ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : سه شنبه 2 مرداد 1403
سه شنبه 2 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 15 آبان 1387     |     کد : 1429

آداب معاشرت

 
آیة الله محمد تقی مصباح یزدی

 آداب نشستن
دیگر از آداب معاشرت که در قرآن کریم مورد تاکید واقع شده این است که در مجالس طوری بنشینند که اگر تازه واردی، آمد جای نشستنش باشد. معمولا مجالس ظرفیت محدودی دارد و اگر همه افراد بخواهند آزاد و راحت‏بنشینند ممکن است جا برای دیگران تنگ بشود از این رو دستور داده شده که در مجالس وقتی به شما گفته می‏شود که جا باز کنید تنگتر بنشینید و جا به دیگران بدهید که خدا هم به شما وسعت‏بدهد. در آیه 11 سوره مجادله می‏فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسحوا فی المجالس فافسحوا یفسح الله لکم‏» درباره شان نزول این آیه گفته‏اند: کسانی که خدمت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم شرفیاب می‏شدند دور پیغمبر تنگاتنگ حلقه می‏زدند و کسانی که بعد می‏آمدند دیگر جا برای ایشان نبود این است که در این آیه اشاره می‏فرماید طوری نباشد که اگر کسی کاری دارد یا می‏خواهد سخنی از پیغمبر اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم بشنود جا برای او نباشد.

بعد اضافه می‏فرماید: «و اذا قیل انشزوا فانشزوا» بعضی از مفسران گفته‏اند که منظور این است که اگر شخص محترمی وارد شد و به شما گفته شد بلند شوید و جای خود را به او بدهید این کار را انجام بدهید و در ذیل آیه دارد: «یرفع الله الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات‏» این ذیل می‏تواند مؤیدی برای این تفسیر باشد که در بین شما کسانی هستند که مزایایی دارند و احترامشان برای شما لازم است از جمله مؤمنین خالص و علمای ربانی که نزد خدا محترمند و خدا آنها را بلند مرتبه قرار می‏دهد. «اذا قیل انشزوا» یعنی هنگامی که به شما گفتند برخیزید تا شخص محترمی بنشیند، برخیزید و به او جا بدهید و بی‏احترامی نکنید زیرا اشخاص متقی و عالم، نزد خدای متعال مقامی بلند دارند.

 گوش سپردن به سخن
یکی دیگر از آدابی که از سیره پیغمبر اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم استفاده می‏شود و در قرآن کریم هم به آن اشاره شده نکته‏ای است که در باب مدیریت‏خیلی مهم است. کسانی که در جامعه، شاخصند و نوعی رهبری و پیشوایی دارند طبعا دیگران به آنها مراجعه می‏کنند و انتقادها و پیشنهادهایی دارند و مسائلی را درباره مصالح و مفاسد جامعه مطرح می‏کنند که بسیاری از آنها صحیح و قابل قبول نیست اما شنونده در مقابل این سخنان باید چه عکس العملی نشان بدهد؟ آیه‏ای هست که از آن استفاده می‏شود که سیره پیغمبر اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم این بود که به همه حرفها درست گوش می‏دادند و به اصطلاح خودمان تو ذوق طرف نمی‏زدند و اگر حرفش هم صحیح نبود به رویش نمی‏آوردند.

منافقان این مطلب را برای پیغمبر، عیب می‏دانستند و می‏گفتند: این شخص، فقط گوش و «اذن‏» است و هر کس هر چه می‏گوید گوش می‏کند. در آیه 61 سوره توبه می‏فرماید: «و منهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو اذن‏» منافقان درباره پیغمبر اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم می‏گفتند «اذن‏» است‏یعنی فقط گوش است و همه سخنان را می‏شنود و نقض و ابرامی نمی‏کند.

خدای متعال در جواب ایشان می‏فرماید: «قل اذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین و رحمة للذین آمنوا منکم والذین یؤذون رسول الله لهم عذاب الیم‏»

درباره این تعبیر «یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین‏» مفسران وجوهی ذکر کرده‏اند که چرا در یک جا متعلق «یؤمن‏» با حرف «با» ذکر شده (بالله) و در جای دیگر با حرف لام (للمؤمنین) و فرق اینها چیست؟ یکی از بهترین وجوه این است که فرق بین این دو تعبیر، اشاره به تصدیق خبر و تصدیق مخبر است. توضیح آن که: کلمه «یؤمن‏» که متضمن معنای تصدیق است‏با حرف «باء» متعدی می‏شود و دلالت‏بر تصدیق به واقعیت و محتوای خبر دارد; مثلا «ایمان بالله‏» به معنای تصدیق به وجود خدای متعال است و «ایمان به انبیا و کتابهای آسمانی‏» به معنای راست‏شمردن ادعای پیامبران و تصدیق به صحت محتوای کتابهای آسمانی است، اما هنگامی که با «لام‏» ذکر می‏شود دلالت‏بر تصدیق گوینده دارد اعم از این که سخنش را مطابق با واقع هم بداند یا نداند; یعنی معنایش این است که دروغ عمدی به گوینده نسبت نمی‏دهد ولی معنایش این نیست که محتوای سخن او را هم تصدیق می‏کند و به اصطلاح تعبیر اول، به معنای تصدیق خبر است و تعبیر دوم به معنای تصدیق مخبر، خواه همراه با تصدیق خبر هم باشد یا نباشد; یعنی وقتی شخص مؤمنی می‏آمد به پیغمبراکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم عرض می‏کرد که فلان مطلب چنان است پیغمبر نمی‏فرمود: تو دروغ می‏گویی یعنی می‏خواهی خلاف واقع بگویی، اما معنایش تصدیق به صحت محتوای سخن نبود و اگر آن مطلب احتیاج به تحقیق داشت آن را تحقیق می‏کرد که آیا درست است‏یا نه. و این لسان مدحی است‏برای پیغمبر اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم. و از این آیه می‏توان استفاده کرد که سایر رهبران و کسانی که مرجع مردم هستند باید در برخوردشان با دیگران این طور باشند وقتی کسی حرفی به ایشان می‏زند درست گوش بدهند و قیافه‏شان قیافه کسی باشد که او را تصدیق می‏کند اما معنایش این نیست که ترتیب اثر هم به حرف طرف بدهند.

در شان نزول این آیه گفته شده که شخصی از منافقان خدمت پیغمبر اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم می‏نشست و سخنان آن حضرت را برای دوستان خود نقل می‏کرد (در روایات شیعه، نام وی عبدالله بن مطعم ذکر شده است). جبرئیل به پیغمبراکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم خبر داد که این شخص، سخن‏چین است و گفت‏گوهایی را که در حضور شما انجام می‏گیرد برای منافقان نقل می‏کند. حضرت او را خواستند و به او گفتند که آیا تو برای منافقین خبر چینی می‏کنی؟ گفت: نه، چنین چیزی نیست. گفتند: بسیار خوب، ولی مبادا از این کارها بکنی. او رفت و پشت‏سر پیغمبر اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم گفت که این شخص «اذن‏» (گوش) است هر کس هر چه می‏گوید قبول می‏کند، به او گفته بودند که من اخبار را نقل می‏کنم او هم قبول کرده بود، و من آن را انکار کردم، از من هم قبول کرد!

 صحبت درگوشی (نجوا)
یکی دیگر از مسائلی که در معاشرتها مطرح می‏شود و در چند مورد در قرآن کریم به آن اشاره شده نجوا و درگوشی صحبت کردن است. در یک جمعی که افراد مختلفی حضور دارند اگر دو نفر با هم خصوصی و درگوشی صحبت کنند طبعا موجب رنجش دیگران می‏شود و در دلشان می‏گویند چرا مطلبی را می‏خواهند از ما پنهان کنند و ما را نامحرم حساب می‏کنند؟ اما گاهی مواردی پیش می‏آید که این کار ضرورت پیدا می‏کند; مثلا شخصی یک مساله خصوصی دارد و نمی‏خواهد دیگران بفهمند ناچار می‏بایست‏بطور خصوصی و نجوا مطرح بکند، البته اگر بتواند در جایی که دیگران نباشند بگوید خیلی بهتر است ولی گاهی وقت تنگ است و باید زودتر به طرف گفت. یا این که مطلبی مربوط به مصالح حکومتی است که فقط باید رهبران قوم بدانند یا مربوط به اسرار نظامی است که نباید دیگران مطلع شوند یا برای این که آبروی کس دیگری محفوظ باشد احتیاج پیدا می‏شود که مطلب بطور خصوصی مطرح بشود; مثلا کسی می‏خواهد کمکی برای شخص فقیری بگیرد اگر در حضور جمع مطرح بکند آبروی طرف ریخته می‏شود بدون این که ضرورتی داشته باشد یا این که دو نفر کدورتی دارند و کسانی می‏خواهند آنان را اصلاح بدهند اگر علنی مطرح کنند نقض غرض می‏شود، زیرا در «اصلاح ذات البین‏» گاهی اقتضا می‏کند که برنامه‏ریزی بشود و می‏دانید در اصلاح ذات البین گاهی گفتن دروغ هم جایز و بلکه مطلوب است مثل این که به طرف بگویند فلانی نسبت‏به شما خوش بین است و ارادت دارد.

بطور کلی در موارد مختلفی احتیاج به برخوردهای خصوصی و گفت‏گوهای سری و درگوشی پیدا می‏شود. مواردی هم هست که بر عکس این درگوشیها درست‏برخلاف مصلحت است مثل توطئه‏هایی که منافقین می‏کردند آنها هم کارهایی را که می‏خواستند انجام بدهند فقط با همکارانشان مطرح می‏کردند.

در قرآن کریم به انواع نجوا اشاره شده است در بعضی از آیات بطور کلی سفارش می‏کند که در نجواهایتان تقوا را رعایت کنید و توجه داشته باشید که سخنان محرمانه شما را خدا می‏شنود بنابراین چیزی نگویید که خلاف مصلحت اسلام و بر خلاف تقوا باشد. در بعضی از آیات نجواهای خلاف مصلحت را منع فرموده و مردم را از آن برحذر داشته است و در بعضی از آیات گفته شده که نجوا برای کارهای صحیح اشکال ندارد و مواردی را ذکر فرموده که نجوا گفتن در آنها مانعی ندارد.

در سوره مجادله چندین آیه در مورد نجوا است و به این صورت شروع می‏شود: «الم تر ان الله یعلم ما فی السموات و ما فی الارض ما یکون من نجوی ثلاثة الا هو رابعهم و لا خمسة الا هو سادسهم و لا ادنی من ذلک و لا اکثر الا هو معهم این ما کانوا ثم ینبئهم بما عملوا یوم القیمة ان الله بکل شی‏ء علیم‏» (1) اگر سه نفر باشید خدا چهارمی شماست و اگر پنج نفر باشید ششمی شماست و اگر کمتر باشید مثلا دو نفر باشید خدا سومی است و اگر بیشتر باشید مثلا هفت نفر باشید خدا هشتمی است. بنابراین به حضور خدای متعال در همه جا توجه داشته باشید و رعایت تقوا را بکنید.

درباره این آیه، نکته‏های تفسیری متعددی هست که مفسران ذکر کرده‏اند از جمله درباره «معیتی‏» است که خدای متعال در این جا برای خودش ذکر می‏فرماید: «و لا ادنی من ذلک و لا اکثر الا هو معهم‏» بدون شک خدای متعال یک موجودی در عرض موجودات دیگر نیست که شماره‏بندی بکنیم و بگوییم مثلا پنج انسان به علاوه خدا می‏شود شش موجود. و این همان مطلبی است که حکما فرمودند که وحدت خدا، وحدت عددی نیست زیرا عدد و شمارش در مورد موجوداتی به کار می‏رود که در عرض هم هستند و با افزودن یکی بر دیگری، موجودیت آنها افزایش می‏یابد. پس منظور از این که خدا ششمین از پنج نفر هست فقط اشاره به حضور خدای تعالی و قیومیتی است که خدای متعال در همه جا و نسبت‏به همه چیز دارد.

بعد از این آیه می‏فرماید: «الم تر الی الذین نهوا عن النجوی ثم یعودون لما نهوا عنه‏» نمی‏بینید کسانی را که نهی شدند از نجوا باز هم همان کار را ادامه می‏دهند. این اشاره است‏به نهی منافقان از نجوا و نیز نجوا در مورد کارهایی که موجب مفسده اجتماعی است. بعد توضیح می‏دهد: «ویتناجون بالاثم والعدوان و معصیت الرسول‏» اینها کسانی هستند که با این که به آنها گفته شده نجوا نکنید در عین حال نجوا می‏کنند و محتوای نجوای آنان گناه و عدوان و تجاوز به حقوق دیگران و مخالفت و نافرمانی با پیغمبر اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم است.

میان این سه چیزی که در این آیه ذکر شده می‏توان به این صورت فرق گذاشت که «اثم‏» یعنی گناهی که مورد نهی خدای متعال است اما تجاوز بر دیگران نیست مانند شرب خمر و عدوان، در مقابل اثم، گناهی است که موجب تضییع حقوق دیگران می‏شود. البته ممکن است «اثم‏» هم ارتباط با دیگران پیدا بکند اما اصالتا حیثیت «اثم‏» همان حیثیت گناه شخصی است. اما «معصیة الرسول‏» در مقابل «معصیة الله‏» نافرمانی پیغمبر اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم در امور ولایتی و حکومتی است، چون بیاناتی که پیغمبر اکرم می‏فرماید گاهی به عنوان ابلاغ رسالت الهی است، که اطاعت این اوامر و نواهی همان اطاعت‏خداست، چون پیغمبر اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم نقشی جز واسطه بودن و رسول بودن را در این جاها ندارد اما گاهی اوامری است که شخص پیغمبر اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم صادر می‏کنند طبق مقامی که خدای متعال به ایشان مرحمت فرموده و ولایتی که بر مردم دارند منظور از معصیة الرسول نافرمانی پیغمبر در این گونه دستورهای حکومتی و ولایتی است.

درگوشیهای منافقان درباره این چیزها بود یا می‏خواستند گناهی را دور از چشم دیگران مرتکب شوند و یا با هم برای مخالفت‏با پیغمبراکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم توطئه می‏کردند که چیزهایی را که ایشان دستور می‏دهند عمل نکنند و مخالفت نمایند.

«و اذا جاؤک حیوک بما لم یحیک به الله‏» اینها کسانی هستند که وقتی در حضور تو می‏آیند تحیتهایی به تو می‏گویند که خدا آن تحیتها را نفرموده است. در روایات آمده است که این جمله اشاره به یهودیانی است که خدمت پیغمبر اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم می‏رسیدند و به جای سلام، «سام‏» می‏گفتند (سام در لغت عبری به معنای مرگ است) و چنین وانمود می‏کردند که ادای احترام می‏کنند. و می‏توان ذیل آیه را مؤید آن قرار داد که می‏فرماید: «ویقولون فی انفسهم لولا یعذبنا الله بما نقول‏» پیش خودشان می‏گفتند که چرا خدا ما را به واسطه این سخنان عذاب نمی‏کند؟ «حسبهم جهنم یصلونها فبئس المصیر» (2) خدا ایشان را عذاب خواهد کرد و برای عذابشان جهنم کافی است و احتیاجی نیست که آنان را در دنیا عذاب کنیم.

به هر حال این آیه نهی از نجوا و سخن محرمانه‏ای می‏کند که محتوایش نامطلوب باشد و برخلاف مصلحت و حق باشد. بعد می‏فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اذا تناجیتم فلاتتناجوا بالاثم والعدوان‏» از این آیه استفاده می‏شود که مطلق تناجی و درگوشی گفتن نامطلوب نیست از این روی، تاکید می‏کند که اگر زمانی لازم شد که سخن محرمانه‏ای بگویید مواظب باشید که در سخنانتان اثم و عدوان و معصیت پیغمبر نباشد: «فلاتتناجوا بالاثم والعدوان و معصیت الرسول و تناجوا بالبر و التقوی‏» پس مطلق نجوا همیشه مذموم نیست و در صورتی که مقتضای بر و تقوا این باشد که شخص نجوا بگوید و خصوصی صحبت کند اشکالی ندارد: «واتقوا الله الذی الیه تحشرون‏».

در آیه بعد اشاره می‏فرماید به نجواهای مذموم: «انما النجوی من الشیطان لیحزن الذین آمنوا و لیس بضارهم شیئا الا باذن الله و علی الله فلیتوکل المؤمنون‏» روشن است نجوایی که کار شیطان است همان نجوای مذموم است، زیرا تناجی به بر و تقوا در جمله «و تناجوا بالبر و التقوی‏» تجویز شده است; یعنی نجوایی که به بر و تقوا نیست و مصلحتی ندارد یک کار شیطانی است، و شیطان این کار را به مردم القا می‏کند تا مؤمنان را ناراحت کند «لیحزن الذین آمنوا» زیرا وقتی مؤمنان می‏بینند که چند نفر خصوصی صحبت می‏کنند ناراحت می‏شوند که چرا از ما پنهان می‏کنند و چه مطلبی هست که ما را مطلع نمی‏کنند، شاید می‏خواهند بلایی سر ما بیاورند «و لیس بضارهم شیئا» کارهای منافقان ضرری به مؤمنان نمی‏زند «الا باذن الله‏» مؤمن باید توجهش به خدا باشد. البته ممکن است کسانی توطئه‏هایی بکنند و با نجوا و در گوشی و قراردادهای محرمانه اسباب زیانی برای مؤمنین فراهم بکنند ولی مؤمن باید توجهش به خدا باشد که هیچ چیزی بدون اذن خدا اثر نمی‏کند و این یک تربیت توحیدی است که مؤمن باید توجهش به خدا باشد: «و علی الله فلیتوکل المؤمنون‏» (3) توکلشان باید بر خدا باشد و از او بخواهند که توطئه‏های دیگران را خنثی کند، البته وظایف دیگری هم دارند که باید انجام بدهند ولی توجه و اعتماد قلبی‏شان باید بر خدا باشد، نه از کار کسی بترسند که مستقلا ضرری به ایشان بزند و نه امیدشان به دیگران باشد، امیدها باید به خدا باشد و خوف هم باید از خدا باشد.

از مجموع این آیات به دست می‏آید که ما چند نوع نجوا داریم: نجوایی که بر اساس بر و تقوا و به خاطر تامین مصلحتی است که اشکالی ندارد: «و تناجوا بالبر و التقوی‏» و نجوایی که برای مخالفت‏خدا و پیغمبر است و محتوایش اثم و عدوان و معصیة الرسول است و از گناهان به شمار می‏رود و می‏بایست ترک بشود. و اما نجواهای عادی که نه مصلحتی بر آن مترتب بشود و نه برای زیان زدن به مؤمنان است فی حد نفسه کار مطلوبی نیست و شاید اطلاق «انما النجوی من الشیطان لیحزن الذین آمنوا» شامل آن هم بشود. این کار برخلاف ادب است که در حضور دیگران دو نفر با هم درگوشی صحبت کنند و نتیجه‏اش حزن مؤمنین است و شیطان آدمی را وادار می‏کند که کاری انجام دهد که موجب ناراحتی دیگران بشود.

انگیزه‏های شیطانی برای نجوا مختلف است; مثلا کسانی می‏خواهند خودنمایی بکنند که ما یک خصوصیتی با این شخص داریم و سخنان محرمانه‏ای با یکدیگر داریم که دیگران نباید از آنها باخبر شوند، این گونه انگیزه‏ها صرف نظر از آثار سویی که بر نجوا مترتب می‏شود، خود به خود ضد ارزش است.

در همین سوره اشاره می‏فرماید به مطلبی که در زمان پیغمبر اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم اتفاق افتاد و آن این بود که کسانی زیاد به آن حضرت مراجعه می‏کردند و تقاضای ملاقات خصوصی داشتند و این کار مشکلاتی را برای پیغمبر اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم به وجود می‏آورد هم وقت آن حضرت را می‏گرفت و مانع می‏شد از این که به کارهای مهمتری بپردازند، و هم کسانی از این کار سوء استفاده می‏کردند و چنین وانمود می‏کردند که ما با پیامبر خصوصیتی داریم که باید حرفها را محرمانه با ایشان بزنیم. خدای متعال دستور داد که هر کس می‏خواهد با پیغمبر نجوا بکند و ملاقات خصوصی داشته باشد باید صدقه‏ای بدهد: «یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدی نجویکم صدقة ذلک خیر لکم و اطهر فان لم تجدوا فان الله غفور رحیم‏» (4) هر کس توانایی دارد موظف است قبل از این که با پیغمبر اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم ملاقات خصوصی داشته باشد صدقه‏ای بدهد. محدثان نقل کرده‏اند که تنها کسی که به این آیه عمل کرد حضرت امیرالمؤمنین‏علیه السلام بودند که یک دینار داشتند و این دینار را تبدیل به ده درهم کردند و هر وقت می‏خواستند با پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم صحبت کنند یک درهم صدقه می‏دادند و هیچ کس دیگر به این آیه عمل نکرد. بعد این آیه نسخ شد و آیه بعدی ناسخ همین آیه است «ءاشفقتم ان تقدموا بین یدی نجویکم صدقات‏» ترسیدید که اگر قبل از نجوا صدقه بدهید فقیر بشوید «فاذ لم تفعلوا و تاب الله علیکم فاقیموا الصلاة و آتوا الزکوة و اطیعوا الله و رسوله والله خبیر بما تعملون‏» (5) حالا که شما این دستور را عمل نکردید خدا هم بر شما بخشید «تاب علیکم‏» و این حکم را از شما برداشت‏بروید سایر تکالیفی که دارید انجام بدهید; نمازتان را بخوانید، روزه‏تان را بگیرید و کارهای خیر انجام بدهید. این یکی از آیات منسوخه است و شاید کمتر کسی در منسوخ بودنش شبهه‏ای داشته باشد. با تشریع این حکم، معلوم شد کسانی که اصرار داشتند با پیغمبر اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم نجوا بگویند و ملاقات خصوصی داشته باشند این ملاقاتها برای ایشان یک درهم هم نمی‏ارزید و معلوم شد که این ملاقاتها مصلحتی و لزومی نداشته است.

در آیه 114 سوره نساء موارد نجوای صحیح ذکر شده است; نخست می‏فرماید: «لاخیر فی کثیر من نجویهم‏» در بسیاری از نجواها خیری نیست. این لسان نکوهش است; یعنی کاری که فایده ندارد چرا انجام می‏دهید؟ بعد مواردی را استثنا می‏کند: «الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بین الناس‏» مگر کسی که نجوا را وسیله‏ای برای وادار کردن کسی به صدقه قرار دهد. کسانی هستند که از خودشان خدمتی برنمی‏آید ولی می‏توانند وساطت در خیر بکنند و برای این که آبروی طرف ریخته نشود بطور خصوصی مطرح می‏کنند. «او معروف‏» یا می‏خواهند امر به معروف کنند اما برای این که در حضور مردم خجالت نکشد بطور خصوصی به او می‏گویند. «او اصلاح بین الناس‏» یا این که می‏خواهند مقدمات اصلاح بین دو نفر را فراهم بکنند اول خصوصی با هم صحبت می‏کنند که چگونه با او برخورد بکنیم که کار اصلاح بشود. «و من یفعل ذلک ابتغاء مرضات الله فسوف نؤتیه اجرا عظیما» نه تنها این گونه نجواها بد نیست‏بلکه کسانی که برای رضای خدا چنین کارهایی را انجام بدهند اجر عظیمی خواهند داشت.

ادامه دارد

پاورقیها:

1) مجادله(58) آیه‏7.

2) همان، آیه‏8.

3) همان، آیه‏10.

4) همان، آیه‏12.

5) همان، آیه‏13.
 


نوشته شده در   چهارشنبه 15 آبان 1387  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode