ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 9 تير 1403
شنبه 9 تير 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : پنجشنبه 26 شهريور 1394     |     کد : 93867

شعر گفتن با ذهن و زبان مردم

داشتم کتاب حیدربابای استاد شهریار را می‌خواندم. مادرم به زبان ترکی پرسید: این چیه می‌خونی؟ ساعت‌هاست سرت توی این کتابه و حرف نمی‌زنی.

داشتم کتاب حیدربابای استاد شهریار را می‌خواندم. مادرم به زبان ترکی پرسید: این چیه می‌خونی؟ ساعت‌هاست سرت توی این کتابه و حرف نمی‌زنی.

 

فهمیدم حوصله اش سر رفته. مادرم سواد نداشت، زبان فارسی را هم درست و حسابی بلد نبود.

گفتم: این کتاب شعره، می خوای برات بخونم؟

گفت: من کی فارسی بیلمیرم، شعردن باش چیخارتمارام. (من که فارسی نمی دانم و از شعر چیزی دستگیرم نمی شود)

گفتم: این شعر ترکی است. شعر استاد شهریار است.

گفت: اوخو گؤروم! (بخوان ببینم)

خواندم تا رسیدم به این بند:

حیدربابا کهلیک لرون اوچاندا

کؤل دیبیندن دوشان قالخیب قاچاندا

باغچالارون چیچک له نیب آچاندا

بیزدن ده بیر ممکن اولسا یاد ایله

آچیلمایان اؤرک لری شاد ایله

ترجمه:

حیدر بابا هنگام پرواز کبک ها

هنگام گریز خرگوش از زیر بوته

هنگام غنچه کردن و شکفتن گل های باغچه ها

از ما نیز اگر میسر بود، یاد کن

و دل های گرفته را شاد کن

دیدم اشک مادر سرازیر شده، گفت: پسرم! تو که در شهر به دنیا آمده ای و زندگی روستایی را ندیده ای، زیبایی این شعر را کاملا درک نمی کنی.

بندهای دیگری از حیدربابا را خواندم و مادرم در برخی از آنها تأملی می کرد و گاه چیزی می پرسید؛ مثلا وقتی خواندم:

بایرام یئلی چارداخلاری ییخاندا

نوروز گلی قار چیچگی چیخاندا

مادر پرسید: تو اصلا می دونی چارداخ چیه؟ تو توی این شهر پر از ماشین، هیچ وقت نوروز گلی و قارچیچگی دیدی؟

بعد با حوصله برایم توضیح می داد که هر کدام از اینها چه معنایی دارد و برای مردم روستاهای آذربایجان نشانه چیست؟

چند بند دیگر که خواندم، مادر پرسید: مگه استاد شهریار دهاتی بوده؟ من شنیدم که تبریزیه.

گفتم: در کودکی و نوجوانی، مدتی در روستا زندگی کرده و با آداب و احوال و محیط روستا آشنا شده است.

مادر گفت: خدا رحمتش کنه، توی این شعر همه زیبایی های زندگی دهاتی ها رو آورده، خیلی از اینها الان دیگه نیست و اگه تو شعر و کتابا نوشته نشه، از یاد می ره.

گفتم: حوصله داری بقیه کتاب رو برات بخونم؟

گفت: آره، خیلی خوبه اما به یه شرط! فردا که خاله اومد این جا، باز هم تمام کتاب رو برای هر دوتامون بخونی.

***

فردا که خاله به خانه مان آمد، منظومه حیدربابا را از اول تا آخر خواندم و خاله همراه مادرم، با اشتیاق گوش سپردند و حرف زدند و گریه کردند.

پس از آن، هر کدام از دوستان و بستگان مادرم که به خانه مان می آمدند، یکی از ارکان پذیرایی از مهمان این بود که من برایشان منظومه حیدربابای شهریار را بخوانم.

بتدریج مادرم، برخی بندهای شعر را حفظ کرد و پس از آن، گاهی برای خودش آن بندها را زمزمه می کرد و اشک می ریخت.

بیر اوچئیدیم بو چیرپینان یئلینن

باغلاشئیدیم داغدان آشان سئلینن

آغلاشئیدیم اوزاق دوْشَن ائلینن

بیر گؤرئیدیم آیریلیغی کیم سالدی

اؤلکه میزده کیم قیریلدی، کیم قالدی

ترجمه:

کاش با این بادِ توفنده پرواز می کردم

کاش به سیل سرازیر از کوهسار می پیوستم

همراه آن که از ایل و تبارش دورافتاده می گریستم

تا ببینم چه کسی موجب فراق شد

و در دیارمان چه کسی مُرد و چه کسی ماند؟

***

منظومه حیدربابایا سلام (سلام بر حیدربابا) افزون بر ارزش ادبی و هنری ، گنجینه ای است از فرهنگ مردم آذربایجان و نمونه ای از زبان پیراسته و طبیعی و صمیمانه ای که در اغلب شهرها و روستاهای ترک زبان، در میان مردم متداول است. نه با آوردن لغات مهجور و وام گرفته از زبان ترکی آناتولی و قفقاز، قصد مفاخرۀ زبانی دارد و نه با درآمیختنِ غیر طبیعی کلمات و نحو فارسی و عربی، اظهار فضل و ادب می کند.

از این منظر، زبان و حال و هوای حیدربابا، به بایاتی های ترکی نزدیک است. بایاتی ها که شعرهای سادۀ چهار مصراعی و هفت هجایی است و اغلب شان حاصل ذوق مردم است یا اگر سروده شاعران و عاشیق ها باشد، از صافی ذوق و ذهن و زبان مردم عبور کرده و بر زبان همگان جاری شده است.

این ویژگی، یعنی نزدیک شدن زبان شعر به زبان مردم و انعکاس زندگی و تجربه ها و اندوه و شادمانی و شوق و حسرت انسان ها در شعر،توفیق بزرگی برای شعر و شاعر است زیرا فاصله شعر و زندگی و نیز فاصله زبان شعر و زبان طبیعی گفتار و نوشتار، شعر را در وادی انتزاع و ذهنیت و تعقید سرگردان می سازد و از سرزندگی و پویایی بازمی دارد.

همین صمیمیت و بی پیرایگی است که موجب شده، منظومه حیدربابا، از مرزها عبور کند و در قلمرو گستردۀ کشورهای ترک زبان منتشر شود و گاه همراه با نوای موسیقی و گاه با زمزمه های مردم، نغمه خوانِ زندگی، فرهنگ، معنویت، زیبایی و عواطف انسانی گردد.

استاد شهریار، غیر از حیدربابایه سلام، شعرهای دیگری به زبان ترکی دارد که نشانگر احاطه شاعر به ظرایف و دقایق زبان ترکی آذربایجانی و گونه های آن است. از جمله منظومه سهندیه که به زبان نوشتاری و ادیبانه است و سرشار از هنروری بیانی و بلاغی و تصویرگری اعجاز آمیز شاعرانه و افزون بر این ، از نظر جهان بینی و ژرفای اندیشه نیز، بسیار فرازمند و استوار است.

سهندیه با آن که در وزن عروضی است، به اقتضائات معمول اشعار عروضی ترکی، یعنی تبعیت از نحو و مفردات زبان فارسی و عربی تن نداده و به طبیعت زبان ترکی نوشتاری و ادیبانه پایبند است.

از همین قبیل است، غزل بهجت آباد خاطره سی (خاطره بهجت آباد) که شاهکاری است در شعر عاشقانه و تغزلی و از نظر زبانی نیز، پیوند زبان ادبی و زبان گفتاری در آن به شیوایی تمام صورت گرفته است.

در مجموعه اشعار ترکی استاد محمدحسین شهریار، تعدادی شعر به شیوه طنز و مطایبه نیز آمده که برای دوستداران شعر و زبان ترکی، بسیار مغتنم و دلنشین است.

چه کسانی از ما سخن خواهند گفت

اِولر قالیر اِو صاحبی یوخ اؤزی

چراغ لارین آنجاق ایشلدیر گؤزی

گئدن لرون آز چوخ قالیب دیر سؤزی

بیزدن ده بیر سؤز قالاجاق آی آمان

کیم لر بیزدن سؤز سالاجاق؟ آی آمان

خانه ها باقی است و صاحبخانه نیست

تنها، چراغ ها سوسو می زنند

از رفتگان، کم و بیش سخنی باقی است

از ما نیز تنها سخنی خواهد ماند، ای امان!

چه کسانی از ما سخن خواهند گفت؟ ای امان!

دکتر اسماعیل امینی


نوشته شده در   پنجشنبه 26 شهريور 1394  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode