عضو هیئت علمی دانشگاه قرآن و حدیث گفت: متکلمانی که رویکرد فلسفی دارند بحث حکیم بودن خداوند را به واجبالوجود بودن خداوند ربط میدهند و میگویند خداوند فعلی را که هدفمند و سنجیده نباشد انجام نمیدهد، چون با ذات خداوند سازگاری ندارد.
به گزارش خبرنگار ایکنا، نشست «گستره معنایی حکیم بودن خداوند در اندیشه متکلمان امامیه» امروز چهارشنبه ۸ آذرماه از سوی دانشگاه قرآن و حدیث برگزار شد.
حجتالاسلام والمسلمین محمد رنجبرحسینی، عضو هیئت علمی دانشگاه قرآن و حدیث، در این نشست به سخنرانی پرداخت که در ادامه گزیده سخنان وی را میخوانیم.
حکمت الهی و حکیم بودن خداوند یکی از مبانی فکری متکلمان امامیه و راهگشای مباحث مهم کلامی است. ردپای انگاره حکیم بودن خداوند را میتوان در مباحثی چون قاعده حُسن و قُبح عقلی، قاعده لطف، ضرورت بعثت انبیا و نصب امام، هدفمندی افعال الهی و سایر مباحث کلامی یافت. متکلمان امامیه از آموزه حکیم بودن خداوند در موارد مختلفی استفاده کردهاند و تقریباً در هیچ جایی از مباحث کلام امامیه از مباحث توحید، عدل، راهنماشناسی، فرجامشناسی و ضرورت معاد و عقاب و پاداش نیست که ردپای حکیم بودن خداوند را مشاهده نکنیم.
معنای حکیم
از دیرباز ذهنم به این مسئله مشغول بود که حکمت چیست و کتابی هم نوشتهام که رهاورد همین دغدغه فکری است. در اندیشه متکلمان امامیه وقتی از حکیم بودن خداوند صحبت میشود هم ریشهِ گوهر معناییِ ماده حکم و هم گوهرِ معناییِ قرآنیِ واژه حکیم و هم پیشفرض استدلالی متکلمان ما مخصوصا متکلمان متأثر از فلسفه مد نظر بوده است. ریشه حکیم از ماده حُکم است و لغتشناسان حُکم را منع، عدل و فقه معنا کردهاند؛ مثلاً عرب لگام اسب را به معنای منع به کار برده و گوهر معنایی آن منع است و لغتشناسان حکیم را به معنای فردی به کار بردهاند که کارش حکیمانه است.
حکیم به معنای سنجیدهکار و حکمت به معنای امر سنجیده است و سه مؤلفه دارد؛ اول اینکه این فعل به دور از قباحت و زشتی باشد. متکلمان با همین پیشفرض میگویند حکیم کسی است که فعل قبیح انجام نمیدهد. مصداق چنین فعلهایی ظلم و ستم است که نقطه مقابل آن عدل است و یکی از دلایلی که متکلمان از حکیم بودن خداوند صحبت کردهاند. به همین دلیل خداوند عادل است و ظلم و فعل قبیح انجام نمیدهد.
استدلالهای متکلمان
دومین مؤلفه فعل سنجیده این است که عالمانه باشد. در بسیاری از مواقع متکلمان ما، حکیم را علیم معنا کردهاند و علم را به معنای علم مطلق نمیدانند، بلکه علم خاص معنا کردهاند. سومین خصوصیت امر سنجیده، هدفمند بودن است؛ بدین معنی که غایت معقول داشته باشد. اگر فعلی اینگونه بود حکیمانه است. برای مثال خودروی زیبا حکیمانه، عالمانه، هدفمند و برای آب و هوای خاصی ساخته شده است. اگر در رفتارهایمان این سه مؤلفه وجود داشته باشد، حکیمانه است. در روایت سفیه نقطه مقابل حکیم است؛ کسی که ناسنجیده کار میکند.
متکلمان با چه برهان و استدلالی، حکیم بودن خداوند را به این معنا گرفتهاند؟ در براهین متکلمان دو برهان راجعبه این برداشت وجود دارد. متکلمانی که رویکرد فلسفی دارند این بحث را به واجبالوجود بودن خداوند ربط میدهند و میگویند خداوند فعلی را که هدفمند و سنجیده نباشد انجام نمیدهد، چون با ذات خداوند سازگاری ندارد. برخی از متکلمان با استفاده از روایات گفتهاند که استغنا و علم الهی مقتضای حکیم بودن خداوند است. در روایت گفته شده که چون خداوند بینیاز است و علم دارد، فعل قبیح انجام نمیدهد و غالباً افرادی که فعل قبیح انجام میدهند علم ندارند و بینیاز نیستند.
وقتی وارد مباحث حسن و قبح عقلی، قاعده لطف، انتصاف و مباحث افعال الهی میشویم ظهور و کاربست حکیم بودن خداوند، بیشتر خود را نشان میدهد و این از آموزههایی است که اگر دست متکلمان امامیه از آن خالی شود، دچار چالشهای جدی خواهیم شد. برخی میگویند استدلالی در این زمینه نیاز نیست، بلکه انسان فطرتاً و با شهود متوجه میشود که خداوند کار ناسنجیده انجام نمیدهد.
جایگاه حکمت در قرآن و روایات
حجتالاسلام والمسلمین محمد رکعی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه قرآن و حدیث، نیز در این نشست سخنرانی کرد که در ادامه میخوانیم.
مباحث معناشناسی در علم کلام و همه علوم در رأس قرار میگیرند و به قول یکی از معناشناسان معاصر، تمام نزاعهای کلامی پیش از آنکه یک مسئله کلامی باشد معناشناسانه است. بزرگترین اختلافی که در تاریخ کلام اسلامی رخ داده، قبل از اینکه بحث قدیم بودن یا حادث بودن کلام باشد در زمینه معنای کلام است. اگر بدانیم معانی این موضوعات کلامی چه هستند، بسیاری از اختلافات از بین خواهند رفت.
حکمت یکی از کلماتی است که در قرآن و روایات به میزان زیادی مورد توجه قرار گرفته و در سنت کلامی ما از واژگان بسیار مهم به شمار میرود و مباحثی همانند صفات الهی و عدل الهی، ضرورت نبوت، امامت و قاعده لطف مبتنی بر حکمت هستند. اگر حکمت معنا نشود، دچار مشکل میشویم. لذا جای تعجب دارد که وقتی بسیاری از متکلمان از صفات الهی صحبت میکنند، در مورد حکمت سخن نمیگویند. آقای دکتر رنجبر سالیان سال است که در مورد حکمت کار میکنند و شاید بیان این مباحث زیره به کرمان بردن باشد.
اهمیت روششناسی
در کتاب از روش معناشناسی میدانهای معناییِ آیات و روایات استفاده کردهاید، اما معناشناسی به آیات و روایات اختصاص ندارد، در حالی که هر متنی قابلیت معناشناسی دارد، حتی متون کلامی ما و کلام بزرگان. بنابراین باید از این روش هم استفاده کنیم، زیرا هر متنی بیانکننده مراد و مفهومسازیهای گوینده یا نویسنده آن متن است و اگر متکلمان به صراحت معنای حکمت و حکیم بودن خداوند را بیان نکردهاند، میتوان با روش معناشناسی چنین چیزی را از سخنان آنها کشف کرد.
معناشناسیهایی که به لغت مربوط هستند چیزی نخواهند داشت غیر از آنچه در لغت وجود دارد و مشکلاتی را در فهم متون ایجاد میکنند. بهتر است روشی را در پیش بگیریم تا به ضمیر ذهنی متکلمان پی ببریم و به متون متکلمان مراجعه کنیم. در روششناسی میدانهای معنایی گفته میشود که هر شخصی میلیونها معنا در ذهن خودش دارد و وقتی کتابی یا مقالهای مینویسد، از میان میلیونها کلمه، کلمات محدودی را انتخاب میکند و در کنار هم قرار میدهد تا مفهومی را برساند. وقتی کلمه حکیم را بیان میکند، در ذهن او معنایی از آن وجود دارد. اگر بخواهیم بدانیم که واژه حکیم در ذهن او چه معنایی دارد، باید متن او را بررسی کنیم. لذا روش بسیار مهم است تا به معنایی از حکیم بودن خداوند برسیم و با علم، علیم، اراده، مشیت و... فرق دارد.