10 آبان ماه، سالروز شهادت اولين شهيد محراب، آيتالله سيدمحمدعلي قاضي طباطبايي است.
وي از شاگردان امام خميني(ره)، آيتالله سيدمحسن حکيم(ره)، آيتالله سيدابوالقاسم خوي(ره)، آيتالله حاج شيخ عبدالحسين رشتي(ره)، و آيتالله شيخ محمدحسين کاشف الغطاء(ره) بود.
اقامت در نجف و استفادههاي علمي و معنوي از حوزه علميه را ميتوان از بهترين و شادابترين روزگاران عمر آيتالله قاضي طباطبايي به حساب آورد. در آن ايام بهاران، با شور و شوق به تحکيم مباني فکري خود پرداخت و به درجات عالي فقاهت و اجتهاد رسيد و از مراجع بزرگي مثل آيت الله حکيم و آيت الله کاشف الغطاء و ديگران به اخذ اجازه اجتهاد نايل آمد.
آيتالله سيدمحمدعلي قاضي طباطبايي در سن 42 سالگي با کوله باري از علم و دانش و معرفت، حوزه نجف را پشت سر گذاشت و به سوي زادگاه خود شهر تبريز رهسپار شد تا به وظايف بس سنگين خود، در جهت اشاعه فرهنگي غني و پوياي آيين حيات بخش اسلام بپردازد.
نامه آيتالله کاشف الغطاء به آيتالله قاضي طباطبايي
استاد بزرگوارش آيتالله کاشف الغطاء در يکي از نامههاي خود، خطاب به آيتالله قاضي چنين مينويسد: «اي سيد بزرگوار و اي دانشمند والا مقام ... ما از حالا ميبينيم که مردم آذربايجان عموماً و اهالي تبريز خصوصاً از راهنماييها و ارشادات شما بهرهمند ميشوند و چه زود است تأثير خدمات ارزنده شما در نصرت حق و از بين بردن باطل محسوس و ملموس باشد و در ياري و کمک از حق چه (کسي) بهتر و مقدمتر از شما است؟»
نقش آيتالله قاضي در سال 1342
سال 1342 شمسي در تاريخ ايران، سالي است به ياد ماندني و خاطره انگيز، سالي که بزرگ رهبر مستضعفان جهان با خروش بيامان خود چنان موج بنيانکني به راه انداخت که ميرفت براي هميشه نظام ستم شاهي را به زبالهدان تاريخ بسپارد.
اين بار امام بزرگوار عروسکهاي خيمه شب بازي حکومت پهلوي را به هيچ انگاشته، همچون عقاب تيز پرواز، امالفساد جهاني را در نوک حمله خود قرار داد و با هجوم برق آسا، پنجههاي پولادين و دشمن شکار خويش را بر سر آمريکا فرود آورد.
به دنبال آن ياران با وفاي آن امام آزادگان، به تبعيت از وي در سراسر کشور قد علم کردند و پرچم جهاد و مبارزه بر افراشتند. در اين مبارزه بي امان، مجاهد نستوه آيتالله قاضي طباطبايي سهم به سزايي در بر انگيختن احساسات پاک مردم داشت.
وي با سخنرانيهاي آتشين و پخش اعلاميههاي ضد رژيم، مردم قهرمان تبريز را به صحنه پيکار آورد و با اين عمل شجاعانه خود، شعله بر خرمن دشمن انداخت و حال زارشان را پريشانتر ساخت.
طاغوتيان به خوبي ميدانستند، قيام آذربايجان يعني به حرکت در آمدن کل ايران و اين همان کابوسي بود که دژخيمان همواره از آن وحشت داشتند.
دستگيري آيتالله قاضي طباطبايي
در پي جوش و خروش امت مسلمان، مرکز نشينان سازمان ضد امنيّت با هماهنگي «علي دهقان» استاندار وقت آذربايجان، و «حسن مهرداد» رئيس ساواک تبريز، آيتالله سيدمحمدعلي قاضي را دستگير و به پادگان زرهي تهران بردند و بعد از آن به سياهچال مخوف قزل قلعه تحويل دادند که دو ماه و نيم ماندگار شدند و بعد از آزادي از زندان هم کسي حق رفت و آمد و تماس با ايشان را نداشت و همواره زير نظر و مراقبت شديد مأموران ساواک بود و در تهران به عنوان تبعيدي زندگي ميکرد.
آيتالله قاضي به خاطر مبارزات بيامانش، سالهايي از عمر پر برکت خود را در زندانها و تبعيدگاهها سپري کرد که يکي از محلّهاي تبعيد وي بافت کرمان بود.
ماجراي تبعيد آيتالله قاضي به بافت کرمان
روز سيام آذر ماه 1347 شمسي مصادف با عيد سعيد فطر بود، در شهر تبريز نماز عيد فطر در جو معنوي به امامت عالم رباني حضرت آيتالله سيدمحمدعلي قاضي طباطبايي برگزار شد.
وي که هيچ فرصتي را از دست نميداد، از اين اجتماع با شکوه نهايت استفاده را کرد و بر عليه سردمداران رژيم سخنراني کرد و ضمن گفتار آتشين نقاب از چهره کريه رژيم پهلوي بر گرفت و روابط خفّت بار دولت با رژيم غاصب و نامشروع صهيونيستي را محکوم کرد، غروب همان روز براي اداء نماز مغرب و عشاء به مسجد شعبان تشريف آوردند و بعد از نماز و پاسخ به ابراز احساسات مردم از مسجد خارج شد.
هنوز چند قدمي از در مسجد دور نشده بود که مزدوران وي را احاطه کردند و با اجبار سوار ماشين کردند و سپس او را به بافت کرمان تبعيد کردند.
ادب کردن مأمور ساواک
بعد از اسکان در بافت کرمان، هر روز يک مأمور ساواک جهت حضور و غياب تبعيدي به محل سکونت او سر ميکشيد. اتاقي که آيتالله قاضي در آن، روزهاي تنهايي ميگذراند، يک اتاق کوچک و محقّري بود که از سطح حياط دو پلّه پايينتر بود، مأمور ساواک طبق تعليماتي که از طرف سازمان به او داده شده بود، با گستاخي و تبختر رفتار ميکرد و براي اينکه زور و حاکميت دستگاه را به رخ تبعيدي کشيده باشد، به جاي وارد شدن از در اتاق، با کفش از پنجره ميپريد وسط اتاق و با حالت غرور و خود خواهي و صداي خشن و ناهنجار دستور ميداد زود باش امضا کن ...
چند روز بدين منوال گذشت و آيتالله قاضي چند بار به ايشان تذکر داد که ادب را رعايت کند، ولي آن بيادب گوشش بدهکار نبود و دست از کار بيشرمانه خود بر نميداشت.
روزي هنگامي که آن مزدور با همان رفتار پست هميشگي به وسط اتاق پريد، سيد دلاور بلافاصله کتاب سنگين و ضخيم «المنجد» را برداشت و محکم بر پس گردن مأمور کوبيد و فرياد زد: بيادب! مگر نگفتم مؤدب باش ...
مأمور مغرور و خود باخته، با زبوني و ترس از اتاق بيرون رفت و آيتالله قاضي با اين عمل شجاعانه خود بار ديگر ثابت کرد که سر نيزه در مقابل نيروي پر توان ايمان و استقامت محکوم به شکست است.
بعد از بافت کرمان، آيتالله قاضي را به زنجان تبعيد کردند و بعد از اتمام آن به تبريز مراجعت کرد.
توضيح عالمانه آيتالله قاضي درباره سجده بر تربيت امام حسين(ع) به جوانان اهل سنت
آيتالله قاضي يکي از عالمان روشن بين و ژرفنگري بود که هميشه بر وحدت اسلامي تأکيد داشت و در فرصتهاي مناسب با رفتار مدبرانه در جهت تحقق بخشيدن هر چه بيشتر وحدت بين مسلمانان جهان ميکوشيد.
وي ميگويد: «ياد دارم در زماني که از سوريه برگشته وارد عراق شدم و غروب نزديک بود، توقف کرديم که نماز مغرب ادا کنيم و حرکت کنيم، وضو گرفته در صحن خانه وسيعي حصير انداخته خواستم مشغول نماز باشم، ديدم عدهاي از جوانان اهل تسنن آمدند و در چند قدمي ايستادند، فهميدم که ميخواهند بدانند که چطور سجده خواهم کرد! من هم در موقع سجده پيشاني را بر بالاي حصير گذاشتم و ساير رفقا نيز اغلب از من تبعيّت کردند، بعد از فراغت از نماز چند نفر از آنها جلوه آمده از حقيقت سجده بر تربت کربلا که بعضي از همراهان نماز گذاشته بودند، سؤال کردند، واقع امر را به آنها بيان کردم، بسيار قانع شده و امتنان به جا آوردند و اظهار کردند که به ما جور ديگر تلقين کردهاند».
آيتالله قاضي در سنگر جمعه و جماعت
در مرداد ماه 58 طي حکمي از سوي رهبر کبير انقلاب، آيتالله قاضي به عنوان نماينده تام الاختيار و امام جمعه تبريز منصوب شد و همه هفته با حضور در مراسم با شکوه نماز جمعه به ايراد خطبه و ارشاد و راهنمائي مردم پرداخت.
آيتالله قاضي اولين شهيد محراب/آرزوي آيتالله قاضي بعد از شنيدن خبر شهادت آيتالله مطهري
هنوز شش ماه از طليعه انقلاب شکوهمند اسلامي نگذشته بود که ستاره درخشاني از آسمان پر فروغ علم و فقاهت غروب کرد. اين بار دست پليد استکبار جهاني از آستين کثيف، گروهک منحرف فرقان بيرون زد و ناجوانمردانه استاد بزرگ حوزه و دانشگاه آيتالله مطهري را به شهادت رساند ...
وقتي خبر شهادت مظلومانه استاد مطهري به گوش آيتالله قاضي رسيد، بسيار متأثر شد و همواره به اطرافيان خود ميگفت: کاش بنده هم مثل استاد مطهري، روزي به شهادت برسم.
آيتالله قاضي، سر انجام بعد از عمري مجاهدت و تعليم و تربيت و نويسندگي، به تاريخ 10 آبان ماه 1358 در حالي که روز عيد قربان نماز عيد خوانده بود به هنگام شب، بعد از نماز مغرب و عشا در مسجد شعبان، قرباني دين خدا شد و بار ديگر گروه فرقان با اين جنايت هولناک، دل امت و امام را جريحه دار ساخت.
فرداي آن روز مردم مصيبت زده آذربايجان در حالي که سيل اشکشان جاري بود و قلبشان را غم و اندوه فرا گرفته بود، پيکر پاک آن شهيد را تشييع کردند و در آرامگاه خانوادگي واقع در مسجد مقبره بازار تبريز به خاک سپردند.
امام خميني(ره) در پيام شهادت آيتالله قاضي نوشتند:
«بسم اللَّه الرحمن الرحيم
إنا للَّه وإنا إليه راجعون
با کمال تأسف ضايعه ناگوار شهادت عالِم مجاهد، حجتالاسلام والمسلمين، آقاى حاج سيدمحمدعلى قاضى طباطبايى- رحمة اللَّه عليه- را به عموم مسلمانان متعهد و علماى اعلام مجاهد و مردم غيور مجاهد آذربايجان و خصوص بازماندگان اين شهيد سعيد تسليت عرض و از خداوند متعال صبر انقلابى براى مجاهدين راه حق و اسلام خواستارم.
ملت عزيز برومند ايران و آذربايجانيان غيرتمند عزيز بايد در اين مصيبتهاى بزرگ که نشانه شکست حتمى دشمنان اسلام و کشور و عجز و ناتوانى و خودباختگى آنان است، هر چه بيشتر مصمم و در راه هدف اعلاى اسلام و قرآن مجيد بر مجاهدات خود افزوده و از پاى ننشينيد، تا احقاق حق مستضعفين را از جباران زمان بنمايند.
عزيزان من، در انقلابى که ابرقدرتها را به عقب رانده و راه چپاولگرى آنان را از کشور بزرگ بسته است، اين ضايعات و ضايعات بالاتر، اجتناب ناپذير است.
ما بايد از کنار اين وقايع با تصميم و عزم و خونسردى بگذريم؛ و به راه خود - که راه جهاد فى سبيل اللَّه است - ادامه دهيم.
شهادت در راه خداوند زندگى افتخارآميز ابدى و چراغ هدايت براى ملتهاست. ملتهاى مسلمان بايد از فداکارى مجاهدين ما در راه استقلال و آزادى و اهداف مقدسه اسلام بزرگ الگو بگيرند؛ و با پيوستن به هم سد استعمار و استثمار را بشکنند و به پيش به سوى آزادگى و زندگى انسانى بروند.
از خداوند متعال عظمت اسلام و مسلمين و رحمت و مغفرت براى شهداى راه حق و شهيدِ سعيد طباطبايى خواستارم».