عبدالله نصری، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، معتقد است: علامه جعفری به عنوان یک فیلسوف مستقل، فلسفه را از انسان شروع میکند و اساس فلسفه او مبتنی بر انسان و انسانشناسی است.
علامه جعفری فیلسوفی انسانگرا و مستقل بود
علامه محمدتقی جعفری، متولد ۱۳۰۴ تبریز، از فیلسوفان و متفکران ایران معاصر است. وی سالهای متمادی در تبریز، تهران، حوزه علمیه قم و حوزه علمیه نجف به کسب علوم اسلامی و انسانی اهتمام ورزید. او نه تنها در عرصه فلسفه، بلکه در وادی عرفان، ادبیات فارسی، ادبیات غرب، علوم طبیعی و تجربی نیز تأملات فکری و نظری داشت. نگاه ژرفنگرانه و دغدغه وافر برای کسب دانش و همچنین ارتباط و گفتوگوهای فکری و علمی او با اندیشمندان و متفکران غرب و شرق از جمله برتراند راسل و وایت، وی را به عنوان فیلسوفی نواندیش و آزاداندیش مطرح ساخت. علامه جعفری ضمن اینکه در ۲۷ جلد کتاب، به شرح و تفسیر نهجالبلاغه پرداخت به مولانا جلالالدین نیز ارادت میورزید و بر همین اساس علاوه بر تفسیر نهجالبلاغه، همت خود را برای شرح مثنوی معنوی مولانا به کار گرفت که حاصل آن ۱۵ جلد کتاب است. از این استاد و متفکر معاصر، حدود ۱۰۰ جلد کتاب تألیفی و ترجمه در زمینههای مختلف فلسفه، عرفان، فقه، کلام، ادبیات، شرح نهجالبلاغه و شرح مثنوی معنوی و ... به یادگار مانده است. ۲۵ آبان سال ۷۷ بود که علامه جعفری به دلیل ابتلا به سرطان در انگلستان درگذشت. خبرنگار ایکنا اصفهان، در سالروز رحلت این استاد فرزانه، گفتوگویی با عبدالله نصری، استاد تمام گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی و از شاگردان علامه جعفری، احمد فردید و مهدی حائری یزدی داشته است که متن آن را در ادامه میخوانید. همچنین، از عبدالله نصری چهار کتاب با عناوین «تکاپوگر اندیشهها» (انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی)، «آفاق مرزبانی» (انتشارات سروش)، «انسان الهی» (دفتر نشر فرهنگ اسلامی) و «آریگویی به زندگی» (دفتر نشر فرهنگ اسلامی) در باب آرا و اندیشههای علامه جعفری به رشته تحریر درآمده است.
فیلسوفان دوره معاصر، در چارچوب فلسفه صدرایی میاندیشیدند
«انسان» محور مهم اندیشههای مرحوم علامه جعفری است
فیلسوفان ما کمتر به مسائل انسانشناختی پرداختهاند
علامه جعفری یک فیلسوف مستقل است
علامه جعفری یک هرمنوتیک فلسفی دارد
علامه جعفری از متفکران غربی تأثیرپذیرفته است
علامه جعفری نگاهی فلسفی به ادبیات داشت
مولوی را نباید با ابنعربی تفسیر کرد
علامه جعفری از دیدگاه انسانشناسی به تفسیر مثنوی پرداخت
مولانا منبعی برای ترسیم علوم انسانی اسلامی است
علامه جعفری از تفسیر مثنوی پشیمان نشد
ایکنا ـ فیلسوفان معاصر از جمله علامه طباطبایی، شهید مطهری، علامه جعفری، حائری یزدی و ... براساس چه پیشفرضها و زمینههایی فلسفه خود را تبیین میکردند؟
بیشتر فیلسوفان دوره معاصر، در چارچوب فلسفه صدرایی میاندیشیدند و اگر هم حرف نو و تازهای ارائه کردهاند، بسیار محدود بوده است. برخی از فیلسوفان معاصر مانند علامه طباطبایی، مباحث جدیدی را مطرح میکنند که این مباحث در فلسفه صدرایی مطرح نشده و در نوع خود مسائل جدید و ابتکاری محسوب میشوند؛ مانند مباحثی معرفتشناسی نظیر پیدایش کثرت در ادراکات، ادراکات اعتباری و یا مباحثی که در زمینه فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی و یا برخی مبانی فلسفه احکام اسلامی مطرح کرده است. حتی برخی از مطالبی که مرحوم مطهری - با وجود اینکه بافت کلی اندیشههایش صدرایی بود - مطرح کرده، در فلسفه ملاصدرا نیست. به همین دلیل نباید اندیشههای مطهری را اینگونه تفسیر کنیم که چون مبانی فکری او، مبانی صدرایی است، پس حرف جدیدی ندارد و حرفهایش همه حرفهای ملاصدرا است. من در کتاب «حاصل عمر» که درباره اندیشههای شهید مطهری نوشتهام، اینطور مطرح کردهام که مطهری در خصوص فلسفه حق، فلسفه عدالت، هستیشناسی، مبانی فلسفی حقوق زن، فلسفه اخلاق و اندیشه سیاسی و دین مطالبی را مطرح میکند که در نوع خود، مباحث بسیار جدیدی هستند و در اندیشههای ملاصدرا دیده نمیشوند. لذا نباید فکر کنیم شخصیت بزرگی مانند شهید مطهری، همان حرفهای گذشتگان از جمله ملاصدرا را بیان کرده است.
به اعتقاد بنده، مطهری در تحلیل عدل الهی، که در فلسفههای غربی هم مورد توجه قرار گرفته، بهترین و دقیقترین تحلیلها و پاسخها را ارائه داده است. در واقع بسیاری از تئودیسههای غربی را برحسب پاسخهای ایشان، میتوان مورد تحلیل و نقد قرار داد. در واقع ایشان در طرح مباحث مربوط به تئودیسه، دارای یک دستگاه دقیق فلسفی است. البته درست است که برخی از آرای مطهری در اندیشه فیلسوفانی نظیر ملاصدرا وجود دارد، اما چارچوبی که ایشان برای تحلیل مسائل مورد نظر خود ارائه میدهد، در هیچ کدام از آرای فیلسوفان دیگر به این صورت مشاهده نمیشود. پس کسی نباید مطهری را در مقایسه با افرادی مانند سیدجلال آشتیانی یا سیدکاظم عصار و دیگران در نظر بگیرد. حتی نگاه مطهری و ابداعات ایشان بسیار وسیعتر از بعضی بزرگان معاصر فلسفه اسلامی است؛ از جمله علامه طباطبایی و فیلسوفانی دیگری که در قید حیات هستند. فیلسوف دیگری که از این منظر، اهمیت فوقالعادهای دارد، دکتر مهدی حائری یزدی است که با وجود ریشهدار بودن اندیشههایش در فلسفه صدرا، ولی اندیشههای جدید زیادی نیز در حوزه معرفتشناسی، فلسفه اخلاق، فلسفه سیاسی و فلسفه تطبیقی دارد.
ایکنا ـ شما قبلاً در یکی از مصاحبههای خود گفته بودید که علامه جعفری یک فیلسوف مستقل است. اکنون بفرمایید که این استقلال چه ویژگیها و شاخصههایی دارد و چه نوع نظام فکری را منتقل میکند؟
فیلسوفان ما بحثهای فلسفی خود را از بحث وجود مطلق و یا مطلق هستی شروع کرده و تحلیلهایی در باب آن ارائه کردهاند. اما حُسن علامه جعفری این است که فلسفه را از انسان شروع میکند. فیلسوفان دیگری هم که فلسفه خود را از بحث وجود شروع کردهاند، روی مباحث انسانشناختی تاکید چندانی نداشتهاند. نمیشود گفت که علامه جعفری به مسئله «وجود» توجهی نکرده است، بلکه اساس فلسفه او مبتنی بر انسان و انسانشناسی است؛ لذا گستره مطالبی که ایشان در زمینه انسانشناسی مطرح میکند با هیچکدام از فیلسوفان گذشته قابل مقایسه نیست. فیلسوفان ما کمتر به ابعاد گوناگون مسائل انسانشناختی پرداختهاند. عرفا مباحث انسانشناسی را در چارچوبهای اندیشههایشان غنیتر از فیلسوفان اسلامی مطرح کردهاند، به طور مثال، اندیشههای انسان شناسی مولوی اصلاً قابل مقایسه با سایر عرفا، حتی ابنعربی نیست.
یک بعد استقلال فلسفه علامه جعفری این است که فلسفه را از انسان شروع میکند و بعد دیگر اندیشه او این است که به طرح مباحث جدید میپردازد. ایشان مهمترین متفکری است که در باب معنای زندگی مباحث بسیار مستوفایی مطرح کرده است. بنده سعی کردهام در کتاب «آری گویی به زندگی»، نظام فکری ایشان را در این زمینه تبیین و آن را با دیدگاه متفکران دو حوزه تحلیلی و اگزیستنسیال مقایسه کنم. از طرف دیگر، ایشان به بحث «وجدان» نیز میپردازد که در نوع خود، بحثی جدید بوده و در گذشته به آن پرداخته نشده است. ایشان همچنین مباحث مهمی را در حوزه معرفتشناسی مطرح میکند که بسیاری از این مباحث جدید هستند و حتی معاصرین هم به آنها نپرداختهاند.
علامه جعفری مباحثی دارد که با هرمنوتیک ارتباط برقرار میکند. ایشان اساساً یک هرمنوتیک فلسفی دارد. بنده سعی کردهام در مقالهای، هرمنوتیک فلسفی ایشان را با هرمنوتیک فلسفی گادامر، مقایسه کنم. به علاوه، ایشان بحثهای مهمی را در زمینه فلسفه حقوق بشر مطرح میکند. با توجه به این مباحث متوجه میشویم که «انسان» محور مهم اندیشههای علامه جعفری است و اینها مسائلی هستند که میتواند ایشان را به عنوان یک سرآغاز و فیلسوف مستقل معرفی کند.
نکته دیگر اینکه علامه اگر مباحثی را مطرح میکند که در گذشته نیز مطرح بوده، رویکردی جدیدی در طرح مجدد آنها داشته است، به طور مثال بحث جبر و اختیار در گذشته نیز مطرح بوده، اما با نگاه به کتاب «جبر و اختیار» ایشان متوجه میشوید که اساسا نحوه طرح مسائل آن، به گونهای دیگر است. حتی ورود ایشان به مقوله جبر و اختیار، بر اساس مبانی انسانشناسی است، یعنی وی از تحلیلی که در باب انسان دارد شروع کرده و از آنجا به بحث جبر و اختیار وارد میشوند. در واقع ایشان به غیر از اینکه مباحث جدیدی را در حوزه جبر و اختیار مطرح میکند، نقطه آغازش از این بحث، با نظر دیگر متفکران نیز متفاوت است.
در بحث عرفان نیز باید گفت که تاریخ اندیشه و تفکر عرفانی ما تابع ابنعربی است و گاهی حتی عرفان خراسان و عرفان ما قبل ابنعربی، بر اساس اندیشههای ابنعربی تفسیر میشود که این رویکرد بسیار غلطی است. سیطره تفکر ابنعربی در تاریخ تفکر ما انکار نشدنی است. آثار بسیاری هم که بزرگان و حتی معاصرین نوشتهاند، بیشتر در شرح و حاشیهنویسی آرا و اندیشههای ابنعربی است. اما با ورود به بحث عرفان علامه جعفری که در جلد اول مجموعه آثار ایشان تدوین شده، متوجه میشویم که مباحث آن به گونهای دیگر است. ایشان مباحثی مانند عرفان مثبت، عرفان منفی و عرفان اهل حال را مطرح میکند که در گذشته مطرح نبوده است. بعضی تحلیلهای ایشان درباره فلسفه عرفان است، همانند کاری که ابنسینا در اشارات انجام میدهد و به طرح مباحث در خصوص فلسفه عرفان میپردازد، نه صرفاً به عرفان. علامه جعفری نیز از این منظر وارد این حوزه شده و تحلیلهایی را ارائه میدهد. با توجه به این مطالب میتوان گفت که علامه جعفری یک فیلسوف مستقل است.
ایکنا ـ آیا میتوان گفت علامه جعفری فیلسوفی انسانگرا است؟ با توجه به اینکه اندیشه ایشان بیشتر حول محور انسان است؟
اینگونه نیست که ایشان به هستیشناسی یا معرفتشناسی توجهی نداشته، بلکه ایشان مطالب مهمی نیز در این زمینه ارائه کرده است، بسیاری از مباحث مطرح شده از سوی ایشان، ریشه در مباحث انسانشناسی داشته و به مسائل دیگر نیز، از این منظر ورود پیدا میکند نه اینکه به جز انسانشناسی به مباحث دیگر توجهی نداشته باشد. ایشان بحثهای بسیار دقیقی نیز درباره توحید، خدا و رابطه انسان با خداوند دارد که از اهمیت زیادی برخوردار هستند. علامه جعفری با توجه به اهمیتی که برای انسانشناسی قائل است، بحثهای دقیقی درباره انسان دارد و مباحث انسانشناسی را در چهار حوزه رابطه انسان با خود، رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با هستی و رابطه انسان با دیگران مطرح میکند.
ایکنا ـ علامه جعفری چه نوع نگاه و رویکردی به فلسفه غرب داشت و از این منظر تحت تأثیر کدام فیلسوفان بود؟
قبل از هر چیز باید بگویم که علامه جعفری از مجموع تفکر اسلامی بهره میبرد، چون هیچ فیلسوفی آنقدر استقلال ندارد که پا روی دوش هیچ متفکری از گذشتگان نگذارد. ایشان به ملاصدرا، ابنسینا و به فیلسوفان دیگر توجه داشت و از اندیشه آنها بهره برده است، اما در عین حال اگر سؤال کنید که این ریشههای فکری از چیست و در عین استقلال، آبشخور تفکرات علامه جعفری کجاست؟ جواب میدهم که یک منبع آن، سنت فکری بومی خودمان در حوزههای کلامی، فلسفی، عرفانی و متون دینی است، اما نکته دیگر این است که ایشان از متفکران غربی نیز تأثیرپذیرفته است. علامه جعفری از نوجوانی توجه ویژهای به متفکران غربی داشت. استاد مطهری نیز از اندیشههای متفکران غربی تأثیر پذیرفت. در دهه ۳۰ مطهری و علامه طباطبایی «حلقه اصول فلسفه» را تشکیل میدهند که نقطه عطفی در تاریخ تفکر فلسفی ما به شمار میرود و متأسفانه ما به آن توجه نکردهایم. کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» یک اثر بسیار مهم است و متأسفانه بعضی استادان فلسفه، تحلیلهای غلطی درباره آن ارائه دادند و فکر کردهاند این کتاب نقد مارکسیسم است، در حالی که توجه نکردهاند که در مقدمه جلد دوم کتاب، استاد مطهری اشاره میکند که این کتاب اساساً اثری مستقل به شمار میرود و مباحث فلسفه اسلامی را با توجه به مسائل جدید فلسفی مطرح میکند. این جریان مهم در تاریخ تفکر ما، همزمان با حلقه درس علامه جعفری در نجف بود که در آنجا به طرح مسائل جدید میپرداخت که حاصل آن بین سالهای ۳۴ تا ۳۸ به صورت کتاب «ارتباط انسان - جهان» منتشر شده است.
با مطالعه این کتاب متوجه میشویم که علامه جعفری تا چه اندازه از متفکران غربی تأثیر پذیرفته و چه مطالعات گستردهای را بر روی آرای آنها داشته است، اما این کتاب به خاطر زبان سنگینش چندان مورد توجه قرار نگرفت. البته علامه در اواخر عمرشان کار بازنویسی این کتاب را شروع کردند که متأسفانه اصلاحاتش به اتمام نرسید.
بنابراین یکی از آبشخورهای فکری علامه جعفری، اندیشههای فیلسوفان غرب بود. آبشخور فکری دیگر او توجه به علوم جدید به ویژه فیزیک و مباحث مربوط به آن بود. در آثار ایشان شاهد توجه علامه به ماکس پلانک، انیشتین، نیلز بور، شرودینگر و دیگر فیزیکدانان بزرگ قرن بیستم غرب هستیم. حتی علامه معتقد بود که مباحث اینها دیوار به دیوار مباحث فلسفی است و اینها هرچند فیلسوف حرفهای نیستند، اما اندیشههایشان آکنده از مباحث فلسفی است.
علامه جعفری فیلسوفی انسانگرا و مستقل بود
آبشخور فکری سوم و مهم علامه جعفری، ادبیات است. ایشان به ادبیات از منظر فلسفی نگاه میکرد و از آن در بحثهای خود به خوبی بهره میبرد. ایشان به ادبیات فارسی و هم به ادبیات غرب و به خصوص رمانهای بزرگ آنان توجه ویژهای داشت. علامه جعفری، در آثارشان از جمله کتاب «وجدان»، از اندیشههای ویکتور هوگو، داستایوفسکی و بالزاک استفاده میکند. ایشان آثار ادبی غربی را میخواند و اعتقاد داشت که در این آثار، اندیشههای فلسفی مهمی دیده میشود که هرچند به زبان استدلالهای فلسفی بیان نشده، اما به زبان ادبیات بیان شده است و دربردارنده نکات مهمی به ویژه در خصوص انسانشناسی هستند که باید مورد توجه قرار گیرد.
ایشان نگاهی فلسفی به ادبیات داشت. در جای جای آثار علامه، استناد به اشعار شاعرانی را شاهد هستیم که بعضی از آنها گمنام هستند، ولی ایشان با دقت نظر فوقالعادهای که داشت، ابیاتی با معانی عمیق از این شاعران را در آثارشان استفاده کرده است.
ایکنا ـ نوع نگاه و رویکرد علامه جعفری در قبال مولوی چگونه است؟
مولوی با وجود عارف بودن، یک متفکر بزرگ بود. علامه، عظمت مولانا را از دیگر فیلسوفان کمتر نمیدانست. در طول تاریخ، رویکردهای خاص و متفاوتی نسبت به مولوی وجود داشته است. براساس یک رویکرد و از نظر فقها، مولوی یک درویش و صوفی است و از نظر برخی فقها، متصوفه مورد توجه ائمه(ع) نبوده و ائمه در مقابل آنها موضعگیری داشتهاند و به همین خاطر باید در مقابل مولانا نیز موضع داشت، و به همین خاطر ترویج افکار او را، ترویج تصوف میدانستند. موضعگیری که برخی فقهای امروز در خصوص مولوی دارند نیز بر اساس همین تلقی از مولوی است.
در رویکرد دیگری، مولوی با وجود اهمیت زیادی که دارد، اما در ذیل ابن عربی تعریف میشود و متأسفانه این کاری است که در تاریخ تفکر ما به اشتباه انجام شده است. ایشان زمانی به من میگفت که تاکنون بیش از دویست شرح در خصوص مولوی نوشته شده که بر مبنای آراء و اندیشههای ابنعربی است. علامه معتقد بود علیرغم اینکه بعضی مشترکات میان مولوی و سایر عرفا از جمله ابنعربی وجود دارد، اما جهان فکری مولوی با جهان فکری ابنعربی متفاوت است و نباید مولوی را با ابنعربی تفسیر کرد. در تاریخ ما از زمان مولوی به بعد این اتفاق رخ داده و مولوی در ذیل ابن عربی قرار داده و تفسیر کردهاند.
رویکرد سوم که مختص علامه جعفری است. ایشان با رویکردی جدید به مثنوی و جهان فکری مولانا نگاه میکرد و حتی در دهه ۴۰ و ۵۰ مثنوی را تدریس میکرد و خود ما در دهه پنجاه کلاسهایی با ایشان برای تدریس مولوی داشتیم و این انگیزهای شد که علامه به مثنوی بپردازد. انسانشناسی محور مثنوی است، البته هستیشناسی و خداشناسی نیز در مثنوی اهمیت دارد، اما نگاه مولوی نیز بیشتر معطوف به رابطه انسان با خدا، انسان باهستی و انسان با دیگران است. علامه جعفری از دیدگاه انسانشناسی به تفسیر مثنوی پرداخته است.
علامه جعفری در شرح چهارده جلدی مثنوی، حدود صد مورد نقد بر مولوی وارد میکند که نشان دهنده اختلافنظر ایشان با مولوی است. البته علیرغم این اختلاف نظرها، مولوی برای علامه جعفری ارزشمند بود. زمانی شنیدم که ایشان فرمود، بسیاری از اندیشههای مولانا میتواند مبنای علوم انسانی باشد. یعنی اگر بخواهیم علوم انسانی اسلامی داشته باشیم، باید قطعا از اندیشههای مولوی استفاده کنیم. البته ایشان در عین حال اعتقاد داشت که همه نمیتوانند به جهان فکری مولانا راه پیدا کنند و آن را بشناسند. ایشان در یک سخنرانی اشاره کردند که بعضی ممکن است به دلیل عدم توان شناخت مولانا، برداشتهای سوئی از اندیشههای او داشته باشند.
ایکنا ـ گاهی در فضای مجازی گفته میشود که علامه جعفری مدتی بعد از تفسیر مثنوی، از ادامه این کار پشیمان شدند و به تفسیر نهجالبلاغه پرداختند، آیا چنین مدعایی درست است؟
ایشان به هیچ وجه از تفسیر مثنوی پشیمان نشدند. مگر میشود کسی ده هزار صفحه درباره یک شخصیت کتاب بنویسد و بعد پشیمان شود!؟ ایشان حتی بعد از نوشتن چهارده جلد کتاب، دو جلد دیگر به نام مولوی و جهان بینیها و علل جذابیت مولوی نیز به آن اضافه کرده و در آثار دیگرشان نیز به مثنوی ارجاع میداد و از آن برای بیان مطالبش استفاده میکرد. پس بنابراین این حرف کاملا غلط است.
در زمان حیات علامه، بعضی دوستان میخواستند نقدهای ایشان از مولوی را از این چهارده جلد استخراج کرده و به صورت کتابی جدا منتشر کنند که علامه به شدت با این کار مخالفت کرد. دلیل ایشان این بود که مولوی در خصوص مطلبی خاص، حرفهای خوبی را بیان کرده است، حالا جاهایی هم این مطالب قابل نقد است و من هم به آن مطالب اشاره کردهام و مطالب قابل نقد را نقد کردهام و اگر شما بخواهید فقط این نقدها را جدا کنید، به جهان فکری مولوی آسیب میرسانید، چراکه موضوعی که دهها نکته خوب درباره آن وجود دارد را جدا کرده و تنها نکتههای قابل نقد آن را نشان میدهید و این کار راهی برای کوباندن مولوی خواهد شد.
پس رویکرد علامه جعفری با مفسران دیگری که به تفسیر مثنوی پرداختند، متفاوت است و از طرف دیگر، ایشان مولوی را نه به یک بت تبدیل کرد و نه او را در حد یک صوفی خانقانشین غیر قابل نقد پایین آورد. حال برخی تصور کردهاند که تفسیر نهجالبلاغه برای جبران مثنوی بوده است، اما وقتی تفسیر مثنوی در سال ۵۵ تمام شد، خود من از ایشان سوال کردم که حالا قصد انجام چه کاری دارید و ایشان جواب دادند که قصد دارند به تفسیر نهجالبلاغه بپردازند، سپس من گفتم قرآن که مهمتر از نهجالبلاغه است و چرا به آن نمیپردازید؟ ایشان گفتند: علامه طباطبایی با المیزان، تلاش بسیاری برای تفسیر قرآن کرد و اکنون جای تفسیر نهجالبلاغه خالی است. پس این شایعه غلط است. ایشان احساس میکرد برخلاف اهمیت زیاد نهجالبلاغه، شرح عمیقی برآن وجود ندارد و ما باید کاری اساسی برای تفسیر آن انجام دهیم که متأسفانه عمرشان کفاف نداد تا این کار را به پایان برسانند.
ایکنا ـ تفسیر ۲۷ جلدی ایشان از نهجالبلاغه با ویرایشی جدید زیر نظر شما منتشر شده است. آیا این کار خلاصه نهجالبلاغه است؟
نوع نگاه علامه جعفری به امیرالمؤمنین(ع) و نهجالبلاغه نگاهی خاص است که من چند سال پیش کتابی را در این زمینه با عنوان «انسان الهی» نوشتم که تحلیل شخصیت امام علی(ع) از دیدگاه علامه جعفری است. ایشان شخصیت امام علی(ع) را از زوایای خاص مورد تحلیلهای فکری و فلسفی قرار داده که این تحلیلها در آن کتاب ارائه شده است. بنده آن مجموعه ۲۷ جلدی را در ده مجلد منتشر کردهام که خلاصه آن اثر اول نیست، بلکه ویراست جدیدی از آن مجموعه ۲۷ جلدی است که تمام مطالب غیر مرتبط با نهجالبلاغه از آن حذف شده و به مجموعه آثار علامه جعفری وارد شده که تا به حال ۱۱ جلد آن به چاپ رسیده است. در این ویراست جدید، اولاً مطالبی که ربط مستقیمی با نهجالبلاغه ندارند به گونهای حذف شوند که آسیبی به تفسیر خطبهها وارد نکند. ثانیاً تیترهایی که علامه برای مطالب نوشته که گاهی حتی دو یا سه سطر ادامه دارند، به صورتی که محتوای تیتر در متن گنجانده شود، کوتاه شده است. ثالثاً بعضی افتادگیهایی نیز در این مجموعه وجود داشته که بعضی از آنها با تلاش زیاد ترمیم شده است. مثلا گاهی علامه قصد بیان مطلبی را دارد که به خاطر آن دو مطلب را بیان میکند و یا مطلب اصلی در متن او گم شده است؛ لذا بنده اینها را تفکیک کردهام تا خواننده بتواند با این تفسیر ارتباط برقرار کند. رابعاً در متن اولیه ترجمه و شرح نهجالبلاغه، جابهجایی مطالب، وجود داشته، یعنی ادامه یک مطلب در چند صفحه بعد بوده که آنها نیز اصلاح شده است. خامساً، تقسیمبندی برخی مطالب تداخل با یکدیگر داشته که فهم مطالب علامه را دشوار میساخت و خواننده نمیتوانست با متن ارتباط برقرار کند. لذا به تصحیح این گونه مطالب پرداخته شده است. در پایان نیز ویرایشی اساسی در متن صورت گرفته و گاهی اوقات جملات طولانی کوتاه شده تا فهم دشوار آن آسان شود.
جلد اول این کتاب مقدمه است و بعضی مطالبی که در مقدمهای که علامه در ویراست قبلی داشت و ارتباطی با نهجالبلاغه نداشت را به مجموعه آثار منتقل کردیم و مقدمه را به این صورت در آوردم که برخی مطالب مربوط به مقدمه نیز در متن تدوین شده است. مثلا شرایط اجتماعی دوران امیرالمومنین، مباحث علی(ع) در خصوص شخصیت خودش، علی(ع) از دیدگاه مولوی، دیدگاه امیرالمؤمنین به حضرت رسول(ص) یا نحوه استدلال در نهجالبلاغه در جلد اول و مقدمه نوشته شده است. در واقع مقدمه یک شمای کلی درباره نوع نگاه امام علی(ع) و شخصیت ایشان ارائه میدهد که مدخل خوبی برای ورود به خطبههای ایشان و برای فهم دقیق آنها است.