ناصر مهدوی با انتقاد از کسانی که قرآن را کتاب خشونت میدانند، بیان کرد: از آنجایی که مسئله اصلی قرآن، انسان و نجات انسان است، هرگز نمیتوان آن را کتاب خشونت معرفی کرد، چراکه به رسول خدا(ص) نیز وحی شده که اگر پیام الهی را با عشق و محبت به مردم ابلاغ کنی، تأثیر میگذارد و در غیر این صورت، از جریان کنار میروی.
به گزارش ایکنا، ناصر مهدی، شب گذشته، ۳ اردیبهشتماه، در نشست «دین و چالشهای اخلاقی جامعه امروز» که به همت انجمن اندیشه و قلم برگزار شد، به طرح بحثی با عنوان «آیا قرآن کتاب خشونت است؟» پرداخت که در ادامه متن آن را میخوانید؛
بعضی میگویند قرآن به خشونت دعوت میکند، اما با این ایده موافق نیستم. البته میتوان ایدههای مختلف را مطرح کرد و ما نیز اعتقاد داریم که باید حرفها زده شود و ما نیز دلایل خود را ارائه دهیم که چرا به قرآن اعتقاد داریم. اما اگر دلایل ما قویتر باشد، حیف است که به دلایلی نظیر مسائل سیاسی و ... از یک منبع مهم مانند قرآن دست برداریم. به اندازهای که با قرآن انس گرفتهام، از بسیاری از آیات بسیار لذت میبرم و انس با قرآن نیز بسیار مسئله مهمی است که بسیاری از عرفا با آن مرتبط بودند. همه عرفا یک بخشی از تجربیاتشان برخاسته از علاقهمندی به قرآن است. حتی ابن سینا و ملاصدرا و دیگر حکما نیز این طور بودند؛ لذا در مقابل بسیاری از افراد خشن، این عرفا نیز با قرآن مأنوس بودند.
انسان؛ نقطه اشتراک تمام ادیان
ادیان زنده جهان اشتراک مهمی دارند؛ در آیین بودا، هندو، مسیح، یهود و اسلام، این اصل اشتراک را میببینیم و آن اینکه همه این ادیان میخواهند انسان را نجات دهند و پیامبران میخواهند انسانها را از رنج نجات دهند. وقتی کتاب اوپانیشادها، انجیل، تورات و قرآن را میخوانید، میبینید انبیائی که از راه رسیدند، دوست دارند به انسانها کمک کنند و میخواهند کیفیت زندگی انسانها بالا برود و انسانها خود را از بیراهه نجات دهند. روش آنها نیز صمیمانه است و با اجبار نیامدند، چون میدادند با اجبار، پیام به قلب آدمی نمیرسد. اینها فهمیده بودند با اجبار نمیتوانند قلبها را تصرف کنند و کسی میتواند تغییر ایجاد کند که بتواند بر دل بنشیند.
از این مرحله که میگذریم، میبینیم دستورات آنها نیز شبیه هم است. من میخواهم بگویم که در قرآن، اصل انسان است و این به معنای عدم اصل بودن خدا نیست، اما حتی دعوت به سوی خدا نیز برای نجات انسان است. خدا به بندهاش که میگوید نزد من آیید، میخواهد او نجات یابد و نمیخواهد سیاهی لشکر درست کند. خدا خودش را از مرکزیت کنار میبرد و بعد انسان را در مرکزیت میگذارد. بنابراین، همه ادیان برای انسان هستند و خواستهاند صمیمانه کنار انسان بایستند تا بگویند انسان موجود آگاهی است، اما گاهی اوقات ممکن است وسوسهها از او رهزنی کند و در جاده دیگری بیفتد.
مسئله قرآن انسان است
در آیین بودا، داریم که میگوید زندگی شما پر از رنج است، اما میتوانید پیروز باشید و اگر روش کسب درآمد و بینش و گفتار شما درست باشد و اگر ارتباط خود را درست کنید، از رنج رها میشوید. کنفوسیوس نیز میگوید دارید درد میکشید، ولی اگر به همسایه عشق بورزید و اول خوشبختی دیگران را بخواهید، زنده میشود. بنابراین قرآن چه تفاوتی دارد که میگوییم این کتاب پر از خشونت است؟ مگر غیر از این است که مسئله قرآن، انسان است و مگر غیر از این است که مهمترین توصیه او به انسان همین توصیههای معنوی است.
غرض اصلی بودا و پیامبر اسلام(ص) این است که انسان رنج نکشد و تقسیمبندی کفر و ایمان و شرک نیز برای انسان است و خدا میگوید وقتی کفر را انتخاب میکنید، به جایی میروید که راه حقیقت را میبندد و وقتی سخن از کفر میگوید، دارد به انسانها هشدار میدهد که کفر انسانها را به ظلم میکشاند یا مثلاً وقتی از شرک سخن میگوید، آنجا است که انسان کوچک و حقیر میشود و خدا به آن الگو، شرک میگوید، نه اینکه بگوید طرفدار من خوب است و دیگران بد هستند.
خدا میگوید وقتی تقسیمبندی کفر و ایمان را مطرح میکنم، دارم آدم را به میان میآورم و من میگویم هرکسی دلش بیشتر به حال خودش میسوزد، به بهشت میرود و هر کسی که به خودش ظلم میکند یا از خودش عقبنشینی میکند، به جهنم میرود. خداوند برای این میگوید او را پرستش کنیم که انسان به این واسطه خودش را شکوفا کند و انسان از طریق پرستش خدا، انگیزه بیشتری پیدا میکند. اگر این تصویر را نگاه کنیم، آن وقت میتوانیم بگوییم، قرآن ما را به این محور میخواند.
رسول خدا(ص) و ابلاغ محبتآمیز پیام الهی
وقتی که میخواهد پیامبر(ص) را به سراغ انسان بفرستد، میگوید اگر پیامبر هستی و میخواهی در این مسیر و الگو باقی بمانی، باید به انسانها عشق بورزی، چنانکه میفرماید: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»؛، یعنی اگر سنگدلانه برخورد کنی، از بازی بیرون هستی و در آیاتی هم داریم که میگوید فقط به آنها پیام بده و با تندی و خشونت سراغ بنده من نرو. همچنین میگوید تو نمیتوانی در وجود بنده من رخنه کنی و داوری کنی. پیامبر(ص) بسیار اذیت شد، اما خدا میگوید من میدانم درون تو چه میگذرد، اما حق نداری جبارانه رفتار کنی و حق نداری مراقب آنها باشی و در حریم خصوصی آنها وارد شوی و فقط باید با روشهای عقلانی و چهره گشاده این پیام را ابلاغ کنی.
تمام اینها در قرآن نقد شده است؛ یعنی خداوند به رسول خود میگوید: با دستانی باز به سراغ بندهام برو و او را دعوت کن. قصه دیانت قصه دعوت است. سوره عبس را داریم که بسیاری از شیعیان سعی میکنند آیات را بد ترجمه کنند که روح قرآن از بین برود، اما متفکرین اهل تسنن میگویند در این سوره خدا با پیامبر(ص) حرف میزند که یک پیرمردی وارد جمعی میشود و پیامبر(ص) نیز کار مهمی داشت، اما یک مقدار دیر به او توجه کرد. سپس آیه نازل شد و پیامبر(ص) را توبیخ کرد. در جاهای دیگری نیز داریم که میگوید اگر بخواهی سختی کنی، از بازی بیرون هستی.
وقتی اینها را کنار هم میگذاریم، میبینیم در قرآن نیز موضوع نجات انسان مطرح است. چقدر این آیه در قرآن تکرار شده که انبیا(ع) اجری را مطالبه نکردند و گفتند اجر آنها با خدا است. همه آنها گفتند در قبال این رسالت مال مادی و ... نمیخواهیم، بلکه فقط میخواهیم پیام خدا را به شما برسانیم. در سوره شعرا چندین بار این مسئله تکرار شده است. قومشان، انبیا(ع) را اذیت کردند و سنگ بر سرشان زدند و از شهر بیرونشان کردند، اما اینها دست برنمیداشتند و در سوره یاسین آمده است: وقتی یکی از انبیا(ع) را مثله کردند و خدا خواست او را به بهشت ببرد، میگوید: ای کاش اینها میدانستند خدا چقدر مهربان است؛ یعنی اینها پس از مرگ هم آرزوی رستگاری قوم خود را دارند. پس آن طور که در آیین بودا و مسیح و ... محور انسان است، در قرآن هم محور نجات انسان است و در اینجا، نهایت رأفت به وجود میآید.
اگر قرآن کتاب خشونت باشد، این خشونت لوازمی دارد و باید ما را به تندخویی و انتقام و کینه دعوت کند. برای نمونه، وقتی میگویید خدا انسان را برده میداند، این بردهبودن یعنی اختیاری نداری و باید آزادی خود را تعطیل کنی و این نسبت را بین خدا و انسان نمیبینیم و نمیتوان گفت برده همان بنده است. بنابراین، هر واژه یک پیامدهایی دارد و اگر بگوییم قرآن کتاب خشونت است، باید نشان دهیم که قرآن ما را به انتقام و ستیز و ... دعوت میکند، اما این را نداریم. ممکن است بگوییم در آیاتی دعوت به جهاد شدهایم، اما مراد از تمام این آیات، جنگ با ستمگران است و جنگهای دفاعی مدنظر قرار گرفته است؛ یعنی در برابر بیعدالتی، ستم، آزار و اذیت، صلابت داشته باشید که یکی از نشانههای رشد شخصیت است و شخصیتهای بزرگ، علاوه بر درایت، روح باصلابتی دارند.
هر وقت میگوییم چرا قرآن کتاب خشونت است، میگویند قرآن گفته با کافران شدید برخورد کنید، اما توجه نمیکنند که این به معنای کفر عقیدتی نیست که اگر کسی ایمان نیاورد، سرش را ببرید. بلکه اینجا مراد ظالمین هستند. میگوید: «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها»، اگر دیدی آدمهای متجاوز و سرکشان میل به سمت صلح دارند، شما نیز صلح کنید. نمیگوید اگر میل به ایمان داشتند، شما نیز صلح کنید، بلکه میگوید اگر میل به صلح دارند، شما نیز این طور باشید. بنابراین قرآن ما را به زندگی اخلاقی دعوت میکند و انگیزههای اخلاقی ما را بیشتر میکند و ما را دعوت میکند به اینکه باور کنیم مهلت ما در این جهان اندک است و قرآن ما را دعوت میکند که برای شکوفایی نفس خود بیشترین استفاده را داشته باشیم.