شهادت «ميرزا كوچك خان جنگلي» در سال1300هجري شمسي
ميرزا يونس معروف به ميرزا کوچک فرزند ميرزا بزرگ اهل رشت، در سال 1259 شمسي ديده به جهان گشود. سالهاي نخست عمر را در مدرسه حاجي حسن واقع در صالح آباد رشت و مدرسه جامع آن شهر به آموختن مقدمات علوم ديني سپري کرد.در سال 1286 شمسي در گيلان به صفوف آزاديخواهان پيوست و براي سرکوبي محمد علي شاه روانه تهران شد. همزمان با اوج گيري نهضت مشروطه در تهران شماري از آزاديخواهان رشت کانوني به نام مجلس اتحاد تشکيل دادند و افرادي را به عنوان فدائي گرد آوردند.
ميرزا کوچک خان که در آن دوران يک طلبه بود و افکار آزادي خواهانه داشت به مجلس اتحاد پيوست. در سال 1294 شمسي به جاي مجلس اتحاد (هيئت اتحاد اسلام)از يک گروه هفده نفري در رشت تشکيل گرديد. بيشتر افراد اين گروه روحاني بودند و ميرزا کوچک خوان عضو موثر آن بود. اين هيئت هدف خود را خدمت به اسلام و ايران اعلام کرد و بزودي ميرزا کوچک خوان رهبري آن را به عهده گرفت. پس از اشغال نواحي شمالي ايران از سوي ارتش روسيه تزاري هيئت اتحاد اسلام به مبارزه با ارتش تزاري پرداخت و يک گروه مسلح به عنوان فدايي تشکيل داد و روستاي کسما را از ناحيه فومن مرکز کار خود قرار دادو در آنجا سازمان اداري و نظامي به وجود آورد.هيئت اتحاد اسلام پس از چندي به کميته اتحاد اسلام تبديل شد و اعضاي آن به 27 نفر افزايش يافت و رهبري کميته را ميرزا به عهده گرفت و تا پايان سال 1296 شمسي بخش وسيعي از گيلان و مازندران و طارم و آستارا و طالش و تنکابن زير نفوذ کميته اتحاد اسلام در آمد. اين کميته «نهضت جنگل» يا «حزب جنگل» ناميده شده است.
براي از بين بردن نهضت جنگل وثوق الدوله اقدامات زيادي بکار برد و نامه تأمين براي ميرزا کوچک خان نوشت ولي ميرزا نپذيرفت و پس از درگيريهاي فراوان عده ای از سران نهضت از جمله دکتر حشمت تسليم نيروهاي دولتي در رشت شدند. در اين درگيري شماري از افراد کشته شدند و دکتر حشمت دستگير و در دادگاه نظامي در 4 ارديبهشت 1298 محکوم به اعدام شد. چون مذاکرات صلح با جنگليها به نتيجه نرسيد نيروهاي دولتي به تعقيب جنگليها پرداختند.
برخي از نيروها متفرق، برخي تسليم و برخي کشته شدند. با چنين وضع سخت و دردناکي ميرزا در سرماي شديد زمستان از همسرش خداحافظي ميکند و در اعماق جنگل عقب مينشيند تا بتواند نيروهاي پراکنده را در فرصت مناسب جمع آوري و ساماندهي کند، اما در اثر سرما از بين ميرود. رهبر نهضت جنگل يک روحاني و مرد دين بود، او انقلاب جنگل و همه مظاهر آن را از دريچه انديشه هاي سياسي که از اسلام آموخته بود مينگريست. او يک باره دست به قيام مسلحانه نزد، همه راهها را آزمود و مردانه پا به صحنه کارزار نهاد. او شاهد به توپ بستن مجلس توسط محمد علي شاه و تحصن علما در سفارت عثماني بود. او به اميد نجات مشروطه به مجاهدين پيوست و در فتح قزوين شرکت کرد و همچنين در فتح تهران نيز شرکت نمود و با قواي استبداد جنگيد. به شهادت، وي از مجاهدان مشروطيت و از وفاداران به اسلام بود و سخت به اتحاد جهان اسلام عشق ميورزيد. تاخت و تازهاي خارجي در صحنه سياست و اقتصاد کشور و سياست بازي عناصر منافق و خود فروخته وضع آشفته تر گيلان و بي کفايتي دولتمردان انگيزه هايي بود که اين روحاني جوان، حساس و دلسوخته را به ميدان سياست و سپس به صحنه کارزار کشاند.
نخست در برابر استبداد محمد علي شاه ايستاد و سپس با شخصيتهاي با نفوذ تماس گرفت و در آخرين مرحله از تلاش خود سلاح به دست گرفت و در برابر نيروهاي بيگانه به مقاومتي جانانه پرداخت. او بارها در برابر مردم گيلان هدف از نهضت خود را احياي قوانين اسلام اعلام کرد و ياد آور شد که ميرزا کوچک هرگز اسلحه را از خود دور نميکند مگر وقتي که مطمئن باشد افراد ايراني از تجاوز متجاوزان بيگانه و ستمکاران داخلي مصون و از امنيت و رفاه برخوردار هستند.