منظور از « الأسماءُ الحُسني» يا « اسماءُ الله الحُسني»، نام هاي نيكوي خداوند است كه در چهار آيه از آيات قرآن كريم و روايات كثيره به آن اشاره شده است و همگي مُشعر به وجود اسماء حسني براي خداي سبحان است.
بديهي است كه تمام نام ها ي پروردگار متعال نيكوست، و خداوند همة کمالات را دارد، که قابل احصاء و شمارش نيست و لي چنان كه از احاديث استفاده مي شود از ميان اسماء و صفات الهي؛99 اسم داراي اهمّيّت ويژه اي مي باشد كه به عنوان" اسماء حسني" ناميده مي شود.
كليد واژه ها : الأَسماء،الحُسني، تخلّق به صفات الهي،اولياي الهي
1- تبيين واژهها:
الف- «الأسماء»:
واژة «أسماء» بر وزن (أفعال) جمع «إسم» ميباشد و «إسم» لفظي است كه حاكي از مُسمّاي خود باشد. اين كلمه يا از «سِمَة» به معناي «نشانه»، اشتقاق يافته است1، چنان كه كوفيان برآنند و يا از«سُمُوّ» به معناي «بلندي» مشتقّ است، چنان كه بصريان بر آن باورند؛ همچنين محتمل است مشتقّ از چيزي نبوده، وضع مختصّ به خود داشتهباشد. البتّه اثبات اين محتمل، همانند اثبات قول كوفيان دشوار است؛ زيرا همان طور كه «راغب» و برخي مفسّران2 ديگر گفتهاند، براي تشخيص مبدأ اشتقاق، ميتوان به تحوّ ل هاي صرفي آن كلمه مراجعه كرد و و ريشة اشتقاقي آن را به دست آورد و چون در جمع، تصغير و نسبت، هر كلمه به مبدأ اصلي خود بر ميگردد3، ميتوان استشهاد كرد كه كلمة « إسم» از « سُمُوّ» مشتقّ است4، نه از«وَ سْم»؛ زيرا جمع آن « أسماء» است، نه « أوسام» و تصغير آن «سُمَيّ» است نه « وُسيْم».
به هر تقدير، إسم در عرف و لغت به معناي «لفظ دالّ بر شخص يا شيء است» و در اين جا اسم در مقابل فعل يا حرف كه در صرف و نحو از آن بحث ميشود، نيست.
«إسم» در اصطلاح اهل معرفت به معني «ذات با تعيّن خاصّ» است؛يعني ذاتي كه صفتي از صفات يا همة صفات او مورد نظر باشد. إسم در اين اصطلاح از سنخ وجود خارجي و عيني است، نه از مقولة لفظ. چنين إسمي خود، داراي اسم
است و مفهوم دالّ بر آن را «إسمالإسم» و لفظ دالّ بر آن را «إسم إسم الإسم»مينامند.5
توضيح اينكه،إسم خداوند در اصطلاح اهل معرفت امر تكويني است نه اعتباري، و الفاظي كه بر اين «إسم تكويني» دلالت دارد، «إسمالإسم»، بلكه «إسمإسمالإسم» است؛ زيرا الفاظ بر معاني و مفاهيم دلالت دارد و از اين رو إسم آنهاست و معاني و مفاهيم نيز منطبق بر اعيان تكويني است و إسم آنهاست و أعيان حقيقي نيز أسماي حقيقي پروردگار است.6
نكته: اختلاف متكلّمان پيشين بر سر عينيّت يا مغايرت اسم با مسمّي، ناظر به اسماي حقيقي و تكويني ذات اقدس الهي است، نه اسماي لفظي او؛ چون هيچ موحّدي الفاظ يا مفاهيم نام هاي خداوند را عين ذات مسمّاي به آن ها نميداند؛ چنانكه امام صادق ع فرمودهاند: « … و الإسم غَيرُالمسمّى… لله عزّ و جلّ تسعة و تسعون إسماً فلو كان الإسم هو
المسمّى لكان كلُّ إسم منها هو إله و لكن الله عزّ و جلّ معنىً يدلّ عليه بهذه الأسماء و كلّها غيره».7
توضيح اينكه،همان طور كه الفاظ، كه أسماي ذهني است، غير از هويّت مطلق الهي است، معاني ذهني نيز خارج از ذات خداوند است و اگر معناي ذهنيِ اسماي الهي عين مسمّي باشد، گذشته از آن كه از تعدّد اسم، تعدّد مسمّي لازم آمده، از توحيد خارج خواهد شد، محذورِ اكتناهِ واجب را نيز در پي دارد؛ زيرا ذهن كاملاً مفهوم ذهني أسماء را إدراك و به آن احاطه حاصل ميكند، در حالي كه خداوندِ نامحدود، هرگز مورد اكتناه ممكنِ محدود قرار نميگيرد.8
ب- «الحُسني»:
واژة «حُسني» بر وزن «فُعلي»، مؤنّث افعلالتفضيل «أحسن»، از مادّة « حُسن»ميباشد. كلمة « حُسن» بنا بر گفتة «راغب»، عبارت است از هر چيزي كه بُهتآور بوده، و انسان به سوي آن رغبت كند، و اين حالت بر سه قسم است: نخست اين كه چيزي مستحسن از جهت عقل باشد، يعني عقل آن را نيكو بداند، دوّم اين كه از نظر هوي نفس نيكو باشد، سوّم اين كه از ديدگاه حسّ، زيبا و نيكو باشد.9
بايد توجّه داشت كه اين تقسيمبندي «راغب» براي زيبايي، از نظر ادراكات سهگانة انسان است، و گرنه حقيقت «حسن» عبارت است از: سازگاري اجزاء هر چيز نسبت به هم، و نسبت به غرض و غايتي كه خارج از ذات آن است.10
پ- «الأسماء الحُسني»:
تعبير «الأسماءالحُسني» هم در آيات قرآن و هم در كتب حديث كراراً آمده است و در اصل به معني «نام هاي نيكو
ميباشد، بديهي است كه تمام نام ها و صفات الهی نيکوست و خداوند همة کمالات را دارد، که قابل احصاء و شمارش نيست، ولي چنان كه از احاديث استفاده ميشود از ميان اسماء و صفات الهي11، بعضي داراي اهمّيّت بيشتري ميباشد كه به عنوان «أسماء حُسني» ناميده شدهاست.
در بسياري از روايات كه از پيامبر اكرم ص و ائمّة معصومين ع به ما رسيده، ميخوانيم كه: «خداوند داراي 99 اسم است، هر كس او را به اين نام ها بخواند، دعايش مستجاب ميشود، و هر كس آن ها را احصاء كند، اهل بهشت است»12. اين مضمون در منابع معروف حديث اهل سنّت، مانند صحيح مسلم ، بخاری ، ترمذی نيز ديده ميشود.
به نظر ميرسد كه منظور از احصاء و شمارهكردن اين نام ها، همان « تخلّق» به اين صفات است نه تنها ذكر الفاظ آن ها، زيرا بدون شكّ اگر كسي به صفات «عالم»، « قادر»، «رحيم»، « غفور» و امثال اينها، تخلّق پيدا كند و پرتوي از اين صفات بزرگ الهي در وجود او بتابد، هم بهشتي است و هم دعايش مستجاب ميشود.13
نكته:
الف: اسماي حُسني، سه مصداق دارد: « صفات الهي، نامهاي الهي و اولياي الهي».14
ب: بر اساس ادلّة عقلي و نقلي، اهل بيت ع، مظاهر اسمای حسنای الهی و مجاری فيض خداوند هستند، و اسماء و صفات الهي در آنان متجلّي شده است؛ چنان كه امام صادق ع فرمودهاند: «نحن و الله الأسماء الحُسنى»15: به خدا سوگند، ما اسماي حسناي الهي هستيم. يعني صفات الهي در ما منعكس شدهاست و ما راه شناخت واقعي خداوند ميباشيم.
و در روايت ديگري امام رضا ع فرمودهاند: «نحن و الله الأسماء الحُسنى الّذى لايقبل الله مِن أََحَدٍ عملاً إلّا بمعرفتنا»16؛ به خدا سوگند، ما (اهل بيت ع) اسماي حسناي خدا هستيم كه عمل هيچكس بدون معرفت ما قبول نميشود.
و امروز اين مظهريّت به نحو تامّ ، در حضرت بقيّة الله الاعظم (ارواحنا فداه) ميباشد.
توضيح اين كه اسماي حُسني، اسماء فعليّة حقّند و فعل حقّ، خارج از ذات اوست، و مظهر امكاني ميطلبد، لذا امامان ع و انسان هاي كامل، مظاهر اين نامهاي مباركند.17
علّت توصيف «الأسماء» به « الحُسني»:
بعد از روشن شدن مفهوم أسماء حسني، اين نكته هم بايد مورد توجّه و مداقّه قرار گيرد كه چرا قرآن كريم، «أسماء» را متّصف به صفت «حُسني» كردهاست؟
در جواب بايد گفت: إسم و وصف اگر «حَسَن» باشد يا «غير حَسَن»، در هر دو صورت، نسبت به خداوند منتفي است؛ زيرا إسم و وصفي كه «غير حَسَن» باشد، نقص و عيب و صفت سلبيّه است و ذات حقّ – تبارك و تعالي- از هر عيب و نقصي مبرّا و منزّه است و تسبيح و تنزيه، منزّه دانستن خداوند از همين دسته صفات است.
امّا صفات «حَسَن» نيز به دور از ذات مقدّس خداوند است؛ زيرا كمالهايي از قبيل علم محدود، قدرت محدود، جمال محدود و … همگي « حَسَن» هستند، ولي نميتوان هيچ يك را وصف ذات نامحدود حقّ دانست و معناي تقديس حقّ، عبارت از منزّه دانستن خداي تعالي از كمالات نامحدود است.
لذا آن چه براي خداوند متعال ثابت است، خوبترين و زيباترين أسماء و صفات است كه به عنوان «أحسن» و «حُسني» مطرح است.
پس خداي سبحان از اسم هاي «غير حَسَن»، منزّه و از اسم هاي «حَسَن»، مقدّس و تنها صفات أحسن و أسماي حسنا براي او ثابت است كه: ﴿ولله الأسماء الحُسنى﴾18، و خداوند از انسان ميخواهد كه او را به همة اسماي حُسنايش بخوانند و از راه أسماي حُسنا به سوي او حركت كنند.19
نكته: مفرد آمدن «الحُسنى» با آن كه موصوف آن « أسماء» جمع است؛ شايد به دليل مقدّر گرفتن كلمة « هذه» باشد، يعني: «هذه الأسماء الحُسنى»20، و يا اين كه چون صيغة جمع مكسّر (أسماء)، در حكم مفرد مؤنّث است؛ ميتوان صفت آن را مفرد مؤنّث آورد، هر چند نمونههاي ديگري نيز در قرآن هست، مانند: ﴿مَآرب أخرى﴾21 و ﴿حدائقُ ذات بهجة﴾.22
2- آيات اسماء حُسني:
عبارت «ألأسماء الحُسنى» در چهار آية قرآن مجيد آمدهاست كه عبارتند از:
الف- ﴿ولله الأسماء الحُسنى فَادعوه بها وذرو الّذين يُلحدونَ فى أسمئِه سيجزون ما كانوا يعلمون﴾23:
«و براي خدا نامهاي نيك است؛ خدا را به آن(نامها) بخوانيد. و كساني را كه در اسمهاي خدا تحريف ميكنند (و بر غير
از او مينهند، و شريك برايش قائل ميشوند)، رها سازيد. آنها بزودي جزاي اعمالي را كه انجام ميدادند، ميبينند».
ب- ﴿قل ادعوا الله أو ادعواالرّحمن أيّاً ما تدعوا فله الأسماءالحُسنى…﴾24:
«بگو: «الله» را بخوانيد يا «رحمان» را، هركدام را بخوانيد(ذات پاكش يكي است؛ و) براي او بهترين نامهاست».
پ- ﴿الله لا إله إلّا هو له الأسماء الحُسنى﴾:25
«او خداوندي است كه معبودي جز او نيست؛ و نامهاي نيكوتر از آنِ اوست».
ت- ﴿ هو الله الخلق البارئُ المصوّر له الأسماء الحُسنى…﴾ 26:
«او خداوندي است خالق، آفرينندهاي بيسابقه، و صورتگري (بينظير)؛ براي او نامهاي نيك است».
اشاره:
در شأن نزول آية دوّم آمدهاست که مشرکان از پيامبر اكرم ص شنيدند که می گويد : «يا الله، يا رحمان»، آن ها به طعنه گفتند او ما را از پرستش دو معبود نهی می کند ولی خودش معبود ديگری را می خواند! ... در اين هنگام آيه نازل شد و پندار تعدّد را ردّ کرد(و فرمود اين ها اسمای حسنای خداوند و نام های نيکوی مختلفی است که همه اشاره به ذات واحد حقّ می کند).27
بنابراين تعدّد نام ها هيچگونه منافاتی با وحدت ذات اقدس إله ندارد ، چراکه تعدّد نام ها ناشی از اختلاف زاوية ديد ما نسبت به آن کمال مطلق است.
نكته: در آيات فوق، كلمه «الأسماء» دو خصوصيّت دارد: هم جمع است و هم با «الف و لام» آورده شده است و به اصطلاح: «جمع مُحلَّي به « الف و لام» افادة عموم ميكند»28.
به علاوه مقدّم شدن خبر (له) بر مبتدا (الأسماء) انحصار را ميرساند.29 بنابراين مطلب مستفاد از آيات، اين است كه تمامي اسماء حسني منحصراً براي خداست. به عبارت ديگر، او بالذات مالك اسماء ميباشد و اگر مراتبي از آنها در غير هست، آن را خدا به او داده و به قدري كه خواسته، إعطاء فرموده است.
نكته: در روايات متعدّدي كه از طريق اهل بيت(ع) و اهل تسنّن رسيده، تعداد اسماء حُسني نود و نه اسم ذكر شده
است، از جمله از امام صادق(ع) نقل شده كه آن حضرت از پدران خود از اميرالمؤمنين حضرت علي(ع) روايت فرموده كه رسول خدا (ص) فرمود: براي خداوند تبارك و تعالي نود و نه اسم است، هر كه آن ها را شمارش كند، داخل بهشت خواهد
شد، و آن اسماء عبارتند از:
«الله، إله، الواحد، الأحد، الصّمد، الأوّل، الآخِر، السّميع، البصير، القدير، القاهر، العلیّ، الأعلی، الباقی، البديع، البارئ، الأکرم، الظّاهر، الباطن، الحیّ، الحکيم، العليم، الحليم، الحفيظ، الحقّ، الحسيب، الحميد، الحفیّ، الرّبّ، الرّحمن، الرّحيم، الذّارء، الرّازق، الرّقيب، الرَّؤوف، الرّائی، السّلام، المؤمن، المُهيمِن، العزيز، الجبّار، المتکبّر، السَّيّد، السُّبّوح، الشّهيد، الصّادق، الصّانع، الطّاهر، العَدل، العَفُوّ، الغَفور، الغنیّ، الغِياث، الفاطر، الفَرد، الفتّاح، الفالق، القديم، المَلِک، القُدّوس، القویّ، القريب، القَيّوم، القابض، الباسط، قاضی الحاجات، المجيد، المَولی، المنّان، المُحيط، المُبين، المُقيت، المُصوّر، الکريم، الکبير، الکافی، کاشف الضُّرّ، الوِتر، النّور، الوهّاب، النّاصر، الواسع، الوَدود، الهادی، الوفیّ، الوکيل، الوارث، البَرّ، الباعث، التّوّاب، الجليل، الجواد، الخَير، الخالق، خَيرُ النّاصرين، الدّيّان، الشّکور، العظيم، اللّطيف، الشّافی».30
تذكّر: آن چه در اين حديث ذكر شده، 100 اسم ميباشد. امّا از آن جا كه لفظ جلالة «الله» جامع همة اين صفات است (از اين جهت كه مسمّي است و اين اسماء بر اين مسمّي جاري است)؛ به حساب نيامده، لذا مجموع اسماء حسني، 99 اسم شمرده شده است، بعضي نيز گفتهاند كه «الرّائي» نسخة بدل «الرّؤوف» است.
_____________________________________________________________
1 - اين قول صحيح نيست، زيرا كلمهاي كه حرف اوّلش حذف شده، مانند: « عِدة» و« سِمة»، همزة وصل بر سر آن نميآيد. ر.ك: طبرسي، ابوعليالفضلبنالحسن، مجمعالبيان في تفسيرالقرآن، ج 1، ص50، مؤسّسة الأعلميللمطبوعات، بيروت، چاپ اوّل، 1415 هـ..ق.
2 - راغب اصفهاني، حسين بن محمّد، مفردات الفاظالقرآن، مادّة «سما»، تحقيق: نديم مرعشي، دارالكاتبالعربي، 1392 هـ..ق؛ خويي، سيّدابوالقاسم، بيان در علوم و مسائل كلّي قرآن، ج 2، ص 734، مترجمان: محمّد صادق نجمي – هاشمزادة هريسي، دانشگاه آزاد اسلامي
واحد خوي، چاپ پنجم، زمستان 1375.
3- شرتوني، رشيد، مبادئ العربيّه فيالصرف و النحو، ج4، ص 89 و 110، انتشارات اساطير، تهران، چاپ هفتم، 1379؛ طباطبايي، محمّدرضا،
صرف ساده به ضميمة صرف مقدّماتي، ص 256، مؤسّسة انتشارات دارالعلم، قم، چاپ هشتم، 1383.
4 - اسم از «سُمُوّ» به معني «بلندي و ارتفاع» است، و اين كه به هر نامي اسم گفته ميشود به خاطر آن است كه مفهوم آن بعد از نامگذاري، از مرحلة خفا و پنهاني به مرحلة بروز و ظهور و ارتفاع ميرسد، و يا به خاطر اين است كه لفظ با
نامگذاري، معني پيدا ميكند و از مُهمل و بيمعني بودن در ميآيد و عُلوّ و ارتفاع مييابد؛ر.ك: مكارم شيرازي و ساير همكاران، ناصر، تفسير نمونه، ج 1، ص 20، دارالكتبالاسلاميّه، تهران، چاپ سيزدهم، 1375.
5 - جوادي آملي، عبداللّه، تسنيم: تفسير قرآن كريم، ج1، ص 278، مركز نشر اسراء، قم، چاپ اوّل، بهار 1378، با تلخيص و تصرّف؛ و نيز
ر. ک: حسن زادة آملی ، حسن، نهج الولايه ، ص 40 ، انتشارات قيام ، قم ، چاپ پنجم، 1379.
6 - جوادي آملي، عبداللّه، مراحل اخلاق در قرآن، ص 297(پاورقي)، مركز نشر اسراء، قم، چاپ سوّم، زمستان 1379.
7 - عروسي حويزي، عبد عليبن جمعه، تفسير نورالثقلين، ج1، ص 11، تصحيح: سيّد هاشم رسولي محلّاتي، مؤسّسة اسماعيليان، قم، چاپ چهارم، 1412 هـ..ق.
8 - جوادي آملي عبدالله، تسنيم : تفسير قرآن کريم ، ج1، ص 320.
9 - راغب اصفهاني، حسين بن محمّد، مفردات الفاظ القرآن، مادّة «حسن».
10 - طباطبايي، محمّدحسين، الميزان فی تفسير القرآن ، ترجمة سيّد محمّد باقر موسوي همداني، ج16، ص389، بنياد علمي و فكري علّامه طباطبايي، تهران، چاپ پنجم، 1376.
11 - اسم، ذات مأخوذ با تعيّن است، امّا صفت، خود تعيّن است. مثلاً «حيات» و «علم»، صفت (وصف)؛ و «حيّ» و «عالم»، اسم ميباشند.
12- صدوق، ابوجعفر محمّدبن عليّ بن حسين بن بابويه قمي، التوحيد، ص 195، ح 9، به تصحيح سيّد هاشم حسيني تهراني، مؤسّسةالنشرالإسلامي، قم، 1398، هـ..ق.
13- مكارم شيرازي و ساير همكاران، ناصر، تفسير نمونه، ج 16، ص 163.
14- قرائتي، محسن، تفسير نور، ج 4، ص232، مركز فرهنگي درسهايي از قرآن، تهران، چاپ دهم، بهار 1383، به نقل از تفسير فرقان.
15- كليني، محمّدبن يعقوب، اصول كافي، ج1، بابالنوادرمن كتابالتوحيد. ص 144، دارالتعارف و دارصعب، بيروت، چاپ چهارم، 1401 هـ..ق.
16- قرائتي، محسن، تفسير نور، ج 4، ص232، به نقل از تفسير اثني عشري.
17- جوادي آملي، عبدالله، كرامت در قرآن، ص 56، مركز نشر فرهنگي رجاء، تهران، چاپ پنجم، 1376
18- سورة اعراف، آية 180.
19- جوادي آملي، عبدالله، صورت و سيرت انسان در قرآن، ص 124، مركز نشر اسراء، قم، چاپ اوّل، زمستان 1379.
20- قرائتي، محسن، تفسير نور، ج7، ص324، به نقل از تفاسير مجمعالبيان، طبري و تبيان.
21- سورة طه، آية18.
22- سورة نمل، آية60.
23- سورة اعراف، آية180.
24- سورة اسراء، آية 110.
25- سورة طه، آية 8.
26- سورة حشر، آية 24.
27- مجلسی ، محمّد باقر ، مرآت العقول ، ج 2 ، ص 30، منشورات دارالکتب الاسلامیّه، تهران ، 1404 هـ ق.
28- هاشمي، احمد، جواهر البلاغة فيالمعاني و البيان و البديع، ص 110، نشر قدس رضوي، قم، چاپ چهارم، زمستان 1381.
29- « تقديمُ ما حقُّه التّأخيرُ يفيدُ الحَصرَ»، (همان، ص 110).
30- صدوق، ابوجعفر محمّدبن علي بن حسين بن بابويه قمي، التوحيد، ص 194، باب اسماالله تعالي، ح 8.