ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : جمعه 7 دي 1403
جمعه 7 دي 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : سه شنبه 25 آذر 1393     |     کد : 82111

ننه گلی

غصه نخور عزیرم...



غصه نخور عزیرم

با علی می آید

او رفته تا بجنگد

رفته ولی می آید

این جمله های زیبا

حرف ننه گلی بود

می خواند از نگاهم

دلتنگی مرا زود

بر روی من همیشه

لبخند می زد اما

گاهی یواشکی من

می دیدم اشک او را

خیلی دلم گرفته !

دیگر ننه گلی نیست...

در هر کجای خانه

جای ننه چه خالی است!

یادش به خیر با او

خوشحال بودم و شاد

با او که جانمازش

بوی بهشت می داد

بابا علی که آمد

با یک دل پر از درد

پهلوی قاب عکسش

آرام گریه می کرد

یک ریز بوسه می زد

با اشک و بی قراری

بر عینک و عصایی

که مانده یادگاری

با قاب عکس می گفت :

من آمدم تو اما...

احساس کردم آن روز

قلبش شکست بابا


شاعر / نويسنده : مريم هاشم پور


نوشته شده در   سه شنبه 25 آذر 1393  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode