يك نويسنده و روزنامهنگار آمريكايي نوشت: از آنجا كه آمريكا امپراطوري سياسي و اقتصادي خود را به واسطه قدرت اتمي خود تضمين كرده است، تا اين امپراطوري مضمحل نشود امكان سخن گفتن از خلع سلاح هستهاي مهيا نخواهد شد.
به گزارش فارس، پايگاه خبري "Commondreams " در مقالهاي به قلم "رابرت جنسون " (Robert Jensen) نويسنده، روزنامهنگار و پژوهشگر دانشگاه تگزاس نوشت: اگر در مورد نابودي تسليحات هستهاي واقعا جدي هستيم، ابتدا بايد امپراطوري ايالات متحده را در مركز سياستمان ساقط كنيم!
اين نويسنده آمريكايي مينويسد: اقدامات به كار رفته به منظور دستيابي به جهاني عاري از تسليحات هستهاي ايجاب ميكند كه ما بايد نه تنها در حزبهاي مرتجع آمريكا تجديدنظر كنيم بلكه بايد در ساختار قدرت ايالات متحده كه توسط بوشها، چنيها و رامسفلدها ساخته شده است، تجديدنظر كنيم. ما در اينجا اين گروه را "شاهينهاي بيپروا " ناميدهايم.
همچنين تعهد و الزام ما براي آيندهاي عاري از سلاحهاي هستهاي ايجاب ميكند كه در حزب ميانهرو كه توسط اوباماها، بايدنها و كلينتونها هدايت ميشود نيز تجديدنظر كنيم. ما آنها را "شاهينهاي منطقي " ميناميم. گروه اول بيماران رواني هستند، در حالي كه گروه دوم صرفا بدگمان و شكاك هستند. بعد از 8 سال حاكميت گروه اول اكنون درك شرايط ساختگي ناامني در آن دوره توسط ميانهروهاي منطقي بايد آسان باشد اما ما بايد به ياد داشته باشيم كه يك شاهين هميشه شاهين است.
اين روزنامهنگار و پژوهشگر دانشگاه تگزاس در ادامه اضافه ميكند: گام بعدي اين است كه بدانيم منافع چه كساني از طريق اين شاهينها پيش ميرود. حتي با وجود اينكه در دوره بعد از جنگ جهاني دوم شاهينها گاهگاهي در استراتژي و تاكتيك با يكديگر متفاوت بودند اما هر دو از يك سيستم اقتصادي يعني سيستم سرمايهداري دفاع ميكردند. بگذاريد آنها را گروه لاشخورها بناميم. گروهبندي شاهينها ممكن است با گروهبندي لاشخورها متفاوت باشد اما مسائل اين دو به شكل اختلاف سياسي جدي در ميان نخبگان ظاهر ميشود.
اما آنچه كه آنها عموما دارند بيشتر از تفاوتهايشان اهميت دارد.
* خلع سلاح اتمي به نابودي امپراطوري آمريكا بستگي دارد
جنسون با اشاره بر سيطره نظامي آمريكا بر جهان تصريح ميكند: امپراطوري معاصر ايالات متحده از سيستم سرمايهداري و شركتهاي غول پيكر حمايت ميكند. اين سيستم نه تنها بر اقتصاد داخلي بلكه بر اقتصاد جهاني سيطره دارد و اين سيطره نيز به قدرت نظامي آمريكا و سلاحهاي هستهاي آن وابسته است.
هر كسي كه سكاندار امپراطوري آمريكا است بايد امپراطوري سياسي، نظامي و اقتصادي آمريكا پابرجا بماند اما اين امپراطوري هنوز بزرگترين تهديد براي عدالت و صلح در روي كره زمين است. هر پروژه جدي براي اداره جهان به ويژه در زمينه تهديد سلاحهاي هستهاي با تهديد امپراطوري تداخل دارد.
ما نيز نبايد از رهبرانمان، جمهوريخواه يا دموكرات، انتظار داشته باشيم كه به خلع سلاح هستهاي تن بدهند و آنها نيز مطمئنا اين كار را نميكنند.
وي به بخشي از برنامه بازنگري سلاحهاي هستهاي دولت اوباما در سال 2010 اشاره كرده و مينويسد: اكنون در شرايطي هستيم كه ممكن نيست ايالات متحده و ديگر كشورها تسليحات هستهايشان را بدون به خطر اندختن بيثباتي و ناامني بينالمللي رها كنند. در ميان اين شرايط موفقيتهايي در تكثير غير مداوم تسليحات هستهاي حاصل شده است اما ما نيازمند شفافيت بيشتر برنامهها و ظرفيتهاي كليدي كشورهايي هستيم كه در اين زمينه نگرانيهايي را به وجود آوردهاند.
روشهاي نظارت و ظرفيت و تكنولوژي بازرسي در زمينه نقض تعهدات مربوط به خلع سلاح، براي اجراي معيارهاي قوي و معتبر بازرسي اين قبيل نقضها كافي نيست. نهايتا مجادلات منطقهاي ميتواند انگيزهاي براي دولتهاي رقيب باشد تا سلاحهاي هستهايشان را حفظ كنند و يا به دنبال تحصيل آن باشند. واضح است كه اين شرايط نبايد امروز وجود داشته باشد.
اين تحليلگر ميافزايد: در هيچ جاي اين طرح اشارهاي به اين مسئله نشده است كه خلع سلاح اتمي به مرگ امپراطوري آمريكا بستگي دارد.
دليل اينكه چرا چنين بحثي در اين برنامه وجود ندارد اين است كه سلاحهاي هستهاي، كليد اصلي امپراطور سازي آمريكا هستند. اين درستترين واقعيت امروز است كه هري ترومن به همين دليل اولين بمب اتمي را شليك كرد و جنگ سرد آغاز شد. اگر چه ما ميخواهيم بر روي حال تمركز كنيم اما برگشت به آن زماني كه براي خودمان نيز آزار دهنده است، مفيد است.
* استفاده از بمب اتمي آغازگر امپراطوري سلطهگرانه ايالات متحده است
نويسنده و استاد دانشگاه تگزاس در ادامه مقالهاش كه پايگاه خبري Commondreams آن را منتشر كرده است، مينويسد: مورخان بر اين مسئله اجماع نظر دارند كه تصميم آمريكا براي ريختن بمب اتمي بر روي ژاپن فقط براي پايان جنگ جهاني دوم نبود بلكه بيشتر فرستادن پيامي براي اتحاد جماهير شوروي بود. اين اقدام وحشيگرانه اگر چه پاياني بود بر بربريسم حاكم بر جنگ جهاني دوم اما خود فصل جديدي در ايجاد وحشيگريهاي ايالات متحده در طول 6 دهه گذشته بود.
با اين وجود واضح بود كه بعد از جنگ جهاني دوم، ايالات متحده ميتوانست با سرمايه قابل توجه و منابع گستردهاش در امنيت زندگي كند اما حرص و طمع امپراطوري، سياستمداران آمريكايي را مجبور كرد كه نه سياست صلح بلكه سياست سلطه را پيگيري كنند. سياستي كه در نقشه آمريكا در سال 1947 بدين نحو ديده شد: "قدرت سلطه بايد هدف سياست آمريكا باشد. قدرت سلطه به اين معني است كه ما جهان را اداره كنيم. ما بايد واژههاي اقتصاد جهاني را ديكته كنيم. هيچ چالشي از سيستمهاي ديگر و دولتهاي ديگر قابل پذيرش نيست. "
وي اضافه ميكند: در تلاش براي سيطره بر جهان، نخبگان آمريكا اسطوره جنگ سرد و دفاع در برابر امپراطوري شوروي را مطرح كردند. در نتيجه اغلب افكار عمومي ايالات متحده به آساني به حق آمريكا براي پروژه امپراطوري و تعقيب سياست حفظ و نگهداري تسليحات هستهاي فقط به عنوان يك سلاح بازدارنده، متقاعد شدند.
ژوزف گرسون در كتابش به نام "امپراطوري و بمب " 39 مورد رشوه هستهاي را ليست كرده است كه 33 مورد آن را مقامات ايالات متحده مرتكب شدهاند. موضوع اصلي كتاب اين است كه چگونه آمريكا تسليحات هستهاياش را براي سلطه بر جهان به كار ميگيرد.
وي با اشاره به سخنان خيالپردازانه اوباما ميافزايد: اوباما در سخنراني معروفش در آوريل 2010 در پاراگوئه گفت كه تا امروز، من به وضوح گفتهام كه آمريكا به تلاش براي صلح و امنيت در يك جهان عاري از تسليحات هستهاي تعهد دارد. من بي تجربه نيستم، اين هدف سريعا به دست نميآيد و شايد در زمان ما اتفاق نيفتد. اين كار تلاش زيادي ميطلبد. اكنون ما بايد صداهايي را كه ميگويند جهان تغيير نميكند، ناديده بگيريم. ما بايد پافشاري كنيم. بله ما ميتوانيم.
جنسون با طعنه به سخنان اوباما مينويسد: بله جهان ميتواند تغيير كند اگر سلطه نظامي آمريكا بر جهان بگذارد، ميتوانيم تغيير كنيم. اگر آمريكا تلاشهايش براي استفاده نامتناسب از منابع جهان و تكيه بر قدرت نظامي براي تامين اين منابع را رها كند، همه چيز تغيير ميكند.
وي با اشاره به اينكه چرا اغلب نخبههاي آمريكا طرفدار منع تكثير هستند نه خلع سلاح مينويسد: هدف خلع سلاح خارج كردن تسليحات هستهاي از دست همه است در حالي كه هدف منع تكثير كنترل سلاحهاي هستهاي است. در اين شرايط آمريكا سيطره خود را بر جهان ادامه ميدهد.
"ضيا ماين " تحليلگر مسائل امنيت جهاني دانشگاه پرينستون در مه 2010 در كنفرانس بازنگري NPT، دليل اينكه چرا برنامه بازنگري هستهاي دولت اوباما متفاوت از برنامه دولت بوش نيست همين مسئله دانست. بنابراين روشن است كه چرا اوباما هزينه سلاحهاي هستهاي را افزايش داده است و اكنون بالغ بر 50 ميليارد دلار در سال صرف مدرنيزه كردن آن ميشود.
اين روزنامهنگار و نويسنده در انتهاي مقالهاش مينويسد: اكنون وظيفه ماست كه خود را از زير بار چنين سياستهايي خارج كنيم. من گفتهام كه هيچ پيشرفتي براي حذف سلاحهاي هستهاي حاصل نميشود مگر اينكه ابتدا امپراطوري ايالات متحده حذف شود و اضمحلال امپراطوري آمريكا هم به دست نميآيد مگر با تجديد نظر در سيستم اقتصادي ما.
هر تعهد جدي براي پايان دادن به سلاحهاي هستهاي، پايان دادن به امپراطوري، پايان دادن به سيستم غارتگر كاپيتاليستي بستگي به اين دارد كه ما براي تغيير راه زندگيمان تعهد و التزام داشته باشيم. ما بايد همين امروز از خواب بيدار شويم و سخت تلاش كنيم تا جهان را دوباره بسازيم.