رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در بیست و چهارمین همایش سالانه بزرگداشت حکیم ملاصدرا گفت: توجه به تأملات فلاسفه در باب هنر ضروری است.
به گزارش خبرگزاری مهر، به میزبانی بنیاد حکمت صدرا، بیست و چهارمین همایش از سلسله همایشهای سالانه بزرگداشت حکیم ملاصدرا، با موضوع محوری «فلسفه و هنر» ۱۱ خردادماه در قالب یک همایش مجازی با حضور جمعی از استادان فلسفه و حکمت برگزار شد.
حسن بلخاری رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی طی سخنانی با عنوان «در باب نسبت میان فلسفه و هنر» در این همایش مجازی گفت: در باب تبیین نسبت میان فلسفه و هنر، لازم است به دو رویکرد نظری به هنر اشاره شود. رویکرد اول متأثر از منظر و نوع تحقیقات، پژوهشها و موضع گیریهای فلاسفه نسبت به هنر است؛ از افلاطون گرفته تا هیدگر. در این رویکرد فلاسفه در کنار بیان دیدگاههای خود در باب هستی و تمامی مسائل و لواحق آن، به هنر و زیبایی نیز توجه میکنند؛ توجهی از سر سلب و انکار، چون افلاطون یا از سر ایجاب و اقبال، چون ارسطو. قطعاً و چه مهمی از نسبت میان فلسفه و هنر با فلسفه هنر، پرداختن به تأملات فلسفی فلاسفه در باب هنر است.
وی افزود: اما سخن مهم اینجاست که این به تمامی، فلسفه هنر با تبیین نسبت میان فلسفه و هنر نیست. رویکرد دیگری که از آن سخن گفته میشود نیز خود وجه دیگری از تبیین نسبت میان فلسفه و هنر است لکن نه الزاماً از سوی فلاسفه، بلکه نظریه پردازان و متفکران هنری و در مواردی خود هنرمندان شایان توجه است که در این قلمرو یک فیلسوف - به معنای رسمی آن - از هنر نمیگوید بلکه کسی در باب هنر همچون فلاسفه، نظریه پردازی و اندیشه ورزی میکند که رسماً لقب فیلسوف ندارد اما همچون فیلسوفان در باب هنر و ذات آن روشنگری میکند.
استاد دانشگاه تهران ادامه داد: اهمیت و استقبال از این معنا در میان هنرمندان بیشتر از رویکرد فیلسوفان است زیرا نظریهها و گزارههای نظری در باب هنر را از سوی گروه دوم، به جنس و ذات هنر نزدیک تر و متمایلتر میدانند. در اینجا اشارهای به کلام لیونلو ونتوری که چرا جهان اندیشه و نظر در باب هنر به آرا امثال باتیستا آلبرتی (معمار و هنرمند) و لئوناردو داوینچی (نقاش و معمار) توجهی نمیکند و الزاماً حقیقت و جوهر هنر را در آرا فلاسفه جستجو میکند، روشنگر است: «بتایرین، ارزش نوین استیک آلبرتی و لئوناردو در این است که تعاریفی تازه و متمایز از تعریف هنر به مثابه تقلید طبیعت که نظریه أرسطو، و هنر به مثابه اشراق یزدانی که تفکر فلوطین است، به دست میدهد.
بلخاری تصریح کرد: مطابق نظر آلبرتی و لئوناردو، هنرمند در خدا حل نمیشود، بلکه خود وی تبدیل به ایزدی میشود و به جای تقلید از طبیعت، مطابق اصول آفریننده ذهن انسان، به شناخت آن میپردازد. هنرمند از طریق نگارگری، شناخت خود از طبیعت را با کار دست نشان میدهد. از آنجا که تصور آفریننده هنرمند هنوز از تصور فرزانهای هنرمند متمایز نیست، استیک آلبرتی و لئوناردو، وارد محدودههای خردگرایی روشنفکران میشود هنر برای خود، هم وظیفه شناخت علمی را قائل است و هم خود را چون اصلی روشنفکری مطرح میکند. از آنجا که طبیعت به مثابه هدف هنر، جانشین خدا شده ذهن انسانی نیز همچون منشأ هنر، جانشین خلأ میشود. اگر نظریهای مشابه را نمیتوان در اشعار رنسانس یافت، به این علت است که به شعر و سخن همچون طرح و نگارگری هدفی علمی داده نمیشود.
وی تاکید کرد: در این وضع خاص با رویکرد دوم آرا بندتو کروچه، جرج دیکی، تولستوی، دانتو، کالینگوود، کلایو بل، آن شپرد، نوئل کارول و … که هرگز بعنوان فیلسوف شناخته نمیشوند، شناخته شده تر و رایجتر است. امروزه در میان پنج نظریه مهم در تبیین جوهر و ذات هنر یعنی نظریههای Mimesis (محاکات)، Expresه sion (بیان)، Form (فرم)، Apathetic Experience (تجربه زیبایی شناسی) و Institutional Theory (نظریه نهادی) به رأی و نظر نظریه پردازان خاص این حوزه بیشتر توجه میشود تا فلاسفه کلاسیک. البته گرچه هیچکس نمیتواند نظریه اول این حوزه، یعنی محاکات را بدون رجوع به آرا افلاطون، ارسطو و بویژه فلوطین تحلیل کند اما در نگره امروزی، گزارههای نظریه پردازان هنری مانند کسانی که از آنها نام برده شد، بیشتر در حوزه تخصصی فلسفه هنر مورد رجوع است تا افلاطون و فلوطین.
براساس این گزارش استادان و چهرههایی چون کریم مجتهدی، حسین کلباسی اشتری، قاسم پورحسن، طوبی کرمانی، رضا ماحوزی، زهرا کاشانیها، رضا محمدزاده، مینا محمدی وکیل و پرناز گودرزپروری نیز در این همایش مجازی به ایراد سخن پرداختند.