تابناک:موسیبنجعفر(ع) بین کسب اقتدار نظامی و یا بسط فرهنگ فکری، دومی را انتخاب نمودند و توانستند با این کار آیندهی تشیع را تضمین کنند.
دوران امامت هفتمین آفتاب سپهر تشیع،یکی از تلخترین زمانهایی بود که خاندان پیامبر از دوره غصب خلافت ، تجربه کردند . در واقع از زمان منصور دوانیقی تا حکومت هارون ، بنی عباس در جریان تثبیت موقعیت خود در قبال علویان مرتکب جنایاتی شدند که امویان و مروانیان جرات ارتکاب آن را نداشتند.
بنیعباس با سوء استفاده از ناآگاهی مردم ،خود را از خاندان پیامبر نامیده و توانستند بر رقبای خود غلبه کنند. با این حال خودشان به نیکی میدانستند که جای چه کسانی را پر کردهاند و به همین دلیل، فشار و آزار خاندان علی(ع) را از همان ابتدای کار آغاز نمودند.دوران امام کاظم مصادف با سخت ترین فشارها و سخت گیری ها و کشتار آل علی توسط منصور و هادی و هارون عباسی بود.
البته، شاید بهترین محمل این فشار ،نفوذ دشمن و عدم وحدت علویون بر گرد امامان معصوم بود.
با انقراض بنی امیه و انحراف سیاسی برخی علویون که منجر به جان گرفتن مجدد تفکر کیسانی و زیدی با رویکرد قبیلهای و نظامی بر گرد نوادگان امیرالمومنین بود؛ داعیه داران امامت و علمهای قیام با پرچم سیادت در زمان امام صادق و امام کاظم(علیهما سلام) زیاد شده بودند.
بی تردید اکثریت این قیامها فاقد مشروعیت بود و از تفکری سرچشمه گرفته بود که بر اساس آن امامت از آن کسی تلقی میشد که به شمشیر قیام کرده باشد.
این تفکر زیدیه که بعدها بخشی از آن در تشکیلات مخفی اسماعیلیه نیز تکرار شد،نه تنها برای رشد تشیع فایده ای نداشت، بلکه در بیشتر مواقع اسباب زحمت امامان واقعی را مستقیم و غیرمستقیم فراهم میآورد.
این انحراف تا جایی پیش رفت که برخی گروه های مدعی علوی اقدام به تهدید ائمه کردند و برخی دیگر در برابر طاغوت نمامی و فشار علیه جریان اصیل امامت را جلو می بردند.
فی الجمله، ناهماهنگی سران علوی در این دوران اقتدار سیاسی ائمه را به شدت تضعیف نمود و فتنهای به پا شد که در آن شورشهای قدرت طلبانه از قیامهای مشروع و امر به معروفی شریفان قابل تفکیک نبود و باعث قتل عامهای سراسری سادات در سراسر جهان اسلام شد.
یکی از بزرگترین این فجایع که از نظر تاریخی پس از واقعه کربلا ،جانسوزترین حادثهی تاریخ تشیع به شمار میرود واقعه فخ و شهادت حسینابن علی حسنی در زمان امام کاظم(ع) است.این واقعه تا سالها جان شیعه را سوخته و خاطرهی عاشورا را زنده نمود و قلب امام هفتم را جریحه دار نمود.
امام کاظم سلاماللهعلیه از طرفی با حکومت مستبد و خونخواری روبرو بود که برای حفظ سلطنت از هیچ جنایتی ابا نداشت و از طرف دیگر با تفرقه شدید کسانی که تشیع فکری و عقیدتی را تحت لوای خویشاوندی نسبی با پیامبر در سطح یک جریان سیاسی و نظامی عمدتا قومی و قبیلهای تنزل داده بودند و بدون آن که به لحاظ فرهنگی قرابتی با ولایت و امامت داشته باشند، به خلافت به عنوان یک ارث مینگریستند و به همین دلیل دقیقا با همان روش بنیعباس در حال مبارزه و رقابت با دوستان و دشمنان برای کسب قدرت بودند.
این دوستان ناآگاه و عشیرهی غیر شیعهی علوی که برای مقاصدشان گاهی فرقه سازی های عجیب و غریب هم میکردند و گاهی به تحریک اجتماع، تحت عناوین مهدویت اقدام مینمودند، بارها موجب برخورد طاغوت با جریان اصیل امامت شدند و تاریخ گزارش کرده برخی زندانهای سنگین امام کاظم هم به تحریک این افراو ناآگاه و دنیاطلب بوده است.
در مقابل چنین وضعیتی رویکرد امام هفتم به مبارزهی فرهنگی و تبدیل تشکیلات قبیلهای این نوع علویون زیدی و اسماعیلی و کیسانی به یک جریان فکری و فرهنگی، توانست تا حد زیادی شیعهی ناب را از خطرات نجات دهد.
امام در ادامه سیره پدرشان،سالها به آموزش تفکر فقهی و اعتقادی شیعی به ویژه برای وکلایی پرداختند که ظاهرا هیچ نسبت خونی با علویون نداشتند.
امام با تاسیس نظام وکالت نه تنها تشیعی که با جنبش نظامی طالبیین یک جریان طایفهای رقیب قدرت حاکمه شناخته میشد را از یک حلقه بستهی تحت محاصره و تهدید نجات داد و باعث نشر تشیع در اقصا نقاط جهان اسلام و به ویژه ایران شد؛ اولین گام آماده سازی جامعه برای دوران غیبت را برداشت.
جامعه از زمان امام کاظم با یک رویه جدیدی از تشیع روبرو شد که با وجه قالب چهرهی زیدی-اسماعیلی تفاوت عمده داشت. تشیع امام کاظم درباره زندگی اسلامی سخن میگفت و دغدغه آن کسب قدرت نبود.
امام کاظم و پدر و جد بزرگوارشان از بیثباتی قدرت سیاسی در راستای تولید قدرت نرم بهره جستند و این قدرت فزاینده که در آینده نشان داد بالاترین سلاح تشیع و در نهایت تضمین کننده ماندگاری علویون در تاریخ میشود، موضوع تربیت بود و بسط امامت به وکالت و در نهایت ولایت فقها بود.
به عبارتی موسیابن جعفر(ع) بین کسب اقتدار نظامی و یا بسط فرهنگ فکری ،دومی را انتخاب نمودند و توانستند با این کار آیندهی تشیع را تضمین کنند.
شاید به ره آورد این رویکرد هم بود که پس از آن امام همام فرقهسازی علویون در زمان امامان بعدی متوقف شد و پس از شهادت حضرتشان تا زمان غیبت شاهد بروز یک واقفیه جدی نبودیم.
زندگی و خدمات امام هفتم که گاهی به اشتباه تصور میشود کل دوران امامتشان را در زندان گذراندند؛ داستان عبرت آموزی از زمانهای است که گاهی انحراف در جبهه خودی باعث شهادت و حبس امام معصوم میشود و نشان میدهد دنیا طلبی و عافیت جویی تا کجا می تواند باعث به مخاطره افتادن جبهه حق باشد.
در عین حال فراموش نکنیم که جریان فقاهت و اجتهاد تشیع مرهون شجاعت و اعتماد بزرگ امام موسی کاظم سلام الله علیه به علمای راستین تشیع است. چیزی که به عنوان چراغ راه دوره غیبت باعث ادامه حیات دین در عصرهایی شد که طاغوت نور خدا را خاموش کرده بود.
محمدصادق دهنادی