ستاد جهل و سپاه غضب و لشكر شهوتِ انسان، بيش از نيروهاي تهاجمي و تدافعي حيوانهاي ديگر است، لذا توانمندي اسارت همه آنها را دارد و قفسههاي باغ وحش كه اسارتگاه انواع وحوش و طيور و اقسام مارهاي سمّي است، گواه صادق صلابت انسان و ضعف جانوران است. راز اين درندهخويي و ستبري، نه آن است كه انسان بدتر از ديگر مهاجمان حيواني است، بلكه رمز اين سطوت و سيطرت را بايد در گنجينه نهايي و نهاني هويّت او جست، زيرا تمام اين نيروهاي مهاجم، حجاب آن گوهر ثمين و درّ يتيم است، تا از گزند سارق درون و آسيب رهزن بيرون مصون بماند.
مگر قفل آهنين و مِغلاق فولادين را براي نگهداري جوهر ناياب نميسازند؛ يا حجاب غليظ و ضخيم را براي كالاي كمياب تعبيه نميكنند؟ چون در نهانخانه فطرت آدمي، گوهر معرفت توحيد به نضد و نظم كشيده شده و در جامجم او دُرّ شناخت وحي، نبوّت، رسالت، خلافت، امامت و ولايت متبلور شده است و در اُسطرلاب سپهرنماي او كوكب معادشناسي و قيامت باوري ميدرخشد و در نتيجه آن، هويت او را عرفان اسماي حسناي الهي و برهان آيات سبحاني و قرآنِ آسماني سامان ميبخشد، سزاست كه
حجابهاي ناگشودني و قفلهاي بازنشدني براي صيانت آن تعبيه شود، لذا معمار ازل، دالان ورودي كاخ دل را با نيروهاي فراوان تهاجمي و تدافعي آرايش داده است، تا بيگانه به حرم يگانه بار نيابد و او را از بارگاه صعود به كارگاه سقوط هابط نكند و همانند شهاب رَصَد، هر شيطان استراق سمع كنندهاي را رجم كند و دست هر ناپاكي را از مساس با صحيفه قلب، تورات دل، زبور روح و قرآن جانِ چنين حي متألّهي كوتاه سازد: ﴿لايَمَسُّهُ اِلاَّالمُطَهَّرون﴾.(1)
رسالت اصلي انسان، از يكسو معرفت هويّت اصيل خويش و از سوي ديگر، مهار مهاجمان و گشودن قفلهاست. در اين حال، تمام نيروهاي ستادي و سپاهي كه رهزن راه سالك ناآزموده بودند، معاون و دستيار او خواهندشد و همانند مَركب راهوار و رهتوشه راهي مشتاق، او را تأييد ميكنند. اگر كسي هويت اصيل خود را فراموش كند و هدف نهايي خويش را از ياد برد و در نبرد داخلي بين هوا و هُدا و جنگ دروني بين عقل و نفس منهزم شود «بِطنه» را بر «فطنه» و نيز «وليمه» را بر «عزيمه» رجحان ميبخشد و حقيقت خويش را منكوس ميكند و هدف را وسيله قرار داده و وسيله را هدف ميپندارد و تمام نيروهاي علمي و فنّي خود را در خدمت شهوت و غضب درميآورد و استحقاق داغِ «بَل هُم اَضَلُّ»(2) را پيدا ميكند و محكوم علاجِ «كي» ميشود كه گفتهاند:
«علاج كي كنمت آخر الدواء الكَي».(3)
خلاصه آنكه چون در حيوان، گوهري همتاي گوهر هويت انسان نيست، حاجب و دربان و قفل متقن و رمزي براي او تعبيه نشده است؛ برخلاف انسان
كه براي پاس حرمت گنجينه گرانبهاي فطري او قفلهايي فولادين و رمزي لازم است و بر انسان سالك است كه در پرتو پيوند با خداوندي كه مفاتيح غيب به دست وي و مقاليد آسمان و زمين در نزد اوست، بتواند مفتاح دل را به دست آورد و او كليددار كعبه قلب شود كه گشودن و بستن، قبض و بسط، اقبال و ادبار و سرانجام، تمام شئون آن در اختيار چنين صاحبدلي باشد كه كسوت فتح الفتوح، شايسته اندام موزون اوست.
1.سوره واقعه، آيه 79.
2.سوره اعراف، آيه 179.
3.ديوان حافظ، ص430، غزل 430.
تفسير انسان به انسان، ص225-227
.
*********
اوصاف نكوهيده انسان در قرآن
اوصاف منفي انسان در قرآن را در سه دسته ميتوان تحليل و بررسي كرد: اوصاف بيان كننده طبيعت انسان؛ اوصاف ناشي از بهرهبرداري نادرست از طبيعت انساني؛ اوصاف برخاسته از سوء اختيار.
أ. اوصاف بيانكننده طبيعت انسان
آيات اين اوصاف، ناظر به ذم يا تقبيح وجود انسان نيست؛ ولي چون اين اوصاف درباره نقاط ضعف وجود آدمي است، سهلانگاري درباره آنها زمينه انحراف بينشها و گرايشها، در نتيجه انحراف رفتارها را پديد ميآورد، بنابراين قرآن كريم كه نامه انسانشناسي و برنامه انسانسازي است، انسان را به اين نقاط ضعف و خصوصيات طبيعي وي آگاه ميكند؛ مثلاً اعلام ميدارد كه انسان ضعيف آفريده شده است: ﴿وخُلِقَ الاِنسنُ ضَعيفا﴾(1) و اين، هم به جسم او مرتبط است و هم به روح وي. ضعف خلقت انسان، نمودهاي مختلفي دارد كه قرآن در مقاطع متعدّدي به آنها اشاره كرده است.
انسان بايد درصدد جبران نقاط ضعف وجود خويش باشد و با مجاهده و تحمّل مشقّات، راه كمال را بپيمايد و برابر فشارهاي دروني يا بيروني زود تسليم نشود و استوار باشد، از همين روست كه پيروزي در ابتلائات الهي براي انسان سرافرازي و افتخار ميآفريند؛ امّا اگر انسان به اين ضعفها بيتوجه باشد و به مجاهده با نفس نپردازد و خود را آزاد انگارد، اين ضعف وجود او اوصاف منفي و پليديهاي بسياري را در پي دارد كه زمينه مذمّت انسان و مجازات وي را فراهمميآورد.
ب. اوصاف ناشي از استفاده نادرست از طبيعت انساني
برخي اوصاف منفي انسان كه در قرآن كريم آمده است، ريشههايي طبيعي دارد و از انحراف تمايلات موجود در طبيعت انسان و به تعبير دقيقتر، تبعيت نكردن طبيعتِ او از فطرتِ وي پديد ميآيد؛ ولي بعضي اوصاف منفي(2) مستقيماً بر اثر سوء اختيار انسان ايجاد ميشود و طبيعت انساني، به خودي خود، اقتضاي چنين اوصافي را ندارد. براي اوصاف دسته اول ميتوان وصف «جزوع» بودن و «منوع» بودن را برشمرد كه بر اثر انحراف صفت طبيعي «هلوع» بودن ايجاد ميشود. «هلع» همان «حرص» است كه ذاتاً منفي نيست و ميتواند در جهات مثبتي مانند علمِ صائب، عملِ صالح، معنويت و... به كار گرفته شود و منافع دنيايي مثبت و خيرات آخرتي فراواني براي انسان جلب و تأمين كند؛ امّا اگر اين گرايش انساني بر اثر سوء تدبير و پيروي نكردن از فطرت در مسير دنياخواهي و رفاهطلبي قرار گيرد، صفتي منفي و مذموم و عقابآور است:
﴿اِنَّ الاِنسنَ خُلِقَ هَلوعا ٭ اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزوعا ٭ واِذا مَسَّهُ الخَيرُ مَنوعا ٭ اِلاَّالمُصَلّين﴾(3)
برپايه اين آيات، هلوعبودن جزو خلقت انسان است؛ ولي جزوع و منوع بودن، صفاتي است كه بر اثر سوء استفاده از اين وصف نفساني به دست خود انسان ايجاد ميشود، لذا نمازگزاران از دارندگان اين اوصاف (هلوع، جزوع و منوع) استثناء شدهاند.
همين وصف «هلع» و «حرص» بر اثر سوء تدبير، به ايجاد بخل شديد ميانجامد كه جزو اوصاف منفي و رذايل وجود آدمي و نكوهيده قرآن است: ﴿قُل لَو اَنتُم تَملِكونَ خَزائِنَ رَحمَةِ رَبّي اِذًا لاَمسَكتُم خَشيَةَ الاِنفاقِ وكانَ الاِنسنُ قَتورا﴾.(4)
آيات فراوان ديگري در قرآن كريم آمده است كه اوصاف منفي انسان را بيان ميكند كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
كم ظرفيت و خود محور: ﴿فَاَمَّا الاِنسنُ اِذا مَا ابتَلهُ رَبُّهُ فَاَكرَمَهُ ونَعَّمَهُ فَيَقولُ رَبّي اَكرَمَن﴾.(5)
بيصبر و نالان در مقابل سختيها: ﴿اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزوعا﴾.(6)
خودخواه در برابر نعمتها: ﴿فَاِذا مَسَّ الاِنسنَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ اِذا خَوَّلنهُ نِعمَةً مِنّا قالَ اِنَّما اوتيتُهُ عَلي عِلمٍ... ﴾(7)
نااميد: ﴿لايَسَمُ الاِنسنُ مِن دُعاءِ الخَيرِ واِن مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَءوسٌ قَنوط﴾.(8)
سرمست و ناسپاس به هنگام دستيابي به نعمتها: ﴿واِنّا اِذا اَذَقنَا الاِنسنَ مِنّا رَحمَةً فَرِحَ بِها واِن تُصِبهُم سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَت اَيديهِم فَاِنَّ الاِنسنَ كَفور﴾.(9)
مغرور: ﴿ولَئِن اَذَقنهُ رَحمَةً مِنّا مِن بَعدِ ضَرّاءَ مَسَّتهُ لَيَقولَنَّ هذا لي وما اَظُنُّ السّاعَةَ قائِمَةً ولَئِن رُجِعتُ اِلي رَبّي اِنَّ لي عِندَهُ لَلحُسني﴾.(10)
عجول: ﴿ويَدعُ الاِنسنُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالخَيرِ وكانَ الاِنسنُ عَجولا﴾.(11)
ضعيف در مقابل طوفان غرايز: ﴿واللّهُ يُريدُ اَن يَتوبَ عَلَيكُم ويُريدُ الَّذينَ يَتَّبِعونَ الشَّهَوتِ اَن تَميلوا مَيلًاعَظيما ٭ يُريدُ اللّهُ اَن يُخَفِّفَ عَنكُم وخُلِقَ الاِنسنُ ضَعيفا﴾.(12)
مجادله كننده: ﴿ولَقَد صَرَّفنا في هذا القُرءانِ لِلنّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وكانَ الاِنسنُ اَكثَرَ شيءٍ جَدَلا﴾.(13)
فخور: ﴿ولَئن اَذَقنهُ نَعماءَ بَعدَ ضَرّاءَ مَسَّتهُ لَيَقولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّءاتُ عَنّي اِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخور﴾.(14)
افزون طلب: ﴿اَلهكُمُ التَّكاثُر﴾.(15)
مالدوست: ﴿وتُحِبّونَ المالَ حُبًّا جَمّا﴾.(16)
دنيا دوست: ﴿زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَوتِ مِنَ النِّساءِ والبَنينَ والقَنطيرِ المُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ والفِضَّةِ والخَيلِ المُسَوَّمَةِ والاَنعمِ والحَرثِ ذلِكَ مَتعُ الحَيوةِ الدُّنيا واللّهُ عِندَهُ حُسنُ المَءابِ﴾.(17) متاع دنيا داراي عناصر محوري چهارگانه «جماد»، «نبات»، «حيوان» و «انسان» است و اين آيه دلباختگي دنيامداران را به امور چهارگانه بيان ميدارد.
ج. اوصاف ناشي از سوء اختيار انسان
برخي اوصاف منفي انسان كه در خلقت طبيعت اوّلي او نيست؛ ولي نقاط ضعف وجودي او قابليت ايجاد چنين وصفهايي را براي انسان فراهم ميكند:
ناسپاس بودن: ﴿اِنَّ الاِنسنَ لِرَبِّهِ لَكَنود﴾.(18)
رويگردان بودن از خداوند سبحان: ﴿واِذا اَنعَمنا عَلَي الاِنسنِ اَعرَضَ ونَءا بِجانِبِهِ﴾.(19)
مستقل دانستن اسباب و علل مادي: خداوند در قرآن كريم انسان را از اين لحاظ مذمّت كرده است.(20)
طغيانگر بودن: ﴿كَلاّاِنَّ الاِنسنَ لَيَطغي ٭ اَن رَءاهُ استَغني﴾.(21) از
مصاديق اين طغيانگري انسان ستيزهجويي: ﴿فَاِذا هُوَ خَصيمٌ مُبين﴾(22)، انكار قيامت: ﴿ويَقولُ الاِنسنُ اَءِذا ما مِتُّ لَسَوفَ اُخرَجُ حَيّا﴾(23)، مكر نسبت به آيات الهي: ﴿واِذا اَذَقنَا النّاسَ رَحمَةً مِن بَعدِ ضَرّاءَ مَسَّتهُم اِذا لَهُم مَكرٌ في ءاياتِنا﴾(24)، ستمگر بودن: ﴿اِنَّ الاِنسنَ لَظَلومٌ كَفّار﴾(25) و نقض عهد الهي است: ﴿اَلَماَعهَد اِلَيكُم يبَني ءادَمَ اَن لاتَعبُدوا الشَّيطنَ اِنَّهُ لَكُم عَدُوٌّ مُبين﴾.(26)
توجيهگري: ﴿بَلِ الاِنسنُ عَلي نَفسِهِ بَصيرَة ٭ ولَو اَلقي مَعاذيرَه﴾.(27) بصيرت انسان به تمام عقايد، اخلاق و اعمال خود از اوصاف مُثبَت انساني است؛ ليكن توجيهگري و دسيسه كردن يا مغالطهخواهي از صفات مذموم اوست.
غفلت كردن: ﴿اِقتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُم وهُم في غَفلَةٍ مُعرِضون﴾.(28)
منشأ اوصاف نكوهيده انسان، يا جهل علمي است يا جهالت عملي. جهل علمي او بر اثر سلطنت خيال و وهم اوست و جهالت عملي وي بر اثر سيطره شهوت و غضب.
1.سوره نساء، آيه 28.
2.شرح آنها ذيل عنوان بعدي ميآيد.
3.سوره معارج، آيات 22 ـ 19.
4.سوره اسراء، آيه 100.
5.سوره فجر، آيه 15.
6.سوره معارج، آيه 20.
7.سوره زمر، آيه 49.
8.سوره فصّلت، آيه 49.
9.سوره شوري، آيه 48.
10.سوره فصّلت، آيه 50.
11.سوره اسراء، آيه 11.
12.سوره نساء، آيات 28 ـ 27.
13.سوره كهف، آيه 54.
14.سوره هود، آيه 10.
15.سوره تكاثر، آيه 1.
16.سوره فجر، آيه 20.
17.سوره آل عمران، آيه 14.
18.سوره عاديات، آيه 6.
19.سوره اسراء، آيه 83.
20.سوره انعام، آيات 64 ـ 63؛ سوره اعراف، آيات 190 ـ 189.
21.سوره علق، آيات 7 ـ 6.
22.سوره نحل، آيه 4.
23.سوره مريم، آيه 66.
24.سوره يونس، آيه 21.
25.سوره ابراهيم، آيه 34.
26.سوره يس، آيه 60.
27.سوره قيامت، آيات 15 ـ 14.
28.سوره انبياء، آيه 1.
تفسير انسان به انسان، ص238-243.