دبیر مجمع اسلامی حبلالله با اشاره به لزوم ایجاد دوقطبی میان ولایت الله و طاغوت به عنوان خط سیر بعثت پیامبران، انحرافات قهری پیروان حضرات موسی(ع) و عیسی(ع) را در تحقق این امر برشمرد که بعثت پیامبر اکرم(ص)، زمینه برای بازگشت مجدد به آن را فراهم کرد.
مهدی محمدآبادیبه گزارش ایکنا، در نشست چهارم از فصل دوم سلسلهنشستهای اندیشهورزی قرآن و حکمرانی، حجتالاسلام والمسلمین مهدی محمدآبادی، دبیر مجمع اسلامی حبلالله، مبحثی را با عنوان «نقش انقلاب اسلامی در نظم جدید جهانی و مناقشه با اسرائیل» ارائه کرد که در ادامه مطالب این مبحث از نظر میگذرد:
«در آیات متعددی از قرآن کریم، درباره بعثت انبیای الهی صحبت شده و بعضاً این مسئله در مورد پیامبر اکرم(ص) به صورت خاص مطرح شده است، اما زیربناییترین مفهومی که در این روندِ زنجیرهوار و یکپارچه در مورد بعثت پیامبران مطرح میشود، مسئله تقابل با طاغوت است.
در آیه ۳۶ سوره مبارکه نحل، چنین عنوان میشود که «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ...» بر این اساس فرض بعثت انبیا تحقق دو مسئله بوده که یکی از آنها تحقق عبودیت الله است و دیگری اجتناب مردم از طاغوت. در جهان کنونی شاهد بروز خدانماهایی در قامت بشری هستیم که خود را در مقام و جایگاه خدایی معرفی میکنند. براساس این آیه و بسیاری دیگر از اشارات قرآنی و با استناد به کلمه لا اله الا الله باید از قبول ولایت این به اصطلاح کدخداها اجتناب کرد.
بنیاسرائیل در ابتدا سهم ویژهای در تقابل با مظاهر طاغوت داشتند
اگر به قرآن از زوایای گوناگون نگاه کنیم، این امر کاملاً مشهود است که در خط سیر انبیا، این تقابل بسط پیدا کرده و به وضوح ابعاد آن مشخص شده است. مثلاً در سوره مبارکه «اعراف» که از خلقت حضرت آدم(ع) شروع میشود، به این درگیری پُررنگ و تقابل میان شیطان و بعد تقابل با طاغوتهای انسی اشاره میشود تا جایی که در انتها به پیامبر اکرم(ص) میرسد. قرآن با بیان بحث بنیاسرائیل و حضرت موسی(ع) چنین بیان میدارد که ایشان سهم ویژهای در این تقابل با مظاهر طاغوت داشتند.
نکته نخست در بررسی موضوع تقابل با طاغوت، این امر است که چنین تقابلی زمینه تحقق ولایت الله است و این موضوع رنگ ثابت حرکت انبیای الهی از آدم(ع) تا خاتم(ص) بوده است. اگر بخواهیم این موضوع را با جهان کنونی مرتبط بدانیم، اساساً بعثت انبیای الهی یعنی زمینهسازی برای تحقق یک نظم نوین جهانی، به این معنی که وقتی تقابل با طاغوت مطرح میشود، خداوند زمینه را برای تحقق یک نظم نوین تعبیه کرده است.
بیتوجهی نظام آموزشی به مؤلفههای نظم نوین جهانی
در نظام تربیتی دینی که حاکم بر محیط مدارس و دانشگاه است، به این نگاه سلبی، یعنی نفی نظم موجود و ایجاد و جایگزینی یک نظم نوین جهانی، کمتر توجه شده و به زوایای گوناگون حرکت انبیای الهی پرداخته نشده است. این همان موضوعی است که انتقاد رهبر معظم انقلاب را در پی داشته است تا جایی که با گذشت ۴۵ سال از وقوع پرشکوه انقلاب اسلامی، نظام مدارس، دانشگاه و حوزه پرداخت مناسبی به آن نداشتهاند.
برخلاف نگاه عامیانه که بر نگاهی واحد و عاری از دوقطبی تأکید دارد و عافیت و صلح و آرامش را نتیجه آن میداند، اتفاقاً انبیای الهی میآیند تا خودشان این دوگانه را ایجاد کنند؛ بله کاملاً درست است، دوقطبی نباید ساخته شود، اما بر این امر در ذیل ولایت الله تأکید شده است. انبیا بر این دوقطبی شخصاً تأکید دارند، چرا که آن را موجبات خراب شدن بازی طاغوت میدانند و اگر شاهد چنین رویدادی در مقام و جایگاه انبیا نباشیم، اساساً آنها هم یکی همچون بقیه میشوند. با محدود کردن دایره ولایت الله در ابعاد فردی و ذهنی و ابعاد غیر تمدنساز، هیچ طاغوتی دچار مشکل نمیشود و در این ساحت تنها با خرج پول و تأمین هزینه امید به بقا دارند و در عمل نیز شاهد چنین مصادیقی هستیم.
اساساً انبیاء درصدد دوقطبی ساختن هستند. آیه ۲۱۳ از سوره مبارکه «بقره» میفرماید: «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ...» وقتی بخواهیم صراط مستقیم را نشان دهیم، لاجرم دشمن جلوی ما میایستند که در اینجا باید موضع گرفته شود و این قطاری که به تعبیر حضرت آقا در حال رفتن به سمت پرتگاه است و باید نجات داد. در چنین وضعیتی عدهای میخواهند بروند به سمت پرتگاه و عدهای هم به جهت نجات میخواهند با نبی خدا همراه شوند که چنین وضعیتی دوقطبی و نظم جدید در مقابل نظم موجود را پدید میآورد.
اقامه قسط، لازمه تحقق ولایت الهی و نفی حکومت طاغوت است
اما طرح و راهبرد خداوند متعال برای تحقق این مسئله چیست؟ در پاسخ به این پرسش مجدد از آیات قرآن بهره میگیریم. آیه ۲۵ سوره مبارکه حدید میفرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...». اگر به دنبال تحقق ولایت الهی و نفی حکومت طاغوت هستیم، اقامه قسط توسط ناس از سوی قرآن مطرح میشود یا سرپا شدن و ایستادگی خلق خدا به واسطه رسالات انبیای الهی به اثبات میرسد.
در اشارات قرآنی به منظور برقراری قسط در جامعه، این ناس(مردم) محوریت دارد، هر چند از جمله موضوعاتی است که متأسفانه در طرحواره تعلیمات دینی به ویژه در محتوای درسی مدارس و دانشگاهها مورد غفلت واقع شده است و در یک کلام باید گفت که هر میزان به آن دوقطبی اصلی و ایجاد یک نظم نوین جهانی بیتوجهی شود، به نقش ناس در تحقق آن بیتوجهی شده است.
آیه ۱۵۷ سوره اعراف را مجدد باید از این منظر نگاه کنیم. خداوند در این آیه میفرماید: «الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ ۚ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ ۙ أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» وقتی پیامبر اکرم(ص) مبعوث میشود تا قیود دست و پا گیر دوران جاهلی را که همچون زنجیری از فکر و روح بشر آزاد کند، پیامدش اقامه قسط است و ایجاد نظم نوینی است تا انسان را از استضعاف و استخفاف نجات دهد؛ امری که تا پیش از این مطلوب و مطبوع خدانماهای بشری است، اما در پی پدید آمدن این نظم نوین جهانی با یک درگیری خستگیناپذیر نیز روبرو خواهیم شد که این امر در امتداد خط سیری است که انبیای الهی بازیگران اصلی آن هستند.
نمایان شدن جلوهای از خودآگاهی جمعی در تاریخ انبیا و معاصر
در سوره اعراف این خط سیر نبوی را به وضوح میبینیم، علت آن این است که فرعون شرایطی را پدید آورد گویی خودآگاهی تاریخی برای جمعی از بنیاسراییل پدید آمد و آنها را مجاب ساخت تا برای رهایی از این شرایط از خدا بخواهند که برایشان ولی و منجی بفرستد تا بر این مشکل فائق آیند.
نکته جالب توجه اینجاست که آنها برای خود و برطرف ساختن این مشکل و نحسی سایه فرعون، نقش قائل هستند. چنین است که بنیاسرائیل به اصطلاح سوگلی اقوام در قرآن شدهاند. آنان به یک خودآگاهی جمعی رسیدهاند که رمز نجاتشان از بند اسارت و ظلم فرعون اتحاد و دارا بودن هویت جمعی است و باید در این مسیر از تربیت و مصالح فردی گذشت و درصدد ایجاد یک بنیه و روحیه قوی جمعی برآمد.
در زمان پیامبر اکرم(ص) و به ویژه در جریان غزوات آن حضرت و همچنین در دوران معاصر به ویژه در جریان دفاع مقدس نیز ما شاهد بروز چنین خودآگاهی جمعی بودیم، همچنان که آمارها از مشارکت بیش از دومیلیون نفر در جریان جنگ تحمیلی حکایت دارد. چنین حضوری در میدان عمل موجب استقامت و پایداری زایدالوصف و تقویت روحیه جمعی دینمدارانه در میان آحاد ملت شد.
به دست آوردن این روحیه جمعی و البته مداومت و مراقبت از آن بسیار مهم است، چنانکه تمامی انبیای الهی نیز تمام تلاش خود را کردند که ابتدا چنین روحیه و خودباوری و خودآگاهی ابتدا در جامعه بشری شکل گیرد؛ وقتی چنین امری محقق شد، آنگاه این روح جمعی کار خود را به پیش خواهد برد و نظم نوین جهانی با ثبات و استقامت همین اتحاد و انسجام اگرچه ممکن است در اقلیت نسبت به جمعیت جامعه نیز باشد، به وجود میآید تا جایی که حتی میتوانند حرفشان را بر ساختار کلان جامعه نیز دیکته کنند.
بنیاسرائیل سردمدار چنین روحیه و باور جمعی در میان اقوام الهی بودند و جهشی که آنها در طول تاریخ انبیا در این زمینه داشتند، زبانزد است. هر چند در ادامه و در طی این مسیر تعالی سرنوشتشان با موضوع قدس و ارض مقدس گره میخورد که آیاتی از سوره مائده نیز به آن اشاره دارد و سبب میشود تا از جایی به بعد پیشرفت و تعالیشان متوقف شده و درجا بزنند. با این وجود همچنان خداوند در جای جای قرآن همچنان به واسطه برهه و مقطع درخشان تاریخی که آنها در ایجاد این نظم نوین رقم زدند، از آنها متوقع است و میخواهد که همچنان بنیاسرائیل را پای کار ببیند.
بعثت عیسی(ع) و رفع منفعتاندیشی بنیاسرائیل
حضرت عیسی(ع) مبعوث میشود تا جلوی این به اصطلاح بیراهه و انحراف رفتن بنیاسرائیل را بگیرد و افکار دنیاگرایی و منفعتاندیشی را که آنها دچارش شدهاند از میان بردارد؛ سوره مبارکه «حدید» به این موضوع اشاره دارد و به دنبال یافتن ریشههای اتخاذ چنین روحیهای از جانب بنیاسرائیل است و پاسخی روشن را نیز برای آن پیدا میکند؛ به تحقیق این دنیاگرایی و زمختی و خشونت رواج یافته در میان این قوم تنها به سبب مبارزه طولانی آنها با فرعون بوده است؛ مبارزهای طولانی که به سبب ظلم و ستم فرعون، قوم بنیاسرائیل مجبور به انتخاب آن بودند، اما داشتن چنین روحیهای و تداوم آن موجب شد تا ایشان کم کم روحیه عبودیت را با جنبههایی از دنیاگرایی معاوضه کنند، امری که با ظهور عیسی(ع) و استراتژی ایشان که ترویج رأفت و مهربانی و رحمت در میان مردم بود، نیز چندان تغییر نکرد، چرا که سالها مقابله این قوم با ظلم از آنها به مرور انسانهایی ستیزهجو تربیت کرده بود. هر چند در مقابل آموزههای عیسوی نیز نرمش نشان دادند از آن سوی بام افتادند، چرا که رفته رفته آن روحیه مقاوم و ظلمستیزی که پیشتر در نزد گروهی از آنان وجود داشت، نیز تبدیل به نوع دیگری از رفتار شد و پیامد آن مسامحه و مصالحهای نامعقول بود تا آن حد که این طیف در برابر ظلم مکرر ظالمان زمان، انعطافی از خود نشان دادند تا زمینه را برای ظلم و دشمنی بیشتر از سوی مخالفان پدید میآورد و حاکمیت چنین تناقضی در جامعه و در نزد افرادی از قومی واحد عملاً احتمال زمینهسازی برای تحقق نظم نوین را به صفر میرساند.
با تداوم یافتن چنین اوضاعی اساساً بعثت نبی مکرم اکرم(ص) به عنوان نقطه پایانی وضع موجود اتفاق افتاد و رسالت پیامبر(ص) جمعبندی تاریخ ۷۵۰ساله پیش از خود بود تا جامعه مهیای پذیرش دو قطبی تقابل حق و باطل شود و به جای آن که قومیتی از یک منظر بینشی واحد اما به واسطه شرایط اجتماعی حاکم، تمام نیرو و توان خود را صرف خنثی کردن منویات، دسیسهها و توطئههای میان خود کنند، به فکر خنثیسازی جبهه طاغوت باشند که در پی این غفلت، جانی دوباره گرفته بود و درصدد تقویت مواضع خود بود.
گزارش از سجاد دبیریان
ایکنا