خداوند هم كتاب تدويني (قرآن) و هم كتاب تكويني دارد كه با يكديگر هماهنگاند.
انسان عصاره كتاب تكويني الهي است و فطرت او با كتاب تدويني هماهنگ است و همين همنوايي حكيمانه سبب ميشود كه در وادي معرفت و تفسير انسان، طرحي هماهنگ با روش معرفت و تفسير قرآن در انداخته شود.
روشن است كه بهترين راه تفسير كتاب تدويني، تبيين قرآن به قرآن است، پس در تفسير انسان كه جزئي از كتاب تكويني است، تفسير انسان به انسان، راهي همآوا با تفسير كتاب تدويني است:
1. تفسير انسان به انسان، مانند تفسير قرآن به قرآن، در دو مبحث شايسته بررسي است: «تفسير انسانِ متشابه به انسانِ محكم از ديدگاه قرآن و انسانِ عيني محكم» و «تفسير انسان (اجزاي متشابه وجود) به انسان (اجزاي محكم وجود) ». قسم نخست با تفسير قرآن به كلّ قرآن و قرآن ناطق، هماهنگ است و قسم دوم، با تفسير آيات متشابه كتاب الله به آيات محكم آن.
كسي كه اجزاي متشابه وجود انسان را با اجزاي محكم وجود او تفسير ميكند، درست مانند كسي است كه از همين راه به شناسايي كلام خدا ميپردازد و به تعبيري، قرآن را با قرآن ميشناسد؛ بدين صورت كه آيات قرآن، يكديگر را تفسير كنند و محكمات، مفسِّر متشابهات باشند: «القرآن يفسّر بعضه بعضاً».
همانگونه كه معناي تفسير قرآن به قرآن، انثناء و انعطاف همه اجزاي قرآن با يكديگر است، معناي تفسير انسان به انسان نيز انثناء و انعطاف همه اجزاي انسان با يكديگر است.
توضيح: در تفسير قرآن به قرآن، همه اجزا يكديگر را تبيين و تفسير ميكنند: منسوخ و ناسخ، متشابه و محكم، مطلق و مقيّد، عام و خاص، قرينه و ذيالقرينه، مجمل و مبيّن و... همگي به يكديگر منعطف است. از سويي اشراف و امامت است و از سوي ديگر، گرايش و ائتمام، لذا سراسر قرآن را «مثاني» گويند: ﴿اَللّهُ نَزَّلَ اَحسَنَ الحَديثِ كِتبًا مُتَشبِهًا مَثانِي﴾.(1)
سراسر قرآن، يكسان و همگون است، زيرا متشابهات نيز پس از ارجاع به محكمات، محكم ميشود و بدين ترتيب، سراسر قرآن، همگون و مثاني است؛ به يكديگر نظر دارد و با هم هماهنگ است.
در تفسير انسان به انسان نيز كلّ اين حقيقت به يكديگر منثني است. از دورترين قلّه معرفتي كه عقل است، تا نازلترين درجه معرفتي كه حس است، به يكديگر منثني و منعطف است؛ يعني از بالا اشراف، سرپرستي و امامت و رهبري است و از پايين هم ائتمام، اقتدا و پيروي و گرايش است، تا كلّ اين مجموعه سامان پذيرد: زير مجموعههاي عقل نظري، تحت رهبري و امامت عقل نظري شكل بگيرد و زير مجموعههاي عقل عملي، همه در خدمت عقل عملي سامان بپذيرد و اين دو را دو بال آن شاهين انسانيت قرار دهيم تا آن امام الائمه، آن مقام والاي انسانيت، كلّ بخشهاي انديشه و عمل را رهبري كند و تفسير انسان به انسان به دست آيد.
1.سوره زمر، آيه 23.
تفسير انسان به انسان، ص248-251