تعريف حجاب در قرآن
خداوند منان در جاى جاى کلامالله مجيد با عبارات متعددى مشرفين به دين مبين اسلام خصوصا بانوان را به حجاب امر فرموده و کلمات حجاب، لباس، ثياب، عفت، خمار و جلباب را در تفضيل و تبيين مفهوم آن به کار برده است.
مفهوم لغوى حجاب
حجب و حجاب هر دو مصدرو به معنى پنهان کردن است. “امرئه محجوبه” زنى که پوشانيده است.
کلمه حجاب به معنى پرنده يا حائل ميان دو چيز است.
“و من بيننا و بينک حجاب” (سوره فصلت آيه 5)
و بين ما و شما پردهاىاست يا ممنوعيت يا فاصله يا چيز پنهان شدهاي.
“کلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون” (سوره الطففين آيه 15)
همانا آنان از پروردگارشان در اين روز، پوشيدهاند.
و ما کان لبشر ان يکلمه الله و حيا او من وراء حجاب اويرسل رسولا فيوحى باذنه مايشاء انه على حکيم
(سوره شورى آيه 51)
و نبوده است بشرى را که گويدش خدا مگر سروشى يا از پشت پرده يا فرستد پيکي، پس وحى کند به دستورش آنچه خواهد همانا اوست بلندمرتبه و حکيم.
“اذا قرات القرآن جعلنا بينک و بين الذين لايومنون بالاخره حجابا مستورا” (سوره اسراء آيه 45)
و هنگامى که قرآن قرائت مىکنى بين تو و آنان که ايمان به آخرت ندارند حائلى (پردهاى يا پنهان شدهاي) قرار داديم.
چون مستورا صفت حجاب است لذا اين حجاب غيرمريى است: مثل مومن و غير مومن يا عالم و غيرعالم با آنکه کنار هماند از هم بيگانهاند و فاصله زياد دارند و به زبان هم آشنا نيستند واحوالات و اموراتشان از هم پنهان است لذا تعبير شد به اينکه ميانشان پرده نامريى وجود دارد که آنها را از هم جدا مىکند.
بنابراين کلمه حجاب در قرآن کريم همه جا پنهان کردن پوشش يا امر پنهاني، فاصله يا پردهاى پوشاننده يا حائل ميان دو چيز به کار رفته است.
و اذا سئلتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب (سوره احزاب آيه 32)
چون از زنان پيامبر متاعى خواستيد از پس پوشش بخواهيد.
حجاب غير از لباس است، گاهى لباس حجاب تلقى مىشود ولى کلا حجاب به لباس گفته نمىشود.
مفهوم لغوى لباس
لباس در قرآن کريم به معناى مختلف استفاده شده از جمله زينت، آراينده، پوشاننده، در برگيرنده (احاطه کننده) حافظ آبرو و نگهدارنده و مشخص کننده حدود.
از جلمه به آيات زير مىتوان اشاره کرد:
يا بنىآدم قد انزلنا عليکم لباسا يوارى سواتکم و ريشا و لباس التقوى هو خير (سوره اعراف آيه 25)
اى فرزند آدم لباسى براى شما فرو فرستادم که برايتان زينت است و شرمگاهتان را مىپوشاند و لباس تقوا بهتر است، اين از آيات خداست شايد به خود آييد.
فوسوس لهما الشيطان ليبدى لهما ماورى عنهما من سواتهما وقاسمها انى لکم من الناصحين فدلهما بغرور
(سوره اعراب آيه 7)
شيطان آن دو را وسوسه کرد تاشرمگاه مستورشان را ظاهر سازد و برايشان قسم ياد کرد که من خيرخواه شمايم.
مفهوم لغوى ثياب
در جاى ديگر در قرآن به کلمه ثياب بر مىخوريم به معناى پوشش يا عفت ورزيدن و القواعد منالنساء التى لايرجون نکاحا فليس عليهن جناح ان يضعن ثبابهن غير متبرجات بزينه و ان يستعفغن خير لهن و الله سميع عليم (سوره نور آيه 59)
و زنان بازنشسته آن زنانى که اميدى به ازدواج آنان نيست در صورتى که زينتنمايى نکنند گناهى بر آنها نيست که پوشش (ظاهري) خود را واگذارند اما اگر عفت بورزند براى آنان بهتر است و خداوند شنوا و داناست.
در اين آيه کلمه ثياب به مفهوم پوشش ظاهر مناى است و کنايه از جلباب (چادر) و خمار (روسري) مىباشد.
عفاف:
کلمه ديگرى در قرآن که درخصوص مسائل مربوط به حجاب آمده عفاف است عفاف به معناى مناعت و عفيف به معناى خود نگهدار و با مناعت است.
آيه: وانکحوالايامى منکم و الصالحين من عبادکم و امائکم ان يکونوا فقراء بغيبهم الله من فضله و ليستعفف الذين لايجدون نکاحا حتى يعنيبهم الله من فضله (سوره نور آيه 32)
آنانکه امکان ازدواج برايشان فراهم نشده باشد عفيف باشند و از زنا احتراز کنند و عفت بورزند تا خداوند از فضل خود آنان را بىنياز کند.
و ان يستعففن خير لهن
و اگر زنان با حفظ پوشش اسلامى عفت بورزند برايشان بهتر است.
بنابراين کلمات: حجاب، لباس، ثيات و عفاف به نوعى مفهوم پوشاندن و پنهان کردن را متبادر مىنمايد.
وسيله حجاب و چگونگى پوشاندن
خمار:
وليضربن بخمرهن على جبوبهن (نور آيه 31) و بايد مقنعهها را بر گريبانشان بزنند. کلمه خمر به دو ضمه جمع خمار است.
خمار آن جامهاى است که زنان سر خود را با آن مىپيچند و زايد آن را به سينهشان آويزان مىکنند و به معناى روسرى يا مقنعه است و دلالت بر پارچهاى دارد که سر و گريبان را با آن بپوشانند.
جلباب:
يدنين عليهن من جلابيهن (احزاب آيه 59)
بيندازند بر خودشان جلبابي.
جلباب دلالت بر پارچهاى سراسرى دارد که از نوک سر تا نوک پا را در برگرفته و مىپوشاند که در فرهنگ ايرانى به آن چادر گفته مىشود.
فلسفه حجاب
ايمان امرى است قلبى که از عمل منفک نمىگردد و شيطان در عمل او رخنه نمىنمايد.
(اولئک کتب فى قلوبهم الايمان) آن گروه در ايمانشان صادقاند.
(لايلتکم من اعمالکم شيئا)
مراد به اطاعت خالص و واقعى است به طورى که باطن با ظاهر مطابقت داشته باشد.
قلب پاک يا قلب زنده
قلب از لحاظ مادى با پمپاژ به اعضاء و جوارح خون مىرساند و حتى ستاد کل مغز که به دست و پا، چشم و گوش و ... فرمان مىدهد به قلب متصل است و از قلب خون مىگيرد .حال باتوجه به اينکه حيات مادى بشر به قلب بستگى دارد، اگر در قلب خون نباشد چه خواهد شد.
حيات معنوى و ايمان قلبى هم همين طور است. دل معنوى و روحانى به انديشه و فکر مومن حيات مىدهد. اگر به الله متصل باشد، نيت و عملش الهى مىشود از روح دل ايمان مىگيرد و دست و پا و چشم و گوش و اعضاء و جوارح به فرمان خدا عمل مىکند و جز به خدا و رضايت حق به هيچ چيز نمىانديشد و با دل و نيت پاک عمل صالح انجام مىدهد.
ان الانسان لفى خسر الا الذين امنوا و عملوا الصالحات
همانا انسان در ضرر و زيان است، مگر آنانکه ايمان آورده و عمل شايسته انجام دهند تا جايى که سيماهم فى وجوههم من اثر السجود(1) آثار سجده (ايمان) از چهره مومنين آشکار مىشود که نشانه پاکى قلب است. يکى از وظايف نبىمکرم اسلام پاکسازى است “يزکيهم” زيرا براى ايجاد پاکى اول بايد روح انسان از آلودگىها پاک شود و عامل پاکى روح، ايمان به خداست.
مريم بهروزي
منبع: روزنامه رسالت