به دست خود درختی می نشانم
به پایش جوی آبی می كشانم
كمی تخم چمن بر روی خاكش
برای یادگاری می فشانم
درختم كم كم آرد برگ و باری
بسازد بر سر خود شاخساری
چمن روید درآنجا سبز و خرم
شود زیر درختم سبزه زاری
به تابستان كه گرما رو نماید
درختم چتر خود را می گشاید
خنك میسازد آنجا را ز سایه
دل هر رهگذر را می رباید
به پایش خسته ای بی حال و بی تاب
میان روز گرمی می رود خواب
شود بیدار و گوید ای كه اینجا
درختی كاشتی،روح تو شاداب
عباس یمینی شریف