آیة الله محمد تقی مصباح یزدی
آداب نشستن
دیگر از آداب معاشرت که در قرآن کریم مورد تاکید واقع شده این است که در مجالس طوری بنشینند که اگر تازه واردی، آمد جای نشستنش باشد. معمولا مجالس ظرفیت محدودی دارد و اگر همه افراد بخواهند آزاد و راحتبنشینند ممکن است جا برای دیگران تنگ بشود از این رو دستور داده شده که در مجالس وقتی به شما گفته میشود که جا باز کنید تنگتر بنشینید و جا به دیگران بدهید که خدا هم به شما وسعتبدهد. در آیه 11 سوره مجادله میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسحوا فی المجالس فافسحوا یفسح الله لکم» درباره شان نزول این آیه گفتهاند: کسانی که خدمت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم شرفیاب میشدند دور پیغمبر تنگاتنگ حلقه میزدند و کسانی که بعد میآمدند دیگر جا برای ایشان نبود این است که در این آیه اشاره میفرماید طوری نباشد که اگر کسی کاری دارد یا میخواهد سخنی از پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم بشنود جا برای او نباشد.
بعد اضافه میفرماید: «و اذا قیل انشزوا فانشزوا» بعضی از مفسران گفتهاند که منظور این است که اگر شخص محترمی وارد شد و به شما گفته شد بلند شوید و جای خود را به او بدهید این کار را انجام بدهید و در ذیل آیه دارد: «یرفع الله الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات» این ذیل میتواند مؤیدی برای این تفسیر باشد که در بین شما کسانی هستند که مزایایی دارند و احترامشان برای شما لازم است از جمله مؤمنین خالص و علمای ربانی که نزد خدا محترمند و خدا آنها را بلند مرتبه قرار میدهد. «اذا قیل انشزوا» یعنی هنگامی که به شما گفتند برخیزید تا شخص محترمی بنشیند، برخیزید و به او جا بدهید و بیاحترامی نکنید زیرا اشخاص متقی و عالم، نزد خدای متعال مقامی بلند دارند.
گوش سپردن به سخن
یکی دیگر از آدابی که از سیره پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم استفاده میشود و در قرآن کریم هم به آن اشاره شده نکتهای است که در باب مدیریتخیلی مهم است. کسانی که در جامعه، شاخصند و نوعی رهبری و پیشوایی دارند طبعا دیگران به آنها مراجعه میکنند و انتقادها و پیشنهادهایی دارند و مسائلی را درباره مصالح و مفاسد جامعه مطرح میکنند که بسیاری از آنها صحیح و قابل قبول نیست اما شنونده در مقابل این سخنان باید چه عکس العملی نشان بدهد؟ آیهای هست که از آن استفاده میشود که سیره پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم این بود که به همه حرفها درست گوش میدادند و به اصطلاح خودمان تو ذوق طرف نمیزدند و اگر حرفش هم صحیح نبود به رویش نمیآوردند.
منافقان این مطلب را برای پیغمبر، عیب میدانستند و میگفتند: این شخص، فقط گوش و «اذن» است و هر کس هر چه میگوید گوش میکند. در آیه 61 سوره توبه میفرماید: «و منهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو اذن» منافقان درباره پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم میگفتند «اذن» استیعنی فقط گوش است و همه سخنان را میشنود و نقض و ابرامی نمیکند.
خدای متعال در جواب ایشان میفرماید: «قل اذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین و رحمة للذین آمنوا منکم والذین یؤذون رسول الله لهم عذاب الیم»
درباره این تعبیر «یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین» مفسران وجوهی ذکر کردهاند که چرا در یک جا متعلق «یؤمن» با حرف «با» ذکر شده (بالله) و در جای دیگر با حرف لام (للمؤمنین) و فرق اینها چیست؟ یکی از بهترین وجوه این است که فرق بین این دو تعبیر، اشاره به تصدیق خبر و تصدیق مخبر است. توضیح آن که: کلمه «یؤمن» که متضمن معنای تصدیق استبا حرف «باء» متعدی میشود و دلالتبر تصدیق به واقعیت و محتوای خبر دارد; مثلا «ایمان بالله» به معنای تصدیق به وجود خدای متعال است و «ایمان به انبیا و کتابهای آسمانی» به معنای راستشمردن ادعای پیامبران و تصدیق به صحت محتوای کتابهای آسمانی است، اما هنگامی که با «لام» ذکر میشود دلالتبر تصدیق گوینده دارد اعم از این که سخنش را مطابق با واقع هم بداند یا نداند; یعنی معنایش این است که دروغ عمدی به گوینده نسبت نمیدهد ولی معنایش این نیست که محتوای سخن او را هم تصدیق میکند و به اصطلاح تعبیر اول، به معنای تصدیق خبر است و تعبیر دوم به معنای تصدیق مخبر، خواه همراه با تصدیق خبر هم باشد یا نباشد; یعنی وقتی شخص مؤمنی میآمد به پیغمبراکرمصلی الله علیه وآله وسلم عرض میکرد که فلان مطلب چنان است پیغمبر نمیفرمود: تو دروغ میگویی یعنی میخواهی خلاف واقع بگویی، اما معنایش تصدیق به صحت محتوای سخن نبود و اگر آن مطلب احتیاج به تحقیق داشت آن را تحقیق میکرد که آیا درست استیا نه. و این لسان مدحی استبرای پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم. و از این آیه میتوان استفاده کرد که سایر رهبران و کسانی که مرجع مردم هستند باید در برخوردشان با دیگران این طور باشند وقتی کسی حرفی به ایشان میزند درست گوش بدهند و قیافهشان قیافه کسی باشد که او را تصدیق میکند اما معنایش این نیست که ترتیب اثر هم به حرف طرف بدهند.
در شان نزول این آیه گفته شده که شخصی از منافقان خدمت پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم مینشست و سخنان آن حضرت را برای دوستان خود نقل میکرد (در روایات شیعه، نام وی عبدالله بن مطعم ذکر شده است). جبرئیل به پیغمبراکرمصلی الله علیه وآله وسلم خبر داد که این شخص، سخنچین است و گفتگوهایی را که در حضور شما انجام میگیرد برای منافقان نقل میکند. حضرت او را خواستند و به او گفتند که آیا تو برای منافقین خبر چینی میکنی؟ گفت: نه، چنین چیزی نیست. گفتند: بسیار خوب، ولی مبادا از این کارها بکنی. او رفت و پشتسر پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم گفت که این شخص «اذن» (گوش) است هر کس هر چه میگوید قبول میکند، به او گفته بودند که من اخبار را نقل میکنم او هم قبول کرده بود، و من آن را انکار کردم، از من هم قبول کرد!
صحبت درگوشی (نجوا)
یکی دیگر از مسائلی که در معاشرتها مطرح میشود و در چند مورد در قرآن کریم به آن اشاره شده نجوا و درگوشی صحبت کردن است. در یک جمعی که افراد مختلفی حضور دارند اگر دو نفر با هم خصوصی و درگوشی صحبت کنند طبعا موجب رنجش دیگران میشود و در دلشان میگویند چرا مطلبی را میخواهند از ما پنهان کنند و ما را نامحرم حساب میکنند؟ اما گاهی مواردی پیش میآید که این کار ضرورت پیدا میکند; مثلا شخصی یک مساله خصوصی دارد و نمیخواهد دیگران بفهمند ناچار میبایستبطور خصوصی و نجوا مطرح بکند، البته اگر بتواند در جایی که دیگران نباشند بگوید خیلی بهتر است ولی گاهی وقت تنگ است و باید زودتر به طرف گفت. یا این که مطلبی مربوط به مصالح حکومتی است که فقط باید رهبران قوم بدانند یا مربوط به اسرار نظامی است که نباید دیگران مطلع شوند یا برای این که آبروی کس دیگری محفوظ باشد احتیاج پیدا میشود که مطلب بطور خصوصی مطرح بشود; مثلا کسی میخواهد کمکی برای شخص فقیری بگیرد اگر در حضور جمع مطرح بکند آبروی طرف ریخته میشود بدون این که ضرورتی داشته باشد یا این که دو نفر کدورتی دارند و کسانی میخواهند آنان را اصلاح بدهند اگر علنی مطرح کنند نقض غرض میشود، زیرا در «اصلاح ذات البین» گاهی اقتضا میکند که برنامهریزی بشود و میدانید در اصلاح ذات البین گاهی گفتن دروغ هم جایز و بلکه مطلوب است مثل این که به طرف بگویند فلانی نسبتبه شما خوش بین است و ارادت دارد.
بطور کلی در موارد مختلفی احتیاج به برخوردهای خصوصی و گفتگوهای سری و درگوشی پیدا میشود. مواردی هم هست که بر عکس این درگوشیها درستبرخلاف مصلحت است مثل توطئههایی که منافقین میکردند آنها هم کارهایی را که میخواستند انجام بدهند فقط با همکارانشان مطرح میکردند.
در قرآن کریم به انواع نجوا اشاره شده است در بعضی از آیات بطور کلی سفارش میکند که در نجواهایتان تقوا را رعایت کنید و توجه داشته باشید که سخنان محرمانه شما را خدا میشنود بنابراین چیزی نگویید که خلاف مصلحت اسلام و بر خلاف تقوا باشد. در بعضی از آیات نجواهای خلاف مصلحت را منع فرموده و مردم را از آن برحذر داشته است و در بعضی از آیات گفته شده که نجوا برای کارهای صحیح اشکال ندارد و مواردی را ذکر فرموده که نجوا گفتن در آنها مانعی ندارد.
در سوره مجادله چندین آیه در مورد نجوا است و به این صورت شروع میشود: «الم تر ان الله یعلم ما فی السموات و ما فی الارض ما یکون من نجوی ثلاثة الا هو رابعهم و لا خمسة الا هو سادسهم و لا ادنی من ذلک و لا اکثر الا هو معهم این ما کانوا ثم ینبئهم بما عملوا یوم القیمة ان الله بکل شیء علیم» (1) اگر سه نفر باشید خدا چهارمی شماست و اگر پنج نفر باشید ششمی شماست و اگر کمتر باشید مثلا دو نفر باشید خدا سومی است و اگر بیشتر باشید مثلا هفت نفر باشید خدا هشتمی است. بنابراین به حضور خدای متعال در همه جا توجه داشته باشید و رعایت تقوا را بکنید.
درباره این آیه، نکتههای تفسیری متعددی هست که مفسران ذکر کردهاند از جمله درباره «معیتی» است که خدای متعال در این جا برای خودش ذکر میفرماید: «و لا ادنی من ذلک و لا اکثر الا هو معهم» بدون شک خدای متعال یک موجودی در عرض موجودات دیگر نیست که شمارهبندی بکنیم و بگوییم مثلا پنج انسان به علاوه خدا میشود شش موجود. و این همان مطلبی است که حکما فرمودند که وحدت خدا، وحدت عددی نیست زیرا عدد و شمارش در مورد موجوداتی به کار میرود که در عرض هم هستند و با افزودن یکی بر دیگری، موجودیت آنها افزایش مییابد. پس منظور از این که خدا ششمین از پنج نفر هست فقط اشاره به حضور خدای تعالی و قیومیتی است که خدای متعال در همه جا و نسبتبه همه چیز دارد.
بعد از این آیه میفرماید: «الم تر الی الذین نهوا عن النجوی ثم یعودون لما نهوا عنه» نمیبینید کسانی را که نهی شدند از نجوا باز هم همان کار را ادامه میدهند. این اشاره استبه نهی منافقان از نجوا و نیز نجوا در مورد کارهایی که موجب مفسده اجتماعی است. بعد توضیح میدهد: «ویتناجون بالاثم والعدوان و معصیت الرسول» اینها کسانی هستند که با این که به آنها گفته شده نجوا نکنید در عین حال نجوا میکنند و محتوای نجوای آنان گناه و عدوان و تجاوز به حقوق دیگران و مخالفت و نافرمانی با پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم است.
میان این سه چیزی که در این آیه ذکر شده میتوان به این صورت فرق گذاشت که «اثم» یعنی گناهی که مورد نهی خدای متعال است اما تجاوز بر دیگران نیست مانند شرب خمر و عدوان، در مقابل اثم، گناهی است که موجب تضییع حقوق دیگران میشود. البته ممکن است «اثم» هم ارتباط با دیگران پیدا بکند اما اصالتا حیثیت «اثم» همان حیثیت گناه شخصی است. اما «معصیة الرسول» در مقابل «معصیة الله» نافرمانی پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم در امور ولایتی و حکومتی است، چون بیاناتی که پیغمبر اکرم میفرماید گاهی به عنوان ابلاغ رسالت الهی است، که اطاعت این اوامر و نواهی همان اطاعتخداست، چون پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم نقشی جز واسطه بودن و رسول بودن را در این جاها ندارد اما گاهی اوامری است که شخص پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم صادر میکنند طبق مقامی که خدای متعال به ایشان مرحمت فرموده و ولایتی که بر مردم دارند منظور از معصیة الرسول نافرمانی پیغمبر در این گونه دستورهای حکومتی و ولایتی است.
درگوشیهای منافقان درباره این چیزها بود یا میخواستند گناهی را دور از چشم دیگران مرتکب شوند و یا با هم برای مخالفتبا پیغمبراکرمصلی الله علیه وآله وسلم توطئه میکردند که چیزهایی را که ایشان دستور میدهند عمل نکنند و مخالفت نمایند.
«و اذا جاؤک حیوک بما لم یحیک به الله» اینها کسانی هستند که وقتی در حضور تو میآیند تحیتهایی به تو میگویند که خدا آن تحیتها را نفرموده است. در روایات آمده است که این جمله اشاره به یهودیانی است که خدمت پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم میرسیدند و به جای سلام، «سام» میگفتند (سام در لغت عبری به معنای مرگ است) و چنین وانمود میکردند که ادای احترام میکنند. و میتوان ذیل آیه را مؤید آن قرار داد که میفرماید: «ویقولون فی انفسهم لولا یعذبنا الله بما نقول» پیش خودشان میگفتند که چرا خدا ما را به واسطه این سخنان عذاب نمیکند؟ «حسبهم جهنم یصلونها فبئس المصیر» (2) خدا ایشان را عذاب خواهد کرد و برای عذابشان جهنم کافی است و احتیاجی نیست که آنان را در دنیا عذاب کنیم.
به هر حال این آیه نهی از نجوا و سخن محرمانهای میکند که محتوایش نامطلوب باشد و برخلاف مصلحت و حق باشد. بعد میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا اذا تناجیتم فلاتتناجوا بالاثم والعدوان» از این آیه استفاده میشود که مطلق تناجی و درگوشی گفتن نامطلوب نیست از این روی، تاکید میکند که اگر زمانی لازم شد که سخن محرمانهای بگویید مواظب باشید که در سخنانتان اثم و عدوان و معصیت پیغمبر نباشد: «فلاتتناجوا بالاثم والعدوان و معصیت الرسول و تناجوا بالبر و التقوی» پس مطلق نجوا همیشه مذموم نیست و در صورتی که مقتضای بر و تقوا این باشد که شخص نجوا بگوید و خصوصی صحبت کند اشکالی ندارد: «واتقوا الله الذی الیه تحشرون».
در آیه بعد اشاره میفرماید به نجواهای مذموم: «انما النجوی من الشیطان لیحزن الذین آمنوا و لیس بضارهم شیئا الا باذن الله و علی الله فلیتوکل المؤمنون» روشن است نجوایی که کار شیطان است همان نجوای مذموم است، زیرا تناجی به بر و تقوا در جمله «و تناجوا بالبر و التقوی» تجویز شده است; یعنی نجوایی که به بر و تقوا نیست و مصلحتی ندارد یک کار شیطانی است، و شیطان این کار را به مردم القا میکند تا مؤمنان را ناراحت کند «لیحزن الذین آمنوا» زیرا وقتی مؤمنان میبینند که چند نفر خصوصی صحبت میکنند ناراحت میشوند که چرا از ما پنهان میکنند و چه مطلبی هست که ما را مطلع نمیکنند، شاید میخواهند بلایی سر ما بیاورند «و لیس بضارهم شیئا» کارهای منافقان ضرری به مؤمنان نمیزند «الا باذن الله» مؤمن باید توجهش به خدا باشد. البته ممکن است کسانی توطئههایی بکنند و با نجوا و در گوشی و قراردادهای محرمانه اسباب زیانی برای مؤمنین فراهم بکنند ولی مؤمن باید توجهش به خدا باشد که هیچ چیزی بدون اذن خدا اثر نمیکند و این یک تربیت توحیدی است که مؤمن باید توجهش به خدا باشد: «و علی الله فلیتوکل المؤمنون» (3) توکلشان باید بر خدا باشد و از او بخواهند که توطئههای دیگران را خنثی کند، البته وظایف دیگری هم دارند که باید انجام بدهند ولی توجه و اعتماد قلبیشان باید بر خدا باشد، نه از کار کسی بترسند که مستقلا ضرری به ایشان بزند و نه امیدشان به دیگران باشد، امیدها باید به خدا باشد و خوف هم باید از خدا باشد.
از مجموع این آیات به دست میآید که ما چند نوع نجوا داریم: نجوایی که بر اساس بر و تقوا و به خاطر تامین مصلحتی است که اشکالی ندارد: «و تناجوا بالبر و التقوی» و نجوایی که برای مخالفتخدا و پیغمبر است و محتوایش اثم و عدوان و معصیة الرسول است و از گناهان به شمار میرود و میبایست ترک بشود. و اما نجواهای عادی که نه مصلحتی بر آن مترتب بشود و نه برای زیان زدن به مؤمنان است فی حد نفسه کار مطلوبی نیست و شاید اطلاق «انما النجوی من الشیطان لیحزن الذین آمنوا» شامل آن هم بشود. این کار برخلاف ادب است که در حضور دیگران دو نفر با هم درگوشی صحبت کنند و نتیجهاش حزن مؤمنین است و شیطان آدمی را وادار میکند که کاری انجام دهد که موجب ناراحتی دیگران بشود.
انگیزههای شیطانی برای نجوا مختلف است; مثلا کسانی میخواهند خودنمایی بکنند که ما یک خصوصیتی با این شخص داریم و سخنان محرمانهای با یکدیگر داریم که دیگران نباید از آنها باخبر شوند، این گونه انگیزهها صرف نظر از آثار سویی که بر نجوا مترتب میشود، خود به خود ضد ارزش است.
در همین سوره اشاره میفرماید به مطلبی که در زمان پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم اتفاق افتاد و آن این بود که کسانی زیاد به آن حضرت مراجعه میکردند و تقاضای ملاقات خصوصی داشتند و این کار مشکلاتی را برای پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم به وجود میآورد هم وقت آن حضرت را میگرفت و مانع میشد از این که به کارهای مهمتری بپردازند، و هم کسانی از این کار سوء استفاده میکردند و چنین وانمود میکردند که ما با پیامبر خصوصیتی داریم که باید حرفها را محرمانه با ایشان بزنیم. خدای متعال دستور داد که هر کس میخواهد با پیغمبر نجوا بکند و ملاقات خصوصی داشته باشد باید صدقهای بدهد: «یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدی نجویکم صدقة ذلک خیر لکم و اطهر فان لم تجدوا فان الله غفور رحیم» (4) هر کس توانایی دارد موظف است قبل از این که با پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم ملاقات خصوصی داشته باشد صدقهای بدهد. محدثان نقل کردهاند که تنها کسی که به این آیه عمل کرد حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام بودند که یک دینار داشتند و این دینار را تبدیل به ده درهم کردند و هر وقت میخواستند با پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم صحبت کنند یک درهم صدقه میدادند و هیچ کس دیگر به این آیه عمل نکرد. بعد این آیه نسخ شد و آیه بعدی ناسخ همین آیه است «ءاشفقتم ان تقدموا بین یدی نجویکم صدقات» ترسیدید که اگر قبل از نجوا صدقه بدهید فقیر بشوید «فاذ لم تفعلوا و تاب الله علیکم فاقیموا الصلاة و آتوا الزکوة و اطیعوا الله و رسوله والله خبیر بما تعملون» (5) حالا که شما این دستور را عمل نکردید خدا هم بر شما بخشید «تاب علیکم» و این حکم را از شما برداشتبروید سایر تکالیفی که دارید انجام بدهید; نمازتان را بخوانید، روزهتان را بگیرید و کارهای خیر انجام بدهید. این یکی از آیات منسوخه است و شاید کمتر کسی در منسوخ بودنش شبههای داشته باشد. با تشریع این حکم، معلوم شد کسانی که اصرار داشتند با پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم نجوا بگویند و ملاقات خصوصی داشته باشند این ملاقاتها برای ایشان یک درهم هم نمیارزید و معلوم شد که این ملاقاتها مصلحتی و لزومی نداشته است.
در آیه 114 سوره نساء موارد نجوای صحیح ذکر شده است; نخست میفرماید: «لاخیر فی کثیر من نجویهم» در بسیاری از نجواها خیری نیست. این لسان نکوهش است; یعنی کاری که فایده ندارد چرا انجام میدهید؟ بعد مواردی را استثنا میکند: «الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بین الناس» مگر کسی که نجوا را وسیلهای برای وادار کردن کسی به صدقه قرار دهد. کسانی هستند که از خودشان خدمتی برنمیآید ولی میتوانند وساطت در خیر بکنند و برای این که آبروی طرف ریخته نشود بطور خصوصی مطرح میکنند. «او معروف» یا میخواهند امر به معروف کنند اما برای این که در حضور مردم خجالت نکشد بطور خصوصی به او میگویند. «او اصلاح بین الناس» یا این که میخواهند مقدمات اصلاح بین دو نفر را فراهم بکنند اول خصوصی با هم صحبت میکنند که چگونه با او برخورد بکنیم که کار اصلاح بشود. «و من یفعل ذلک ابتغاء مرضات الله فسوف نؤتیه اجرا عظیما» نه تنها این گونه نجواها بد نیستبلکه کسانی که برای رضای خدا چنین کارهایی را انجام بدهند اجر عظیمی خواهند داشت.
ادامه دارد
پاورقیها:
1) مجادله(58) آیه7.
2) همان، آیه8.
3) همان، آیه10.
4) همان، آیه12.
5) همان، آیه13.