مدیر مسئول موسسه فرهنگی موعود عصر مأموریت تمامی انبیاء و اوصیای الهی را با وجود تفاوت در مراتب و درجات، به هم متصل خواند و در راستای یک برنامه اصلی دانست.
به گزارش ایکنا به نقل از روابط عمومی موسسه موعود عصر، اسماعیل شفیعی سروستانی، مدیر مسئول این موسسه در حاشیه نشست یکصد و شصت و سوم فرهنگ مهدوی که روز پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت با عنوان غربالگری خداوند در آخرالزمان و گزینش یاران و یاریدهندگان مهدوی با اشاره به حکمت سفر حضرت امام رضا(ع) به ایران بیان کرد: راز و حکمت مأموریت تمام انبیای الهی در گزینش و آمد و شد آنها به زمین تنها نزد خداوند رحمان است و آنچه در نزد عالمان غیب است، پس تا زمان واقعه شریف ظهور و تفسیر همه وقایع توسط امام معصوم کنه ماجرا برای هیچ کسی مکشوف نخواهد شد. سؤال این است آیا ما اجازه داریم درباره آن گفتگو کنیم، بله اجازه داریم. البته این اجازه مشروط است به اینکه سخن خود را مستند کنیم به کلام و احادیث حضرات معصومین سلام الله علیها و کلام وحیانی قرآن، نه آنکه تفسیر به رأی داشته باشیم، پس حقیقت آمد و شد و اعمال حضرات معصومین(ع) تا روز ظهور بر هیچ کس مکشوف نخواهد شد. خودشان میآیند و بیان میکنند و ما نیز بر حسب تکلیفی که داریم، طرح موضوعی که انجام میدهیم رجاء داریم که نزدیک به حقیقت باشد.
سلسله انبیاء و اوصیا الهی از حضرت آدم ابوالبشر تا حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) و بعد اتصال آن به سلسله ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین و بالاخص حضرت خاتم الاوصیا بریده از هم نیست. در وجهی روح و باطن و زنجیری که چون نخ تسبیح همه انبیاء و اوصیاء الهی را همچون نخ تسبیح به هم متصل میکند، در گام نخست برمیگردد به حکمت خلق آدم، حکمت خلق عالم و آدم یکی از رشتههای مهمی است که این سلسلهی بلند را به هم وصل میکند، به عبارتی در گفتوگو درباره هر یک از انبیاء و اوصیا الهی متذکر خلقت خلق عالم و آدم. وقتی مراجعه میکنیم دربارهی خلق حضرت آدم، در آن صبحگاه آفرینش خداوند متعال فرمود «وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» من میخواهم خلیفهای در زمین جعل کنم، وقتی که بیان میکند خلیفه از سوی خداوند متعال میخواهد جعل بشود، ضرورتاً و الزاماً آن خلیفهی منصوب باید واجد تمام شئون تام و تمام خداوند متعال در عرصه هستی باشد.
یعنی به عبارت دیگر باید واجد همه صفات و حامل همه اسماء الهی باشد، و همچنین مأذون دراعمال ولایت در جزء و کل امور عالم، خلیفهای میخواهد خلیفهای جعل بکند، حکمت آفرینش آدم است، آنقدر مهم است که در صبحگاه آفرینش آدم میفرماید «َإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً». کروبیانی که در آستان خداوندی بودند و از نزدیک شاهد خلقت آدم، سئوالی برایشان پیش آمد وقتی سئوال کردند، یک جواب کوتاه بیشتر نشنیدند، «إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ»، من چیزی میدانم که شما نمیدانید، یعنی وقتی درباره امری علم ندارید، سکوت کنید. پس بیان شد، در آن صبحگاه آفرینش جعل خلیفه یکی از حکمتهای اصلی خلقت آدم است که آمده و برخاسته و عالم شده و اعلم الآدم اسماء کلها، اسماء را به او آموختند و همه استعداد لازم برای ظهور اسماء را به او دادهاند، اما آیا او به تمام معنی مصداق تام و تمام خلیفه الله است؟ یا در مراتبی هست؟ بنابراین موضوع ما در یک سطح باز میگردد به حکمت خلق عالم و آدم که جعل خلیفه است؛ بنابراین هریک از انبیاء و اوصیا الهی وجهی از حکمت الهی و مرتبهای از آن را به ظهور میرسانند، گویا هر یک از ایشان در مدرسهای، در مرتبهای و استعدادی قرار دارند، تا همه استعداد لازم، همه ظرفیت لازم، و همه ملزومات لازم فراهم بشود، تا ساعاتی که منظور اصلی خداوند متعال محقق بشود؛ بنابراین همه اینها با یکدیگر پیوند دارند، همه پیامبران و اوصیا ماموریتی دارند، و همه آنها به هم متصلاند؛ بنابراین جملگی در حال تکمیل یک برنامه هستند که این برنامه وجوه گوناگون و مراتب گوناگونی دارد که هریک از ایشان بخشی از برنامه را تکمیل میکنند و اجرای مأموریت الهی را به نبی و وصی دیگر تفویض میکنند.
اگر آیتی میآید و میرود پس از آن آیت دیگری میآید، و پس از آن نبی دیگری میآید و پس از آن کتاب دیگری میآیند. گویا گام به گام عالم و آدم میبایست مستعد بشوند، و استحقاق پیدا کنند، در روزی و روزگاری که زمانش نزد خداوند متعال محفوظ است، عالم و آدم زمین و آسمان، ارض و سماء شاهد تحقق کامل آن حکمت بشوند.
تباینی در تعالیم انبیاء و اوصیا نیست
هیچ گونه تباین و تعارضی میان تعالیم انبیاء و کتب آسمانی نیست، اگر تباین و تعارض و جدایی به چشم میخورد، بر میگردد به جهل ما، دوم به دستکاری این منابع، اگر چشم دل باز شود، همه این مفاهیم از یک منشاء سرچشمه گرفتهاند و به یک مقصد نورانی میروند، اما چرا بین تعالیم الهی تعارض میبینیم؟ برای آنکه آن چشم باطن بین ما فعال نیست. چون استعداد لازم را نداریم. اگر موسی ابن عمران بیاید، و اگر عیسی ابن مریم بیاید، و هر یک با کتابهای آسمانی خود بیایند، هر دو یک حقیقت را از این کتابها دریافت میکنند، و یک حقیقت را مینمایانند؛ بنابراین رشته واحد است، و پیوند بی تردید میان همه پیامبران است، و این رشته و این پیوند، وصل است به حکمت اصلی خلق آدم و عالم است، تباین و تعارض وجود ندارد، تباین و تعارض به جهل ما بازمیگردد.
هر کدام از انبیا و اوصیا در خلال اجرای ماموریتشان سیر اکمالی را طی میکنند، این کتب، هرکدام به ترتیب زمان نزول کاملتر از قبلی است، و هر نبی، بعد از نبی دیگر، کاملتر از دیگری است، پس فلسفه سیر اِکمالی در تعالیم به این دلیل است که بشر نیز دارد سیر اکمالی طی میکند، زمان و زمانه تغییر میکند، شرایط تاریخی تغییر میکند و حسب تغییر شرایط تاریخی و حال و روز انسانها پدید میآید، تعالیم، کتابها و مرتبه نبوت نیز تغییر مییابد. به همین دلیل متناظر با تغییر زمان و زمانه، حقایق نیز در صورتی نوین با نبی و رسولی جدید روبرو میشود و حقایق متناظر با تغییرات زمانی بر او نمایانده میشود؛ بنابراین کتاب متناسب با انسان جدیدی است که محصول زمانه جدید و متناظر با استعداد جدیدی که در بشر پدید آمده است.
همه انبیا و رسل در مجموع سیر اکمالی طی کردهاند تا کی؟ «الیوم اکملت لکم دینکم»، وقتی به فصل پیامبر آخرالزمان رسیده است، پیامبر آخرالزمان خاتم الانبیاء است و دوران اولیه اوامر و نواهی بیان واجبات را پشت سرگذاشته و دیگر چیزی از احکام برای بیان باقی نمانده است، و غدیر فرارسیده، مانده است آخرین برگ و توصیه الهی که باید از آن رونمایی بشود؛ و غدیر اتفاق میافتد، الیوم اکملت لکم دینکم.
هرکدام از پیامبران و اوصیا، حامل و مجری ماموریتی هستند که انجام میدهند و هیچ یک از انبیا و اوصیاء بریده از مأموریت اصلی اقدامی انجام نمیدهند، گویا در مثل یک قطار از یک مبدأ واحد راه افتاده است و ایستگاه به ایستگاه پیش میرود، تا برسد به مبدأ غایی مدنظر خداوند متعال. آن کسی که درک درستی از پیوستار به هم متصل ندارد در تعالیم الهی تعارض و تباین میبیند و میخواهد فقط در یک ایستگاه به موضوع نگاه بکند، سخن ما این است که یک جریان حقانی بیش نیست، از مبدأیی نورانی سفر را آغاز کرده است، به سوی مقصدی در ایستگاههای مختلف، ساکنان آن ایستگاه را تغذیه میکنند.
وصیت الهی حضرت ختمی مرتبت چه بود؟
از حضرت امام صادق(ع) نقل است، سندی از آسمان به حضرت محمد مصطفی(ص) نازل شد، و این وصیت نامه مختص امر امامت است، وصیت سر به مهر خداوندی به رسول خدا ارائه میشود، و جبرئیل امین میفرماید کهای محمد این وصیتنامه توست و برای امت تو که نزد خاندان تو باشد، در این حال رسول اکرم صلوات الله علیه و آله وسلم فرمود: برای کدام خاندانم؟ جبرئیل پاسخ داد: برای آنکه برگزیده و پرورده خداست. از میان آنان و ذریه او، برای اینکه علم نبوت را از تو به ارث ببرد، بر آن وصیت نامه مهر بود، چنانچه ابراهیم آن را به ارث برده بود، ارث آن مخصوص به علی علیه السلام است، و ذریه تو که از پشت تو باشند، بر آن وصیتنامه مهر بود، به عبارتی مأموریت او را به وی ابلاغ کردند، علی علیه السلام همان مهر اول را باز کرد و آنچه ماموریتش را اجرا کرد، مهر نخست را امیرالمؤمنین گشود، نه اینکه شرایط تاریخی و جبر زمانه، و حاکمان ظالم بیایند به اوصیا الهی امر و نهی کنند، امین و مأمون و هارون کهاند؟ که بخواهند امر و نهی کنند.
بلکه ایشان اجرای مأموریت الهی خود اجرا کردند، و امام مجتبی علیه السلام نیز مهر دوم را گشود و به دستوری که در آن بود عمل کرد، به مأموریت خود پرداخت و اجرا نمود، و پس از شهادت او، وصی سوم حسین ابن علی علیه السلام بود و مهر سوم را برگشود و دید در آن نوشتهاند، بجنگ و بکش و کشته شو و مردمی را برای شهادت با خود بیرون بر که جز با تو به سعادت شهادت نرسند! فرمود این کار را کرد، و، چون حسین ابن علی درگذشت آن وصیتِ ممهور را به علی ابن الحسین داد، و او نیز مهر چهارم را برگشود، دید در آن نوشتهاند خموشی گزین، و سر به زیر انداز و، چون علم در پرده شده است، و مناجات کن و وقتی دوره او تمام شد، آن را به محمد ابن علی داد. همانطور که میبینید وصیت نامه الهی دست به دست اوصیاء میچرخد. هیچ یک از ایشان نگاهی به مهر دیگری نمیاندازد.
او دید که در آن نوشتهاند که امامت پدرت را تصدیق کن و به تفسیر کتاب خدا بپرداز و ارث امامت را به پسرت بده، و امت اسلامی را سازمان بده، و به حق خدا عز و وجل قیام کن، و در موقع بیم و آسودگی جز حق مگو و جز از خدا بترس، راوی سئوال کرد، پس ششمین مهر به دست شما گشوده شده است؟ فرمودای معاذ: مأموریت ما را شنیدی و تو نیز وظیفهات آن است که این را برای شیعیان ما بازگو کنی، معاذ پرسید: یا اباعبدالله آِیا خداوند از ذریه شما چنین نعمتی را به شما عرضه داشته است؟ فرمود بلی: به لطف خدا چنین فضلی به من عنایت شده است و با دست خود به عبد صالح موسی ابن جعفر حضرت امام موسی کاظم علیه السلام اشاره نمود که او در سالهای نخست زندگی بود.
حضرت علی ابن موسی الرضا المرتضی نیز مانند اجداد طاهرینش تا حضرت ابا ابراهیم موسی ابن جعفر، دارند از یک نامه و وصیت نامه که مهر بر آن است، به وظیفه خود عمل میکنند. علی ابن موسی الرضا نیز در سفر بزرگ خودشان مأمور به اجرای وصیت نامه الهی و ماموریتی الهی است. پس این گونه نیست که یک شقی بخواهد بر امامی حکم براند، مأمون که باشد که به حضرت علی ابن موسی بگوید به خراسان بیا. مجموع سالهای امامت ایشان ۲۰ سال است، مجموع سالهای حضورشان در ایران بین سه تا پنج سال بیشتر نبوده است.
گستره جغرافیایی ولایت امام رضا(ع)
علی ابن موسی الرضا از مدینه تا بصره، از بصره به اهواز، تا نیشابور، از نیشابور تا مرو، از مرو تا خراسان بزرگ طی طریق کردند و در هر منزل نشانههایی درخشان و قدمگاهی برای اهل معرفت ساختند، هر قدمگاه مدخلی است برای اتصال با فرهنگ سترگ شیعی. ایرانیان با اسلام آشنایی پیدا کرده بودند، و با واسطههایی با فرهنگ و تفکر ولایی، علوی و مهدوی آشنایی داشتهاند، اما خداوند متعال بهانهها، واسطههایی را جعل کرده بود که مردم ایران در گستره خراسان بزرگ با عمقِ عمیق فرهنگ علوی و شیعی آشنایی پیدا بکنند. فتح دلها و تألیف قلوب و تثبیت و توسعه معرفت راستین شیعی، جز با سفر علی ابن موسی الرضا المرتضی به ایران ممکن نمیشد.
تلاشهایی توسط سلمان فارسی، سلمان محمدی در مدائن رخ داده است، و او معرفت شیعی را نثار خراسان بزرگ کرده بود، اما تلاش عظیم او به نتیجه مطلوب و غایی خداوندی منتهی نشده بود، در ادامه مختار ثقفی نیز، آنقدر ایرانی در لشگرگاهش داشت تا اینکه همه لشگریان فارسی صحبت میکردند؛ و ایرانیانی که به عنوان موالی خونخواه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام شدند، و در ادامه ایرانیانی که در لشگر مختار بودند مهاجرت کردند، و معرفت شیعی را در خراسان بزرگ نشر دادند، قیام زید نیز مؤثر بود، اما مأموریت اصلی به عهده امام رضا علیه السلام بود. باید ساکنان ایران با حضور مبارک امام رضا علیه السلام آماده مأموریت اصلی و رسالت تاریخیشان میشدند.
کلمه لا إلهَ إلَّا اللّهُ حِصنی
مهر هشتم گشوده شد و در ادامه در این متن آمده بود که مهاجرت کن و به خراسان بزرگ برو، پخش رایحه فرهنگ شیعی مرهون اهتمام اوست. از دروازهی بصره که وارد اهواز شدند. هر کجا حضرتش قدم گذاشته است، بدل به قدمگاه شده است، بدل به یک کانون فرهنگ شیعی شده است، برای مثال وقتی وجود مبارک حضرت ثامن الحجج به نیشابور رسیدند، جمعی از محدثین از آن حضرت طلب مجلس میکنند که تعداد ایشان را تا ۲۰ هزار نفر نوشتهاند، حضرتش از محمل فرود میآید و بیان میدارد ولایت اهل بیت (ع) شرط توحید است. إسحاق بن راهوَیه گوید:
لَمّا وافی أبُو الحَسَنِ الرِّضا (ع) بِنَیسابورَ و أرادَ أن یخرُجَ مِنها إلَی المَأمونِ اجتَمَعَ إلَیهِ أصحابُ الحَدیثِ، فَقالوا لَهُ: یابنَ رَسولِ اللّهِ، تَرحَلُ عَنّا و لا تُحَدِّثُنابِحَدیثٍ فَنَستَفیدَهُ مِنک؟! و کانَ قَد قَعَدَ فِی العُمارِیةِ، فَأَطلَعَ رَأسَهُ و قالَ: سَمِعتُ أبی موسَی بنَ جَعفَرٍ یقولُ: سَمِعتُ أبی جَعفَرَ ابنَ مُحَمَّدٍ یقولُ: سَمِعتُ أبی مُحَمَّدَ بنَ عَلِی یقولُ: سَمِعتُ أبی عَلِی بنَ الحُسَینِ یقولُ: سَمِعتُ أبِی الحُسَینَ بنَ عَلِی بنِ أبی طالِبٍ یقولُ: سَمِعتُ أبی أمیرَ المُؤمِنینَ عَلِی بنَ أبی طالِبٍ یقولُ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ (ص) یقولُ: سَمِعتُ جَبرَئیلَ یقولُ: سَمِعتُ اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ یقولُ: لا إلهَ إلَّا اللّهُ حِصنی، فَمَن دَخَلَ حِصنی أمِنَ مِن عَذابی. قالَ: فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَةُ نادانا: بِشُروطِها، و أنَا مِن شُروطِها.
هنگامی که ابوالحسن الرضا(ع) به نیشابور رسید و خواست که آن جا را به قصد رفتن نزد مأمون ترک گوید، راویان حدیث، گردش را گرفتند و عرض کردند:ای پسر پیامبر خدا، از پیش ما میروی و برایمان حدیثی که از محضرتان فیضی بریم، نمیگویی؟ حضرت که در کجاوه نشسته بود سرش را بیرون آورد و فرمود: از پدرم، موسی بن جعفر شنیدم که میفرماید: از پدرم، جعفر بن محمّد شنیدم که میفرماید: از پدرم، محمّد بن علی شنیدم که میفرماید: از پدرم، علی بن الحسین شنیدم که میفرماید: از پدرم، حسین بن علی بن ابی طالب شنیدم که میفرماید: از پدرم، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب شنیدم که میفرماید: از رسول خدا(ص) شنیدم که میفرماید: از جبرئیل شنیدم که میفرماید: از خداوند جلّ جلاله شنیدم که میفرماید: (کلمه) لا اله الا اللّه حصار من است و هرکس وارد حصار من شود از عذابم در امان است. اسحاق میگوید: چون شتر به راه افتاد حضرت با صدای بلند به ما فرمود: اما این شرطهایی دارد و من از شرطهای آن هستم.
برکات جلسات مناظره
مأمون ملعون فکر میکرد اگر جلسات مناظرهای با بزرگان زرتشتی، یهودی و مسیحی برگزار کند، به این امید که حضرت علی ابن الموسی الرضا المرتضی در گفتگو و مناظره با این بزرگان وا بمانند. در این لحظه حضرتش میفرماید که بخدا مأمون پیشمان خواهد شد وقتی که ببیند با نصرانی با انجیل، با یهودی با تورات، و با زرتشتی با نص خودشان وارد محاجه شوم و عاقبت علی ابن موسی الرضا المرتضی در تمامی احتجاجها پیروز بود. به جز برگزاری جلسات مناظره، نامه نگاری میکنند که هر یک از نامهها، حاوی مضامین عمیق و معرفت ناب شیعی است، در ادامه همین نامه نگاریها حضرت از شیعیان حمایت مالی میکنند، تا حدی که اباصلت میگوید یابن الحسن شما هر چه داشتید بخشیدید! حضرتش میفرماید: این غنیمت است.
مهاجرت سادات
در ادامه مهاجرت سادات به ایران بود، فقط با حضرت احمد ابن موسی علیه السلام پانزده هزار نفر از سادات به ایران آمدند، همین طور در خیمه و خرگاهی که به نام حضرت فاطمه معصومه مزین شده است، یک نردبان غیبی به سوی آسمان است. وقتی قرار است ایران حافظ معارف مهدوی، علوی، و فاطمی بشود، باید مقدماتش از مدتها قبل فراهم میشده است. صدها سال از فراهم ساختن این مقدمات گذشته است، مقدمات حفاظت از معرفت ناب اسلامی و شیعی را خود ائمه معصومین فراهم نمودهاند.
بدین ترتیب شاهدیم، پایگاههایی در این سرزمین پدید میآید، حضرت سراج الله پرچم سلطنتش افراشته میشود، این سرزمین بدل به سرزمین دل و جان بدل میشود، حکمت نورانی در زمین خداوند، در یک سرزمین به ظهور و پیدایی رسید، و این ایرانیان قبل از همه این دریافت نورانی و رحمانی را پیدا کردهاند، و با حضرت علی ابن موسی الرضا المرتضی به بخشی قابل ملاحظهای از این معارف تجهیز شدهاند. آنچه حائز اهمیت است در کلام حضرت علی ابن موسی الرضا المرتضی جایگاه خاصی به مهدویت داده شده است، و در فرازهای مختلف به این مهم پرداختهاند و در پایگاههایی منتشر شد.
وقتی به مشهدالرضا میروید، چشمهای دل بگشائید پیرامون مضجع شریف علی ابن موسی الرضا مرتضی بیش از همه اولیا مشغول سیر و سلوک و سفراند، صاحب کرامتاند و در هدایت قلبی و روحی مومنان، و بیان شده بود از قول آن عزیز که یکی از مهمترین مأموریتهای آن عزیز، انتخاب یاران و یاری دهندگان، گزینش لشگرگاه ده هزار نفری است. آن ۳۱۳ نفر حاکمان آیندهاند برای اقصی نقاط عالم، در ادامه ده هزار نفر دیگر که در مسیر هدایت امام معصوم پرورده بشوند، تا زمانی که لازم شد، آنها در خدمت آن اصحاب ۳۱۳ نفر، قرار بگیرند. یکی از بخشهای مهم، مأموریت حضرت امام رضا علیه السلام تربیت و گزینش یاران و یاوران مهدوی بوده است.