اشاره
در اين مقاله، ابتدا عوامل اختلافنظر فقيهان و موضعگيري عملي دولت اسلامي در برابر آن مطرح و سپس فراخواني اسلام به گفتوگو يادآوري شده است. روشن كردن محل نزاع و شفاف كردن نقاط واقعي مورد اختلاف، آغاز كردن از اصول و مباني مورد اتفاق، احتراز از ايجاد هراس و وحشت، توجه به اثر عملي مباحثه و گفتوگو، موضوعاتياند كه در اين مقاله بر روي آنها تكيه و تأكيد ميشود. همچنين طرح يك عرصه تخصصي و نمونه عيني ـ يعني قلمرو اجتهاد و برداشتهاي فقهي كه در سنت عالمان اسلامي ريشه دارد ـ براي راهگشايي در گفتوگوي تمدنها مدنظر است.
پيش از آنكه از انگيزهها و عوامل اختلافات فقهي بحث كنيم، شايسته است حقيقت مهمي را يادآور شويم؛ آن حقيقت اين است كه: «اسلام، دين فطرت است.» بدين معني كه ديني واقعبين است كه نه با خيال، بلكه با مسائل، صرفاً واقعبينانه برخورد ميكند؛ چه در زمينه كل نظام هستي، چه در قلمرو تاريخ انساني و چه در زمينه فطرت انساني، همين فطرت، يگانه راز تشخيص انسان از ديگر آفريدههاست. از شگفتيهاي فطرت، هماهنگي طبيعي و تكويني ميان يافتههاي انديشه، گرايشهاي عاطفي و شيوه عملي در انسان است. از جمله شگفتيهاي فطرت، تنوعي است كه در پژوهش پديدهها و شناخت آنها و تطبيق بديهيات عقلي آنها به چشم ميخورد و چه بسا اختلافنظرها و وجود ديدگاههاي گوناگون و داوريهاي مختلف در تحليل يك قضيه توسط افراد مختلف، نيز از عجايب فطرت آدمي باشد.
ما بيش از آنكه در صدد تحليل روانشناسانه اين امر باشيم، بر آنيم كه بگوييم اسلام به مقتضاي حقيقت و جوهر خود معتقد است كه عقيده آدمي بايد براساس برهان منطقي شكل بگيرد: «قل هاتوا برهانكم» ممكن نيست كسي را بتوان بر داشتن عقيدهاي اجبار كرد، فقط از راه استدلال و برهان است كه ميتوان به «عقيده» رسيد. همچنين اسلام به مقتضاي ساختار و جوهر خود، انسان را مجاز دانسته است كه در فهم نصوص قرآني و نبوي و استنباط آنها كوشش كند و در صدد تطبيق مفاهيم آنها با مصاديق واقعي برآيد و به استنباط ديدگاهها و مواضع كلي و جزئي اسلام نسبت به روشهاي رفتار انساني بپردازد و حتي موضع اسلام را در برابر هستي و حيات و انسان كشف كند و موضعگيريهاي گوناگون اجتماعي را كه تا كنون طرح شده يا در روند تمدن بشري مطرح خواهد گرديد، استنباط كند.
اما اختلافاتي كه قرآن كريم از آنها نهي فرموده و بشدت مورد نكوهش قرار داده است، چنانكه واضح است، اختلافات در موضعگيري كلي نسبت به مسائل سرنوشتساز امت واحده اسلامي است، زيرا «حبلاللّه» كه فرمان يافتهايم به آن چنگ بزنيم، خط كلي متيقن اسلام است و آنچه مصونيت و عصمت اين امت را رقم ميزند و ويژگي بزرگ آن است، «قرآن كريم و سنت شريف نبوي» است.
پس همه اختلافات و برداشتهاي گوناگون در چارچوب تمسك به قرآن و سنت باقي ميماند و در اين هنگام، در موضعگيري كلي به رغم اختلافات، گرايشها در چارچوب واحدي سامان مييابد و به موضع لي واحدي، تبديل ميشود.
درك و دريافت اين حقيقت، ضروري است و واكنشي است بر ضد آنان كه براي تحقق وحدت اسلامي، به هضم شدن مكاتب فقهي در يكديگر فرا ميخوانند و تصور ميكنند شرط رسيدن به وحدت اسلامي، دست شستن از اختلافنظرهاي فقهي است.
اسباب و انگيزههاي اختلافات فقهي
شناخت انگيزههاي اختلافات فقهي، براي تحقق تقريب ميان مذاهب اسلامي، امري بسيار سودمند، و براي اين بحث ما ضروري است. پس بايد ببينيم اين اسباب و انگيزهها چيست.
پيشنويس دستور كار كميسيون سازمان كنفرانس «تقريب ميان مذاهب اسلامي» كه در كشور مغرب تشكيل شده بود، علل و انگيزههاي اختلاف را در چهار مورد خلاصه كرده است كه عبارتند از:
الف. اختلاف در دلالت ثابت نص.
ب. اختلاف در درستي و صحت نصي كه در مورد حكم به ما رسيده است.
ج. اختلاف اجتهاد در ترجيح بعضي از ادله بر بعض ديگر بههنگام تعارض و اصطكاك.
د. اختلاف اجتهاد در مورد مسئلهاي كه نص صريحي براي آن وجود ندارد.(1)
ابنرشد در مقدمه كتاب خود ـ بداية المجتهد و نهايةالمقتصد ـ علل اختلافنظر مجتهدان را در شش امر منحصر دانسته است:
«اول: اختلاف از ناحيه الفاظ
محمدعلي تسخيري