل كرده. آنگاه مى‏افزايد: آنچه از اين تفاسير درست‏تر است، آنكه نوروز همان زمان وارد شدن خورشيد به برج حمل (فروردين) است.

سپس دلايلى براى آن ذكر مى‏كند. مهمترين دليل آنكه شناخت اين روز به عنوان نوروز ميان مردم رايج است و طبعاً خطاب بايد راجع به همين عرف باشد. آنگاه خود دو اشكال بر اين دليل آورده است: يكى آنكه در همه مناطق عجم، نوروز بر روز اول ورود خورشيد در حمل اطلاق نمى‏شود و دوم آنكه نوروز بودن روز نخست ماه حمل، نوروز سلطانى و جديد است. اين اشاره به تغيير روز نوروز در زمان سلطان ملكشاه سلجوقى است. پاسخ ابن فهد آن است كه وقتى عرف مختلف شد، عرف شرعى بايد مراعات شود. اگر چنين عرفى در كار نبود، عرف نزديك ترين بلاد به شرع بايد مراعات شود. افزون بر آن، هر دو تفسير از نوروز - اعم از سلطانى و غير آن - مربوط به پيش از اسلام است!

نكته مهم در مطالب ابن‏فهد آن است كه روايت معلى بن خنيس را به گونه‏اى ديگر نقل كرده و شكل مفصل آن را آورده است. وى از نسابه معاصر خود علامه بهاءالدين على بن عبدالحميد نسابه - و او به سند خود تا معلى بن خنيس - روايت مفصلى را درباره روز نوروز آورده است. اين روايت پيش از اين زمان، در منابع ديگر شيعى نبوده است. روايت چنين است كه معلى نقل كرده كه امام صادق عليه السلام فرمود: روز نوروز، روزى است كه رسول خدا (صلى الله عليه و اله)، براى امام على (ع) در غدير پيمان گرفت و مردم به ولايت او اعتراف كردند. خوشا به حال كسى كه بر آن پيمان باقى ماند و بدا به حال كسى كه آن عهد را شكست.

روز نوروز، روزى است كه رسول خدا (ص) امام على (ع) را به وادى جن فرستاد و او بر آنها عهدها و پيمان ها گرفت. روز نوروز، روزى است كه امام على(ع) بر خوارج غلبه يافت و ذوالثديه را كشت.

روز نوروز، روزى است كه قائم ما از اهل بيت (ع) قيام خواهد كرد و خداوند او را بر دجال پيروز خواهد نمود و دجال را بر كناسه كوفه بدار خواهد زد. هيچ نوروزى نخواهد آمد، جز آنكه ما انتظار فرجى در آن داريم. اين از روزهاى متعلق به ماست كه فارسيان آن را حفظ كردند و شما (عرب ها) آن را ضايع كرديد.

يكى از انبياى بنى‌‏اسراييل از خدايش خواست تا قومى را كه چندين هزار بودند و از ترس مرگ از ديارشان خارج شده بودند و خداوند آنها را ميرانده بود، زنده كند. خداوند به وى فرمود: بر قبرهاى آنان آب بريز. او در اين روز، بر قبور آنها آب ريخت و آنها كه سى هزار تن بودند زنده شدند. همين امر سبب شد تا ريختن آب در روز نوروز سنّت شود، امرى كه سبب آن را جز راسخان در علم نمى ‏دانند. روز نوروز، اول سال فارسيان است. معلى مى‏افزايد: آن حضرت، اين مطالب را بر من املا كرد و من از املاى آن حضرت آن را نوشتم.

ابن فهد، به دنبال آن، روايت ديگرى از معلى نقل كرده است.در اين روايت آمده است كه امام صادق عليه‌السلام در صبحگاه نوروزى كه معلى به خدمت آن حضرت رسيده بود، از ايشان شنيد كه: روز نوروز، روزى است كه خداوند از بندگانش پيمان گرفت تا او را عبادت كرده به وى شرك نورزند و به انبياى او، حجج او و اولياى او ايمان بياورند. روز نوروز، نخستين روزى است كه خورشيد در آن طلوع كرد و بادها وزيدن گرفت و در زمين شكوفه پديد آمد. روز نوروز، روزى است كه كشتى نوح بر كوه جودى فرو نشست و روزى است كه خداوند، كسانى را كه از ترس مرگ از سرزمينشان خارج شده و مرده بودند زنده كرد و روزى است كه جبرئيل بر رسول خدا (صلى الله عليه و اله) فرود آمد و روزى است كه ابراهيم بت هاى قومش را شكست. و روزى است كه رسول خدا (ص) امام على(ع) را بر دوش گرفت تا بت هاى قريش را در مسجدالحرام شكست.

ابن فهد به چهار نكته در اين دو روايت توجه كرده است؛ يكى تطبيق روز نوروز با روز غدير يعنى هيجده ذيحجه سال دهم هجرت است. دوم سنت آب ريختن كه در بهار معنا دارد نه در ماه جدى (دى ‏ماه). سوم خلقت خورشيد در اين روز كه با سخن منجمان سازگار است و چهارم شكوفه دادن زمين كه باز در فروردين است نه در دى‏ماه.به اين ترتيب وى خواسته تا از اين روايت نتيجه بگيرد كه روز نوروز، همان زمان ورود خورشيد به حَمَل يعنى آغاز فروردين ماه است. به نظر مى‏ رسد، اين قديمى‏ ترين بحثى است كه در كتاب هاى فقهى شيعه در تعيين روز نوروز شده و بعد از آن در دوره صفوى بارها مورد نقد و ايراد قرار گرفته است.

مشكل اين دو حديث آن است كه در منابع كهن شيعه نيامده است. افزون بر آن، روايات مزبور كه در اصل بايد يكى باشد، حاوى دو نوع آگاهى درباره روز نوروز است كه اين خود، منشأ شبهه درباره آن شده و احتمال جعل آن را تقويت مى‏ كند. افزون بر آن، دانسته است كه، ابن غضائرى گفته: غاليان رواياتى را به معلى بن خنيس نسبت داده‌اند و نمى‏توان بر اخبار وى اعتماد كرد. در اين صورت، اين روايت كه بى‏‌گرايش غالبانه يا نگرش افراطى هم نيست، ممكن است از همان دسته مجعولاتى باشد كه غاليان به معلى نسبت داده‏اند. بايد اين نكته را نيز يادآورى كرد كه گفته شده، قرامطه ـ با گرايشى وابسته به مذهب افراطى اسماعيليه - دو روز را در سال كه نوروز و مهرگان بوده، روزه مى‏ گرفته‏اند. بلافاصله بايد تأكيد كنيم كه مجوسيان، نه تنها نوروز را روزه نمى ‏گرفته‏اند، بلكه به نقل بيرونى، اساساً مجوس را روزه‏اى نيست و هر كس از ايشان روزه بگيرد، گناه كرده است.

ياد از اين نكته لازم است كه بخش ريختن آب روى مردگان كه به يكى از انبياى بنى‌‌اسرائيل نسبت داده شده، در روايتى از ابن‏عباس آمده است. متن حديث را بيرونى چنين آورده: نقل شده كه در نوروز، جامى سيمين كه پر از حلوا بود، براى پيغمبر(ص) به هديه آوردند. آن حضرت پرسيد كه اين چيست؟ گفتند: امروز روز نوروز است. پرسيد كه، نوروز چيست؟ گفتند: عيد بزرگ ايرانيان است. فرمود: آرى، در اين روز بود كه خداوند عسكره را زنده كرد. پرسيدند: عسكره چيست؟ فرمود: عسكره هزاران مردمى بودند كه از ترس مرگ ترك ديار كرده و سر به بيابان نهادند و خداوند به آنان گفت بميريد و مردند.

سپس آنان را زنده كرد و ابرها را امر فرمود كه به آنان ببارد. از اين روست كه پاشيدن آب در اين روز رسم شده. سپس از آن حلوا تناول كرد و جام را ميان اصحاب خود قسمت كرده و گفت: كاش هر روزى براى ما نوروز بود. در همانجا آمده كه وقتى از مأمون درباره سنت آب‏ پاشى در روز نوروز سؤال شد، نوروز را همان روزى دانست كه مردگان از قوم بنى‏ اسرائيل در آن روز زنده شدند. ممكن است، اين روايت از اسرائيليات نيز باشد كه در جامعه اسلامى به نوعى با عقايد رايج پيوند داده شده است

از همه اينها گذشته، شايد بتوان تأويل ديگرى براى اين روايت جستجو كرد و آن اينكه ـ در صورت درستى صدور آن از امام صادق (ع) ـ شايد امام، خواسته ‏اند بفرمايند كه اصولاً هر روزى كه نشانى از پيروزى آيين الهى در آن باشد، نوروز است. درست همان طور كه در يكى از روايات سابق الذكر آمده بود كه امام على (ع) فرمودند: هر روز ما را نوروز كنيد. اين معنا براى نوروز، كاملاً مطابق تعبير «ایّام الله» است كه در قرآن به روزهاى متعلق به خداوند اطلاق شده است. البته با اين تأويل، بايد آنچه در روايت درباره نوروز فارسيان آمده، قدرى اصلاح شود. البته اشكالات ديگری هم در برخی از رساله های نوروزيه بر اين خبر وارد آمده است.

به نظر مى‌‏رسد كه نوروز، در فرهنگ مسلمانان شرقى، حتى با وجود مخالفت‌هاى برخى از فقهاى سنى ‏مذهب، دوام آورده است. عجيب آنكه برخى از آداب و رسوم خاص آن مانند چهارشنبه سورى و سيزده بدر كه از پيش از اسلام وجود داشته، و بى‌پايگى آن از نگاه اسلام بر همه روشن بوده، به دليل همسویى نوروز با طبيعت و نيز دخالت آن در تعيين خراج سالانه، همچنان حفظ شده است. حضور اين عيد در بخش وسيعى از دنياى اسلام در حال حاضر، از نواحى عراق و تركيه گرفته تا جمهورى آذربايجان، جمهوری‌هاى آسياى ميانه، افغانستان، پاكستان و طبعاً ايران، نشان آن است كه پيش از تشكيل دولت صفوى، اين عيد مورد اعتناى كامل بوده است. در اينجا بايد دو نكته را مورد توجه قرار داد:

 روايات درباره نوروز 
روز نوروز، روزى است كه قائم ما از اهل بيت (ع) قيام خواهد كرد و خداوند او را بر دجال پيروز خواهد نمود و دجال را بر كناسه كوفه بدار خواهد زد. هيچ نوروزى نخواهد آمد، جز آنكه ما انتظار فرجى در آن داريم. اين از روزهاى متعلق به ماست كه فارسيان آن را حفظ كردند و شما (عرب ها) آن را ضايع كرديد
نخست آنكه در دوره صفوى، تاريخ قمرى و شمسى رواج داشته و طبعاً مراسم نوروز برگزار مى‏‌شده است.

اولئاريوس در آن عهد چنين نوشته: ايرانى‏ها سال خود را برحسب حركت خورشيد و ماه تعيين و تنظيم مى‌‏كنند و به همين جهت داراى دو نوع سال شمسى و قمرى مى‏ باشند. سال قمرى از نظر مذهبى برايشان اهميت دارد كه اعياد و روزهاى سوگوارى خود را برحسب آن سال تعيين مى‌‏كنند. وى پس از آن اشاره كرده است كه ايرانيان، عمر خود را برحسب سال شمسى محاسبه كرده و مثلاً مى‏ گويند كه فلان مقدار نوروز از عمر آنها گذشته است. وى چهارشنبه آخر سال را كه چهارشنبه سورى بوده، از ايام مورد توجه مردم ياد كرده و گفته است كه مردم آن را بدترين روزهاى سال دانسته، كار را تعطيل مى ‏كنند، از خانه كمتر خارج شده و حتى‌المقدور كمتر حرف مى‌‏زنند و سعى مى‏‌كنند به كسى پولى ندهند ... عده‏اى هم كوزه‏هاى خود را برداشته ... به خارج شهر رفته و كوزه را از آب پر كرده و آن را مى‏آورند و به خانه و اطاق‌هاى خود مى‏‌پاشند و عقيده دارند كه چون آب، صاف و پاك است، پليدی‌ها و بدبختی‌ها را از خانه شسته، با خود مى‌‌برد.

«تاورنيه» نيز از عيد نوروز به با اين عبارت كه از اعياد بزرگ ايرانيان است سخن گفته و مى‏نويسد: در اين روز تمام بزرگان براى سلام شاه به دربار حاضر مى‏‌شوند و هر كس به اندازه شأنش بايد ارمغان و پيشكشى به شاه بدهد ... و در اين روز شاه ثروت گزافى به دست مى‌‏آورد ... براى روز اول سال، اگر يك ايرانى اتفاقاً پول نداشته باشد كه قباى نو تدارك نمايد، اگر بايد تن خود را گرو بگذارد، مى‌‏گذارد و قباى نو را حتماً به دست مى ‏آورد. شواهد فراوانى درباره اهميت برگزارى مراسم نوروز در ميان ايرانيان در دوره صفوى در دست است كه نيازى به نقل آنها نيست.

نكته دوم آنكه اين مسئله را بايد از زاويه ديگرى نيز مورد توجه قرار داد و آن اين كه با پيدايش دولت شيعى، طبيعى بود كه روزهایى كه در فرهنگ فقهى و تاريخى شيعه، از اهميتى برخوردار است به عنوان شعائر شيعى بزرگ داشته شود. اين روزها، يا روزهای عزا و مصيبت بودند يا روزهاى شادى و فرح. نوع ديگر، روزهایى بود كه در تقويم مذهبى، عباداتى براى آنها در نظر گرفته شده بود. با توجه به اختلافاتى كه در تعيين اين روزها وجود داشت، لازم بود تا تحقيقى درباره تعيين روز دقيق آنها صورت گيرد. به عنوان نمونه چندين رساله مولوديه نوشته شد تا اثبات شود، تولد رسول خدا (ص) در دوازدهم ربيع الاول بوده يا در هفدهم آن. همين طور رساله ‏اى به دستور شاه سلطان حسين صفوى نوشته شد با عنوان هداية الصالحين در اثبات آن كه تولد امام على (ع) در سيزدهم رجب بوده و ساير اقوال نادرست است.

به علاوه، مردم نياز به تقويم‌هایى داشتند تا به معرفى اين روزها پرداخته و آداب و عبادات ويژه آنها را بيان كند. نمونه آن كتاب تقويم المحسنين فى معرفة الساعات و الايام و الاسبوع از فيض كاشانى و اختيارات علامه مجلسى است. بايد اعتقاد به خوبى و بدى ساعات را هم به اين مطالب افزود و رساله‏هایى كه به اين مسائل هم پرداخته به آنچه گذشت، اضافه كرد. مجموع اين مسائل، جريانى را در تأليف پديد آورد كه به نوعى با بحث تقويم ارتباط مى‌‏يافت.

با توجه به آنچه در آغاز بحث درباره تفاوت نوروز قديم با نوروز جلالى گفته شد، بحث از تعيين روز نوروز و اين كه آيا نوروز وارد شده در روايات، همين نوروز مرسوم است يا نه، در ميان علما بالا گرفت. پيش از آن نيز، همانطور كه گذشت، ابن فهد در قرن نهم، نسبتاً مفصل به آن پرداخته بود. استدلال هایى كه در اين قبيل رساله‏ ها آمده، به طور عمده بر پايه مطالب نجومى، تاريخى و نيز رواياتى است كه به آنها اشاره كرديم. افندى با اشاره به رساله ميرزا ابراهيم حسينى مى‌‌نويسد: او رساله ‏اى نوشت كه نوروز، درست همين روزى است كه اكنون مرسوم است. آقا رضى قزوينى، رساله‏ اى در انكار اين مطالب نوشت. همين طور «محمد حسين بن ميرزا ابوالحسن قائنى» و «ميرزا رضى الدين محمد» مستوفى خاصه اصفهان دو رساله در تأييد تطبيق روز نوروز وارد شده در روايات با آنچه مرسوم است نوشتند. افندى مى ‏نويسد: و قد صارت هذه المسألة مطرحا لاراء الفضلاء.

در اين دوره افزون بر بحث هاى نجومى و اصولى و فقهى در اين باره، يكى دو روايت ديگر درباره نوروز كه در منابع پيشين شناخته شده نيامده، مطرح گرديد. يك روايت را مرحوم علامه مجلسى در بحار بدون آن كه نام منبعش را ياد كند، با اين عبارت كه: رأيت فى بعض الكتب المعتبرة آورده و سندى بر آن از همان كتاب نقل كرده است. راوى اين روايت معلى بن خنيس است اما نه در حد چند سطرى كه در مصباح شيخ آمده و يا يكى دو صفحه‏ اى كه در المهذّب ابن فهد آمده، بلكه ده صفحه بحار را به خود اختصاص داده است. آنچه در اين روايت افزون بر نقل ابن فهد آمده، تفصيلى است كه معلى از امام خواسته تا نام هاى فارسى سى روز ماه را بيان كند. به دنبال آن سى نام فارسى همچون هرمزد روز، بهمن روز، ارديبهشت روز و... آمده است.

علامه مجلسى روايت مزبور را بار ديگر از منبع ديگرى آورده، اما در آنجا نيز نام منبع ياد نشده، بلكه آمده است: وجدت فى بعض كتب المنجمين مرويا عن الصادق (ع)... در اين نقل، بخش اول سخن امام با معلى نيامده، بلكه تنها نام هاى ايرانى سى روز آمده است. نيز همان روايت را نقل كرده، بدون نام منبع و تنها با عبارت: «و روى ايضا فى بعض الكتب ...»، جالب آنكه علامه پس از نقل اين سه روايت مى ‏نويسد: اين روايات را ما از كتاب هاى منجمان نقل كرديم، زيرا از ائمه ما روايت كرده بودند، اما من بر آنها اعتمادى ندارم. در نُسَخ آنها نيز اختلافات زيادى وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره كردم. حقيقت آن است كه اين اسامى براى سى روز از منجمان بوده و روشن نيست به چه دليل به امام صادق (ع) نسبت داده شده است. علامه مجلسى به نقل از ابوريحان ـ و قاعدتا از الآثار الباقيه ـ آن نام‌هاى ايرانى را آورده است.

افزون بر اين روايت، نقل ديگرى هم در دوره صفوى مطرح بوده و آن اين است كه هفت سلام به مشك و زعفران نوشتن و غساله آن را نوشيدن و چهل مرتبه سوره يس را بر انار خواندن و شصت مرتبه اين دعا را خواندن كه «يا محوِّل الحول و الاحوال حوِّل حالنا الى احسن الحال». اين نقل را آقا رضى قزوينى آورده و افزوده كه در جایى معتبر به نظر نرسيده است. مرحوم شيخ عباس قمى هم آن را به نقل از كتب غير مشهوره آورده و صورت ديگر آن را «يا مقلب القلوب و الابصار يا مدبر الليل و النهار يا محول الحول و الاحوال حول حالنا الى احسن الحال» ياد كرده است.

منبع: تبيان


نوشته شده در   دوشنبه 10 فروردين 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode