به گزارش "شیعه نیوز" به نقل از خبرگزاري فارس، حاج حميد در تازهترين پست وبلاگ خود موضوعي را با عنوان "وهابيت تهاجم خاموش" مطرح كرده است.
برپايه اين گزارش در اين وبلاگ ميخوانيم:
مسلك وهابيت، منسوب به محمد بن عبدالوهاب نجدي است و علّت اين كه آن را به خود شيخ محمد نسبت ندادهاند، به اين جهت است كه مبادا پيروان اين مذهب، نوعي شركت در نام پيامبر را پيدا كنند.
محمد بن عبدالوهاب، در سال 1115 ق. در شهر «عيينه» چشم به جهان گشود.
او از كودكي به كتابهاي تفسير، حديث و عقايد، علاقه داشت و از همان دوران جواني، اعمال مذهبي مردم «به خدا» را زشت ميشمرد.
وي به مدينه رفت و در آن جا توسل مردم به پيامبر صلياللهعليهوآله را ناپسند شمرد.
محمد بن عبدالوهاب، بعد از مرگ پدر، افكار و عقايد خود را كه قبلاً از سوي ابن تيميه و شاگردش ابن قيم پيريزي شده بود، اظهار نمود و به تبليغ و ترويج و رسميت دادن آنها همت گماشت.
پندارهاي وهابيان
وهابيان معتقدند كه هيچ انساني، نه موحد است و نه مسلمان؛ مگر اين كه اموري را ترك كند. اين امور عبارتند از:
1. به وسيله هيچ يك از رسولان و اوليا، به خداوند توسل نجويد و در صورت توسل، در راه شرك گام نهاده، مشرك ميباشد.
2. زائران به قصد زيارت، به آرامگاه رسول خدا نزديك نشوند و بر قبر آن حضرت دست نگذارند و در آن جا دعا نخوانند و نماز نگذارند و ساختمان و مسجد بر روي قبر نسازند.
3. از پيامبر صلياللهعليهوآله طلب شفاعت نكنند.
4. زيارت قبور و ساختن گنبد و بارگاه براي آنان، شرك است.
5. وهابيان بر اين باورند كه مسلمانان، در طي روزگار، از آيين اسلام منحرف شدهاند.
6. هر گونه مراسم تشييع جنازه و سوگواري حرام است.
اين منطق خشك و بيپايه، در تقابل با منطق وحي قرار دارد؛ زيرا قرآن در موارد ياد شده، نظراتي صريح و مخالف وهابيان دارد.
پشت پرده وهابيت
فرقه وهابيت بر اساس يك هدف ظاهري و يك هدف باطني تشكيل شده است. هدف ظاهري وهابيت عبارت است از اخلاص در توحيد و جنگ با شرك و بت پرستي ، ولي واقعيت جنبش وهابيت، چه از جهت فكري و چه عملي، اين هدف را تأييد نمي كند، هدف باطني و پنهان آنها كشتار مسلمانان و افروختن آتش فتنه و جنگ در بين آنان، در جهت خدمت به فراماسونري و امپرياليسم جهاني است و اين اصل، محور تمام تلاشهاي وهابيت از زمان ظهور تا به امروز است، و آن هدف ظاهري را فقط براي اغوا و گمراه كردن ساده لوحان و عوامّ الناس قرار داده اند.
شكي نيست كه شعار اخلاص در توحيد و مبارزه با شرك، شعار بسيار جذابي است كه پيروان وهابيت با شور و هيجان تمام از آن سخن مي گويند. وليكن آن بيچارگان خبر ندارند كه اين شعار تنها دستاويزي براي رسيدن به آن اهداف پنهاني است كه استعمار غرب براي تحققش اين فرقه را به وجود آورده.
محققان تاريخ وهابيت ثابت كرده اند كه اين فرقه در اصل به دستور مستقيم وزارت بريتانيا ايجاد شد، به عنوان مثال به كتابهايي چون "پايه هاي استعمار" از خيري حماد و "تاريخ نجد" از سنت جان ويلبي يا عبد الله ويلبي و "خاطرات حاييم وايزمن" اولين نخست وزير رژيم صهيونيستي و نيز "خاطرات مستر همفر" و "وهابيت، نقد و تحليل" از دكتر همايون همّتي مراجعه كنيد. «وهابيت عملاً مصمّم شده كه نقش خود را در زشت جلوه دادن چهره اسلام به عنوان يك دين خونريز به خوبي بازي كند»...
بر اين اساس، اين فرقه از نظر فكري قائم بر سه اصل عملي ميباشد و ميتوان اين اصول را با نگاهي به برنامههاي درسي و تربيتي سعودي دريافت، اولين اصل آنان اطاعت مطلق از ولي امر است: با صرفنظر از اينكه اين ملك كيست و ماهيت اعمال و افكارش چيست و چطور به حكومت رسيده است؟ دليل اينكه آل سعود از آنها خواسته پيرو امپرياليسم جهاني باشند، به اين مطلب بر ميگردد كه آنها تنها به امر انگليسيها در گذشته، و در زمان حاضر به دستور آمريكاييان تعيين ميشوند و از اين رو "وهابيون" بردگاني به تمام معني كلمهاند، اينان جز به دستور اربابانشان كاري نميكنند و تنها به اشاره آنها حرف مي زنند.
اصل دوم آنها تكفير مخالفان و قتل آنان است.
وهابيان در آغاز پيدايش خود هزاران تن از مسلمانان شيعه و سني را كشتند و در زمان حاضر نيز، حسب راهنماييهاي گام به گام آمريكا و صهيونيسم، بيشترين توجه خود را به طور خاص بر قتل شيعيان و تكفير آنها متمركز كردهاند.
از زمان پيروزي انقلاب اسلامي ايران، آتش جنگ بر ضد تشيع افزودهتر شده است و اين آتش تا ظهور فرج ادامه خواهد داشت، امّا اين بدين معني نيست كه مسلمانان اهل سنت از شعلههاي اين جنگ بر كنار باشند، زيرا وهابيت و رؤساي آنان در پي اين نيستند كه در آن واحد در دو جبهه كار كنند؛ آنها ميخواهند اهل سنت را بر ضد برادران شيعه شان برانگيزند، تا فتنه ايجاد شود و همگي در خون خود غرق شوند.
اصل سوم آنان الغا و بي اعتبار سازي عنصر عقل و انديشه و منطق و جايگزين كردن سلفيه است.
يعني هر آنچه را كه سلف انجام دادهاند را انجام بدهيم، و اين مصيبت بزرگي است؛ زيرا اسلام تأكيد زيادي بر تفكر و حكمت و منطق و رحمت و احسان نموده، نه تقليد از سلف، اگر منظور از سلف، صحابه باشد كه آنها هرگز معصوم از خطا نبودهاند، پس آيا ما بايد از خطاهاي آنان هم پيروي كنيم؟ پس نقش عقل كجا رفت؟ و حرمت ريختن خون مسلمانان و بيگناهان كه اسلام آن همه تأكيد بر آن داشته و آن را اولين اولويت بعد از ايمان به خدا قرار داده، چه مي شود؟ آيا رسول الله (ص) يك حديث گفتهاند كه در آن به پيروي از صحابه يا سلف امر كرده باشد؟ و همگان بر آن اتفاق داشته باشند؟ جواب: نه، بلكه ايشان آشكارا به پيروي از اهل بيت (ع) و صحابه بزرگ مثل: ابوذر غفاري و عمار ياسر و حذيفة بن نعمان و سلمان و جابر انصاري و محمد بن ابي بكر و مقداد و عثمان بن مظعون و مانند آنان امر كرده است، در حالي كه منظور از سلف نزد وهابيت، بدكاراني چون معاويه و ابوسفيان و يزيد و مروان و عمرو ابن العاص و حجاج و بني اميه و بني عباس و بقيه آدمكشاني است كه چهره تاريخ را با جناياتشان سياه كرده اند...
الغاي عقل و منطق و فكر نزد وهابيت و به جاي آن تمركز بر فرهنگ گله و چوپان در بين آنان مهمترين وظيفه اي است كه سرويس اطلاعاتي بريتانيا از طريق آل سعود و فتواهاي مزدوران يهودي صفتشان ترويج مي دهند كه بر اساس آن بايد كر و لال و كور شد، و اين يعني استمرار بندگي و خضوع در مقابل دشمنان اسلام و نابودي اسلام از داخل...
بهترين مثال در رابطه با شستشوي مغزي و الغاي عقل نزد وهابيون، فتواي ابن باز در تكفير كساني است كه قائل به كروي بودن زمين هستند، مسلمان شيعه يا سني يا صوفي اگر به غير اين معتقد باشد، كافر است و بر حسب شريعت وهابيت قتلش واجب! آري وهابي، چه سعودي، چه عراقي، چه افغاني و چه پاكستاني و ... اول مغزش را با حشيش و پول استعمار شستشو مي دهند و بعد مي رود و خودش را در بازارها و مناطق شيعه منفجر مي كند، عليرغم اينكه هيچ كدام از آن انسانها دخالتي در حوادث و رويدادهاي موجود نداشته اند، و اين موضوع، از نظر تروريست وهابي هيچ اشكالي ندارد!
*انديشههاي سياسي و اجتماعي وهابيان
وهابيان قائل به جنگ با ديگر فرقهها و مذاهب اسلامي هستند و مدعياند كه يا بايد به آيين وهابيت درآيند و يا جزيه دهند. آنان مخالفان خود را متهم به كفر و شرك ميكنند و اموال، نفوس و ناموس ديگران را حلال ميدانند و آيات مربوط به شرك و كفر را بر مسلمانان مخالف خود منطبق ميكنند كه اين، بزرگترين ضربه به پيكر جامعه اسلامي و مسلمانان است.
با اين تفكر بسته و خشك وهابيت بود كه وقتي سعوديها (در سال 1344 ق.) بر مكه و مدينه و اطراف آن تسلّط يافتند، مشاهده متبرك بقيع و آثار خاندان رسالت و صحابه پيامبر را شكستند و از بين بردند.
براي عملكرد و كارهايي كه وهابيان در حوزه اجتماع و سياست انجام دادهاند و نگرش آنان نسبت به مسائل اجتماعي، بايد به كتابهاي تاريخي مراجعه كرد. چهره خشن و متعصب طالبان در افغانستان، در عرصه سياست، حكومت و مردمداري، نمونهاي از انديشههاي وهابيان است.
بنابراين، وهابيت هم در نحوه پيدايش و انعقاد تفكّر، مغبوض عالمان فرقههاي مختلف مسلمين بودهاند و هم در نگرش نسبت به مسائل ديني مورد مخالفت عالمان قرار گرفتهاند و اولين كتابي كه در رد وهابيت نگاشته شده، كتاب «الصواعق الالهيه في الرد علي الوهابيه» بود كه به وسيله برادر محمد بن الوهاب (سليمان بن عبدالوهاب) نوشته شده است.
در عرصه سياست نيز آنان جاده صاف كن دشمنان دين و اسلام بودهاند. اين آيين و مسلك، ساخته و پرداخته انگليسيها است و همين ننگ براي اين مسلك و پيروان آن كافي است.
*گسترش وهابيت
در ارتباط با گسترش اين فرقه، ميتوان به اين عوامل اشاره كرد:
1. تشديد فعاليتهاي تبليغاتي و فرهنگي وهابيان در داخل ايران و حوزههاي مسلمان نشين خارجي (نظير حوزه قفقاز، بالكان و ساير كشورهاي مجاور ايران) كه آمادگي تأثيرپذيري از انقلاب اسلامي ايران را دارند، مشاهده ميشود. وهابيت به عنوان جرياني انحرافي در جهان اسلام و و ابسته به استعمارگران، وظيفه جلوگيري از تداوم و گسترش اسلام اصيل را بر عهده داشته، ازاينرو، تخريب و ايجاد تزلزل در مباني فكري و اعتقادي شيعيان، به عنوان محور اصلي اين جريان را دنبال ميكند. از اين رو در سالهاي اخير در جهت همسويي با تهاجم فرهنگي و نظامي آمريكا عليه كشورهاي اسلامي و به خصوص ايران، فعاليتهاي تبليغي خود را در ايران توسعه بخشيده است.
2. وهابيت به دليل افكار اعتقادي خاصي كه در باب شفاعت، توسل، شرك و مانند آن دارد، در تعارض كامل با مذهب شيعه است؛ هر چند كه اكثريت فرقههاي اهل سنت با تفكرات اين گروه مخالفند از اين رو، گروه ياد شده همواره در تلاش است تا با تبليغات سازمان يافته (اعم از كتاب، مقاله، سخنراني و مانند آن)، با شيعه مقابله كند.
3. خطر بزرگتر اين گروه، روشهاي دور از منطق اسلامي است كه در مسائل سياسي و حكومتي در پيش گرفته است. ظهور گروه طالبان و القاعده (به رهبري ملاعمر و اسامه بن لادن) نمونهاي از اين فعاليتهاست. كه سبب بهانه جويي غربيها شد تا مسلمانان را به تروريسم و خشونت و مخالفت با تمدن متهم كنند؛ تا جايي كه دست قدرتهاي استعماري غرب ـ به خصوص آمريكا ـ را در منطقه باز گذاشته، زمينه دخالتهاي نظامي و سياسي آنان در كشورهاي اسلامي را فراهم ساخته است كه افغانستان و عراق دو نمونه بارز اين دخالتها به شمار ميآيند.