احتمالا نميتوان چندان براين نظريه خرده گرفت كه زنان در عصر جاهلي و نيز در ابتداي بعثت، هويتي داشتند گرهخورده با هويت همسران و پدران خويش.
و اين از جامعهاي كه مردان در آن حرف نخست و آخر را ميزدند و امور به دست ايشان بود و نيز رزق و روزي خانواده، چندان غيرمنتظره نيست. در اين اجتماع اما اندك زناني نيز پديد آمدند كه هويت مستقل يافتند بل هويتبخش ديگران شدند. فرايند پديدآمدن اين هويت اما از طرفي ميگذشت و مولفههايي آن را سامان ميدادند كه براي زنان بسيار سختگيرانه عمل ميكردند؛ چه زنان از جنگاوري و سياستورزي محروم بودند.
گردنكشي و مالاندوزي نيز براي ايشان نه ناممكن ولي صعب و دشوار بود. هرچند زناني چون خديجه كبري يافت شدند كه از ثروت حاصلآمده در راه توسعه اسلام و نشر آن ياري جستند و نام نيك خويش راجاودانه كردند. اما همين امكان براي دخت او فاطمه(س) فراهم نيامد. اما فاطمه(س) كه اين جستار به مناسبت شهادت او فراهم آمده است، چگونه پا درجا ي پاي مادر خويش نهاد و نيز از او سبقت جست؟ چگونه او را پس از اين، سرور زنان اهل بهشت لقب دادند و در اين عمل به پيامبر(ص) تأسي جستند؟ مورخان- چه شيعي و چه سني- اتفاقنظر دارند كه سال شهادت فاطمه(س) سال يازدهم هجري است اما در ماه و روز آن اختلافنظر عجيبي به چشم ميآيد.
شايد نتوان دلايل اين اختلافنظر را در 2 امر خلاصه كرد؛ اول اينكه عموم مورخان اين روايت نبوي را كه پيامبر(ص) در آن به فاطمه خبر از وصل مجدد داد و او را نخستين تن از اهل بيت(ع) دانست كه به او ملحق ميشود، ذكر كردهاند و آن را مبنايي ساختهاند براي تعيين دقيق سالروز. در اين روايت، البته اختلاف عددي نيز به چشم ميخورد. گاه سخن از 75روز است و گاه اين عدد را تا 95 روز افزايش دادهاند و اين در واقع به اختلاف اقوال در وفات نبوي بازميگردد، چراكه اگر اين وفات را بنا بر قول مشهور در بيستوهشتم صفر همان سال يعني سال يازدهم صحيح بدانيم، آنگاه بيترديد بايد سيزدهم جماديالاولي را تاريخ صحيح شهادت فاطمه(س) بدانيم زيرا اين تاريخ در واقع همان عدد 75روز پس از وفات نبوي(ص) را نشان ميدهد و نيز هر مقدار تاريخ وفات نبوي را پس از اين تاريخ بدانيم، آنگاه روز وفات به عقبتر خواهد رفت؛ چنانكه در روايت روز سوم جماديالثاني، چنين امري رخ داده و از قضا به عنوان روايت صحيحتر پذيرفته شده است.
به هر روي اگر قصد يافتن قول مختار را از ميان اين اقوال فراوان كه گاه به 18 قول ميرسد، داشته باشيم به ناچار بايد يا روايت فوت ايشان طي 75روز پس از رحلت نبوي را پذيرا باشيم چنانكه قول مشهور مورخان نيز چنين است كه در اين صورت سالروز شهادت ايشان روز سيزدهم جماديالاولي خواهد بود يا روايت شهادت ايشان در روز سوم جماديالثاني را بپذيريم آن چنانكه ابوالفرج اصفهاني آن را از قول امام باقر(ع) استنتاج كرده است. بر اين اساس بايد روايت اهل سنت را درباره وفات نبوي پذيرا شد كه اين وفات در دوازدهم ربيعالاول روي داده است. البته اين در صورتي است كه همچنان به عدد 75ملتزم باشيم چرا كه در غير اين صورت ميتوانيم تاريخ وفات پيامبر(ص) را همان بيستو هشتم صفر بدانيم و وفات صديقه طاهره (س) را 95 روز پس از رحلت نبوي بدانيم كه روز سوم جماديالثاني به دست خواهد آمد.
علامه مجلسي در اينباره چنين ميگويد:« ميان بيشتر تاريخهاي ولادت، وفات و مدت عمر شريف ايشان نميتوان تطبيقي حاصل نمود. حتي نميتوان ميان بيشتر روايات تاريخ وفات و آنچه در خبر صحيح از پيامبر(ص) نقل شده است كه فاطمه 75 روز پس از او زندگي خواهد كرد، تطبيق ايجاد نمود زيرا اگر وفات نبياكرم(ص) در بيست و هشتم صفر باشد، وفات فاطمه(س) در اواسط جمادي الاولي خواهد بود و اگر وفات پيامبر(ص) در دوازدهم ربيعالاول باشد- آنگونه كه عامه روايت ميكنند- وفات او در اواخر جماديالاولي خواهد بود. اما آنچه ابوالفرج از امام باقر(ع) روايت كرده كه فاطمه(س) پس از نبي3ماه باقي بود را ميتوان بر قول مشهور مبني بر وفات ايشان در سوم جماديالثاني تطبيق نمود. روايت ابيبصير از ابيعبدالله(ع) كه آن را طبري نقل كرده نيز بر اين تاريخ دلالت دارد زيرا پيامبر تنها از 75 روز خبر داده است و از 20 روز ديگر ذكري به ميان نياورده زيرا اندك بودهاند و خدا آگاهتر است.» (بحارالانوار، ج43، ص215).
دليل ديگر اضطراب اقوال در تعيين روز شهادت ايشان را بايد در حوادثي ديد كه در فاصلهاي بسيار كوتاه پس از پيامبر(ص) رخ داد و باعث شد تا شخصيت ديگري از صديقهطاهره(س) به نمايش گذاشته شود. اوج اين حوادث را ميتوان در تصاحب و غصب سرزمين و باغستان فدك از سوي حاكمان وقت به نظاره نشست؛ عملي كه واكنش بسيار شديدي را از سوي فاطمه(س) در پي داشت و سبب شد تا او به اعتراض، درخواست دفن شبانه خويش و
مخفي بودن محل قبر خود را داشته باشد. البته نبايد از نظر برخي مورخان غافل شد كه علت اصلي غصب حضرت صديقه را غضب خلافت شمردهاند، نه سرزميني كه باتوجه به استغناي اهل بيت(ع) از ماديات، چندان نميتوانسته است ايشان را دل آزرده سازد. اما به هر روي چون هر دوي اين موارد در خطبه ايشان در مسجد نبوي(ص) ذكر شده است، نميتوان هيچيك را به تنهايي سبب خشم ايشان به شمار آورد.
اما آنچه شخصيت فاطمه را متمايز ميسازد و به او هويتي مستقل ميبخشد از پدرش كه پيامبر خداست و همسرش كه ولي خداست، بهواقع قرارگرفتن در جايگاه حقيقي زن و عملكردن به مقتضيات اين جايگاه است. زنان تا پيش از فاطمه يا حتي معاصر با او و نيز پس از او، كنيزكان خانه بهشمار ميرفتند و عمله مطبخ؛ فاطمه اما اين قاعده را بر هم زد و زن را بهعنوان مدير و مسئول امور داخلي خانه مطرح كرد. معروف است كه فاطمه پس از ازدواج با امامعلي(ع) با او از تقسيم تكاليف و وظايف سخن بهميان آورد و قرار بر اين گذاشته شد كه امور خارج از خانه بر عهده امام باشد و امور داخلي را ايشان سامان دهند و ملاك ايشان البته جز اين نبود كه به تواناييهاي جسمي توجه نشان دادند.
در تصويري كه فاطمه از اجتماع دارد شايد زنان بهصورت مستقيم در آن حاضر نباشند و جز به هنگام ضرورت- يعني وقت جنگ يا وقتي كه حق بزرگي از ايشان زائل ميشود- خود را در اجتماع مطرح نكنند، اما از طريق تربيت فرزندان و نيز تعليمدادن به ايشان به نحوي دستمايه حضور خود در اجتماع را فراهم ميكنند. به هيچروي نميتوان منكر تأثير شگرف و گستردهاي شد كه حضرت صديقه(س) بر حسن و حسين و زينب عليهمالسلام نهاده است. گاه اين در سخنان فرزندان ايشان مشهود است. حسن(ع) را ميبينيم كه از فراگرفتن نحوه دعا كردن از مادرش سخن ميگويد و حسين(ع) كه شجاعت خويش را ناشي ميداند از مادر و نيز زينب(س) را كه صبر و حلم خود را وام گرفته از مادر ميداند.
اينچنين است كه فاطمه هويتي مييابد كه مستقل از ديگران است. اين هويت مستقل را بيش از هر جاي ديگري ميتوان در اين سخن نبوي به نظاره نشست كه فاطمه مادر پدرش (امأبيها) است. و به واقع فاطمه مادر نبي است و مادر ائمه چرا كه پدر بيش از هر كس او را دوست ميدارد و در قول امام علي(ع) فاطمه نزد پيامبر بهترين خلق است و اين خود مايه آرامش و اطمينان قلبي بوده است، براي پيامبر و براي ائمه عليهمالسلام. در معنايي ديگر از اين روايت چنين ميتوان برداشت كرد كه چون مادر، اصل و ريشه و پناهگاه است، پيامبر اصل و ريشه استمرار نبوت را كه همانا در امر امامت روي ميداده است، در فاطمه جستوجو ميكرد و نيز پناهگاهي بود براي او پس از خديجه كه به هنگام مصائب و تنگدستي جز او مأمن و پناهگاهي نمييافت و اكنون كه او در ميان نيست دخت او فاطمه(س) اين وظيفه را به دوش گرفته است.
پرسش اساسي اكنون اين است: اين همه آيا براي فاطمه ميسر ميشد اگر به كاري ديگر ميپرداخت و وظيفهاي ديگر برميگزيد؟ به نظر، پاسخ منفي است. او چون جايگاه زنان را بازشناخت و بازتعريف كرد بالمآل بدان اعتبار و ارزش ذاتي اعطا كرد و اينچنين بود كه هويتي يافت مستقل از مردان پرآوازه عصر خويش و اينگونه فاطمه فاطمه شد.
همشهري آنلاين- سهند صادقيبهمني