مقدمه:
با توجه به اینکه جایگاه سنتهای الهی در هستی و غیرقابل تبدیل بودن آنها و اینکه مقدرات و سرنوشت انسان نیز در چارچوب این سنتها رقم میخورد،پس به هیچ عنوان نباید تغییری در سرنوشت ها ایجاد گردد.
اما این بدان معنی نیست که انسان محکوم به جبر مقدرات است بلکه درحیطه سنتهای حاکم بر هستی، به او اجازه داده شده تا با استفاده از اسباب و وسایل و نیز تغییر رفتار خود، سرنوشت خویش را تغییر دهد و بهترین زمان این تغیر و حک و اصلاح، شب قدر است.
این تغییر در سرنوشتهای شخصی، بیرون از دایره اراده و مشیت انسانی است؛ اما این بدان معنا نیست که انسان درباره سرنوشت مقدر و نوشته شده خویش دستبسته باشد.
بلکه خدا راههایی را برای انسان قرار داده تا مقدرات خویش را تغییر دهد که یکی از مهمترین آنها دعا و تضرع به درگاه خدا و درخواست برای تغییر سرنوشت است.
زیرا رقم خوردن مقدرات از سوی خدا در «امّ الکتاب» به معنای عدم تصرف خدا در آن نیست، بلکه همواره این مشیت و اراده الهی است که حاکم بر هر چیزی از جمله مقدرات محفوظ در امّ الکتاب است.
در این مطلب برآنیم که درخصوص نقش دعا در تغییر و تبدیل سرنوشت و مقدرات محتوم و تغییر در مقدرات ثبت شده در شب قدرمطالبی را بیان نمائیم.
معنای قضا و قدر
قضا، در لغت به معنای حکم (1)(2) و نیز به معنای تمام کردن کار آمده است. قضای منسوب به خداوند، اخص از «قدر» است.(3)
و از آنجا که پدیده ها در وجود و تحقق، مستند به خداوند متعال هستند، اگر خداوند، تحقق پدیده را اراده کند و علل و شرایط آن تمام شود و راهی برای پدیده باقی نماند مگر موجود شدن به تعیین الهی و از دایره تردید و ابهام خارج شود، این اراده، قضای الهی نامیده می شود.
قضا، هم در دایره تکوین است و هم در دایره تشریع. از نظر فلسفی نیز قضا خروج از تردید و ابهام و ضروری شدن وجود از ناحیه علت تامه می باشد که واجب تعالی است؛ زیرا مقصود از قضا تمام شدن امر و تعیین و تعین پیدا کردن است.
علامه طباطبائی می فرماید: قدر، مقدر را حتمی نمی کند و احتمال عدم وقوع دارد، اما هنگامی که مورد قضا واقع شد، چاره ای جز وجود و تحقق ندارد. (4)
در آیات قرآنی واژه های «امر»، «کلمه»، «کتاب»، «قضی» و مشتقات آنها برای بیان این مفهوم استفاده شده است. اما قدر در لغت به معنای بیان کمیت شیء(5)
مقدار و اندازه چیزی به حسب وزن یا به حسب زمان و مکان، اندازه نمودن، فرمان دادن، حکم کردن، محدود ساختن حوادث و اشیاء به علل مادی و شرایط زمانی و مکانی آمده است.(6)
قدر در اصطلاح، اندازه اشیاء و تعیین حدود وجودی آنها است؛ (7) به بیان دیگر، تقدیر امری از ناحیه خداوند، قرار دادن آن به اندازه و مقداری است که حکمت اقتضا می کند.(8)
در آیات قرآنی از واژه های «اجل»، «کتب»، مشتقات «قدر» و بعضی عبارات دیگر برای بیان مفهوم قدر استفاده شده است.
عدم تبدیل و تحویل در قوانین هستی
از نظر آموزههای قرآن، قوانین و سنتهای حاکم بر هستی که از آن به سنتها و قوانین تکوینی یاد میشود، تبدیل و تحویلی بردار نیست.
قوانین، احکام و سنتهای الهی در تشریع نیز چنین است؛ زیرا همان طوری که قوانین و سنتهای تکوینی بر اساس حکمت و عدالت وضع شده است، قوانین و سنتهای تشریعی نیز بر اساس حکمت و عدالت، وضع شده است. (9)
بنابراین، همه قوانین و سنتهای تکوینی و تشریعی مبتنی بر حکمت و عدالت است؛ به طوری که اگر تحویل و تبدیلی در این قوانین و سنتها ایجاد شود، بر خلاف حکمت و عدالت است؛
زیرا خدا همه هستی را براساس حکمت و هدفی ایجاد و خلق کرده است؛ و از آنجا که خدا حکیم، علیم و قدیر است؛ به هر چیزی، آن جایگاه «حق» را داده که مقتضای حکمت و عدالت است؛
چرا که خدای حکیم برای تحقق حکمت و هدف هستی، از علم و دانایی برخوردار است که هیچ جهل در آن راه نمییابد و از چنان قدرتی برخوردار است که هیچ عجز نیز در آن راه نمییابد.
پس خدا به حکمت خویش هر چیزی را در جایگاه حق خودش قرار داده است و هر گونه تبدیل و تحویل در هر چیز از جمله قوانین و سنتهای تکوینی و تشریعی به معنای خروج از حکمت و عدالت به سمت عبث و ظلم است که در ذات الهی و افعال او راه ندارد.(10)
از نظر قرآن، تبدیل به معنای بدلآوری و جایگزین کردن یا تحویل به معنای از حالی به حالی دیگر در آوردن، در هستی از جمله سنتها و قوانین تکوینی و تشریعی راه ندارد.
چنانکه خدا به صراحت بر این امر در آیات قرآن تاکید دارد و میفرماید: وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّهْ اللهِ تَبْدِیلًا؛ و هرگز در سنت الله تبدیلی نخواهی یافت.(11)
و نیز میفرماید: وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِیلًا؛ و در سنت ما تحویلی را نخواهی یافت.(12)
تغییر در مقدرات در چارچوب سنتهای کلی هستی
بر اساس آموزههای قرآن، هر چند که هیچگونه «تبدیل و تحویلی» در سنتها و مقدرات الهی نخواهد بود، اما «تغییر» در مقدرات امکانپذیر است.
تغییر از واژه «غیر» به معنای «دیگری شدن یا دیگری کردن» است؛ به این معنا که میتوان در چارچوب همان «مقدرات» و «سنتهای الهی» تبدیل و تحویل ناپذیر تغییراتی را ایجاد کرد.
البته این تغییر تنها در اختیار دو موجود دارای اراده و اختیار یعنی انسان و جن است و آنها میتوانند در چارچوب سنت تکوینی الهی تغییراتی را ایجاد کنند که میتواند مثبت یا منفی باشد؛
چنانکه تغییراتی که ابلیس از جنیان دنبال آن است، تغییراتی است که بر خلاف جریان هدایت تکوینی و تشریعی برای جن و انسان است؛ ابلیس در این باره میگوید:
و آنان را سخت گمراه و دچار آرزوهاى دور و دراز خواهم کرد و وادارشان مىکنم تا گوشهاى دامها را شکاف دهند و وادارشان مىکنم تا آفریده خدا را تغییر دهند؛ و هر کس به جاى خدا شیطان را ولیّ خویش قرار دهد، قطعا دچار زیان آشکارى شده است. (13)
این تغییرات در خلقالله که ابلیس خواهان آن است و دوستان او آن را پذیرا میشوند، تغییراتی است که در چارچوب «حکمتهای کلی» مجاز دانسته شده است.
در حقیقت خدا بر اساس حکمت عالی و کلی خویش «مقدر» کرده است تا برای انسان و جن، امکان «تغییر» در خلق باشد.
دعا کردن تغیر در مقام قضا است یا در مقام تقدیر
بنابراین، گام نخست در تحقق هر چیزی تقدیر الهی و سپس قضا و پس از آن امضای الهی است. اگر چیزی در مرحله قضا قرار گرفت، بی هیچ شک و تردیدی تحقق خواهد یافت، اما در مقام تقدیر قابل تغییر است.
خداوند در آیاتی از جمله 22 و 23 سوره حدید از امکان تغییر قدر سخن به میان آورده و آن را مستند به رفتار و عملکرد مردم دانسته است.
همچنین در آیات 21 تا 26 سوره مائده از قابلیت تغییر مقدرات الهی با تغییر عملکرد مردم و امت سخن به میان آمده است.
در حقیقت در این آیات سخن از امکان تغییر در مقدرات الهی است، اما در عین حال تاکید شده که این تغییر مقدرات تنها در سایه تغییر رفتار و عملکرد مردم و امت ها امکان پذیر است.
از این رو درخواست انسان برای تغییر مقدرات بی آنکه تغییری در رفتار و عملکرد صورت گیرد، درخواستی نادرست شمرده شده است.(14)
البته از آیه 10 سوره ابراهیم و نیز 2 تا 4 سوره نوح چنین استنباط می شود که یکی از راه های تغییر تقدیر و مقدرات الهی، درخواست های پیامبران و اجابت آن از سوی خداوند است؛
معنای بداء و ارتباط ان با تغیر در مقدرات
این حقیقت قرآنى که خداوند آنچه را که بخواهد تغییر مىدهد، همان مسأله «بدا» است که شیعه به آن اعتقاد دارد و اهل سنت آن را نفى مىکنند.
از نظر شیعه بدا همان کارى است که خداوند در لوح محو و اثبات مىکند و چیزى فراتر از آن نیست. بدا به معناى آن نیست که براى خدا چیزى که معلوم نبود آشکار شد بلکه به این معناست که خداوند چیزى را که بر بندگان پنهان بود آشکار کرد.
در آیهاى که مربوط به لوح محو و اثبات است، عبارت « یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ » به روشنى دلالت دارد که قضاى الهى قابل تغییر است و چنین نیست که قضاى الهى، قدرت او را محدود کند و او نتواند کارى بر خلاف قضاى خود انجام دهد.
خداوند همواره در حال انجام کار جدیدى است .
عدم تاثیر دعا از منظر یهود
خداوند در سوره مائده میفرماید: ﴿و قالت الیهود ید اللّه مغلولة﴾: (15)
«ملت یهود می گویند: دستهای خدا بسته است» می گویند: این آیه ناظر به بیان عقاید یهود، درباره عدم تغییر تقدیر الهی است و آنان معتقدند که در موضوع سرنوشت، هیچ نوع تغییر و تبدیل راه پیدا نمی کند.
زیرا خداوند پس از آفریدن جهان، مقدرات هر موجودی را با قطعیت کامل، معین نموده است، و اثر مستقیم قطعیت تقدیر، این است که رشته مقدرات از دست او خارج گردد، و دیگر او قادر به تبدیل و تغییر آن نباشد! (16)
روی این منطق واهی و سست. بسیاری از کارهای خیر و نیک که به عقیده ما، می تواند، در مقدرات ما دگرگونی ایجاد کند، بی نتیجه خواهد بود،
زیرا هرگاه تقدیر خداوند قابل تغییر نیست، و تحقق آنچه که روز نخست، تعیین شده است، ضروری و قطعی می باشد، دیگر، چه نیازی به دعا داریم، و صدقه و سائر اعمال نیک، چه سودی به حال ما در تغییر سرنوشت ما خواهد داشت.؟!
پاسخ به یهود یان
قرآن مجید در ذیل همان آیه در رد این منطق سست چنین میفرماید:﴿بل بداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء﴾: (17)
هر دو دست او باز است (یعنی قدرت او محدود نیست) هر نوع بخواهد انفاق می کند، و میتواند، نیازمندی را غنی، و ثروتمندی را نیازمند سازد یعنی محدود ساختن قدرت خداوند، معلول عدم شناسائی قدرت نامتناهی او است.
علم خدا دو نوع تقدیر وجود دارد:
1- قضاى حتمى
تقدیر قطعی و ضروری که به هیچ وجه قابل تغییر و دگرگونی نیست، یک چنین تقدیر به هیچ عملی مانند دعاء، و اعمال نیک، دگرگونی پیدا نمیکند. زیرا مشیت الهی بر این تعلق گرفته که این کار، به صورت یک امر قطعی انجام گیرد مانند:
الف-هر انسانی از نظر عمر و زندگی محدود است و هیچ فرد انسانی در این جهان زندگی ابدی و جاویدان نخواهد داشت.
ب- جهان ماده، ابدی و پیوسته نیست، و روزی فرا می رسد که منظومه شمسی ما خاموش میگردد.
ج- مشرکان و بت پرستان وارد دوزخ خواهند شد و گروه مطیع و فرمانبردار، اهل سعادت و بهشت خواهند بود.
این دسته از مقدورات کلی، به هیچ نحو، قابل تغییر نیست و دعاء و سائر عوامل تغییردهنده، نمی- توانند در آنها دگرگونی ایجاد کنند.
و لذا- یکی از شرائط استجابت دعاء این است که به امر محالی و یا چیزی که برخلاف سنت و مشیت قطعی خداوند است(مانند زندگی ابدی در این جهان ) تعلق نگیرد.
از مکافات عمل غافل مشو *** گندم از گندم بروید جو از جو
پس، قضا و قدر الهی بر این تعلق گرفته است که علت بوجود آمدن گندم، دانه گندم باشد، نه دانه جو. پس اگر دانه گندمی در جای مناسب قرار گیرد و شرایط فراهم باشد به بوته گندم تبدیل می شود.
2- قضاى تعلیقى
آن دسته از مقدوراتی که به فرمان و اذن خدا، قابل تغییر است.و هردو سرنوشت، سرچشمه واحدی دارند، و هردو مربوط به خداوند است و خدائی که سرنوشت نخستین را معین نموده است در ازل نیز از سر- نوشت دوم غافل نبوده است.
مثلا تقدیر نخستین خداوند درباره فردی این بوده که بیمار شود و بمیرد، ولی این تقدیر بصورت یک سرنوشت صددرصد قطعی نبوده، بلکه مشروط به این بوده است که عمل نیکی را انجام ندهد.
و یا مؤمن پاکدلی در حق او دعاء نکند، هرگاه یکی از این دو شرط محقق نگردد، سرنوشت قطعیت پیدا میکند، در غیر این صورت، سرنوشت نخستین به سرنوشت دیگری تبدیل میگردد،.
و بر اثر اعمال نیکی که انجام می دهد، او شایستگی این را پیدا می کند که عمر بیشتر و زندگی گسترده تری پیدا نماید.
آری خداوند از روز نخست می دانست که سرانجام کدام یک از این دو سرنوشت در حق او، حکومت خواهد کرد. مثلا او مشمول دعای پاکدلی خواهد بود، یا عمل خیری انجام خواهد داد، یا نه؟
ولی این علم ازلی و محیط، مانع از آن نخواهد بود، که دو سرنوشت در انتظار او باشد و او با یک عمل انقلابی مانند نیکی به بینوایان و یا بر اثر دعای صاحبدلی، سرنوشت نخستین را دگرگون سازد و سرنوشتی را جایگزین سرنوشت دیگر نماید.
سم کشنده است، پس اگر کسی سم بخورد و مقداری سم به اندازهای باشد که موجب مرگ میشود، چنین شخصی خواهد مرد. اما اگر کسی سم بخورد و فورا دارویی که اثر سم را از بین می برد بخورد آیا باز هم خواهد مرد؟
پاسخ روشن است. اگر کسی را مار نیش بزند و او فورا به دکتر مراجعه کند و دکتر داروی ضد سم به او تزریق کند چنین شخصی نخواهد مرد.
پس سم مار همیشه کشنده نیست؛ بلکه در صورتی کشنده است که داروی ضد سم مصرف نشود. در این مثال، کشنده بودن سم، قضا و قدر غیر حتمی است؛ حال اگر سم خورده شد و داروی ضد سم مصرف نشد کشته شدن حتمی خواهد بود و به اصطلاح جایش در لوح محفوظ است.
سرنوشت ما نیز همین گونه است و صدقه دادن و سایر کارهای خوب مانند داروی ضد سم است. پس ممکن است قضا و قدر غیر حتمی الهی به این تعلق گرفته باشد که برای ما حادثه ای اتفاق بیفتد، حال اگر صدقه بدهیم. صدقه مانند پادزهری جلوی آن حادثه را می گیرد.
اسباب و عوامل اصلی تغییر در مقدرات الهی
اما باید دانست که آنچه به عنوان عامل اصلی تغییر در مقدرات الهی می شود، تغییر رفتار و عملکرد خود مردم است؛ از این رو خداوند به مردم هشدار می دهد که حتی اگر پیامبر(ص) نیز بخواهد، تغییری در مقدرات امت ها و ملت ها پدید نخواهد آمد. (18)
اما اگر مشیت الهی از مقام تقدیر به مقام قضا برسد، دیگر قابل بازگشت نیست؛ چرا که قضای الهی حتمی و قطعی است و تبدیل و تحویل و تغییری در آن راه نمی یابد.(20)
به هر حال، تغییر در سرنوشت و مقدرات زمانی خواهد بود که انسان ها رفتارهای خویش را اصلاح و تغییر دهند و براساس نظام احسن الهی عمل و حرکت نمایند.
اگر بندگان رفتارهای خویش را تغییر داده و اصلاح نمایند، مقدرات الهی نیز تغییر می یابد و مسایل و حرکت هستی به نفع آنان رقم می خورد.
بنابراین، هرگونه تغییر از مثبت به منفی و از منفی به مثبت در عملکردها و رفتار آدمی، موجب تغییر در سرنوشت و تقدیر اوست؛ پس اگر رفتار منفی اصلاح شود،.
از بدبختی می رهد؛ چنانکه اگر رفتار مثبت به منفی تبدیل گردد، گرفتار بدبختی می شود. این همان تغییری است که در آیات قرآنی به آن اشاره شده است.
به سخن دیگر، هرگونه تغییر در تقدیر و سرنوشت بشر، منوط به تغییر در رفتار آدمی است. مشیت الهی بر این قرار گرفته است که اگر مردم رفتار و عملکرد خویش را تغییر دهند، تقدیر و سرنوشت آنان نیز تغییر می یابد.(19)
خداوند در آیات بسیاری از حتمی و غیرقابل تغییر بودن قضای خود خبر داده است. در آیاتی از جمله 117 سوره بقره و 47 و 59 و 154 سوره آل عمران و آیات دیگر قرآن، قضای خداوند، امری غیرقابل تغییر و تخلف ناپذیر در وقوع معرفی شده است.
بنابراین، در مقام قضا هرگز تغییری رخ نخواهد داد و آنچه قضای آن صادر شده، بی هیچ تردیدی وقوع خواهد یافت.
مقدرات هر چیزی بر اساس حکمت و عدالت الهی
بر اساس حکمت و عدالت الهی، هیچگونه تبدیل و تحویلی در چیزی از جمله سنتهای الهی رخ نمیدهد. این بدان معناست که برای هر چیزی مقدراتی براساس حکمت و عدالت است که تعیینکننده «هویت» آن چیز است.
از همین رو خدا درباره خلقت هر چیزی به «قدر» آناشاره میکند که بر اساس حکمت و عدالت الهی است. خدا میفرماید: وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیرًا؛ و هر چیزى را آفریده و بدان گونه که در خور آن بوده، اندازهگیرى کرده است.(21)
تقدیر هر چیزی همان «قدر» و «اندازه» و «شان» آن چیز است که مبتنی بر حکمت و عدالت الهی میبایست آن چیز در آن حد و اندازه ظاهر شود و شان او را تامین میکند.
از آنجا که هر چیزی ظهور صفتی از صفات الهی و اسمی از اسماء الهی است، به طور طبیعی هر چیزی مظهر صفت و اسمی خواهد بود که همان «قدر» او است.
البته برخی از آفریدههای الهی مظهر دو یا بیشتر یا کمتر از اسمای الهی هستند؛ و برخی دیگر از جمله انسان مظهر تمام اسماء و صفات الهی است. (22)
از همین رو از شانیت خلافت برای خدا برخوردار است. (23)همچنین از مقدرات الهی این است که هر چیزی را بر اساس «قدر» در چارچوب هدایتی تکوینی در مسیر حکمت الهی قرار داده است تا این گونه حکمت الهی از خلقت تامین شود؛
چنانکه خدا میفرماید: گفت پروردگار ما کسى است که به هر چیزى، خلقتى که درخور اوست داده، سپس آن را هدایت کرده است. (24)
در همین راستا خدا مقدراتی خاص برای انسان قرار داده و او را به شکل خاصی نیز از هدایت تکوینی فطری و حتی تشریعی از طریق وحی برخوردار کرده است (25)
چنانکه در جایی میفرماید: مِنْ نُطْفَهْ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ؛ از نطفهاى خلقش کرد و اندازه مقررش بخشید، سپس راه را بر او آسان گردانید. (26)
اگر مقدرات هر چیزی بر اساس حکمت و عدالت الهی است، معنا ندارد که تبدیل و تحویلی در آنها رخ دهد؛ زیرا در این صورت به معنای خروج از حکمت به عبث و از عدالت به ظلم خواهد بود که هرگز خدا چنین نمیکند.
امام سجاد(ع) با اشاره به تاثیر اسباب و وسایل در چارچوب سنتهای الهی به این نکته توجه میدهد که این تاثیری که خدا برای اسباب و وسایل مانند دعا و درمان و شفاعت قرار داده تا جایی کارآیی دارد که خلاف حکمت الهی نباشد.
ایشان میفرماید: یا من لاتبدل حکمته الوسائل؛ ای خدایی که وسائل و اسباب تبدیلی در حکمت او ایجاد نمیکند. (27)
تغییر در وجود و نفس انسانی
با نگاهی به تعالیم قرآن به دست میآید که انسانها این امکان را دارند تا «تغییر» را در «نفس» خویش داشته باشند.(28)
این تغییرات در «نفس» میتواند تاثیر مثبت یا منفی در اجتماع و بلکه در کائنات بگذارد و اسباب برکت یا نقمت شود یا نعمتی را به نقمت تبدیل کند یا برکات را بر انسان سرازیر نماید.(29)
با تدبر در آیات قرآن میتوان دریافت که این تغییرات در نفس انسانی، موجب میشود که انسان به انسانی تبدیل شود که یا همه اسماء و صفات را ظهور بخشیده و مظهر آنها باشد.
که در این صورت مظهر ربوبیت و پروردگاری میشود و در کائنات به این عنوان تصرفات تکوینی میکند؛ چرا که در مقام خلافت قرار گرفته است.(30)
یا دنبال هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی برود و به جای ظهور اسماء و صفات با کارهای صالح و نیک و تقوای الهی، دنبال گناه و فجور رفته و اسماء و صفات الهی را دفن کند و این گونه نفس او سقوط میکند و به «انسان انعام» (31)
یا «انسان حطب» (32) یا «انسان حصب» (33)تغییر ماهیت میدهد؛ یعنی با حفظ «انسانیت»، این انسان، تغییر ماهیت به حیوان یا گیاه یا جماد میدهد.
نقش علل و اسباب درتغییر مقدرات
براساس آموزههای وحیانی، مقدرات جزیی، قابل تغییر است و انسان و جن میتواند در یک دایره معین و محدود در چارچوب همان مقدرات کلی تغییراتی را ایجاد کند.این تغییرات جزیی در مقدرات، با بهرهگیری از اسباب و وسایل انجام میشود.
البته بستگی دارد که انسان از چه وسیله یا سببی بهره گیرد. گاه انسان از سببی چون زهر بهره میگیرد که موجب مرگ در قالب خودکشی میشود که اجل معلق نامیده میشود؛ و گاه دیگر از سببی چون پادزهر استفاده میکند و موجب افزایش عمرش میشود.
اسباب مختص به اسباب ظاهری نیست؛ زیرا آنچه در هستی تاثیرگذار است، شامل دو دسته از اسباب ظاهری و باطنی است. اسباب ظاهری شامل امور مادی و حسی و اسباب باطنی شامل امور معنوی و غیبی غیر حسی است.
بنابراین، برای هر گونه تغییری در مقدرات میتوان از هر دو دسته یعنی اسباب ظاهری مادی و اسباب باطنی معنوی بهره برد.
خدا در قرآن بصراحت درباره بهرهگیری از اسباب و وسایل میگوید: اى کسانى که ایمان آوردهاید، تقوا پیشه کنید و به سوی او با وسایل توسل جویید و در راهش جهاد کنید! باشد که رستگار شوید. (34)
در این آیه سخن از بهرهگیری از وسایل است. البته بصراحت از مردم میخواهد برای دفع دشمن و ایجاد امنیت، از وسایل ظاهری چون جنگ و جهاد در راه خدا استفاده کنید.
لذا نباید تنها به دعا بسنده کرد و هیچ اقدام نظامی انجام نداد و گمان برد با دعا میتوان به دفع دشمن پرداخت، بلکه باید از اسباب ظاهری و مادی چون جهاد و ادوات نظامی بهره گرفت و دشمن را دفع و امنیت را ایجاد کرد.
تاکید بر بهرهگیری از وسایل مادی و ظاهری به معنای نفی بهرهگیری از وسایل باطنی و غیبی چون دعا نیست؛ چنانکه خدا در جای دیگر میفرماید:
آن کسانى را که ایشان مىخوانند، خود به سوى پروردگارشان با وسیله تقرب مىجویند تا بدانند کدام یک از آنها به او نزدیکترند و به رحمت وى امیدوارند و از عذابش مىترسند، چرا که عذاب پروردگارت همواره در خور پرهیز است. (35)
در حقیقت وسایل شامل هر اسباب و وسایل مادی و معنوی است که انسان میبایست آن را به کار گیرد؛ نماز و روزه در کنار امید به رحمت خدا و خوف از عذابش که معنای دیگر تقوای الهی است،
مهمترین وسایلی است که انسان میتواند بدان تقرب جوید و در مسیر کمالی گام بردارد و مظهر اسمای الهی شود. خدا در قرآن به این نکته توجه میدهد که برای رسیدن به هر هدفی باید اسباب مناسب با آن را تهیه کرد .
و نمیتوان به یک سبب بسنده کرد؛ زیرا برای هر چیزی سببی است که میبایست شناخت و از آن بهره گیرد.(36)
اگر انسان بخواهد «تغییر» در «تقدیر» خویش داشته باشد، میبایست از همه اسباب و وسایل ظاهری و باطنی و مادی و معنوی از جمله جهاد و دعا و درمان و توسل و شفاعت بهره گیرد.
انسان نمیتواند «تبدیل و تحویلی» در«قدر» و «مقدرات» خویش داشته باشد، ولی میتواند آن را «تغییر» دهد؛
چنانکه در شبهای قدر ماه رمضان برای روزهداران این امکان فراهم است تا مقدرات خویش را تغییر دهند؛ زیرا از نظر قرآن، این شبهای عزیز شب مقدرات است. (37)
خدا میفرماید: که ما آن را در شبى فرخنده نازل کردیم؛ زیرا که ما هشداردهنده بودیم. در آن شب هر گونه کارى به نحوى استوار فیصله مىیابد. این کارى است که از جانب ما صورت مىگیرد، ما فرستنده پیامبران بودیم. (38)
تغییر تقدیر و سرنوشت در روایات
از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده است که دعا باعث ردّ قضای تقدیر می شود، حتّی اگر این قضا محکم شده باشد: «الدُّعَاءُ یَرُدُّ الْقَضَاءَ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاما»(39)؛ دعا قضا را برمی گرداند، در حالی که جداً محکم شده است.
از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده: «ادْعُ وَ لَا تَقُلْ قَدْ فُرِغَ مِنَ الْأَمْر»(40)؛ دعا کن و نگو که خداوند از کارش [تقدیرها] فارغ شده است....
امام موسی کاظم(علیه السلام) نیز فرموده اند: «عَلَیْکُمْ بِالدُّعَاءِ فَإِنَّ الدُّعَاءَ لِلَّهِ وَ الطَّلَبَ إِلَى اللَّهِ یَرُدُّ الْبَلَاءَ وَ قَدْ قُدِّرَ وَ قُضِیَ وَ لَمْ یَبْقَ إِلَّا إِمْضَاؤُه...»(41)؛
بر شما لازم است دعا کردن، زیرا دعا به پیشگاه خدا و خواستن از او، بلایی را که مقدّر شده و به مرحله قضا رسیده و تنها امضای [وقوع] آن باقی مانده است، برمی گرداند.
دعا تسلیم محض نه تغیر مقدرات
ازاینرو از برخی از عرفا نقلشده است که حضرت امام محمد باقر علیه السلام بااینکه هیچ حاجتی از خدا نداشته و در مقام تسلیم محض به سر میبردهاند.
تنها به جهت آنکه خداوند امر به دعا کرده و فرموده «ادعونی استجب لکم» (41) و برای بهرهمندی از برکات عبادت بودن دعا، این فعل را انجام میدادهاند. نتیجه آنکه در یک نگاه کلی دعا به دو ساحت تقسیم میشود.
1-ساحت مکانت دعا که عبادت بوده و اقرار به توحید پروردگار هستی است.
2- ساحت مدلول دعا که بحث استجابت و عدم استجابت را در پی دارد.
با این توضیح میگوییم، اتفاقاً آنچه اصل بوده و منشأ آثار و برکات بیشمار بهحساب آمده و حکمت این فعل عبادی را تشکیل میدهد .
بیشتر مربوط به ساحت اول یعنی بحث اقرار به مقام وحدت الهی و عبودیت پروردگار است و بحث مدلول دعا، یک فرع در این مسئله بهحساب میآید.
یعنی دای امام در شب قدر یا غیر قدر صرفا بهتطر تغییر در مقدرات نبوده است بلکه به جهت عبودیت و مقام بندگی بوده است زیرا امام به نبال حاجتی نبوده است. در صورتی که منافاتی هم با اجابت ندارد.
تغیر تقدیر و سرنوشت در شب قدر
از امام صادق(ع) روایت شده است زمانی که شب قدر فرا رسد، فرشتگان، روح و نویسندگان الهی به آسمان دنیا فرود می آیند.
پس آنان می نویسند آنچه را که در آن سال از قضای الهی باشد. پس زمانی که خداوند اراده کند، چیزی را مقدم یا موخر سازد، یا آن را بکاهد یا بر آن بیفزاید، امر می کند که محو کنند آنچه را او بخواهد، سپس محقق می سازد آنچه را اراده کرده است.(42)
بنابراین، در شب قدر به اقتضای رفتار و عملکرد آدمی قدر و سرنوشت جدیدی رقم می خورد و هر کسی که خود را اصلاح کرد، در سال دیگر قضای دیگری برای خود خواهد داشت و کارهای وی به راه خواهد بود و از مصیبت و بلا رهایی می یابد.
در شب قدر کاری که انجام می گیرد مانند از میان رفتن تاریکی شب با آمدن روشنایی روز است و یا مانند محو روز و آمدن تاریکی شب خواهد بود. این بستگی به عمل و رفتار آدمی دارد که چگونه سرنوشت خویش را تغییر می دهد.
احاطه علمی خداوند در این تغییر سرنوشت و قضا و قدر تأثیر به سزایی دارد؛ چرا که خداوند به حکم علم خویش جهان را مدیریت می کند و سرنوشت ها را تقدیر و یا قضا و امضا می کند.
البته انسان ها به سبب عدم احاطه علمی به هستی، درک درستی از مسئله محو و اثبات و قضا و قدر ندارند؛ همین عدم احاطه علمی و آگاه نبودن به زیربنای قوانین اثبات و محو است که بسیاری را سرگردان می کند؛
اما کسانی که از طریق آموزه های وحیانی به حقیقت قوانین و سنت های الهی در قضا و قدر و محو و اثبات آشنا هستند و ایمان می آورند، رفتار درستی را در پیش می گیرند و سبک زندگی خود را تغییر می دهند.
این دسته از افراد مؤمن به سبب ایمان و آگاهی به احاطه علمی خداوند و حکمت و علم او، هرگاه با مشکل و مصیبتی مواجه شوند.
نخستین کاری که انجام می دهند، استغفار از خداوند و سپس بازبینی عملکرد و رفتار براساس موازین اسلامی و اخلاقی است تا به تغییر آن اقدام کرده و زمینه را برای تغییر قدر و سرنوشت خود فراهم آورند.
تاکید منحصر قرآن به فرد تغیر در مقدرات
آیهای در قرآن درباره دعا است که از نظر تأکید منحصر به فرد است: «اذا سألک عبادی عنّی فإنّی قریبٌ أُجیبُ دعوه الدّاع إذا دعان فلیستجیبُوا لی و لیؤمنوا بی لعلّهُم یرشُدون:
چون بندگان من از تو درباره من بپرسند [بگو که] من حتماً (به همه) نزدیکم، دعای دعاکننده را هنگامی که مرا بخواند اجابت میکنم، پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند، شاید که راه یابند.» (43)
خدا دوست دارد رستگار شوید، لذا میگوید دعا کنید. پروردگارتان گفت مرا بخوانید تا اجابت کنم، البته کسانی که از عبادت من تکبر بورزند، به زودی خوار و سرافکنده وارد جهنم میشوند.» (44)
بگو اگر دعای شما نباشد، خداوند برایتان ارجی قائل نیست.» خداوند در این آیات میفرماید اگر دعا در زندگی شما نباشد به شما اعتنا ندارم و دست عنایت من از روی سر شما برداشته میشود.» (45)
اول اینکه مقدرات بر اثر لیاقت ها داده می شود و خدا حکیم است و شخص حکیم روی حساب کار میکند و لیاقتها را میبیند و وقتی که میخواهد جایزه بدهد.
آن کسی که لیاقت بیشتری دارد جایزه بیشتر، آن کسی که لیاقت کمتری دارد جایزه کمتر و آن کسی که لیاقت ندارد اصلا جایزه به او نمیدهد. و شب قدر ما می آییم توبه می کنیم، قلبمان را پاک مینماییم، و اینگونه پاک و لایق میشویم.
در روایتی از امام صادق(ع) در باب ۳۳ از ابواب احکام شرح رمضان امام می فرماید: تنظیم مقررات در لوح محو و اثبات است که با اعمال انسان قابل تغییر است. یعنی با صدقه، تقوا ، صله و رحم می توان مقدرات ناگوار را تغییر داد.
استاد مطهری در این خصوص میگوید: "اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی، انکار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نیرو و اراده و اختیار بشر است، چنین قضا و قدر و سرنوشتی وجود ندارد و نمیتواند وجود داشته باشد". (46)
ازاینرو در حقیقت میبایست میان قضا و قدر تفاوت قائل شد، چراکه آنچه قابلتغییر نبوده و گریزی از آن نیست، قضای الهی است و نه تقدیر الهی. بلکه تقدیر الهی مشروط بوده و با سبب وسایطی همچون دعا، صدقه و ... قابلتغییر است.
بله! اگر چیزی ازجمله قضای الهی باشد، با دعا و امثال آن قابلتغییر نیست. همچون اجل مسمی (حتمی) که خداوند در خصوص آن میفرماید:
یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرْکُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذا جاءَ لا یُؤَخَّرُ لَوْ کُنْتُمْ تَعْلَمُون (47)تا از گناهان شما بگذرد و شما را تا اجل معین تأخیر اندازد که اجل خدا چون بیاید تأخیر نمىشود ایکاش مى دانستید.
توجه داشته باشید که خداوند بر اساس مصالح و حکمتهایی که میداند، در نظام عالم سنتهایی را قرار داده است که قوانین و قراردادهای رایج در ساختار عالم و در میان مخلوقات است که کامل و احسن بودن این نظام عالم را رقم میزند.
یکی از سنتهای الهی آن است که نظام عالم را طبق اسباب و علل مقرر نموده است. وجود اسباب و مجاری معین در جهت تحقق مقاصد و امور گوناگون عالم است.
امام صادق (ع) میفرماید: ابی الله أن یجری الاشیاء الا بالأسباب؛ (48) خداوند امور و اشیا را تنها از طریق علل و سببش جاری میسازد.در عالم هستی، مراتبی در همه حوزهها وجود دارد. وجود مراتب در نظام هستی، نشانه نظاممندی و روشمندی هندسه آفرینش است.
در این میان باوجود واسطههای فیض، هم خود وسایط را دارای کمال و فیض میسازد و هم موجودات فروتر را در قوس نزول (پایینتر) در مسیر رشد و کمال قرار میدهد.
پس اِعمال اراده الهی در این عالم به واسطه وسایط صورت گرفته و خداوند به جهت خصوصیات و ویژگیهایی که در هر یک از ایشان قرار داده، اراده خود را در عالم محقق میسازد.
چه این وسایط و قوانین فیزیکی باشند (مانند قانون جاذبه زمین) و چه متافیزیکی باشد (مانند قانون تأثیر دعا و صدقه) لذا دعا نیز ازجمله همین قوانین است و خداوند اراده خود را از آن طریق محقق مینماید.
نتیجه:
هر انسانی می تواند با تغییر رفتارهای خود حتی قضای الهی را نیز مدیریت کند، هر چند که این حکم، قطعی و غیرقابل تغییر می باشد و بلایی که فرود آمده را نمی توان برطرف کرد و تغییر داد.
ولی می توان نسبت به آینده آن را تغییر داد و از آثار و تبعات آن فرو کاست. به طور کلی در مسئله مقدرات دست انسان بسیار باز است.
و هر انسانی می تواند با اصلاح رفتار و عملکرد خویش در طول سال، مقدرات خود را در کتاب محو و اثبات تغییر دهد و زندگی بهتری را برای خود رقم زند.
با تقدیر الهی و مقدراتی که در زندگی انسان نوشته شده، با تغییر عملکرد و رفتار، کاری کرد که آن تقدیر تغییر یابد، ولی با قضای الهی نمی توان جز با صبر و شکیبایی کنار آمد.
روایاتى از این دست که نقل شده، برای بیان فضیلت ماه رمضان و شب قدر است، تا مردم به وظیفه خود در این ماه و شب پر برکت عمل کنند و از این فرصت طلایى برای توبه و استغفار و جبران گناهان استفاده کنند،.
اما این به معناى قبول نشدن توبه در روزها و ماههاى دیگر نیست. معین شدن بعضى از وقتها مانند شب قدر براى تشویق انسان است، نه پذیرفته نشدن توبه در وقت دیگر.
محدود کردن توبه به یک شب با فلسفه توبه که ایجاد امید در دل گناهکاران است، ناهمگونى دارد. زیرا چه بسا شخصى نتواند شب قدر را به احیا و توبه سپرى کند و در روایات که موضوع توبه مطرح شده نیز وقت خاصى براى آن مشخص نشده است.
پی نوشت:
1. ترتیب العین، خلیل بن احمد الفراهیدی، ج 3، ص 1490.
2.«قضی»؛ لسان العرب، ابن منظور، ج 11، ص 209، «قضی».
3. مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 674، «قضی».
4.المیزان، علامه طباطبایی، ج 13، ص 72- 75.
5.مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 658 «قدر».
6.نثر طوبی، علامه شعرانی، ص 288.
7.المیزان، طباطبایی، ج 19، ص 90.
8.مجمع البیان، طبرسی، ج 9- 10، ص 785.
9.سوره روم، آیه 30.
10.آل عمران، آیه 182؛ مومنون، آیه 115.
11.احزاب، آیه 62.
12.اسراء، آیه 77).
13.نساء، آیه ۱۱۹.
14.نساء، آیه 77؛ ابراهیم، آیه 44؛ منافقون، آیه 10.
15. سوره مائده آیه 64
16 بحار الانـوار ج 4 ص 117
17.آیه 64 سوره مائده
18.یونس، آیات 48 تا 50.
19.رعد، آیات 38 و 39).
20.رعد، آیات 38 تا 41؛ المیزان، ج11، ص 374).
21.فرقان، آیه 2.
22.بقره، آیه 31.
23.بقره، آیه 30.
24.طه، آیه ۵۰.
25.بقره، آیه 37.
26.عبس، آیات 19 و 20.
27.صحیفه سجادیه، دعای 13.
28.رعد، آیه 11؛ انفال، آیه 53.
29.همان.
30.آل عمران، آیه 79.
31.اعراف، آیه 179.
32.جن، آیه 15.
33.انبیاء، آیه 98.
34.مائده، آیه ۳۵.
35.اسراء، آیه ۵۷.
36.کهف، آیات 82 تا 95.
37.قدر، آیات 1 تا 5.
38.دخان، آیات 3 تا 5.
38. اصول کافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، و آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407 هـ ق، ج 2، ص 470.
39. همان، ، ج 2، ص 467.
40. همان، ج 2، ص 470.
41.سوره مؤمن: آیه 60.
42.تفسیر قمی، ج۱، ص۳۶۶؛ تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۵۱۵، حدیث ۱۷۴.
43.سوره بقره،186.
44.سوره غافر،60.
45.سوره فرقان،77.
46. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1374 ش، ج 1، ص 384
47.سوره نوح: 4
48.ثقة الاسلام کلینى، الکافی، ج 1، ص 183. دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ه ش
منابع:
https://www.islamquest.net/fa/archive/fa10440https://www.makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=44&mid=419276
https://www.masjed.ir/fa/newsagency/38060https://www.rajanews.com/news/36644
https://www.hawzahnews.com/news/904736
https://hawzah.net/fa/Article/View/98407
https://www.mehrnews.com/news/538154
http://www.shamstoos.ir/fa/news/49247
https://www.pasokhgoo.ir/node/40598
http://rowshana.ir/Post/Details/3412
https://kayhan.ir/fa/news/188389
https://vista.ir/w/a/16/j5n8k
http://morsalat.ir
راسخون