ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 3 آذر 1403
شنبه 3 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : دوشنبه 20 آبان 1398     |     کد : 189977

عباس خامه یار در گفتگو با مهر:

نگاه امام خمینی به وحدت اسلامی نخبه گرایانه نیست

معاون توسعه روابط فرهنگی بین‌المللی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی گفت: امام رویکرد نخبگانی به وحدت نداشتند، بلکه رویکرد مردمی و وحدت فراگیر مدنظر ایشان بود.

معاون توسعه روابط فرهنگی بین‌المللی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی گفت: امام رویکرد نخبگانی به وحدت نداشتند، بلکه رویکرد مردمی و وحدت فراگیر مدنظر ایشان بود.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه-حامد رضایی: برای آسیب شناسی یک پروژه، بررسی پیشینه و سیر حرکتی آن در طول تاریخ ضرورتی غیرقابل انکار است. مسئله وحدت اسلامی نیز از این قاعده مستثنی نیست. بررسی رویکردهای مختلفی که نسبت به این مسئله در طول تاریخ وجود داشته و اثراتی که هریک بر امت اسلامی گذاشته است، در صورت بندی ایده‌ای مطلوب و کارا از وحدت اسلامی بسیار مؤثر خواهد بود.

در همین راستا سراغ عباس خامه یار معاون توسعه روابط فرهنگی بین‌المللی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و رایزن فرهنگی سابق ایران در کشورهای کویت، لبنان و قطر رفتیم تا درباره تاریخچه پروژه وحدت اسلامی به گفتگو بنشینیم.

*وحدت اسلامی از چه زمانی برای امت اسلامی تبدیل به مسئله و دغدغه شد؟

اینطور که پژوهشگران تحقیق کردند از سده ۱۳ هجری یعنی ۱۹ میلادی بحث وحدت یا همسازگری اسلامی مطرح بود. یک عنوانی هم داشت: اتحاد اسلام. آن موقع پان اسلامیسم مطرح بود. شبیه پان ترکیسم و پان عربیسم. اگر با فرهنگ امروزین خواسته باشیم همسانی کنیم با واژه اسلام گرایی مترادف است

ببینید حتماً ما یک مشکل و چالشی در جهان اسلام داشته‌ایم، یک حالت واگرایی وجود داشته که اینقدر ما به این سمت حرکت کردیم. احساس نیاز به یک گفتگوی متقابل وجود داشته. بنابراین ما یک چالشی داشتیم که این ضرورت را برای دو طرف به وجود آورده است. ابتدا باید ببینیم که این گفتگو و این تبادل فکری با چه عللی و در چه شرایطی و با چه هدفی در گذشته انجام شده

قبل از این تاریخ هم، پس از دوران صفویه که جنگ‌های مذهبی صفوی عثمانی به اوج خود رسیده بود و علمای طرفین هم دست به تکفیر و تفسیق یکدیگر زده ادیبات تفرقه‌افکنانه‌ای را خلق کرده و نشر دادند، نادرشاه ندای وحدت شیعه و سنی سر داد و علمای فریقین را جمع کرد و… ولی به نتیجه‌ای نرسید.

اینطور که پژوهشگران تحقیق کردند از سده ۱۳ هجری یعنی ۱۹ میلادی بحث وحدت یا همسازگری اسلامی مطرح بود. یک عنوانی هم داشت: اتحاد اسلام. آن موقع پان اسلامیسم مطرح بود. شبیه پان ترکیسم و پان عربیسم. اگر با فرهنگ امروزین خواسته باشیم همسانی کنیم با واژه اسلام گرایی مترادف است. البته خیلی ابا داشتند که عنوان پان اسلامیسم را به کار ببرند. واژه خوبی برای اسلام گرایان نبود ولی بعد عادی شد و تبدیل به یک مطالبه عمومی نخبگان و علما شد. جنبش اتحاد اسلام همزمان با جنبش اتحاد اسلاو و اتحاد ژرمن در اروپا پدید آمد اما با آن دو جنبش تفاوت ماهوی داشت. هدف، رهایی جهان اسلام و سرزمین‌های اسلامی از سیطره اقتصادی، و سیاسی و نظامی اروپا بود.

*چه تعاریفی از وحدت اسلامی وجود داشته است؟

مقبولترین و شاید وجیه‌ترین تعریف از وحدت و تقریب که معمولترین آن نیز می‌باشد، وحدت پیروان مذهب اسلامی، به معنای هم زیستی هواخواهانه آنان نسبت به یکدیگر است، به عبارتی دیگر.... همدلی و همسازگری و همگرایی اسلامی است.

لازمه این تعریف این است که مسلمانان در مذاهب مختلف پیروان سایر مذاهب را به عنوان مسلمان به رسمیت بشناسند و دست به تکفیر آنان نزنند.

براساس این تعریف، پیروان مذاهب اسلامی با حفظ تأکید بر هویت مذهبی خود در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند. و این برگردان همان تعریفی است که داعیه داران اتحاد اسلام، از «وحدت اسلامی» به معنای «اتحاد بین مذاهب» داشتند.

تعریف دیگری از وحدت اسلامی، در آمدن تمامی مسلمانان به یکی از مذاهب اسلامی است، ایجاد وحدت اسلامی با تک مذهبی ساختن مسلمانان. عده‌ای دانسته یا ندانسته این جنبش را نهضت تبدیل همه مذاهب به یک مذهب می‌دانستند. یعنی اینکه ما بیاییم همه مذاهب را در یک مذهب ترکیب کنیم و مذهب واحدی ایجاد کنیم. در تاریخ معاصر ما، احسان طبری اندیشه اتحاد اسلام را به عنوان بازگرداندن ۷۲ ملت تفسیر می‌کرد. بازگرداندن ۷۲ ملت به یک ملت واحدِ محمدی. با همان آداب و رسومِ یک مذهب. در کتاب «فروپاشی نظام سنتی و زایش سرمایه داری در ایران» به این مسئله تاکید دارد که منظور همان ایجاد یک مذهب واحد است. این باور ناشی از یک نوع خلط رایج بین «اتحاد بین مذاهب» و «وحدت مذاهب» است.

عمر بن عبدالعزیز هشتمین خلیفة اموی، و یاووز سلیم نهمین سلطان عثمانی، دو نمونة برجسته در تاریخ اسلام از عملکرد دو دیدگاه متفاوت نسبت به «اتحاد اسلام» می‌باشند که بی‌تردید، درنگ و تأمل در این دو راه متفاوت وحدت اسلامی، برای درک تفاوت دو تعبیر «اتحاد بین المذاهب» و «وحدت مذاهب» رهگشا می‌تواند باشد.

عمربن عبدالعزیز سیاستش در قبال پیروان مذاهب اسلامی را به معنای یکسان سازی مذهبی مسلمانان تعبیر می‌کرد. یعنی معتقد به «وحدت مذاهب» بود. عمر بن عبدالعزیز، وحدت‌گرا بود حتی با خوارج. از گذشته هم تبری می‌جست. اما برعکس سلیم و قبل از او اسماعیل اول صفوی که تعصب زیادی داشتند و به دنبال چیره ساختن مذهب خود بر سایر مذاهب بودند.

البته در زمان عمر ابن عبدالعزیز هنوز مذاهب اسلامی جز خوارج که آنها هم هنوز به شکل یک مذهب مدون دارای عقاید و فقه مستقل نبودند شکل نگرفته بود. مذاهب اسلامی از ابتدای قرن دوم هجری به وجود آمدند ابوحنیفه، مالک، شافعی، احمد حنبل و.... در قرن دوم و ابتدای قرن سوم فعالیت علمی مذهبی داشتند.

وحدت اسلامی در تعریفی دیگر به خلق مذهبی جدید، برآمده از مذاهب موجود می‌انجامد. مذهبی مبتنی بر جمع مشترکات و تفریق اختلافات مذاهب.

یک تعریف دیگری هست که تمامی مذاهب انکار می‌گردد. یعنی اسلام بلا مذهب.

نکته بسیار مهمی که مطرح است مبنای تعریف اول از وحدت است که همچنان امروز هم بین اهل سنت و هم بین خود ما مطرح است.

همان عبارت زیبا و مشهور «قاعدة طلایی المنار» از سیدرشید رضا، شاگرد مشهور شیخ محمدعبده، از رهبران بزرگ جنبش اتحاد اسلام که از فرط توجه و تأکید حسن البناء بنیانگذار جماعت اخوان المسلمین به آن، بعنوان قاعدة مبنایی، گاه به وی منسوب می‌گردد، می‌توان شعار این هر دو تعریف و در حقیقت شعار راهبردی وحدت و تقریب شمرد. «نتعاون فیما اتفقنافیه (علیه) و یعذر بعضنا بعضاً فیما اختلفنا فیه: بر آنچه اتفاق نظر داریم همکاری می‌نماییم، و در آنچه اختلاف داریم، یکدیگر را معذور می‌داریم.»

جمعیت اخوان المسلمین همیشه به عنوان معتدل‌ترین و میانه‌روترین جریان اسلامی اهل سنت که به تشیع و انقلاب اسلامی نزدیک است شناخته میشود، تفکر تقریبی آنها بر همین قاعده طلایی المنار استوار است. هم شیخ محمد غزالی روی این قاعده تاکید داشت و هم تمامی دبیران کل یا مرشدان کل جنبش اخوان المسلمین که در طی یک قرن گذشته جانشین مرحوم حسن البنا شدند.

رجال جنبش «اتحاد اسلام» مانند سیدجمال الدین، محمد نامق کمال، و شیخ محمد عبده ورجال «دارالتقریب» از باورمندان به این تعریف هستند. در زمانة ما هم بیشتر داعیه‌داران وحدت و تقریب، این تعریف را دنبال می‌کنند. اما برخی‌ها، نگاه ابزاری دارند. یعنی مصلحت جویانه و براساس شرایط روز و شرایط سیاسی، دعوت به وحدت می‌کنند. ولی دعوتی که از دل بر نمی‌خیزد، لاجرم بر دل نمی‌نشیند.

*به لحاظ تاریخی تعاملات میان مذاهب مختلف چه ادواری را پشت سر گذاشته است؟

در دوره صفویه و عثمانی «تجزیه فرهنگ مذهبی» نهادینه شد. این تجزیه خیلی عمیق تر از آن بود که تلاش‌های همسازگرایانه عصر «جنبش اتحاد اسلام» و در امتداد آن «عصر بیداری اسلامی» یا زمانة ما به راحتی قادر به ترمیم آن باشد.

در اواخر حکومت عثمانی سلطان عبدالحمید دوم سیاست راهبردی اتحاد اسلام را در پیش گرفت. از آغاز سلطنتش روی بحث خلافت سیاست‌های اتحاد اسلامی را پیش گرفت. بعد از درگذشت مرحوم سید جمال‌الدین اسدآبادی تا زمان خلع سلطنت به این آرمان وفادار بود

سلطان عبدالحمید دوم از آغاز سلطنت و به تعبیری خلافت سیاست‌های «اتحاد اسلامی» را پیش گرفت و پس از فوت سیدجمال‌الدین تا زمان خلع از سلطنت (۱۳۲۷ ۱۹۱۸) به آرمان جنبش اتحاد اسلام که مهمترین آن را می‌توان اتحاد مسلمانان، استعمار ستیزی، اصلاحات و خلافت اسلامی، نام برد وفادار ماند. البته با قرائتی که خود از آن داشت. تردیدی در این نیست که سیاست‌های اتحاد اسلامی سلطان در راستای تأمین منافع امپراطوری عثمانی، به ویژه مصونیت آن به اجرا در می‌آمد.

در آن دوران از سوی همه علمای اهل سنت و بزرگان شیعه تفاوتی میان منافع امپراطوری عثمانی و منافع جهان اسلام وجود نداشت. لذا غالب علمای نجف به شدت از آستانه حمایت می‌کردند.

علمای نجف علیرغم اینکه احساس می‌کردند که یک جفایی از سوی خلفای عثمانی به آنها روا داشته ولی سردمدار جنبش اتحاد جهان اسلام بودند و نقش بزرگی در ضرورت نگه داشتن مرزهای یک پارچگی عثمانیها داشتند. این نکته حائز اهمیت بسیاری است.

*حکم جهاد به نفع عثمانی هم داده بودند؟

بله. حکم جهاد داده بودند. اطلاعیه مشترک و بیانیه‌های مشترکی دادند. البته عبدالحمید هم به مذاهب آزادی عمل بیشتری می‌داد. مدارا می‌کرد. تفاهم داشت. پست اداری و قضایی در حوزه امپراطوری را به خود شیعیان می‌داد. کتاب‌ها و منابع تشیع از قبیل «ینابیع المّوده» اثر شیخ سلیمان بلخ قندوزی را منتشر می‌کرد. عزاداری‌های شهدای کربلا در آن موقع آزاد شد درحالی که زمان نادر افشار اینها ممنوع بود.

یک ملاقات دوستانه با آخوند ملا محمدکاظم خراسانی داشت که آن موقع مرجع تقلید شیعیان بود. علاوه بر میرزا ابوطالب مجتهد زنجانی (متوفی ۱۳۲۹ ه.ق) که از دیرگاه با اندیشه‌های سیدجمال آشنا بود، علمای دیگری چون ملا محمد فاضل شربیانی (بعد از درگذشت میرزای شیرازی)، آقا نجفی از علمای بزرگ اصفهان و.... برخی‌ها بر لزوم اتحاد بیش دو دولت اسلام یعنی ایران و عثمانی تأکید داشتند.

عبدالحمید دوم، خود را پیش و بیش از آنکه سلطان عثمانی بداند، خلیفة مسلمین می‌شمرد. او باور داشت همیشه عنوان «امیرالمؤمنینی» می‌بایست مقدم بیاید. و عنوان پادشاه عثمانی می‌بایست در مرتبه دوم قرار گیرد.

او علاقه داشت که اسلامبول یا آستانه، در میان مسلمانان به نام «دارالخلاقه» خوانده شود.

مهمترین و بارزترین سیاست‌های راهبردی سلطان عبدالحمید در رویاروی با معضلات و تهدیدهای متعدد درونی و بیرونی، پیوند زدن میان خلافت عثمانی با جنبش اتحاد اسلام بود، احسان ثریا سیرما، پژوهشگر معاصر ترکیه بر این باور است که از آنجایی که سلطان عبدالحمید تنها امید نجات دولت عثمانی را که داشت تکه تکه می‌شد و تمامی اروپا به آن چشم داشت، در اتحاد مسلمانان می‌دید، تکاپوی دینی سیاسی خاص خود را به اجرا در آورد.

هدف او از این سیاست جدید، پیوند دادن تمامی مسلمانان خارج از آناطولی به خود بود و می‌خواست آنان را در مقابل امپریالیزم جهانی متحد نماید. «برای انجام این خواسته او از صفت خلافت خود بهره می‌جست، سیاست پان اسلام وی همین است». سلطان کم و بیش در زدن چنین پیوندی کامیاب شد و اقدامات مهمی در راستای اجرای سیاست راهبردی «اتحاد اسلامی» انجام داد.

او در این راستا در صدد بر آمد طرح رسمی کردن زبان عربی در کنار زبان ترکی را به اجرا درآورد، که با مخالفت و مقاومت پان ترک‌ها مواجه شد. همچنین مراکز آموزش مذهبی، فرهنگی و تبلیغات دینی داخل و خارج را گسترش داد. مانند تأسیس دانشگاه حمیدیه پکن. طرح اصلاح آموزش دینی از تدابیر او بود.

شیخ محمد عبده از این طرح حمایت می‌کند و همکاری می‌کند و نامه‌هایی با عناوینی چون «حضرت ظل اللهی» جناب خلافت پناهی، حامی حقیقی امت اسلامی، امیرالمؤمنین برای سلطان عبدالحمید می‌نویسد.

شیخ محمد عبده می‌نویسد: در میان مسلمانان، هر فرد با وجدانی، حفاظت از دولت عثمانی را، پس از ایمان به الله و رسولش، در بنیان‌های ایمان دینی، سومین اصل می‌پذیرد.

نکتة مهم این است که سلطان عبدالحمید دوم (و چند سلطان پیش از او) و خلافت عثمانی در این دوران، بیشتر از سوی جریان‌هایی از دنیای اهل سنت و بویژه سرزمین‌های عربی، تهدید می‌شد تا دنیای شیعیان. بویژه از طرف سلفی‌ها و وهابیت تهدید میشد. نه ایرانیان و ساکنان صحراها بودند که سلطة عثمانی را در عراق تهدید می‌کردند. و اینها مورد حمایت استعمار غرب هم قرار می‌گرفته‌اند.

*تقریبا همزمان با این اتفاقات سیدجمال الدین اسدآبادی هم اقدامات وحدت خواهانه خود را شروع می‌کند. رویکرد سید در پیگیری این مسئله چگونه بود؟

جمال الدین اسدآبادی (متوفای ۱۳۱۴ قمری) و محمد عبده (متوفای ۱۳۲۳) از رهبران نسل اول تجدد خواهان اسلامی هستند وحدت اسلامی را یکی از مهمترین اهداف آرمان خود می‌شمردند و تلاش فراوانی برای وحدت شیعه و سنی به خرج دادند

جمال الدین اسدآبادی (متوفای ۱۳۱۴ قمری) و محمد عبده (متوفای ۱۳۲۳) از رهبران نسل اول تجدد خواهان اسلامی هستند وحدت اسلامی را یکی از مهمترین اهداف آرمان خود می‌شمردند و تلاش فراوانی برای وحدت شیعه و سنی به خرج دادند.

جنبش وحدت اسلامی در آن زمان بیش از آنکه ماهیتی صرفاً مذهبی (کلامی و فقهی) داشته باشد برخوردار از جوهره‌ای سیاسی فرهنگی بود هر چند سیدجمال الدین رهبر مذهبی بود اما هدف اولیه شان هدف سیاسی بود. آنها می‌خواستند به نفوذ و سلطة غرب بر جهان اسلام پایان بخشند.

مسئلة همسازگرایی در جهان اسلام از نیمة دوم سدة ۱۲ ه ق/۱۸ م به بعد به شیوه‌ای روشن‌تر در پیوند با استعمار غرب قابل بررسی است. بهر حال، بی‌تردید سیدجمال الدین، برجسته ترین چهرة جنبش وحدت اسلامی در دوران جوشش این جنبش است (نیمة دوم سدة سیزدهم و نیمه اول سدة چهاردهم است) نام وی با جنبش اتحاد اسلام و بیدارگران و اصلاح طبان برجسته پیوند خورده است. می‌توان گفت از شکل‌گیری دولت صفوی تا پایان عصر قاجار.هیچ اندیشه‌گر ایرانی، همانند سید توجه و علاقه جهان اسلام را به خود جلب نکرده است. نویسندگان و بزرگان زیاد درباره او نوشته‌اند. شیخ محمد عبده یار و یاور سید که خود از پرآوازه‌ترین رجال جنبش اتحاد اسلام است می‌گوید: «.... او گوهری است که گوهرشناس نمی‌تواند بهایی برای او بیندیشد…»

*غیر از سیدجمال الدین اسدآبادی شخصیت برجسته دیگری داریم که در این دوران به تولید ادبیات در حوزه وحدت اسلامی دسته زده باشد؟

در میان میراث مکتوب اتحاد اسلام، یا نهضت بیداری و وحدت اسلامی آن دوران می‌توان گفت، رساله «اتحاد اسلام» اثر مشهور ابوالحسن میرزا شیخ الرئیس قاجار، در شمار مهمترین و جالب توجه‌ترین ادبیات مکتوب اتحاد اسلامی است. متنی است علمی کاربردی که موجب غنای ادبیات مکتوب وحدت اسلامی شده است.

جایگاه علمی و اجتماعی مؤلف به عنوان عالمی شیعی و شاهزاده‌ای ایرانی بر اهمیت این تألیف افزوده است.

او با سید در استانبول همراه با سلطان عبدالحمید به عضویت انجمن اتحاد اسلام در می‌آید. در مساجد و مدارس سخنرانی می‌کند و مورد حمایت سفارت عثمانی در ایران قرار می‌گیرد.

رساله اتحاد اسلام برای وحدت اسلامی را که طرح می‌دهد، و شاید بهترین رسالة فارسی است که راه اصلاح مسائل اسلامی را در قرن ۱۹ نشان داده است.و در کاهش ناهمسازگرایی مسلمانان و تلطیف فضای میان پیروان مذاهب اسلامی به ویژه میان اتباع ایران و عثمانی بی‌تأثیر نبوده است.

وی با صراحت مفهوم اتحاد اسلام را بازگو می‌کند: «شاید بعضی گمان می‌کنند که بنده می‌خواهم عقاید راسخه شعب مختلفه اسلام را متحد کنم، پر واضح است که این امری است صعب المنال و در اعلی درجة اشکال، تبدیل معتقدات ثابته مشکل‌تر از نزع روح است و قابض الارواح دیگری است:

«ولکل امه اجل» بدیهی است مقصود نه این است که شیعه سنی شود یا سنی راه تشیع گیرد: «لکل وِجَهة هو مُوّلیها».

شیخ الرئیس خلافت سلطان عبدالحمید دوم را محور طرح وحدت اسلامی معرفی کرده و به سوی او دعوت می‌کند و صریحاً اعلام کرد که وظیفة همه مسلمانان این است که «خلیفة عثمانی» را مرکز دنیای اسلام بدانند.... و علمای مقیم عتبات را به این امر توجه داد.

*با توجه به اینکه ایده وحدت اسلامی ربط وثیقی با خلافت عثمانی داشت، بعد از فروپاشی آن ایده وحدت اسلامی به چه سرنوشتی دچار شد؟

در سال ۱۹۲۴، آتاتورک خلافت را به طور کلی ملغی و خلیفة وقت و وابستگان او را از ترکیه اخراج کرد. و کشورش را لائیک اعلام کرد.

و بخش عمده‌ای از مسلمانان برای نخستین بار پس از ۱۳۴۰ سال خود را بی‌خلیفة می‌دیدند.شانزده تن از علمای الازهر به این بهانه که کل ترک‌ها بیش از ۲% مسلمانان را تشکیل نمی‌دهند، تصمیم لغو خلافت را محکوم و غیرقابل قبول اعلام کردند و با این استدلال که «من مات و لیس فی عنقه بیعه مات میتة الجاهلیة» باقی گذاشتن مسلمانان و جهان اسلام را بدون خلیفه مجاز ندانستند.

نهضت اخوان المسلمین، محصول یکی از دوره‌های پیچیدة تاریخ و تنها ۴ سال پس از فروپاشی دولت عثمانی یعنی در سال ۱۹۲۸ تشکیل شد.

اوضاع جهان اسلام هم به لحاظ سیاسی و هم فکری دچار آشفتگی شدیدی بود. در این فضا نهایتاً آن حرکت حسن البنا آغاز شد و برای ایجاد یک موج یا ایجاد یک مقاومت در برابر موج تجددخواهی (خیلی با تحفظ می‌گویم) یا گسترش فساد از منظر اخوان، اینها یک حرکت‌هایی را شروع کردند، یک جمعی را آغاز کردند.

اینکه اخوان المسلمین نامگذاری شد علتش این بودکه می‌گفتند ما با چه عنوانی حرکت کنیم، تحت چه تشکلی؟ با چه نامی؟ گفتند ما همه مسلمانیم، برادریم پس بگذاریم «اخوان المسلمین».

یعنی حرکت به این شکل از اسکندریه مصر شروع شد. چون بافت مردم مصر بافت مذهبی بود به شدت این فکر رواج پیدا کرد. برنامه‌های مختلف، مراکز مختلف در شهرهای مختلفی ایجاد شد و بعد منجر شد که اینها به سمت پایتخت (قاهره) بیایند و مرکزیتشان را در قاهره متمرکز کنند.

مهمترین پایه اندیشه اخوان المسلمین در این شرایط که بحث مدنظر ما هم هست، تاکیدشان بر وحدت و تقریب بین مذاهب اسلامی و پرهیز از هرگونه اختلاف فرقه‌ای است که از اصول ثابت و محکمات اخوان به شمار می‌رفت. ردپایی از تمایلات و آثار فرقه گرایی مذهبی در هیچیک از نوشته‌های رهبران اخوان وجود نداشت

مهمترین پایه اندیشه اخوان المسلمین در این شرایط که بحث مدنظر ما هم هست، تاکیدشان بر وحدت و تقریب بین مذاهب اسلامی و پرهیز از هرگونه اختلاف فرقه‌ای است که از اصول ثابت و محکمات اخوان به شمار می‌رفت. ردپایی از تمایلات و آثار فرقه گرایی مذهبی در هیچیک از نوشته‌های رهبران اخوان وجود نداشت.

قاعده طلایی المنار که مورد تاکید حسن البنا بود هم چنان به عنوان قاعده اصلی هست و معیار موفقیت سایر تشکلات اسلامی اهل سنتی که به عنوان جریان‌های تاثیر گذار بعد از اخوان یا در خود اخوان مطرح شد معیارشان دوری از اندیشه وحدت گرایانه حسن البنا و مرشدهای بعدی اخوان بود.

حسن البنا هنگام زیارت خانه خدا در حج ۱۹۴۸ با آیت الله کاشانی دیدار کرد و میان آن دو تفاهم و اتفاق نظر حاصل شد. علاقه اخوان المسلمین به برخی رهبران حرکت اسلامی ایران از جمله آیت الله کاشانی به حدی بود که گفته میشود ایشان از سوی برخی اخوانی‌های مصری نامزد رهبری اخوان شده بود. نواب صفوی هم روابط بسیار نزدیکی با اخوانی‌ها داشت.

*مسئله فلسطین در گردآمدن ابنای امت اسلامی چه نقشی داشته است؟

همواره موضوع فلسطین به عنوان «قدس الاقداس» مسلمانان عامل همگرایی ما با جهان اهل سنت بوده. یعنی اگر فلسطین امروز وجود نداشت ما تیر خلاص هم فکری و هم سازی مذهبی را داشتیم.

مسئله قدس از ابتدا وجود داشت. این سوال مهمی است. امام قبل از ۱۹۶۷ که جنگ شش روزه است و قبل از اینکه جولان، سینا، مسجد الاقصی، کرانه غربی که اعراب همه اینها را در جنگ شش روزه واگذار کرد، یعنی سال ۴۲ در مدرسه فیضیه در سخنرانی معروفشان در عصر عاشورا ۱۸ بار نام اسرائیل را در سخنرانی یک ساعته شان به کار بردند. آن سخنرانی، سخنرانی برعلیه دیکتاتوری و استبداد داخلی و نظام ستم شاهی بود. اصلاً بحث خارج نبود ولی امام از همان آغاز، نهضت ضد استبدادی و ضد دیکتاتوری خودشان را به مسئله ضداستعماری و ضداسرائیلی، گره می‌زنند. ۱۸ بار نام اسرائیل را به کار می‌برند و ۱۵ بار نام شاه را.

در سالیان اخیر تقریباً همه پایگاه‌های تقریب بخاطر فضای اسلام هراسی، شیعه هراسی و ایران هراسی که ایجاد شد و گسل سیاسی تبدیل به گسل مذهبی شد، از دست رفت و فقط «قدس» ماند.

و الان این محور موضوع بسیار مهم وعامل اساسی همگرایی ما با جهان اهل سنت است.

*انقلاب اسلامی چه تاثیری در روابط وحدت آمیز ابنای امت اسلامی داشت؟

نقش انقلاب اسلامی در این امر بسیار حیاتی است. با پیروزی انقلاب اسلامی، انقلابیون ایرانی صفحه جدیدی در روابط خود با جهان تسنن گشودند و به نظریات و اندیشه‌های وحدت جویانه خود عینیت بخشیدند. و در این راستا گام‌های بسیار بلندی برداشتند. مثلاً در نخستین سال پیروزی انقلاب امام در پیامی به مناسبت حج، حجاج ایرانی و شیعیان سایر کشورها را به شرکت در جماعات اهل سنت ترغیب می‌کنند و آنان را از برگزاری نمازهای جماعت موازی بر حذر می‌دارند.

همچنین در بخشی از این پیام تا آنجا پیش می‌روند که می‌فرمایند: «در وقوفین، متابعت از حکم قضات اهل سنت تسنن لازم و مجاز است اگرچه قطع به خلاف داشته باشید.»

بسیاری از صاحب نظران و تحلیلگران اهل سنت همچون فهمی هویدی، اندیشمند اسلام‌گرای مصری، فتوای فوق را به مثابه انقلابی در روابط شیعه و سنی می‌دانند.

بسیاری از شخصیت‌های تأثیرگذار اهل سنت، به انقلاب اسلامی، اقبال فوق‌العاده‌ای نشان داده و از رویکرد وحدت‌گرایانه آن استقبال کردند. شیخ محمد غزالی، راشد الغنوشی، ابراهیم المصری، فتحی یکن، شیخ سعید شعبان، امام بخاری، کلیم صدیقی و… شیخ احمد الزین، شیخ ماهر حمود از جمله این شخصیت‌ها هستند.

*حرکت‌هایی که قبل از انقلاب در دارالتقریب مصر شروع شده بود بعد از انقلاب چگونه ادامه پیدا کرد؟

دارالتقریب مصر در پی ملاقات نمایندگان چهار گروه معروف اهل سنت و نمایندگان دو گروه شیعه امامیه و زیدیه پایه ریزی شد و بیانیه‌ای به این شرح منتشر کرد: «اجتماع کنندگان در این موارد به توافق رسیدند که فرد مسلمان کسی است که به خداوند یگانه و به محمد ص پیامبر و فرستاده او که پیامبری پس از او نیست، و به قرآن کتاب آسمانی و به کعبه قبله گاه و خانه مستور و به ارکان شناخته شده پنج گانه و ایمان به معاد و به عمل به فروع دین اعتقاد کامل داشته باشد. این ارکان مورد اتفاق نمایندگان مذاهب معروف چهارگانه اهل سنت و نمایندگان مذاهب دوگانه شیعه امامیه و زیدیه قرار گرفته است.»

در این نهاد علاوه بر عضویت شیخ بزرگ الازهر و مرجع عظیم الشان وقت و مفتی امام عبدالمجید سلیم و امام مصطفی عبدالرزاق و شیخ محمود شلتوت، حسن البنا و شیخ محمدتقی قمی نیز عضویت و نقشی برجسته داشتند. عضویت این دو مدخلی برای ارتباطات بعدی دو جنبش شد. بعد به آقای بروجردی خبر داده شد و بعداً ایشان تأیید و همراهی کرد.

شیخ محمدتقی قمی یک جوان عربی دان بود که توسط قوام السلطنه به مصر فرستاده شد. او از سال ۱۳۲۴ ماموریت داشت بحث تقریب را به سرانجام برساند. قضیه این بود که بعد از استفراغ یکی از حجاج ایرانی در مسجدالحرام به نام ابوطالب یزدی و گردن زدن او توسط حکومت سعودی سه سال حج شیعیان تعطیل شد. در پی این اتفاق قوام السلطنه به فکر بازسازی روابط باعربستان افتاد.

البته اول «رجال التقریب» شکل گرفت و بعد اسم آن به «دارالتقریب» تبدیل شد. گفته می‌شود که کلمه تقریب نیز ابتکار حسن البنا بود.

فراز و نشیب دارالتقریب بستگی به روابط سیاسی ایران و مصر داشت. در زمان جمال عبدالناصر این روابط به هم خورد و خلل‌هایی در تقریب به وجود امد. اما در زمان انور سادات بهتر شد.

اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تحولات بزرگی در این مقوله ایجاد شد.

امام خمینی (ره) هیچگاه واژه تقریب را به کار نبردند. نگاه امام به تقریب یک نگاه کاملاً مردمی و به تعبیر عرب‌ها «جماهیری» بود، بر اساس فهم و برداشت بنده، امام رویکرد نخبگانی به وحدت نداشتند، بلکه رویکرد مردمی و وحدت فراگیر مدنظر ایشان بود

جالب است که امام خمینی (ره) هیچگاه واژه تقریب را به کار نبردند. نگاه امام به تقریب یک نگاه کاملاً مردمی و به تعبیر عرب‌ها «جماهیری» بود. یعنی همان نگاهی که ایشان به اسرائیل داشتند: اسرائیل را غده سرطانی می‌نامیدند، مفهوم غده سرطانی برای عموم مردم کاملاً آشنا وقابل فهم وهضم است. یک بیماری هولناک و خبیثی است که باید از بین برود. یعنی راه مداوا و معالجه‌اش از بین بردنش است. یا تعبیری که اگر هر مسلمانی یک سطل آب به اسرائیل بریزد اسرائیل غرق می‌شود.

یعنی تماماً مفاهیم مردمی یا مردم فهم مورد استفاده امام بوده است.

به نظر می‌رسد و بر اساس فهم و برداشت بنده، امام رویکرد نخبگانی به وحدت نداشتند، بلکه رویکرد مردمی و وحدت فراگیر مدنظر ایشان بود. من کلمه تقریب را در سخنان امام نیافتم.

آن چیزی که ایشان مدنظر داشتند؛ یک حرکت جهادی فراگیرِ مردمی است. این نگاه مبتنی بر تحقق مصالح عالیة امت اسلام بود. ایشان شعارهای مردمی بزرگی را مطرح کردند تا همة توده‌ها، درگیر وحدت شوند. همچون آزادی قدس، مبارزه با صهیونیزم و...

اصولاً قبل از امام، تقریب، عمدتاً یک بحث سیاسی نبود. آن زمان بیشتر یک بحث فکری بود. بحث مشترکات ما و اهل سنت بود. بحث پاسخگویی به ابهامات بود، «المراجعات» علامه شرف الدین را ملاحظه بفرمایید… در این مقوله می‌گنجد.

در کنفرانس سالانه اخیر وحدت، متولیان، به این نتیجه رسیدند که اساساً ما دیگر از این مقوله عبور کرده‌ایم.

ما طی سی سال از برگزاری کنفرانسهای تقریبی و وحدت، همه حرف‌های همگرایی مان را با اهل سنت زده‌ایم، مشترکات فقهی، مشترکات اعتقادی، قبله و کتابِ واحد، پروردگار واحد، همه اینها به تفصیل بحث شده است.

در حال حاضر اختلافات بیشتر اختلافات سیاسی است تا اختلافات مذهبی.

این اختلافات سیاسی است که زمامداران به دنبال آن هستند که به دان رنگ مذهبی بدهند. یعنی نوعی تبدیل گسل سیاسی به گسل‌های مذهبی.. به همین علت هم امسال عنوان کنفرانس «فلسطین» بود. لذا همراهی، مشارکت و مباحث این کنفرانس، خیلی موثرتر از کنفرانس‌های قبل در سال‌های گذشته بوده است.

واقع بینانه تر به یک موضوع فراگیر و مبتلا به جهان اسلام پرداخت گردید.

به نظر من کالبدشکافی دقیقی بر اساس مقتضیات روز صورت گرفت و نکات ضعف و قوتمان احصا شد و به ضرورت وحدت پیرامون قدس که قدس الاقداس است رسیدیم.


نوشته شده در   دوشنبه 20 آبان 1398  توسط   کاربر 1   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode