ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 8 دي 1403
شنبه 8 دي 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 28 فروردين 1390     |     کد : 18198

اشك هاي پيازي

اشك هاي پيازي ماجراي دختري به نام، «نام-هونگ» است كه از ويتنام فرار كرده و خانه جديدي در استراليا پيدا كرده است. اما مدت هاست دلتنگ خانه و خانواده اش است و منتظر شنيدن خبري از آنهاست.


اشك هاي پيازي
ديانا كيد
ترجمه فرمهر منجزي
كتابهاي شكوفه وابسته به موسسه اميركبير، 1389
اشك هاي پيازي ماجراي دختري به نام، «نام-هونگ» است كه از ويتنام فرار كرده و خانه جديدي در استراليا پيدا كرده است. اما مدت هاست دلتنگ خانه و خانواده اش است و منتظر شنيدن خبري از آنهاست.

او همچنين مدتهاست در آرزوي ريختن اشك هاي واقعي اش است، نه فقط اشك هايي كه با خرد كردن پياز در رستوران عمه اش مي ريزد.

اما اشك هاي واقعي زماني سرازير مي شود كه ياد مي گيرد چگونه در درونش لبخند بزند و بالاخره بخندد...

در قسمتي از داستان نويسنده درباره كار نام-هونگ مي گويد:

«... هرروز بعد از مدرسه يواشكي به طبقه بالا مي روم. روي زمين دراز مي كشم و تلويزيون تماشا مي كنم. اما در آن حال هم صداي عمه را از طبقه پايين در رستوران مي شنوم كه بشقاب ها را بهم مي زند و سر چومينه كه مشغول آماده كردن ماهي هاست فرياد مي كشد.

به محض اينكه متوجه مي شود من در طبقه بالا هستم، صدايم مي زند و مي خواهد به او كمك كنم. از اينكه آن همه پياز را خرد كنم واقعا دستهايم درد مي گيرد. مخصوصا كه اين بايد خيلي سريع انجام شود.

من از خرد كردن پيازهاي بدبو متنفرم. چشمم مي سوزد و اشك هايم مثل رگبارهاي بهاري سرازير مي شود...»

نويسنده در قسمتي از داستان به نامه اي كه نام هونگ براي بهترين دوستش مي نويسد اشاره مي كند: « قناري زرد كوچولوي عزيزم آيا شبي را كه سربازها حمله كردند به ياد مي آوري؟ من توي ننويم دراز كشيده بودم و تو مشغول خواندن آوازي زيبا بودي. چون تازه همان موقع كمي برنج بهت داده بودم.

اما آن شب پدرم اصلا گرسنه نبود. او نه برنجش را خورد و نه سوپش را. او از پشت ميز بلند شد و از پنجره بيرون را نگاه كرد. به مادرم گفت: امروز صبح سربازها را نزديك دهكده ديده اند. درست همان موقع كه داشتم با تو قناري كوچولويم حرف مي زدم صداي ضربه هاي محكمي به در شنيدم. شنيدم پدر و مادرم آهسته با هم پچ پچ مي كردند و بعد سكوتي چنان وحشتناك حكمفرما شد انگار زمين از حركت ايستاده بود.

وقتي سربازها به زور در را شكستند و پدرم را با خودشان بردند، قناري زرد كوچولوي عزيزم من و تو گريه كرديم و فرياد زديم و گوشه اي پنهان شديم...»

ديانا كيد- نويسنده كتاب- در استراليا به دنيا آمد و رشد كرد. اولين كتابش روزي كه مادربزرگ براي ماندن آمد، در سال 1988 زماني كه 55 ساله بود، چاپ شد.

بيشترين زمان فعاليت نوشتاري او دهه 1990 بود زماني كه در استراليا براي كتاب هاي اشك هاي پيازي، يك جاي آبدار و گوشتالو و دوستت دارم جيسون ويلان، نامزد دريافت جايزه شد. او روزي از دنيا رفت كه كتاب دو دوست باهم زير چاپ رفت.

ديانا كيد در سال 1990 جايزه ادبي كتابهاي كودك ويكتورين و در سال 1992 جايزه كتاب كودك استراليا را براي اشك هاي پيازي گرفت.


نوشته شده در   يکشنبه 28 فروردين 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode