ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : دوشنبه 5 آذر 1403
دوشنبه 5 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 29 اسفند 1397     |     کد : 187159

امام علی(ع)؛ احیاگر سنت پیامبر/ کارآمدی حکومت امیرالمومنین

فرزاد جهان بین، استاد دانشگاه و نهج البلاغه پژوه گفت: احیاء سنت پیامبر(ص) به معنای جامع و نشان دادن حقیقت دین در مقابل قرائت های انحرافی از مهمترین دستاوردهای حکومت امیرالمومنین بود.

فرزاد جهان بین، استاد دانشگاه و نهج البلاغه پژوه گفت: احیاء سنت پیامبر(ص) به معنای جامع و نشان دادن حقیقت دین در مقابل قرائت های انحرافی از مهمترین دستاوردهای حکومت امیرالمومنین بود.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: بازخوانی سیره امیرالمومنین و نحوه حکومت داری ایشان، ابهامات زیادی را برای ما در مصادیق مختلف مانند شفافیت حکومت، کارآمدی حکومت، وحدت و… آشکار می‌کند. در گفتگو با فرزاد جهان بین، نهج البلاغه پژوه و عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد، به مناسبت سالروز ولادت امیرالمومنین (ع) به بررسی سیره سیاسی آن حضرت در مواجهه با چالش‌های حکومت ایشان پرداخته ایم. متن زیر مشروح گفتگوی مهر با این استاد دانشگاه است.

*یکی از مسائلی که در سیره حکومت داری امیرالمومنین مشهود است و به نظر می‌رسد در وضعیت کنونی جامعه ما نیز نیاز به تبیین دارد، این است که برخی اصحاب کارهایی مغایر با سیره حکومت داری آن حضرت انجام می‌دادند که امیرالمومنین از آن رضایت نداشت؛ ضمن بیان مصادیقی از این مسئله، بفرمائید مواجهه امیرالمومنین با این اصحاب چگونه بود؟

علی (ع) به مجرد اشتباه یا رفتار خلاف ممشای علوی، منصوبین را عزل نمی‌کردند. برای عزل باید جمیع جهات را دید. در دعوت به عزل و نصب، احساسی و هیجانی و تحت تأثیر جو نباشیم.

مثلاً حضرت به خاطر حضور عثمان بن حنیف در مهمانی اشرافی یکی از اشراف بصره، ایشان را عزل نکرد بلکه تذکر دادند.

بیعت با امیرالمؤمنین، در فضایی کاملاً آزاد انجام گرفت و هیچ تهدیدی وجود نداشت. از این رو برخی از مسلمانان به بهانه‌های واهی، از بیعت کردن امتناع کردند. در این شرایط، برخی از یاران حضرت، شیوه بیعت تحمیلی را پیشنهاد می‌کردند. البته نیت و قصد آنان خیر بود و گمان می‌کردند که با زور و فشار می‌توان جلوی مخالفت‌ها را گرفته و جامعه‌ای یکدست پدید آورد. مالک اشتر درباره عبدالله بن عمر به امام گفت: عبدالله احساس امنیت و آزادی می‌کند که حاضر به بیعت نیست و خود را از تازیانه و شمشیر شما در امان می‌بیند، اجازه دهید تا گردن او را بزنم! امام فرمود: من بیعت از روی اکراه نمی‌خواهم، او را آزاد بگذارید: «فقال الاشتر: إن هذا أمن من سوطک و سیفک فدعنی اضرب عنقه، فقال (ع): لست ارید ذلک منه علی کره، خلّو سبیله».

افرادی بودند که تا آن لحظه برای حکومت ایجاد زحمت نکرده بودند، ولی جزو موافقین حکومت هم نبودند. بعضی از پیروان حضرت فشار می‌آوردند که باید کار اینها را یکسره کنیم تا مشکلی ایجاد نکنند. امیرالمومنین فرمودند: اینها که فعلاً کاری انجام نداده اند. آنها می‌گفتند ما اینها را می‌شناسیم اینها اگر آزاد باشند خطر ایجاد خواهند کرد. برخورد با کسانی که مورد سوءظن قرار می‌گیرند و اقدام به دستگیری و حبس آنان، در جهت جلوگیری از اقدامات تخریبی‌شان، یکی از خواسته‌های اینها بود.

مثلاً ابن عباس به امیرالمؤمنین پیشنهاد کرد که چون طلحه و زبیر در صددند که به مکه بروند و در آن جا زمینه شورش و عصیان را فراهم آوردند، آن‌ها را زندانی کند و بدین وسیله جلوی فتنه آن‌ها را بگیرد. ولی امیرالمؤمنین به چنین پیشنهادهایی تن نمی‌داد و آن را ظلم می‌شمرد و مجازات قبل از جرم را ناعادلانه می‌دانست: یابن عباس أتأمرونی بالظلم بدأ و بالسیئه قبل الحسنه و اعاقب علی الظنه و التهمه، کلاً! (الجمل، مفید، ص ۱۶۷) حضرت فرمودند اینها که هنوز کاری نکرده اند. ما ظلم را شروع کنیم؟ اگر جنایتی انجام نداده اند و مرتکب خلافی نشده اند نمی‌توان آنها را محاکمه کرد.

گروهی بودند که ضد انقلاب نبودند و طرفداری معاویه را هم نمی‌کردند. کاری به حکومت و دستگاه حکومتی نداشتند و به نوعی کناره گیری کرده بودند و سراغ زندگی شأن رفته بودند. بعضی از انقلابی‌ها نسبت به آنها این عقیده را داشتند که چطور می‌شود از امکانات حکومت علی (ع) استفاده می‌کنید و تحت لوای حکومت او هستید و همکاری نمی‌کنید. این وظیفه شماست که از خلافت علی (ع) حمایت کنید. اما در حکومت علوی، کسانی که با حضرت بیعت نکرده بودند، از امنیت و آزادی برخوردار بودند و تا وقتی در برابر حکومت دست به قیام نمی‌زدند، کسی متعرض آن‌ها نمی‌شد، ولی برخی از یاران، اینگونه مماشات و سماحت را نمی‌پذیرفتند و خواهان برخورد با این گروه بودند، مثلاً محمدبن ابی بکر وقتی به عنوان استاندار مصر به آن جا رفت، در فاصله کم‌تر از یک ماه، کسانی که از بیعت کناره‌گیری کرده بودند را احضار کرده و اخطار نمود که یا تسلیم می‌شوید و ما را می‌پذیرید، و یا باید مصر را ترک کرده و از شهرهای ما بیرون روید، چون اینجا جای امت حزب الله است و ما این امکانات را خرج شماها نمی‌کنیم: «اما ان تدخلوا فی طاعتنا اما ان تخرجوا من بلادنا.» و چون آنان مقاومت کردند، محمد بن ابی بکر، با عده‌ای از این ساکت ها هم درگیری پیدا کرد؛ تنها به جرم این که ساکت بودند. این درحالی بود که استاندار قبل قیس بن سعد به آن‌ها امنیت داده بود (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۶)

در حکومت علی (ع)، اصحاب درجه یک، بعضاً اقداماتی مغایر با ممشا و سیره حکومتداری حضرت انجام می‌دادند. این رفتارها به خاطر فهم آنها و از سر دلسوزی انجام می‌شد.

حضرت، به خاطر این اختلاف فهم‌ها و رفتارها که از جانب ایشان تذکر هم دریافت می‌کرد، تمام فضائل را نادیده نمی‌گرفتند و آنها را حذف نمی‌کردند.

*صداقت و شفافیت در حکمرانی یکی از ویژگی‌های بارز حکومت امیرالمومنین است، در خصوص این مسئله به چه نکاتی می‌توان اشاره کرد و اهتمام امیرالمومنین به این مسئله چگونه است؟

امام (ع) فرمان می‌دهند که حاکمان و زمامداران باید همه مطالب را با مردمان در میان بگذارند و «هیچ‏ چیز را به جز اسرار نظامی از مردمان مخفی ندارند.»

علی (ع) با مردم خود صادقانه سخن می‌گفت و می‌فرمود: وَلْیَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ. پیشوای قوم باید با مردمِ خود به راستی سخن گوید. ایشان در آغاز حکومت، در نخستین خطبه‏ اش با مردم چنین گفت: ذِمَّتِی بمَا أَقُولُ رَهِینَهٌ وَ أَنَا بهِ زَعِیمٌ … وَاللَّهِ مَا کَتَمْتُ وَشْمَهً وَ لاکَذَبْتُ کِذْبَهً.

آنچه می گویم، در عهده خویش می دانم، و خود ضامن آنم … به خدا سوگند! به اندازه سرِ سوزنی حقیقتی را پنهان ندارم و هیچ‏ گونه دروغی نگویم.

از منظر ایشان، اصلاح امور، جز در سایه صداقت‏ و شفافیت میسر نمی‌شود. آن حضرت می‌فرماید: الصِّدْقُ صَلاحُ کُلِّ شی‏ءٍ [وَ] الکَذِبُ فَسَادُ کلِّ شَی‏ءٍ.

صداقت سبب صلاح هر چیز، و دروغ سبب تباهی هر کاری است.

در همین راستا در عهدنامه مالک اشتر گزیده‌ترین اشخاص در حکومت را حق گو ترین افراد می‌دانند.

ثُمَّ لْیَکُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَک أَقْوَلَهُمْ بمُرِ الْحَقِّ لَک وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَهً فِیمَا یَکونُ مِنْک مِمَّا کَرِهَ اللَّهُ لأَوْلِیَائِهِ وَاقِعاً ذَلِک مِنْ هَوَاک حَیْثُ وَقَعَ‏.

یعنی «آنگاه باید گزیده‌ترین آنان نزد تو کسی باشد که سخن تلخ حق را به تو بیشتر گوید، و در کاری که از تو سر می‌زند و از جمله کارهایی باشد که خدا آن را برای دوستان خود نمی‌پسندد، از همگان کمتر تو را یاری کند. به هر کجای خواست تو می‌خواهد بربخورد.»

علی (ع) در رابطه با مردم بر قاعده «إِصحار» (شفاف‏ سازی) تاکید داشتند.

وَ إِنْ ظَنَّتِ الرَّعِیَّهُ بک حَیْفاً، فَأَصْحِرْ لَهُمْ بعُذْرِک، وَاعْدِلْ عَنْک ظُنُونَهُمْ بإِصْحَارِک، فَإِنَّ فی ذَلِک رِیَاضَهً مِنْک لِنَفْسِک، وَ رِفْقاً برَعِیَّتِک، وَ إِعْذَاراً تَبْلُغُ بهِ حَاجَتَک مِنْ تَقْوِیمهمْ عَلَی الْحَقِ‏.

یعنی «اگر مردمان بر تو گمان ستم برند، عذر خود را آشکارا با آنان در میان گذار و با این کار ایشان را از بدگمانی بیرون‏ آر، که بدین رفتار، خود را به تربیت اخلاقی خوی داده باشی و با مردمان مدارا کرده و با عذری که می آوری، بدانچه خواهی، می‌رسی و آنان را به راه حق درمی ‏آوری.»

امام (ع) فرمان می‌دهند که حاکمان و زمامداران باید همه مطالب را با مردمان در میان بگذارند و «هیچ‏ چیز را به جز اسرار نظامی از مردمان مخفی ندارند.»

*یکی از مسائلی که در سیره امیرالمومنین مشهود است این است که امام علی (ع) هیچگاه اجازه ندادند قضایای بعد از رحلت رسول خدا، عامل اختلاف شود. از سوی دیگر حقانیت امیرالمومنین نیز نباید به فراموشی سپرده می‌شد، امیرالمومنین در این میان در بیان حقانیت خود و همچنین حفظ وحدت جامعه چطور عمل کردند؟

چنانچه گفته شد علی (ع) علی رغم تاکید بر احقیت و اولویت خود در حکومت و نقد آنچه صورت گرفته بود اما هیچگاه مسائل پیش آمده بعد از پیامبر اسلام را مایه تفرق نساختند. علی (ع) در عین بیان استدلال و بحث عالمانه تا آنجا که به تفرقه و اختلاف نینجامد، داوری در مورد گذشته را به خدای تعالی و روز جزا واگذاشتند و هیچگاه زبان به طعن و سب و لعن نگشودند و بلکه فراتر از آن همواره در حد امکان مساعدت کردند و از آنچه شایسته بود تمجید کردند و آنچه را که ناشایست بود تذکر دادند و به تعبیر خویش، در مقام وزارت، نقشی فعال ایفا نمودند

علی (ع) هرگاه در مواجهه با سوال در خصوص وقایع بعد از رحلت پیامبر مکرم اسلام قرار می‌گرفت به بسط و شرح آن نمی‌پرداخت و فقط گذرا به بیان استدلال خویش می‌پرداخت. به عنوان نمونه، آنگاه که علی (ع) بر بالای منبر سخن می‌گفتند یکی از مردان بنی اسد از ایشان پرسید: چرا مردم، شما را از خلافت باز داشتند، در حالی که شما بدان سزاوارتر بودید؟

امام با بیان این نکته که پرسش مذکور ناسنجیده است فرمود: «ای برادر بنی اسدی تو مردی پریشان و مضطربی که نابجا پرسش می‌کنی، لیکن تو را حق خویشاوندی است، و حقّی که در پرسیدن داری و بی ‏گمان طالب دانستنی. پس بدان که: آن ظلم و خود کامگی که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد، در حالی که ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندی با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم استوارتر بود، جز خودخواهی و انحصار طلبی چیز دیگری نبود که: گروهی بخیلانه به کرسی خلافت چسبیدند، و گروهی سخاوتمندانه از آن دست کشیدند. آنگاه حضرت فرمودند که داور خداست، و بازگشت همه ما به روز قیامت است (نهج البلاغه، خطبه ۱۶۲)

علی (ع) در پاسخ به نامه معاویه که در آن بیان کرده بود شیخین افضل از علی (ع) بوده اند بدون آنکه وارد در این بحث شود با بیانی عتاب آلود به معاویه می‌فرمایند:

«پنداشتی که برترین انسان‌ها در اسلام فلان کس، و فلان شخص است چیزی را یاد آورده‏ای که اگر اثبات شود هیچ ارتباطی به تو ندارد، و اگر دروغ هم باشد به تو مربوط نمی‌شود، تو را با انسان‌های برتر و غیر برتر، سیاستمدار و غیر سیاستمدار چه کار است اسیران آزاد شده و فرزندانشان را چه رسد به تشخیص امتیازات میان مهاجران نخستین، و ترتیب درجات، و شناسایی منزلت و مقام آنان هرگز خود را در چیزی قرار می‌دهی که از آن بیگانه‏ ای…» (نهج البلاغه، نامه ۲۸)

و در بخش دیگری از نامه می‌فرمایند: «(به هر تقدیر) نمی‌دانم آیا صحابه در این مورد که حق مرا گرفته‌اند (خطایی نکرده‌اند) و از این عیب منزه و سالمند؟ یا انصار ستم کرده‌اند؟ [بلکه] فقط این را دانستم و دیدم آنچه سلب شده همان حقّ من است، و آن را به خدا واگذاشتم که از ایشان درگذرد.» (نامه ۲۸)

چنانچه گفته شد علی (ع) علی رغم تاکید بر احقیت و اولویت خود در حکومت و نقد آنچه صورت گرفته بود اما هیچگاه مسائل پیش آمده بعد از پیامبر اسلام را مایه تفرق نساختند. علی (ع) در عین بیان استدلال و بحث عالمانه تا آنجا که به تفرقه و اختلاف نینجامد، داوری در مورد گذشته را به خدای تعالی و روز جزا واگذاشتند و هیچگاه زبان به طعن و سب و لعن نگشودند و بلکه فراتر از آن همواره در حد امکان مساعدت کردند و از آنچه شایسته بود تمجید کردند و آنچه را که ناشایست بود تذکر دادند و به تعبیر خویش، در مقام وزارت، نقشی فعال ایفا نمودند.

ایشان همواره تاکید داشتند که باید اکنون را دید و بر دشمنان حقیقی اسلام توجه داشت و از اینرو در پاسخ به پرسش مرد اسدی که در باره سقیفه پرسیده بود فرمودند: «بیا و داستان پسر ابوسفیان را به یاد آور…»

*آیا در نهج البلاغه به مسئله غدیر خم و حقانیت امیرالمومنین اشاره شده است؟

اولاً نهج البلاغه همه کلمات امام علی (ع) نیست و حتی دو برابر خطبه‌هایی که در نهج البلاغه آمده از امیرمومنان، خطبه صادر شده است. متن کامل خطبه‌ها نیز نیامده است و بر اساس دو شاخص فصاحت و بلاغت، سخنان ایشان گلچین شده است.

ثانیاً در برخی از خطب امام به حجه الوداع و غدیر استناد شده است. به عنوان نمونه در المسترشد طبری، متن تقطیع شده خطبه ۲ چنین آمده است. مرحوم سید رضی بُرِشهایی از آن خطبه را در نهج نقل کرده (خطبه ۲) ولی قسمتهای مربوط به کلمه غدیر را حذف کرده است. چنانکه المسترشد ذکر کرده، در بخش حذف شده آمده است: «وَ لَنَا خَصَائِصُ حَقِّ الْوَلَایَةِ، وَ فِینَا الْوَصِیَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ، [وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ فِی حِجَّةِ الْوَدَاعِ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ، …]»

لازم است بگویم المسترشد فی الامامه کتابی کلامی درباره امامت نوشته ابن رستم طبری از عالمان دینی و متکلمان امامیه در اواخر قرن ۳ و اوایل قرن ۴ ق. است. این کتاب افزون بر لحاظ کلامی، به لحاظ تاریخی نیز دارای اهمیت است زیرا مؤلف برخی روایات تاریخی را از منابع تاریخی مفقود در این کتاب نقل کرده است.

ثالثاً غیر از آن، مفاد حدیث غدیر این است که خلافت بلافصل حق علی (ع) است، در نهج البلاغه بارها به این حق تصریح شده است؛ مثلاً:

الف) حق ویژه علی (ع) که از زمان وفات پیامبر غصب شد. والله مازلتُ مدفوعا عن حقی منذ قبضَ الله رسولَه.... (به خدا سوگند، از همان لحظه‌ای که خداوند پیامبرش را قبض روح کرد، همواره حق من از من گرفته شده) خطبه ۶

ب) وقتی مردم با ایشان بیعت کردند، در خطبه‌ای فرمود که سرانجام حق به حقدار رسید. (الْآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَی أَهْلِه) خطبه ۲

ج) در همان خطبه هنگام بیعت تصریح کردند که حق ولایت و وصایت، به اهل بیت ع اختصاص دارد (هُمْ أَسَاسُ الدِّینِ وَ عِمَادُ الْیَقِینِ إِلَیْهِمْ یَفِی‏ءُ الْغَالِی وَ بِهِمْ یُلْحَقُ التَّالِی وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَایَةِ وَ فِیهِمُ الْوَصِیَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ) خطبه ۲

د) در جای جای نهج البلاغه سخن از حق خود به میان آورده اند.

غیر از آن در موارد متعددی، حضرت به واقعه غدیر احتجاج و استناد کردند.

برای نمونه موارد زیر را می‌توان یاد کرد:

۱ در روز شوری به سال ۲۳ ق. وقتی جناب عمر خلافت را میان شش تن به شوری وا نهاد، بنا به نقل ابوالطفیل عامر بن واثله که بر در ایستاده بود، علی علیه ‏السلام بر یک یک مناقب خود از حاضران اقرار گرفت و از جمله در مقام احتجاج به اعضای شوری گفت: «شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله درباره ‏اش گفته باشد «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه. اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره. لیبلّغ الشاهدُ الغائبَ»؟ حاضران گفتند: نه». (خوارزمی، المناقب، ص ۲۱۷)

۲ امیرالمؤمنین علیه ‏السلام وقتی شنید مردم سخن او را مبنی بر اینکه پیامبر صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله وی را بر دیگران مقدّم داشته است نمی‌پذیرند، در جایی به نام «رحبه» در کوفه به میان آن مردم آمد و در مقام پاسخ به منازعه‏ کنندگان، مردم را سوگند داد که هر کس در روز غدیر خم آن سخن را از پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله شنیده است به پا خیزد و جز کسی که از رسول خدا شنیده برنخیزد. در آنجا شماری از صحابه که تعدادشان به روایتی ۱۲ تن و به روایتی ۱۲ تن از اصحاب بدر و به روایتی دیگر ۱۳ تن و به قولی ۳۰ تن و به دیگر روایت ،۱۷ تن به پا خاستند و شهادت دادند که آن سخن را از رسول خدا صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله شنیده ‏اند. (مسند احمد بن حنبل)

*حضرت علی (ع) علی رغم شعارهای عدالتخواهی، در عمل بعضاً موفق نشدند. این طبیعت فعالیت اجتماعی سیاسی است. اما سوال این است که چه شرایطی پیش می‌آید که حکومتی که حتی معصوم در رأس آن است نتواند موفق شود؟

در پاسخ به این سوال در بدو امر باید در خصوص مفروض حکومت عدل علوی توضیحی ارائه دهم. امیرالمومنین در بدو حکومت شعارهای خود را ارائه کردند و اشاره فرمودند که بر اساس سنت پیامبر و تشخیص خودشان عمل خواهند کرد و بیت المال را حتی اگر کابین زنان شده باشد و یا نهرهایی باشند که از درون خانه‌ها عبور کرده باشند به بیت المال برخواهند گرداند. در مقابل زیاده خواهی ها خواهند ایستاد. حقیقتاً هم چنین بود و علی (ع) هیچ گاه از آرمان‌ها کوتاه نیامدند و به خاطر دنیای دیگران، آخرت خود را در معرض خراب و ویرانی قرار ندادند و در نهایت نیز بر سر اصول خود کشته شدند که «قتل علی بن ابی طالب (ع) فی محراب عبادته لشده عدله»

به جز معصوم (ع)، انسان‌ها در معرض خطا هستند و لذا در چنین شرایطی، حتی اگر در حکومتی که معصوم در رأس آن قرار دارد، مردم و نخبگان در صحنه تحقق ارزشها و نظارت بر روند امورمستحکم و پر استقامت نایستند موفقیت‌ها قابل دسترسی نخواهد بود

اما سوال اینجاست که اساساً مجموعه نظام سیاسی امیرالمومنین (ع) چه میزان در تحقق آرمانها و اهداف خود موفق شدند و حکومت ایشان در این خصوص چه میزان کارآمدی داشت؟

نگاهی اجمالی به خطب و نامه‌های نهج البلاغه حاکی از آن است که در دوره حکومت ایشان استانداران و فرمانداران متعددی بودند که دست به خیانت زدند و علی (ع) علی رغم تمامی حساسیت‌ها و برخوردهای بی اغماض در مواردی موفق به سامان دهی امور نشدند. حتی در بعضی از موارد، حمله‌ها و غارت‌های متعددی با نام «الغارات» – که به مرزها از طرف دشمنان انجام می‌شد تا هم پیامی برای حمایت از مخالفان داخلی علی (ع) باشد و هم کارآمدی حکومت ایشان را زیر سوال ببرد- بی پاسخ ماند. نامه‌های ۳، ۵، ۲۰، ۳۳، ۴۰، ۴۱، ۴۳، ۴۵ و خطبه‌های ۲۵و ۲۹ در این خصوص به روشنی واضح است.

البته این به معنی نفی دستاوردهای بسیار مهم حکومت حضرت نیست. احیا سنت پیامبر (ص) به معنای جامع که میرانده شده بود و نشان دادن حقیقت دین در مقابل قرائت‌های انحرافی از مهمترین دستاوردها بود. در کوفه، پایین‌ترین طبقات مردم، دارای مسکن بودند و از نان گندم می‌خوردند و از آب شیرین می‌نوشیدند. اما به هر حال جامعه‌ای که در رأس آن معصوم قرار دارد دارای مسائلی آنچنانی نیز بود که ذکر شد. در تحلیل چرایی این موضوع از مباحثی همچون ریشه‌های تاریخی این مساله و اینکه اساساً جامعه‌ای که علی (ع) تحویل گرفت در مدار انحراف قرار گرفته بود می‌گذریم.

در پاسخ به این سوال از برخی خطب حضرت در نهج البلاغه استمداد می‌گیریم. حضرت در خطبه ۲۱۶ به حقوق طرفینی حاکم و مردم اشاره می‌کنند و بیان می‌دارند که اگر والی حق رعیت را ادا کند و رعیت حق والی را ادا کند حق عزیز خواهد شد و زمانه مطبوع خواهد گشت.

ایشان می‌فرمایند که رعیت جز با صلاح والیان اصلاح نمی‌شوند و والیان جز با استقامت مردم در مسیر صلاح قرار نمی‌گیرند.بعد ایشان می‌فرمایند اما وقتی که نخبگان به خاطر حق عظیمی که تعطیل می‌شود و بخاطر باطل عظیمی که بدان عمل می‌شود وحشت نکنند طبیعی است که ابرار ذلیل شوند و اشرار عزیز گردند. ایشان در خطبه ۱۶۶ می‌فرمایند که «ای مردم اگر در یاری حق کوتاهی نمی‌کردید و در نابودی باطل سستی نمی‌نمودید هیچگاه دیگران در شما طمع نمی‌کردند و بر شما برتری نمی یافتند».در خطبه ۱۲۹ می‌فرمایند «کجایند خوبان و صلحای شما، کجایند آزادگان و بزرگان شما…فانا لله و انا الیه راجعون! فساد ظاهر شده و کسی نیست که آن را انکار نماید و آن را تغییر دهد….»

به جز معصوم (ع)، انسان‌ها در معرض خطا هستند و لذا در چنین شرایطی، حتی اگر در حکومتی که معصوم در رأس آن قرار دارد، مردم و نخبگان در صحنه تحقق ارزشها و نظارت بر روند امورمستحکم و پر استقامت نایستند موفقیت‌ها قابل دسترسی نخواهد بود. البته در کنار این استقامت وحساسیت نسبت به حق عظیم و باطل عظیم، نیازمند بصیرت هستیم. امروز اگر می‌خواهیم که انقلاب اسلامی در مواجهه با چالش‌ها سربلند بیرون بیاید و آرمانهای امام و شهدا محقق شوند باید واقع بینانه، آگاهانه، بصیرانه، صبور و پر استقامت در صحنه باشیم.

اگر ما در زمان امیرالمومنین بودیم آیا با دیدن نابسامانیها در مقابل حضرتش می‌ایستادیم و یا مأیوس صحنه را رها می‌کردیم و یا با خصوصیات فوق در صحنه می‌بودیم و سهم خود را در تحقق آرمانها ادا می‌کردیم؟

*جایگاه امیرمومنان علی (ع) را از منظر بزرگان مذاهب مختلف و همچنین روایات معصومین چطور می‌توان تبیین کرد؟

جناب احمد ابن حنبل می‌گوید: «به آن اندازه که برای علی (ع) فضائل صحیح وارد شده برای هیچیک از صحابه وارد نشده است». او می‌گوید که «علی را نمی‌توان با هیچیک از صحابه مقایسه کرد»

امیرالمومنین باب علم نبی است. جناب احمد ابن حنبل می‌گوید: «به آن اندازه که برای علی (ع) فضائل صحیح وارد شده برای هیچیک از صحابه وارد نشده است». او می‌گوید که «علی را نمی‌توان با هیچیک از صحابه مقایسه کرد».

ابن عباس می‌گوید: «علی (ع) چهار ویژگی دارد که دیگران ندارند. وی نخستین کسی است که با رسول خدا نماز خوانده است، در هر جنگی پرچم رسول خدا را در دست داشته، در هر ستیزی که دیگران گریخته اند ایستادگی کرده و کسی است که رسول خدا را غسل داده و در قبر نهاد.»

زید بن ثابت به امام عرض کرد که «جایگاه تو نسبت به رسول خدا جایگاهی است که احدی با آن نمی‌تواند برابری کند.»

خود آن حضرت در نهج البلاغه می‌فرماید که «نسبت من به رسول خدا، مانند نسبت دو شاخه‌ای است که از یک ریشه و بن برآمده باشد یا مانند نسبت ساعد به بازوی دست است که آرنج در وسط آنها قرار دارد و هر دو، از استخوان شانه روییده اند».

در آن حدیث بسیار صحیح، پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: «منزلت تو به من مثل منزلت هارون به موسی است جز اینکه نبی ای بعد از من وجود ندارد».

روایت‌هایی از این دست بسیار است که در مورد شأن امیرالمومنین نقل شده است. بر همین اساس است که امیرالمومنین تنها کسی است که ادعا کرده «سلونی قبل ان تفقدونی» از من بپرسید قبل از اینکه مرا از دست بدهید که من به راه‌های آسمان از راه‌های زمین آشناترم.

امیرالمومنین در سنت بعد از پیامبر جایگاه برجسته ای دارد و رکن امامت است و بقیه ائمه نیز جایگاه ویژه ای برای امیرالمومنین نسبت به خود قائل بودند.

امام سجاد با آن عظمت روحی و معنوی که داشت و به سید الساجدین معروف است وقتی از ایشان در مورد شدت عبادت سوال شد فرمودند این در مقابل عبادت جدم امیرالمومنین چیزی نیست.

عباس بنشاسته

 


برچسب ها
نوشته شده در   چهارشنبه 29 اسفند 1397  توسط   کاربر 1   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode