عضو هیئت علمی دانشگاه قم ضمن تبیین نظریه افلاک و عقول گفت: ما معتقدیم چون جهان به صورت طولی آفریده شده است خدا باید فیض را به وسائط بدهد، آنها فیض خودشان را برداشت کنند تا به ما فیض برسد و بتوانیم فیض رقیقشده را تحمل کنیم.
به گزارش ایکنا، نشست «عقول و افلاک در فلسفه اسلامی؛ بررسی جایگاه و ارزیابی اقدامات» با سخنرانی محمدحسین حشمتپور، عضو هیئت علمی دانشگاه قم پنجشنبه شب ۱۸ شهریورماه در صفحه اینستاگرام انجمن فلسفه دانشگاه فردوسی برگزار شد.
متن سخنان حشمتپور را بخوانید؛
قدما به تبعیت از منجمین معتقد بودند افلاک دور زمین را احاطه کردهاند ولی به چشم دیده نمیشوند. همچنین باور داشتند، فلک جسم است و دور زمین میچرخد. متاخرین از فلاسفه جسم بودن فلک را باطل کردند و گفتد فلک به صورت یک خط فرضی است، نه به صورت جسم. پس جسم بودن فلک باطل شد، نه وجود خود فلک، در قرآن هم میخوانیم: «وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ»، پس اختلاف در این است که فلک جسم است یا جسم نیست. پس بحث ما در خود فلک نیست، در جسمیت افلاک است، این غلط است که میگویند نظریه افلاک باطل شده است.
مسئله دیگر این بود که افلاک صاحب نفس هستند، این اندیشه هنوز باطل نشده است. درست است متجددین نمیتوانند این نظریه را اثبات یا رد کنند ولی از نظر شرعی میدانیم فلک نفس دارد. این نفس چیزی غیر از ملک نیست، ما معتقدیم اموری که در جهان اداره میشود مدبری دارد ولو آن مدبر، قدرت جاذبهشان باشد، افلاک بدون مدبر قدرت چرخیدن ندارند. در قدیم میگفتند این قدرت ملک است یا ما اسمش را نفس میگذاریم؛ ما در نامگذاری اختلاف نداریم. قبلا میگفتند این قدرت ملکی از ملائکه است، امروز هم ممکن است بگوییم ملکی از ملائکه است. قدما معتقد بودند مافوق این مدبری که مباشر کار است، مدبری است که مجرد است و اسمش را عقل میگذاشتند. ملک مجردی به ملک جسمانی دستور میدهد و او مباشر امور کواکب میشود. امروز هیچ کدام از این اندیشهها ابطال نشده و فقط جسمانیت فلک باطل شده است. برخی قدما در موجودیت آن عقل شک داشتند ولی وجود مدبر فلک را قبول داشتند.
اگر ما قائل به جسم بودن فلک نباشیم خللی به دستگاه فلسفیمان وارد نمیشود چون احکامی بر جسمانیت فلک بار میشود که اگر بار نشود هم مشکلی پیدا نمیشود. مثلا قائلین به جسمانیت افلاک میگفتند کیفیت عنصری در آن افلاک نیست ولی ما میگوییم اصلا افلاک جسم نیست پس ما هم کیفیت عنصری را نفی میکنیم، فقط مشکل در مورد کواکب به وجود میآید. قدما میگفتند افلاک گرم نیست لذا خورشید هم گرم نیست. بعد برای گرما توجیهاتی میآوردند که امروز آن توجیهات باطل است. اساسا در آن زمان منجمین در مورد افلاک قواعدی مطرح میکردند که به بنبست میرسید، منجمین میگفتند قواعد ما فلان رویداد را اقتضا میکند ولی رصد مطابق آن نبود. در این بین به رصد عمل میکردند و قاعده را کنار میگذاشتند و احکام را طبق رصد تنظیم میکردند، اشتباه قواعد ناشی از پیشفرضهایی بود که داشتند.
اندیشه صدرا درباره افلاک
در حکمت متعالیه، ملاصدرا در بحث افلاک، با مشاء و اشراق فاصله ندارد، تنها اختلاف این است که او میگوید افلاک حادث است و روزی نابود میشود ولی مشاء میگوید افلاک از ازل موجود شدند و تا ابد موجودند. صدرا این را قبول نکرد و گفت اینکه اندیشه که افلاک ازلی و ابدی هستند باطل است و روزی این جهان ماده باطل میشود که امروز هم همین را میگویند. البته مشاء نمیگوید افلاک، ازلی و ابدی بالذات است بلکه میگوید ازلی و ابدی بالغیر است یعنی مخلوق است ولی از ازل مخلوق شده است.
ما معتقدیم کوکب مدبر دارد، مدبرش هم نفسی است که باید مباشر ماده باشد. مافوق مباشر ماده موجودی است که مباشر ماده نیست و به آن دستور میدهد. اگر بخواهیم از طریق مدبر فلک، عقول را ثابت کنیم به قول خواجه این نظریه مشکوک است ولی ردش هم آسان نیست. ما از راه دیگری به عقول معتقدیم، ما قائلیم ملائکه مجرد در عالم هستند، متکلمین به ملائکه مجرد قائل نیستند. حتی اگر به ملائکه مجرد قائل نباشیم به وجود ملک قائل هستیم؛ ولو از طریق نقل اثبات کنیم اموری به نام ملائکه هستند که جهان را اداره میکنند. ممکن است نتوانیم عقلا درباره ملائکه صحبت کنیم ولی از نظر نقلی میتوانیم. بله، غربیها که نقل ما را قبول ندارند نمیتوانند از نقل استفاده کنند، اتفاقا فیض کاشانی در علم الیقین بحث مفصلی درباره ملائکه دارد، او عقلا و نقلا در این رابطه بحث کرده است که در زمان خودش بحث کاملی بوده است.
انواع ملائکه در اندیشه فلاسفه
فلاسفه معتقد بودند دو نوع ملائکه داریم: ملائکه جسمانی و ملائکه مجرد. متکلمین معتقد بودند فقط ملائکه جسمانی داریم. متکلمین غیر خدا هیچ موجودی را مجرد نمیدانستند، ولی فلاسفه معتقد بودند خدا مجرد تام است ولی مجردات دیگری هم در عالم وجود دارد، البته بین جسم و جسمانی فرق است. جسمانی دارای جسم است ولی خودش جسم نیست؛ مثلا قوه جاذبه جسمانی است یعنی حلول در جسم دارد. فلاسفه معتقد نبودند ملائکه جسم هستند، معتقد بودند حلول در جسم دارند، یعنی جسم را تدبیر میکنند. میتوانیم بگوییم ملک جسمانی بر همین قوای موجود در موجودات، تعبیر میشود.
اساسا باید موجود مافوقی باشد تا موجودات را از حالت قوه به فعل برساند، آن موجود مافوق خداست اما آیا خدا مستقیم این کارها میکند یا وسائط فیض دارد. ما معتقدیم چون جهان به صورت طولی آفریده شده است خدا باید فیض را به وسائط بدهد، آنها فیض خودشان را برداشت کنند تا به ما فیض برسد و بتوانیم فیض رقیقشده را تحمل کنیم. خداوند به خاطر تفضلی که دارد واسطه میگذارد تا فیض دستنخورده نرسد چون بشر نمیتواند تحمل کند. برخی میگویند ملائکه واسطه فیض هستند، برخی میگویند ائمه واسطه فیض هستند. این فیض قوی است و ما تحمل آن را نداریم پس باید وسائط فیضی وجود داشته باشد. خود ما بارها شده است گاهی در مطلبی توقف میکنیم یک دفعه پاسخ به ما القا میشود، این از کجا القا شده است؟ باید از یک موجود مافوقی القا شود. پیداست این جهان دارد به واسطه موجودات، به صورت طولی اداره میشود، اینکه آن وسائط چه هستند خیلی روشن نیست و این تطبیقات ماست که شاید درست نباشد.