به دست خود درختي مي نشانم ....
به دست خود درختي مي نشانم به پايش جوي آبي مي كشانم كمي تخم چمن بر روي خاكش براي يادگاري مي فشانم | درختم كم كم آرد بر گ و باري بسازد بر سر خود شاخساري چمن رويد در آنجا سبز و خرم شود زير درختم سبزه زاري | به تابستان كه گرما رو نمايد درختم چتر خود را مي گشايد خنك مي سازد آنجا را ز سايه دل هر رهگذر را مي ربايد | به پايش خسته اي بي حال و بي تاب ميان روز گرمي مي رود خواب شود بيدار و گويد : اي كه اينجا درختي كاشتي روح تو شاداب |
|
|
|
|
|
|
نوشته شده
در
چهارشنبه 23 ارديبهشت 1394
توسط
مدیر پرتال
|
PDF
چاپ
بازگشت
|
|
|